[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی أرکان الدین:

الإسلام:

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: الْإِیمَانُ بهِ وَ برَسُولِهِ، وَ الْجِهَادُ فِی سَبیلِهِ فَإِنَّهُ ذرْوَةُ الْإِسْلَامِ، وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ، وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ، وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ فَإِنَّهَا فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَاب، وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِی الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِی الْأَجَلِ، وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَةَ، وَ صَدَقَةُ الْعَلَانِیَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ، وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 632-617

و

من خطبة له علیه السلام فی ارکان الدّین.

در این خطبه امام علیه السلام از ارکان اسلام سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده: در بخش اوّل، امام علیه السلام بهترین اسباب تقرّب به خدا را که عبارت از ایمان، جهاد، اخلاص، نماز و زکات و مانند آن است، در ده عنوان بیان فرموده و فلسفه هر کدام را درعبارتی کوتاه و بسیار پرمعنا ذکر می کند

.

در بخش دوّم، به جنبه های عملی ایمان و طرق رسیدن به آن پرداخته و توصیه به ذکر خدا و اقتدا به هدایت پیامبر صلی الله علیه و آله و پیروی از سنّت او و اهتمام به تعلّم قرآن و فهم آیات الهی می کند

.

در پایان خطبه نیز نکوهش شدیدی از عالم بی عمل -با ذکر مجازات سخت او- شده است

.

کارآمدترین وسیله ها:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه از بهترین چیزی که رهروان راه حق و سالکان طریق بندگی خدا می توانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه یابند سخن می گوید و به دَه موضوع مهم اشاره می فرماید. نخست می گوید: «برترین وسیله ای که متوسّلان به خدا، به آن توسّل می جویند ایمان به خدا و پیامبر اوست». (إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بهِ الْمُتَوَسِّلُونَ(1) إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی، الإِیمَانُ بهِ وَ برَسُولِهِ).

این تعبیر گویی اشاره به آیه شریفه «یَآ أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ». و شرح و تفسیر آن می باشد; زیرا خداوند در این آیه، نخست دستور به تقوا می دهد و سپس دستور به انتخاب وسیله به سوی خداوند. و به این ترتیب، منظور از وسیله، ایمان و جهاد و سایر اموری است که در این خطبه آمده است.

این سخن منافات با تفسیر دیگر آیه که وسیله را شفاعت اولیاء الله می شمرد، ندارد; زیرا همه این وسایل می تواند در مفهوم آیه شریفه جمع باشد.

به هر حال نخستین وسیله ایمان ذکر شده، ایمان به خدا و پیامبر. زیرا، ریشه اصلی تمام حرکت های سازنده و مثبت، ایمان است.

جالب اینکه در کلام امام(علیه السلام) نسبت به تمام این واجبات «ده گانه» نکته ای به عنوان تعلیل و فلسفه ذکر شده، جز مسئله ایمان به خدا و پیامبر. به خاطر اینکه این مسئله بی نیاز از ذکر دلیل است و به تعبیر دیگر: اساس و پایه تمام خوبی ها و نیکی ها ایمان است و بدون آن، هیچ گونه حرکتی به سوی فرایض الهی و واجبات دینی وجود نخواهد داشت و به قدری این امر واضح و روشن است که نیازی به ذکر دلیل ندارد.

سپس به دومین واجب پرداخته می فرماید: «و جهاد در راه او، چرا که جهاد قلّه رفیع اسلام است». (وَ الْجِهَادُ فِی سَبیلِهِ، فَإِنَّهُ ذرْوَةُ (2) الإِسْلاَمِ).

