[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی أرکان الدین:

الإسلام:

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: الْإِیمَانُ بهِ وَ برَسُولِهِ، وَ الْجِهَادُ فِی سَبیلِهِ فَإِنَّهُ ذرْوَةُ الْإِسْلَامِ، وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ، وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ، وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ فَإِنَّهَا فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَاب، وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِی الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِی الْأَجَلِ، وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَةَ، وَ صَدَقَةُ الْعَلَانِیَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ، وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ.[/hadith]

امام (ع) در این خطبه به برترین وسایلی که انسان را به خداوند سبحان نزدیک می گرداند و آن ایمان کامل است اشاره فرموده و ایمان به خدا همان گواهی بر هستی اوست، و این اصل، و پایه ایمان است و پس از آن به ذکر لوازم و مراتب کمال آن می پردازد و می فرماید:

1-  التّصّدیق برسوله:

این که گواهی بر رسالت پیامبر (ص) را بر دیگر عبادات مقدّم داشته برای این است که ایمان به نبوّت اصل و پایه عبادات است، و بدون داشتن اعتقاد به آن هیچ عبادتی صحیح نیست.

2-  الجهاد فی سبیله:

در صفحات گذشته فضیلت جهاد شرح داده شده، و امام (ع) در این جا از آن به ذروة الإسلام تعبیر فرموده است، و واژه ذروه را که به معنای کوهان شتر است، برای جهاد استعاره فرموده و این به ملاحظه مرتبه بلند و مقام ارجمندی است که جهاد در اسلام دارد، و نیز شباهتی است که از این جهت میان جهاد و کوهان شتر موجود است، و این که جهاد را بر نماز مقدّم داشته، بدین سبب است که آن کسی که به جهاد می شتابد یقین به لقای پروردگار دارد، و ایمانش به آنچه پیامبر گرامی (ص) از جانب خداوند آورده راسخ است، از این رو خود را در مهلکه ای که پدید آمده می اندازد، در حالی که برنابودی خود گمان غالب و یا یقین دارد و نیز برای این است که جهاد در ایجاد وحدت دینی در سرتاسر جهان نقش اصلی را داراست.

3-  کلمة الإخلاص:

این همان کلمه توحید یعنی لا إله إلّا اللّه است، که مستلزم نفی هر نوع شریک و مانند از خداوند است، و چون اخلاص به همین معناست، لذا به آن، کلمه اخلاص گفته شده است، امّا جهت فضیلت آن این است که این کلمه، آوای فطرت انسان است، و خداوند نهاد او را با آن سرشته، و بر این فطرت و جبلّت وی را آفریده است، همچنان که خردهایی که از آلودگی علایق بدنی و تیرگیهای نفسانی مصون، و از عوارض و تأثیرات تربیتهای انحرافی محفوظ و به دور مانده است، گواه و معترف است، که اقرار بر یگانگی پروردگار و تنزیه وی از شریک و مانند آن، از همان آغاز آفرینش با سرشت انسان در آمیخته، و پیمان آن در عهد ألست با او بسته شده، و به آن، نام فطرت داده شده است هر چند اطلاق این نام بر سبیل مجاز و از باب اطلاق نام ملزوم بر لازم آن می باشد.

4-  إقامة الصّلاة:

در بیان امام (ع) نماز به دین تعبیر شده، هر چند این فریضه یکی از ارکان دین است، و این تعبیر به مناسبت این است که نماز از ارکان مهمّ و ستون عمده آیین مقدّس اسلام به شمار آمده است، از این رو اطلاق آن به طریق مجاز بوده و از باب نامیدن جزء به نام کلّ می باشد.