«جهاد» در اینجا معنای وسیعی دارد که علاوه بر جهاد نظامی و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمی و تبلیغی و امر به معروف و نهی از منکر و هرگونه تلاش و کوشش مفید و سازنده برای پیشبرد اهداف اسلامی و حتّی جهاد با نفس می شود و تعبیر به «ذرْوَةُ الإِسْلاَمِ» «قلّه رفیع اسلام» اشاره به این است که تا جهاد همه جانبه نباشد، کاری از پیش نخواهد رفت. امام(علیه السلام) در تعبیر دیگری که در اواخر نهج البلاغه آمده است و ناظر به بیان فلسفه احکام است درباره جهاد می فرماید: «وَ الْجِهَادُ عِزًّ لِلاِْسْلاَمِ; خداوند جهاد را برای عزّت و سربلندی اسلام و مسلمین قرار داده است».(3)

گر چه دشمنان اسلام سعی دارند با سوء استفاده و سوء تفسیر از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند; ولی از این نکته غافلند که جهاد یعنی: «تلاش برای زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم» در نهاد و طبیعت هر موجود زنده ای افتاده است. در درون وجود ما اگر نیروهای جهاد گر، که کارشان دفاع از سلامت انسان در مقابل هزاران هزار میکروب مزاحم، که شب و روز از طرق مختلف وارد بدن انسان می شود، نبودند; زندگی کردن حتّی یک روز برای ما مشکل بود و بیماری «ایذر» که امروز خطرناکترین بیماری شمرده می شود، چیزی جز از کار افتادن نیروی دفاعی بدن نیست. جامعه ای که جهاد را از دست بدهد شبیه کسی است که به این بیماری مبتلا شده و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار می گیرد.

حقیقت این است آنها که جهاد اسلامی را نشانه گرفته اند، به خوبی می دانند تا این اصل در میان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نیست و اگر جهاد تحت عنوان «خشونت» حذف شود، مشکلی در برابر سلطه گران وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، یکی از ویژگی های بعضی از مذاهب ساختگی، حذف جهاد از برنامه آنهاست.

به هر حال، اگر در بیان امام(علیه السلام)، نخستین واجب از واجبات بعد از ایمان به خدا و پیامبر، جهاد شمرده شده، دلیلش همین است که بدون جهاد، حیات مکتب تضمین نمی شود.

در حدیثی از علی(علیه السلام) می خوانیم: «وَاللهِ مَا صَلَحت دُنْیَا وَ لاَدینَ إِلاَّ بهِ; به خدا سوگند! دنیا و دین بدون جهاد سامان نمی گیرد».(4)

در بیان سومین واجب می فرماید: «همچنین کلمه اخلاص (و شهادت به یگانگی خدا) که هم آهنگ با فطرت انسانی است». (وَ کَلِمَةُ الاِْخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ).

منظور از «کلمه اخلاص» همان شهادت «لااله الاّ الله» است که عبودیّت و الوهیّت را مخصوص ذات پاک پروردگار می کند و هرگونه شرک و بت پرستی را نفی می نماید.

از بعضی از روایات استفاده می شود که اخلاص جنبه عملی هم دارد و آن اینکه تنها به آستان حق روی آورد و از غیر او در عمل چشم بپوشد و از ارتکاب گناهان خودداری نماید. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «مَنْ قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ إِخْلاَصُهُ أَنْ یَحْجُزَهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ; کسی که «لااله الا الله» را با اخلاص بگوید وارد بهشت می شود و اخلاصش آن است که «لا اله الا الله» او را از آنچه خدا بر او حرام کرده است، باز دارد».(5)

روشن است کسی که به سراغ گناهان می رود، یا تسلیم شیطان شده، یا هوای نفس و هر کدام از این دو باشد نوعی شرک در عمل محسوب می شود و با حقیقت اخلاص سازگار نیست.

در بیان چهارمین واجب می فرماید: «و بر پا داشتن نماز که حقیقت دین و آیین است» (وَ إِقَامُ الْصَّلاَةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ).

«ملّت» در اینجا به معنای دین و آیین است و اینکه نماز را به عنوان جزء دین نشمرده، بلکه کلّ دین معرفی کرده، به خاطر آن است که نماز پایه اصلی دین است; همانگونه که در حدیث معروف پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) آمده است: «أَلصَّلاَةُ عِمَادُ الدِّینِ، فَمَنْ تَرَکَ صَلاَتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دینَهُ; نماز ستون دین است کسی که عمداً آن را ترک کند، دین خود را ویران کرده است».(6) و در حدیث دیگری از پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است: «مَثَلُ الصَّلاَةِ مَثَلُ عَمُود الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الاَْطْنَابُ وَ الاَْوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ، وَ إِذَا انْکَسَر الْعَمُودُ لَمْ یَنْفَعْ طُنْبٌ، وَ لاَ وَتَدٌ وَ لاَ غِشَاءٌ; نماز همچون ستون خیمه است هنگامی که ستون خیمه برقرار باشد، طناب ها و میخ ها و پوشش خیمه برقرار و مفید است و هنگامی که ستون بشکند نه طناب ها بدرد می خورد و نه میخ ها و پوشش».(7)

در بیان پنجمین واجب می فرماید: «و ادای زکات که فریضه ای واجب است». (وَ إِیتَاءُ الزَّکاةِ فَإِنَّهَا فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ).

«فریضه» معمولا به معنای واجب است; بنابراین، ذکر واجب بعد از آن، نوعی تأکید محسوب می شود. ولی فریضه معنای دیگری دارد که با محل بحث ما متناسب تر است و آن، عبارت از قطع کردن و جدا کردن چیزی است و در اینجا، بخشی از مال است که برای هدفی جدا می کنند. یا به تعبیر دیگر: مالیّاتی است که برای کمک به ضعیفان جامعه و تأمین هزینه های حکومت اسلامی تعیین شده است.

در قرآن مجید درباره سهام ارث می فرماید: «نَصِیباً مَفْرُوضاً».(8) وبه همین جهت، بسیاری از بزرگان در بحث ارث به جای «کتاب الارث» «کتاب الفرائض» گفته اند.

به هر حال، مسأله زکات بعد از نماز، از مهمترین ارکان اسلام است. در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: «هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در مسجد بود، پنج نفر را صدا زد و فرمود برخیزید و از مسجد ما بیرون روید! «لاَتُصَلُّوا فِیهِ وَ أَنْتُمْ لاَتُزَکُّونَ; شما که زکات نمی دهید، در مسجد ما نماز نخوانید».(9)

در بیان ششمین رکن از ارکان اسلام به سراغ روزه می رود و می فرماید: «و روزه ماه رمضان که سپری در برابر عقاب است». (وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَاب).

تعبیر به «جُنَّة» (سپر) درباره روزه ماه رمضان که یک وسیله مهم دفاعی در میدان مبارزه است، به خاطر آن است که سرچشمه اصلی گناهان وسوسه های شیطان و ابزار شیطان، هوای نفس است. هنگامی که به وسیله روزه، شهوات در کنترل عقل در آیند انسان با این وسیله دفاعی، از حملات شیطان محفوظ می ماند.

در اینجا تعبیر «جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَاب» آمده، در حالی که در حدیث معروف دیگری «جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ»(10) ذکر شده که هر دو به یک معنا باز می گردد.

و به هر حال، در فضیلت روزه همین بس که انسان را از جهان بهیمیّت به سوی جهان فرشتگان می برد و بر بساط قرب خداوند جای می دهد.

در بیان هفتمین رکن از ارکان اسلام می فرماید: «و حج وعمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناه است». (وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرِ وَ یَرْحَضَانِ(11) الذَّنْبَ).

بی شک، زیارت خانه خدا، هم برکات مادی دارد و هم برکات معنوی و روحانی که در اینجا به هر دو اشاره شده که خلاصه آن در آیه شریفه 28 سوره حج دیده می شود; آنجا که می فرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ».