باید دانست که نماز دارای فضایل و اسراری است که آگاهی به آنها ضروری است، امّا فضیلتهای آن، گذشته از قرآن کریم که بطور مؤکّد امر به اتیان آن می کند، اخبار بسیاری در باره اهمیّت آن وارد شده است که از آن جمله پیامبر اکرم (ص) فرموده است: الصّلاة عمود الدّین من ترکها فقد هدم الدّین یعنی نماز پایه دین است هر کس آن را ترک کند، دین را ویران کرده است، همچنین فرموده است: «مفتاح الجنّة الصّلاة» یعنی کلید بهشت نماز است، و نیز در فضیلت کامل به جا آوردن نماز فرموده است: إنّ الرّجلین من امّتی یقومان فی الصّلاة و رکوعهما و سجودهما واحد و إنّما بین صلاتیهما ما بین السّماء و الأرض یعنی: دو تن از امّت من برای نماز به پا می خیزند و رکوع و سجود آنها یکی است، ولی میان نماز آن دو تفاوت از زمین تا آسمان است.

همچنین فرموده است: أما یخاف الّذی یحوّل وجهه فی الصّلاة أن یحوّل اللّه وجهه وجه حمار یعنی: آیا کسی که در نماز روی می گرداند بیم ندارد که خداوند چهره او را به چهره الاغ برگرداند، و نیز از سخنان آن بزرگوار است که: من صلّی رکعتین لم یحدّث فیهما نفسه بشی ء من الدّنیا غفر اللّه له ذنوبه یعنی: هر کس دو رکعت نماز به جای آورد، و در آن خیال دنیا را از دل بیرون کند، خداوند گناهان او را می آمرزد.

امّا اسرار نماز دو گونه است: عامّ و خاصّ، ما در شرح خطبه اوّل آن جا که در باره حجّ سخن رانده ایم سرّ عمومی همگی عبادات را روشن کرده ایم، و گفته ایم که این اعمال، غرض ثانوی مرد خداشناس را که عبارت از تربیت نفس و خلاصی از گناه است تأمین می کند، دیگر این که عبادات در رام کردن نفس سرکش امّاره برای فرمانبرداری از نفس مطمئنّه، و عادت دادن آن، به پیروی از این، انسان را یاری می دهد، و چون به این نکته توجّه شود دانسته خواهد شد که همگی آیات و اخباری که در فضیلت عبادات وارد شده است، معنا و مقصود آنها به همین نکته برگشت دارد، مثلا این که خداوند فرموده است: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی  عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» یعنی، نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد، برای این است که سبب ارتکاب این گونه اعمال، سرکشی نیروی شهوانی، و بیرون رفتن آن از فرمان عقل است، و چون نماز موجب این است که این نیروی طغیانگر تحت فرمان عقل در آید، و عقل هم انسان را از انجام این کارها نهی می کند لذا نماز، انسان را بدینسان از فحشا و منکر منع می کند، و او را از ارتکاب این اعمال باز می دارد .

همچنین با ملاحظه آنچه گفته شد، معنای این که نماز ستون دین است نیز دانسته می شود، زیرا پیامبر اکرم (ص) فرموده است: بنی الإسلام علی خمس، فکلّ منها عماد بحسب شرائطه، فمن أخلّ بها فقد هدم بنیانه الّذی یصعد به إلی اللّه، یعنی: اسلام بر پنج پایه استوار شده، و هر یک از آنها با شرایطی که دارد ستون آن است، پس هر کس در انجام دادن شرایط هر یک از آنها کوتاهی کند، بنایی را که به وسیله آن به سوی خداوند بالا می رود ویران کرده است، حدیث این که نماز کلید بهشت است نیز به همین معناست، زیرا به وسیله نماز است که ابواب وصول به رحمت و مغفرت خداوند به روی انسان باز می شود، و در این جاست که تفاوت میان نماز آن دو تن مسلمان که پیامبر اکرم (ص) در حدیث خود بدآنها اشاره فرموده است آشکار می گردد، زیرا اگر فایده نماز رو آوردن به درگاه خداوند و سرکوب کردن شیطان باشد، نماز آن کس که با خشوع و خوف و خشیت در برابر خداوند ایستاده، و همه دل را متوجّه عظمت و جلال او ساخته است، با نماز آن نادان که عبادتش از این اوصاف بیرون است و شیطان روی دل او را از جانب قبله به سمت دیگر برگردانیده است، چگونه می تواند برابر باشد، و تفاوت آن از کجاست تا به کجا، همچنین حدیث آن بزرگوار مبنی بر تهدید کسی که در هنگام نماز روی خود را به جانب دیگر بر می گرداند نیز بر همین اساس است، زیرا آن حضرت نهی می کند از این که نمازگزار در حال نماز دل از توجّه به سوی خدا بردارد، و از ملاحظه عظمت و جلال او غافل شود، برای این که هر کس در حال نماز به راست یا چپ خود متوجّه شود، دل از جدا برداشته و از مشاهده انوار کبریائیش غافل شده است، و چنین کسی ممکن است غفلت او ادامه یابد و در نتیجه نابخردی، و نارسایی او در فهم امور متعالی، و بی اعتنایی به کسب علوم، و عدم تقرّب به خدا، چهره دلش به چهره الاغ مبدّل گردد.