اما تأثیر آن در شستشوی گناه از این نظر است که حج و عمره تحوّلی در روح و جان انسان ایجاد می کند و حتّی قلوب سنگدلان را نرم می سازد و به بازنگری اعمال پیشین و توبه از گناهان وا می دارد. همان گونه که در حدیثی وارد شده است که: مانند روزی که از مادر متولّد شده از گناهان خود پاک می شود: (یَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبهِ کَهَیْئَةِ یَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ)(12).

و اما تأثیر آن در زدودن آثار فقر و تنگدستی - علاوه بر برکات الهی حج در نفی فقر - از این نظر است که مسلمانان می توانند در کنار مراسم حج، بازارهای خوبی جهت مبادلات اقتصادی به وجود آورند و نوعی تجارت جهانی در میان خود دائر سازند; آن گونه که در اَعصار نخستین به صورت محدودتری در میان قبایل عرب وجود داشت و اگر مسلمین امروز از این فرصت برای تقویت بنیه های اقتصادی کشورهای اسلامی استفاده کنند، به یقین موفقیت های خوبی از جهت فقر زدایی نصیب آنان خواهد گشت. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «مَا رَأَیْتُ شَیْئاً أَسْرَعَ غِنیً وَ لاَ أَنْفَی لِلْفَقْرِ مِنْ إِدْمَانِ حَجِّ الْبَیْتِ; چیزی را سریع تر در جلب بی نیازی و نفی فقر از تداوم حج، ندیدم».(13)

در بیان هشتمین رکن می فرماید: «و صله رحم که سبب فزونی مال و تأخیر اجل (و طول عمر) است». (وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ(14) فِی الْمَالِ، وَ مَنْسَأَةٌ(15) فِی الأَجَلِ).

تأثیر صله رحم در فزونی مال - علاوه بر الطاف الهی که در جنبه های مادّی شامل حال این دسته از نیکوکاران می شود - این است که پیوندهای خانوادگی غالباً سبب همکاری های دسته جمعی اقتصادی می شود و معمولا کارهای گروهی در مسایل اقتصادی سودآورتر است.

و تأثیر آن در طول عمر ممکن است از این جهت باشد که ارحام به یکدیگر دعا می کنند و همین دعا سبب طول عمر آنها می شود; به علاوه، هنگامی که روابط خوبی با هم داشته باشند، در مشکلات و از جمله بیماری ها به یاری هم می شتابند و همین امر باعث طول عمر آنها می شود. اضافه بر این، صله رحم، غم و اندوه را کم می کند و نشاط و شادابی - که از عوامل طول عمر است - می آفریند.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «صِلَةُ الاَْرْحَامِ تُزَکِّی الاَْعْمَالَ، وَ تُنْمِنیَ الاَْمْوَالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوی، وَ تُسَیِّرُ الْحِسَابَ، وَ تُنْسئُ فِی الاَْجَلِ; صله رحم اعمال را پاک می کند و اموال را رشد و نموّ می دهد وبلا را دفع، و حساب را آسان، و أجل را به تأخیر می اندازد».(16)

پر واضح است که تحلیل های منطقی که ما برای رابطه عبادات و کارهای نیک با آثار مادّی داریم، به این مفهوم نیست که ارتباطات معنوی و الهی آنها را که از چشم ما پوشیده است، نادیده بگیریم .

در بیان نهمین رکن از ارکان اسلام می فرماید: «و صدقه پنهانی که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگ های بد پیشگیری می کند». (وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَةَ، وَ صَدَقَةُ الْعَلانِیَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ).

منظور از «صدقه سرّ» کمک هایی است که انسان به افراد نیازمند و آبرومند می کند که هم خلوص نیّت بیشتری و هم حفظ آبروی افراد نیازمند در آن است و به همین دلیل، برکات فراوانی دارد و این تعبیر هم شامل صدقات واجبه مانند کفّارات و نذورات می شود و هم صدقات مستحبّه و انفاقات.