همچنین است حدیث آن حضرت در باره این که خداوند گناه نمازگزاری را که در حال نماز حدیث نفس را ترک و خیال دنیا را از دل بیرون می کند می آمرزد زیرا او در حال نماز رو به سوی خدا داشته و دل از غیر او برداشته است، بنا بر این خلاصه و روح عبادت، توجّه به خدا و روی دل به سوی او داشتن است، از این رو پیامبر گرامی (ص) فرموده است: إنّما فرضت الصّلوة و امر بالحجّ و الطّواف و اشعرت المناسک لإقامة ذکر اللّه یعنی جز این نیست که نماز، واجب، و به حجّ و طواف امر، و مناسک تشریع شده است، تا یاد خدا به پا داشته شود، و اگر در ذکر و عبادتی که به جا آورده می شود، آن که مراد از ذکر و معبود و مطلوب است در دل نبوده، و بیمی از هیبت و جلال او جان را فرا نگرفته باشد، این ذکر و عبادت مربوط به او نخواهد بود، عایشه گفته است: پیامبر خدا (ص) با ما سخن می گفت، و ما نیز با او سخن می گفتیم، و چون وقت نماز فرا می رسید چنان متوجّه خدا و از همه چیز منقطع می شد که گویا همدیگر را نمی شناسیم، همچنین علی (ع) در هنگامی که وقت نماز می شد، چنان به خود می پیچید و می لرزید و رنگ رخسارش دگرگون می گشت که به او گفته می شد: ای امیر مؤمنان تو را چه شده است می فرمود: هنگام ادای امانتی فرا رسیده که خداوند آن را بر آسمانها و زمین عرضه کرد، و آنها از پذیرفتن آن سرباز زدند و ترسیدند، و نیز علیّ بن الحسین (ع) در هنگامی که آماده برای وضو می شد چنان رنگ رخسارش زرد می گشت که اهل خانه اش به او عرض می کردند: این چه حالتی است که هنگام وضو شما را فرا می گیرد در پاسخ می فرمود: نمی دانید در پیشگاه چه کسی می ایستم، آنچه ذکر شد همه بر لزوم حضور قلب، و توجّه به عظمت باری تعالی و انقطاع از غیر او در حال عبادت دلالت دارد.

امّا اسرار خاصّ نماز: چنان که می دانیم این فریضه جز ذکر، قرائت، رکوع، سجود، قیام و قعود چیز دیگری نیست، امّا ذکر روشن است که عبارت از گفتگو و مناجات با پروردگار متعال است، و غرض از آنها، حصول توجّه به سوی او و یادآوری است بر آنچه نیروهای شیطانی را تحت رهبری عقل، قرار می دهد و تکرار آن باعث ادامه حصول این مقصود است، و غرض از قرائت و ذکر و حمد و ثنای باری تعالی و تضرّع و دعا همین است، و منظور از آنها ادا و تکرار حروف و اصوات و به کار واداشتن زبان نیست، زیرا اگر غرض این باشد تحریک زبان به هذیان و یاوه گویی که خود نیز موجب به کار گرفتن زبان است، برای انسان آسانتر می باشد، و ما به خواست خداوند در آینده در فصول مناسبتری راجع به خواندن ذکر و فضیلت و فایده آن، سخن خواهیم گفت.