و منظور از «صدقه عَلانیه» کمک هایی است که آشکارا انجام می شود و یکی از آثار و برکات آن تشویق دیگران به کار خیر و دعای مردم در حق صدقه دهنده است. این سخن در واقع برگرفته از آیه شریفه «أَلّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ باللَّیْلِ وَ النَّهَارِ سرّاً وَ عَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ; آنان که اموال خود را در شب روز، پنهان و آشکار انفاق می کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است; نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند».(17)

در روایات متعدّدی که در منابع معروف اهل سنّت و شیعه وارد شده، آمده است(18) که: این آیه هنگامی نازل شد که علی(علیه السلام) چهار درهم داشت یکی را در شب و یکی را در روز، یکی را آشکار و یکی را پنهان، در راه خدا انفاق کرد.

البتّه «صدقه» در فقه اسلامی معمولا در مورد کمک به نیازمندان که با قصد قربت انجام می شود اطلاق می گردد; ولی صدقه مفهوم وسیع تری دارد که شامل هرکار خیر اجتماعی مانند بنای مساجد و مدارس و جادّه ها و بیمارستانها و کارهای فرهنگی می گردد و لذا در روایتی از امام کاظم(علیه السلام) وارد شده: «عَوْنُکَ لِلضَّعِیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ; کمک کردن تو به ضعیفان از بالاترین صدقات است».(19) و بی شک بنای بیمارستان ها و مدارس و مانند آن مصداق «عَوْنُ الضّعیف» است.

در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «کُلُّ مَعْرُوف صَدَقَةٌ; هر کار نیکی صدقه محسوب می شود».(20)

و نیز در حدیث دیگری از همان بزرگوار می خوانیم: «أَلکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَةٌ; هر سخن پاکیزه ای صدقه است».(21)

و امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «إِسْمَاعُ الاَْصَمِّ مِنْ غَیْرِ تَزَجُّر صَدَقَةٌ هَنِئَةٌ; رساندن مطلب بدون اظهار ناراحتی به گوش افرادی که شنوایی آنها ضعیف است، صدقه گوارایی است».(22)

این سخن را با حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پایان می دهیم. روزی آن حضرت فرمود: «بر هر مسلمانی لازم است که در هر روز صدقه ای بدهد». کسی عرض کرد: «همه، توانایی این کار را ندارند». پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «إِمَاطَتُکَ الأَذَی عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ، وَ إِرْشَادُکَ الرَّجُلَ إِلَی الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ وَ عِیَادَتُکَ الْمَرِیضَ صَدَقَةٌ، وَ أَمْرُکَ بالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ، وَ نَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَدَقَةٌ، وَ رَدُّکَ السَّلاَمَ صَدَقَةٌ; کنار زدن موانع از سر راه و جادّه ها صدقه است; راهنمایی افراد به مقصد مورد نظر آنها صدقه است; عیادت مریض صدقه است; امر به معروف صدقه است; نهی از منکر صدقه است و جواب سلام نیز صدقه است».(23)

منظور از «مَیتَةُ السُّوء» مرگ و میرهایی است که با شکنجه وناراحتی شدید واقع می شود; مانند سوختن در آتش و بیماری های جانکاه و مشقّت بار و تصادف های شدید به هنگام رانندگی.

در بیان دهمین و آخرین رکن از ارکان اسلام می افزاید: «و کارهای خوب (مخصوصاً خدمت به خلق) که از لغزش ها و شکست های خفّت بار جلوگیری می کند». (وَ صَنَائِعُ(24) الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ(25) الْهَوَانِ).

تعبیر به «صَنَائِع الْمَعروُف» که هر کار نیکی را شامل می شود، از قبیل ذکر عام بعد از خاص است. در واقع در هر یک از جمله های قبل، انگشت روی یکی از کارهای مهمّ خیر گذارده شده، ولی در اینجا کارهای خیر به طور عام آمده است. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «صنائع المعروف» کمک به بندگان خداست. کمک هایی که در امور سابق نمی گنجد.

منظور از «مَصارع الْهَوان» شکست هایی است که در زندگی برای انسان پیش می آید و توأم با خواری و ذلّت است; که در واقع، دو شکست محسوب می شود: شکست از ناحیه از دست دادن امکانات وشکستی از ناحیه آبرو و حیثیّت. زیرا همه شکست ها توأم با خفّت و ذلّت نیست. به همین دلیل، بعضی از آنها قابل تحمّل است; ولی شکست آمیخته با خفّت و ذلّت بسیار دردناک است و کارهای خیر - مخصوصاً خدمت به نیازمندان، خواه خدمات فردی باشد یا اجتماعی - سبب پیشگیری از این گونه شکست ها می شود.

در روایات متعدّدی که از معصومین(علیهم السلام) نقل شده، روی مسئله «صنایع معروف» (کارهای خیر) تأکید فراوانی دیده می شود. از جمله در حدیثی از امام صادق(علیه السلام)می خوانیم که فرمود: «أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ; نخستین کسانی که وارد بهشت می شوند کسانی هستند که اهل کارهای خیر و خدمت به خلق هستند».(26)

و در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می خوانیم: «عَلَیْکُمْ بصَنَائِعِ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا نِعْمَ الزَّادُ إِلَی الْمَعاد; بر شما باد! به کارهای نیک و خدمت به خلق که بهترین زاد و توشه برای معاد است».(27)

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) آمده است که اصحاب و یاران خود را تشویق به معروف و کارهای خیر کرد; سپس فرمود: «بهشت دری دارد به نام «معروف» تنها کسانی از آن در وارد می شوند که در دنیا «صنایع معروف» (کارهای خیر) داشته اند» و در پایان می افزاید: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَمْشی فِی حَاجَةِ أَخیهِ الْمُؤْمِنِ، فَیُوَکِّلُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بهِ مَلَکَیْنِ: وَاحِداً عَنْ یَمِینِهِ، وَ وَاحِداً عَنْ شمَالِهِ، یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ رَبَّهُ وَ یَدْعُوَانِ بقَضَاءِ حَاجَتِهِ; بنده ای که در طریق برآوردن حاجت برادر مؤمنش گام بر می دارد خداوند دو فرشته را مأمور می کند: یکی از طرف چپ با او می روند و پیوسته برای او استغفار می کنند و بر آوردن حاجات او را از خدا می خواهند»(28).


نکته:

فلسفه احکام:

بسیار می شود که طبیبان آگاه، بیماران خود را از آثار مهمّ داروهای شفابخش و غذاهای تقویتی که درمان بیماری ها را تسریع می کند باخبر می سازند; تا با شوق و علاقه بیشتر داروهای تلخ را تحمّل کنند و دستورات طبیب را دقیقاً بکار بگیرند.

طبیبان روحانی نیز دقیقاً همین مسیر را می پیمایند و فلسفه تشریع احکام و آثار حیات بخش برنامه های دینی را برای مردم شرح می دهند تا آتش اشتیاق را در دل آنها شعله ور سازند و با عزمی راسخ به دنبال انجام برنامه ها بفرستند.

بیان فلسفه احکام که نمونه روشنی از آن در خطبه بالا دیده می شود، علاوه بر اینکه شوق و علاقه مردم را برای انجام وظائف دینی افزون می کند و تحمّل ناراحتی را برای انجام پاره ای از وظایف سخت و سنگین آسان می سازد، چند فایده دیگر نیز دارد:

1- به همه مردم هشدار می دهد که باید در چه مسیری حرکت کنند تا فلسفه حکم پیاده شود; مثلا هنگامی که می گوید: «فَرَضَ اللهُ... الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ; خداوند حج را سبب قدرت و قوّت اسلام قرار داده است».(29) مفهومش این است که مراسم حج را آنچنان با شکوه برگزار کنند که به این هدف والا برسند، نه اینکه تنها به آداب صوری حج و تشریفات ظاهری آن قناعت کنند.