امّا غرض از رکوع و سجود و قیام و قعود، تعظیم و بزرگداشت خداوند متعال است، که این خود مستلزم توجّه و التفات به سوی او، و همچنین متضمّن ذکر و یاد اوست، زیرا اگر جایز باشد که انسان خدا را با به جا آوردن افعالی تعظیم کند در حالی که از او غافل باشد، روا خواهد بود که انسان بتی را در پیش روی خود قرار دهد، و در حالی که غافل از آن است، آن را تعظیم کند، حدیثی که معاذ بن جبل روایت کرده است این مطلب را تأیید می کند که: من عرف من علی یمینه و شماله متعمّدا فی الصّلاة فلا صلاة له: یعنی هر کس در حال نماز از روی عمد دریابد چه کسی در سمت راست و چپ او قرار دارد، نمازی بر او نیست، و نیز در حدیث آمده است که إنّ العبد لیصلّی الصّلاة لا یکتب له سدسها و لا عشرها و إنّما یکتب للعبد من صلاته ما عقل منها یعنی: بنده خدا نماز می گزارد، (حتّی) یک ششم و یک دهم آن برایش نوشته نمی شود، جز این نیست که از نماز بنده آنچه فهمیده و درک کرده پذیرفته و نوشته می شود.

چون دانسته شد که پایه و زیر بنای نماز، اقبال و توجّه به سوی خداوند متعال است، اکنون باید بدانیم که التفات و توجّه، مستلزم یادآوری و درک است، و غرض از آن، دقّت و ادراک مقام کبریایی و عظمت اوست، و دقّت، جز اندیشیدن نیست که این نیز به منزله دیده بصیرت و مردمک چشم خرد انسان است، بدیهی است تذکّر و ادراک مقام کبریایی خداوند موجب تعظیم اوست، زیرا عظمت و جلال او بزرگتر و برتر از آن است که کسی آن را درک کند و در برابر آن سر فرود نیاورد، تعظیم خداوند و درک مقام ربوبی، نیز مستلزم پدید آمدن بیم و امید یا خوف و رجاست، زیرا ما هنگامی که عظمت و قدرت یکی از پادشاهان روی زمین را تصوّر می کنیم، بی اختیار احساس می کنیم که در برابر او توان سخن گفتن و پاسخگویی را نداریم، و لازم می دانیم، در روبرو شدن با او آرام و فروتن باشیم، و بسا می شود که در این هنگام دچار لرزش تن و لکنت زبان نیز بشویم. آشکار است که منشأ این احساس بیم ناشی از تصوّر بزرگی مقام پادشاه است، بنا بر این تصوّر مقام عظمت و جلال پادشاه پادشاهان و درهم شکننده سرکشان و فرمانروای همه جهانها و جهانیان برای انسان چگونه خواهد بود، رجا و امید نیز همین گونه است، یعنی: هنگامی که عظمت و قدرت پروردگار را تصوّر می کنیم، و می نگریم که هر چه هست از آن اوست، امید ما به او برانگیخته می شود. بویژه این که در ضمن آیات مربوط به خوف و رجا به این نکته تأکید شده است.

همچنین تصوّر عظمت و جلال پروردگار، موجب پیدایش شرم و حیا در انسان است، زیرا تصوّر مقام کبریایی او باعث این است که انسان همواره احساس کوتاهی و تقصیر کند و خود را گنهکار بداند، و همین احساس و توهّم موجب شرم و حیا از خداوند سبحان می شود.

5-  إیتاء الزّکاة:

دادن زکات یکی از ارکان مهمّ دین است، و امام (ع) با ذکر این که دادن زکات، فریضه ای واجب است، به اهمیّت و فضیلت آن اشاره فرموده است، قطب راوندی گفته است: مراد از فریضه، سهمی است از مال که برای فقیران مستحقّ جدا می گردد و زکات نامیده می شود، و معنای آن در عرف شرع همین است، زیرا فریضه به معنای واجب است و همگی عبادات نیز واجبند، و فرض و واجب هر دو یک معنا دارد که در گفتار حضرت به صورت مکرّر آمده است.

آنچه قطب راوندی گفته وجه نیکویی است. و چنان که روشن خواهیم کرد اشاره به یکی از اسرار زکات دارد، ولی این عبادت، ضمن این که راز مشترک همگی عبادات را که عبارت از توجّه به سوی خداوند متعال، و جلب رضا و محبّت اوست، داراست، اسرار خاصّی نیز دارد، که در زیر بیان می شود:

1-  منظور از کلمه شهادت یعنی گفتن لا إله إلّا اللّه توحید مطلق خداوند، و یکتا و بی همتا دانستن او از طریق توجّه به اوست، و این شناخت و اقرار، کامل نمی شود مگر این که انسان هر محبوبی جز او را نفی و رها کند زیرا محبّت مشارکت نمی پذیرد، و فایده و تأثیر توحید زبانی نیز در درون و نهاد انسان اندک است، از این رو مرتبه دوستی خداوند با جدایی و دوری از علایق و دلبستگیها آزمایش می شود، و چون ثروت محبوب انسان و وسیله بهره برداری او از دنیا و دلبستگی به آن است، و نیز موجب می شود که آدمی از مرگ متنفّر شود، برای این که صدق ادّعای محبّت انسان نسبت به محبوب، شناخته شود، در این دو قسمت مورد آزمایش قرار می گیرد، و از او خواسته می شود از دوستی مال که معشوق اوست دست بردارد، چنان که در این باره خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» و مردمی که این معنا را دریافته اند از این حیث به گروهی چند منقسم شده اند، گروهی دوستی و محبّت خود را نسبت به معشوق حقیقی خالص گردانیده و به عهد خود وفا کرده، و اموال خود را در راه او بذل و انفاق نموده اند، و از آن چیزی برای خود باقی نگذاشته اند تا آن جا که به یکی از افراد این طایفه گفته شده است، چه مبلغی زکات را در دویست درهم واجب می دانی گفت: امّا بر عوام مطابق حکم شرع، پنج درهم فرض است، لیکن برما بذل همه آن واجب است.

دسته ای از این مرتبه پایین آمده، به منظور رفع نیازهای آینده خویش، و انجام امور خیر در اوقات خود، از بذل همگی مال خودداری کرده، و نیّت خود را در اندوختن آن، میانه روی در تأمین نیازمندیها، و دوری جستن از خوشگذرانی و تنعّم قرار داده، و ما زاد آن را بخشش و انفاق کرده اند، با این حال این دسته هم در واجبات مالی اکتفا به حدّ شرعی نکرده اند، نخعی و شعبی و مجاهد از این دسته اند، چنان که به شعبی گفته شد: آیا در مال جز زکات حقّ دیگری وجود دارد گفت: آری، نشنیده ای که خداوند متعال فرموده است: «لَیْسَ الْبرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ» و اینها در عمل خود به آیه «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» استدلال کرده، و انفاق را منحصر به زکات ندانسته بلکه آن را از حقوق مسلمان بر مسلمان دانسته اند، به این معنا که بر مسلمان متمکّن واجب است، هر زمان مسلمان نیازمندی را بیابد، نیاز او را از مالی که زیاده بر حقّ زکات در دست دارد، برآورد.