2- دیگر اینکه: بدانند آثار و برکات این اعمال به خود ما باز می گردد. در واقع ما با انجام این اعمال، خدمتی به خویش می کنیم; منّتی بر خدا نداریم و باید بسیار ممنون باشیم. همانگونه که قرآن در مورد اصل ایمان و اسلام می گوید: «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَتَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلاَمَکُمْ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلاِْیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادقِینَ; گروهی بر تو منّت می گذارند که مسلمان شده اند! بگو خداوند بر شما منّت می گذارد که شما را به سوی اسلام هدایت کرده است، اگر در ادّعای اسلام راست می گویند».(30)

3- سرانجام اینکه: می توانیم با توجّه به فلسفه احکام اعمال خود را ارزیابی کنیم، که تا چه اندازه مقبول درگاه خداوند است و چه اندازه از آن دور می باشد. مثلا وقتی می فرماید: «فلسفه روزه تقوا و فلسفه نماز نهی از فحشا و منکراست» باید ملاحظه کنیم که آیا بعد از انجام روزه و نماز، روح تقوا و پرهیز از گناه در ما حاصل شده است، یا نه؟ و به این ترتیب، ارزش عبادات و اعمال خود را به دست آوریم.

آری! ما خدا را حکیم می دانیم و حکمت او ایجاب می کند که هیچ دستوری را بدون هدف و نتیجه بیان نفرماید و چه بی خبرند آن جاهلان ناآگاه که می گویند افعال خداوند معلّل به اغراض نیست; یعنی هیچ هدفی در کارها و برنامه ها و تشریعات او وجود ندارد! آنها با این سخن زشت و ناپسند خود، حکیم بودن خداوند را زیر سؤال می برند و چنین می پندارند که به حقیقت توحید نزدیک شده اند در حالی که مصداق این آیه شریفه اند که: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بالأَخْسَرِینَ أَعْمَالا * أَلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسنونَ صُنْعاً; بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانی هستند؟ آنها که تلاش هایشان در زندگی دنیا کم (و نابود) شده، با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند».(31)

آری! افعال خدا معلّل به اغراض نیست; یعنی هدفهایی که به خود او بازگشت کند. زیرا، او بی نیاز از همه چیز و همه کس می باشد; ولی افسوس که این ناآگاهان این سخن را نمی گویند، بلکه می گویند ضرروتی ندارد که نتیجه افعال و دستورات خداوند به بندگان برگردد و این نهایت بی خبری است!!!

به هر حال، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه بالا بخش های جالبی از فلسفه احکام را بیان فرموده، که با مطالعه آن، آتش شوق انجام این برنامه های حساب شده الهی، در دل ها زبانه می کشد و با طیب خاطر به دنبال آن حرکت می کنند.(32)


پی نوشت:

  1. «متوسّلون» از مادّه «وسیله» که به گفته راغب به معنای رسیدن به چیزی توأم با میل و رغبت است.

  2. سوره مائده، آیه 35.

  3. «ذروه» (بر وزن قبله، و بر وزن قدوه) به معنای قسمت بالای هر چیزی است و به کوهان شتر و قلّه کوهها اطلاق می شود.

  4. نهج البلاغه، حکمت 252.

  5. وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 9.

  6. بحارالانوار، جلد 8، صفحه 359.

  7. جامع الاخبار (طبق نقل بحارالانوار، جلد 79، صفحه 202).

  8. منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 398. و بحارالانوار، جلد 79، صفحه 218.

  9. سوره نساء، آیه 7.

  10. شرح نهج البلاغه مرحوم شوشتری، جلد 13، صفحه 102.