برخی هم به ادای واجب اکتفا، و زکات را بدون زیادتی و نقصان از مال، اخراج کرده اند و البتّه این پست ترین مراتب مذکور بوده و منحصر به عوام و نادانهاست، زیرا اینها سرّ بذل مال را نمی دانند، و نسبت به آن بخل می ورزند، و دوستی و دلبستگی آنها به آخرت ضعیف است، از این رو لازم است ثروتمندان و مالداران خود را از پلیدی بخل، پاک کنند، زیرا این خوی زشت از جمله صفات نابود کننده است، چنان که علی (ع) فرموده است: ثلاث مهلکات: شحّ مطاع، و هوی متّبع، و إعجاب المرء بنفسه یعنی: سه چیز نابود کننده است: بخلی که به کار برده شود، و هوای نفس که پیروی گردد، و خود پسندی، علّت این که بخل از مهلکات به شمار آمده این است که منشأ آن حبّ مال است، و می دانیم که دنیا و آخرت ضدّ یکدیگرند، و نزدیکی به یکی، موجب دوری از دیگری است، علاوه بر این چنان که پیش از این توضیح دادیم، دوستی مال انسان را از توجّه به خدا و رو آوردن به سوی او منصرف و دور می گرداند، و همین امر موجب هلاکت او در آخرت است. برای برطرف کردن این خوی زشت، باید نفس را تدریجا به بذل و بخشش عادت داد، زیرا دوستی چیزی را یکباره از دل بیرون کردن میسّر نمی شود مگر این که نفس را اندک اندک به جدایی از آن وادار کرد، تا این که به آن خو کند، بنا بر این زکات به تعبیری که ذکر شد طهور است یعنی نفس را از پلیدی بخل که موجب هلاکت است پاک می سازد، بدیهی است پاکیزه شدن نفس از این طریق، به مقدار مالی که در راه زکات می پردازد بستگی دارد، همچنین منوط است به این که تا چه اندازه نسبت به مصرف این مال در راه خدا و طاعت و محبّت او شادمان شده، و از این که توانسته است چیزی را که مایه روگردانی او از قبله معبود شده دور گرداند، خوشحال شده باشد.

2-  دوّمین راز فریضه زکات شکر نعمتهای خداست، زیرا نعمتهایی که پروردگار متعال به بندگان ارزانی فرموده است برخی در جان و تن ماست. و این گونه نعمتها را با انجام عبادتهای بدنی می توان شکر گزاری کرد، و برخی در مال ماست که باید با ادای عبادتهای مالی شکر آنها را به جا آورد، و به حقّ باید گفت که پست تر و دورتر از رحمت خدا کسی است که بینوایی را بنگرد که دستش از مال تهی و به او نیازمند شده، و وی به خود اجازه ندهد که به شکرانه این که خداوند متعال او را از دیگران بی نیاز و دیگران را به او نیازمند ساخته، یک دهم یا یک چهلم از آنچه دارد به او بدهد.

3-  سوّمین راز زکات، مربوط به اصلاح امور شهرها، و بهبود احوال مردم آنهاست، برای این که خداوند زکات را بر توانگران واجب فرموده تا از این طریق بینوایان و تهیدستان را در اموال آنان شرکت دهد و فقر آنان را بر طرف سازد، و این که امام (ع) از زکات به فریضه واجب تعبیر فرموده اشاره به همین نکته است، و در این راز نیز دو راز دیگر نهفته است، یکی این که زکات، فقرا را کمک می کند تا به بندگی و عبادت خدا پردازند، و به سبب دویدن به دنبال روزی، از طاعت او باز نمانند، دیگر برای این است که اندوه و حسد بینوایان نسبت به توانگران از میان برود، و از کوشش در ایجاد فساد در روی زمین باز ایستند، و اختلال در امور اجتماعی پدید نیاید، چون با پرداخت همین مقدار مال به عنوان زکات، قلوب آنان آرامش می یابد، و بدان دل می بندند و دوام آن را از خدا می خواهند و با توانگران دوستی و به آنان دلبستگی پیدا می کنند، و در نتیجه موجبات مشارکت و همکاری میان مردم، و همدمی و همدلی آنها که همگی عامل وحدت و انسجام جامعه، و نظام گیتی، و قوام دین، و بقای نوع انسان و راز ایجاد اوست، فراهم و برقرار می شود.

6-  صوم شهر رمضان:

این که روزه ماه رمضان را سپر، در برابر عذاب و عقاب إلهی تعبیر فرموده، و با این که دیگر عبادات نیز همین صفت را دارند، آن را به روزه اختصاص داده برای این است که روزه بیش از هر عبادت دیگر، مانع انسان از معصیت، و نگه دار او از عذاب خداوند است، زیرا روزه موجب سرکوبی شیاطینی است که دشمنان خدایند و از هر سو انسان را احاطه کرده اند، بدیهی است وسیله و ابزار شیطان، امیال و شهوات آدمی است، و آنچه رغبتها و شهوتها را تقویت می کند و آنها را برمی انگیزد، خوردن و آشامیدن است، چنان که پیامبر گرامی (ص) فرموده است: إنّ الشیطان لیجری من ابن آدم مجری الدّم، فضیّقوا مجاریه بالجوع یعنی: شیطان مانند خون در وجود فرزند آدم، رسوخ و جریان دارد، پس راههای ورودش را با گرسنگی تنگ سازید، همچنین به عایشه فرمود: پیوسته در بهشت را بکوب، عایشه عرض کرد با چه فرمود با گرسنگی، بی گمان روزه در سرکوب شیطان، و بستن راهها و تنگ ساختن گذرگاههای او ویژگی دارد و از هر عبادت دیگر مؤثّرتر و قویتر است، و چون عذاب و عقابی که متوجّه افراد انسان می شود به نسبت دوری و نزدیکی او به شیطان، متفاوت بوده و شدّت و ضعف دارد، و روزه بیش از هر عبادت دیگر انسان را از شیطان دور می گرداند، و به سبب این عبادت می توان در نهایت دوری از عذاب خداوند قرار گرفت، لذا به سپر، در برابر عذاب خداوند توصیف شده، و این ویژگی به آن داده شده است.

باید دانست که عبادات اگر چه اموری عدمی هستند، و از پیش نبوده بعدا تحقّق می یابند، ولی نمی توان آنها را عدم صرف دانست بلکه عدم آنها از مقوله عدم ملکه است، و این که فقدان عبادت در انسان شدیدا حرکتی پدید می آورد، و او را کم و بیش در حالتی قرار می دهد که به یاد عبادت می افتد، چیزی است که نمی توان آن را بیهوده و نادیده گرفت، بلکه همین حرکت و تذکّر سبب نیّت و موجب تقرّب به خداوند سبحان می شود، و این رمز همه عبادات است.

7-  حجّ البیت و اعتماره:

ما به اسرار حجّ و عمره خانه خدا ضمن شرح خطبه اوّل اشاره کرده ایم و آنچه امام (ع) در این جا فرموده این است که حجّ و عمره، فقر و ناداری را از میان می برد، و گناهان را می شوید، بنا بر این در این واجب سود دنیا و آخرت گرد آمده است، امّا سود دنیوی حج و عمره از میان بردن ناداری است چون در موسم حج داد و ستد به جریان می افتد و در آن هنگام بازارها در مکّه بر پا می شود، در نتیجه فقر و ناداری از میان می رود، و سود آخرت به سبب این است که حجّ و عمره، گناهان را از صحیفه اعمال انسان می شوید و محو می کند، و به این مطلب در آن جا که از اسرار عبادات سخن گفته شده اشاره کرده ایم. باری منافعی را که امام (ع) برای حجّ و عمره بیان داشته همان است که قرآن کریم در باره آنها ذکر کرده است که «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» یعنی: تا سودهایی را که برای آنها دارد مشاهده کنند، بیشتر مفسّران گفته اند، منظور سودهای این جهانی است که از راه بازرگانی به دست آنها می رسد، و این را از سعید بن جبیر، و همچنین به روایت ابی رزین از ابن عبّاس نقل کرده اند، و برخی از آنها به نقل از مجاهد و به روایت عطا از ابن عبّاس، منافع را اعمّ دانسته و بر سودهای دنیوی مانند بازرگانی و ثوابهای اخروی حمل و تفسیر کرده اند.