  11. کافی، جلد 4، صفحه 62، حدیث 1. 3. «یرحضان» از مادّه «رحض» (بر وزن محض) به معنای شستن است. اشاره به اینکه حج و عمره آثار گناه را از صحنه عمل، یا از صحنه دل می شوید.

  12. بحارالانوار، جلد 96، صفحه 26.

  13. بحارالانوار، جلد 66، صفحه 406.

  14. «مثراة» از ماده «ثری»، و «ثروت» به معنای فزونی یافتن است. لذا مال فراوان را «ثروت» می گویند و «مثرات» مصدر میمی به معنای اسم فاعل است، یعنی: «سبب فزونی».

  15. «مَنسأة» از مادّه «نسأ» (بر وزن نسخ) به معنای تأخیر انداختن است و «منسأة» مصدر میمی به معنای اسم فاعل، یعنی «سبب تأخیر» می باشد و به عصا «مِنْسَأَة» می گویند، زیرا با نوک آن، اشیای مزاحم به کنار رانده می شود.

  16. کافی، جلد 2، صفحه 150.

  17. سوره بقره، آیه 274.

  18. به احقاق الحق، جلد 3، صفحه 246 تا 251 مراجعه شود.

  19. تحف العقول، کلمات قصار امام کاظم (ع).

  20. خصال، جلد 1، صفحه 134.

  21. بحارالانوار، جلد 80، صفحه 369.

  22. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 388.

  23. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 50، حدیث 4.

  24. «صنایع» از مادّه «صنع» (بر وزن قفل) به معنای ساختن و ابداع چیزی است و در لغت عرب به کارهای خوب و نیکوکاری «صنایع» جمع «صنیعه» گفته می شود. (نقل از المعجم الوسیط).

  25. «مصارع» جمع «مَصْرع» به معنای محل افکندن و زمین افتادن است و به قتلگاه، «مَصرع» گفته می شود و به کشتی گرفتن «مصارعه» می گویند، چون هر یک از دو طرف می خواهد دیگری را به زمین بیفکند.

  26. میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 1931، شماره 12611.

  27. غرر الحکم، شماره 6166.

  28. کافی، جلد2، صفحه 195، حدیث 10.

  29. خطبه حضرت زهرا(علیها السلام)، احتجاج طبرسی، جلد 1، صفحه 258، چاپ انتشارات اسوه. - قریب به همین معنا، از علی(علیه السلام) در کلمات قصار (کلمه 252) نقل شده است.

  30. سوره حجرات، آیه 17.

  31. سوره کهف، آیات 103 - 104.

سند خطبه: به گفته نویسنده مصادر نهج البلاغه آغاز این خطبه: «ألْحَمدُللَّهِ فَاطِرِ الْخَلْقِ، وَ خَالِقِ الأَشْبَاحِ» بوده و این خطبه ای است که در میان اهل قبل از مرحوم سیّد رضی و بعد از او معروف و مشهور بوده و به نام خطبه دیباج شناخته می شده است. از کسانی که قبل از سیّد رضی آن را نقل کرده است مرحوم صدوق در من لا یحضره الفقیه (جلد 1، صفحه 131) می باشد که آن را به صورت مسند با تفاوتهایی آورده است و همچنین در کتاب علل الشرایع و نیز در کتاب تحف العقول که نویسنده آن نیز قبل از سیّد رضی می زیسته آمده است و در کتاب محاسن هم ذکر شده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 238

).

ولی آنچه در تحف العقول آمده از «ألْحَمدُللَّهِ فَاطِرِ الْخَلْقِ، وَ خَالِقِ الإِصْبَاحِ» شروع می شود؛ سپس خطبه را بسیار مشروح تر از آنچه سیّد رضی آورده است، بیان می کند و معروف بودن آن را به عنوان خطبه دیباج ذکر می نماید (تحف العقول صفحه 104- 107

).