8-  صلة الرّحم:

امام (ع) دو فایده از فواید صله رحم را ذکر فرموده است:

1-  مثراة فی المال:

سبب فزونی مال است، و این از دو جهت می باشد اوّل این که عنایت خداوندی برای هر زنده ای، بهره ای از روزی قرار داده که آن را برای بقای وجود خویش، در مدّت زندگی به دست می آورد، و هنگامی که عنایت إلهی شخصی را مهیّا فرماید که به اصلاح امور معیشت جمعیّتی اقدام کند، و کمک و اعانت آنها را بر عهده گیرد، از باب لطف واجب است که بر حسب آمادگی و استعدادی که این شخص دارد، روزی آن جمعیّت را در دست او جاری، و کمک و اعانتی را که به آنها می کند، نصیب وی گرداند، خواه این جمعیّت با او پیوند خویشاوندی داشته و یا این که مورد مهر و محبّت او قرار گرفته باشند، چنان که اگر قصد داشته باشد رشته پیوند خود را با یکی از آنها قطع کند، به اندازه روزی شخصی که پیوندش را با او قطع کرده در مالش نقصان پدید می آید، بنا بر این معنای این که صله رحم موجب افزایش مال می باشد همین است. دوّم این که صله رحم از خویهای پسندیده ای است که طبیعت آدمی بدان رغبت دارد، و موجب دلجویی خاطر است، از این رو کسی که پیوند خود را با خویشانش استوار می کند از نظر همه مردم بخشوده و مورد شفقت است، و همین امر سبب می شود که خیر اندیشان و توانمندان مانند پادشاهان و جز آنها به یاری و کمک او پردازند، و دارایی او افزون شود.

2-  منساة فی الأجل:

این که صله رحم موجب به تأخیر افتادن مرگ می گردد، به دو سبب است اوّل این که صله رحم باعث می شود که افراد خویشاوند نسبت به کسی که با آنها پیوند خویشی برقرار ساخته مهربانی و یاری و همکاری کنند و همین امر موجب می شود که هر چه بیشتر از آزار دشمنان مصون و از دستبرد مرگ در امان ماند و سبب زیادتی عمر او شود. دوّم این که صله رحم سبب می شود که افراد خانواده قلبا در بقای کسی که با آنان پیوند برقرار کرده بکوشند و دعای خود را نثار او کنند، و همین دعا و کوشش آنها برای بقای وجود وی یکی از اسباب دوام عمر و تأخیر مرگ اوست، بنا بر این پیوند خویشاوندی موجب به عقب افتادن مرگ و درازی عمر می شود.

9-  صدقة السرّ:

امام (ع) یکی از فواید بخشش در پنهانی را که کفّاره گناه می باشد، نام برده است. و با این که دیگر عبادات نیز موجب محو معاصی است این وصف را تنها بدان اختصاص داده است، و این از آن جهت است که صدقه پنهانی از ریا و تظاهر دورتر، و نیّت، از شایبه این که عمل، جز برای خدا باشد خالصتر است، بنا بر این اخلاص در آن کاملتر بوده و بیشتر موجب تقرّب به درگاه خداوند و محو گناهان خواهد بود.

10-  صدقة العلانیة:

امام (ع) پیشگیری از مرگ بد را از جمله آثار و فواید صدقه آشکار ذکر فرموده است، توضیح مطلب این است: که بخشش آشکار سبب می شود که انسان به نیکوکاری و انجام دادن کارهای خیر شهرت یابد و به نیکی و خوشنامی یاد شود، و چون مرگ های بد مانند سوختن، و غرق شدن و بر دار رفتن، و کشته شدن و مانند اینها حالات ناگوار و مصیبت باری است که مرگ را هر چه بیشتر مورد نفرت و انزجار قرار می دهد، و این اتّفاقات از روی قصد و عمد برای کسی که مورد محبّت مردم می باشد، و به بخشش و ترحّم و دستگیری از فقرا و بینوایان، و ایثار و گذشت در راه آنها مشهور شده کمتر روی می دهد، در نتیجه صدقه آشکار سبب بر طرف شدن مرگ بد خواهد بود.

11-  صنائع المعروف:

امام (ع) از جمله آثار و فوایدی که برای نیکوکاری و انجام دادن امور خیر بیان فرموده این است که انسان را از افتادن به پرتگاه ذلّت و زبونی نگه می دارد، تفسیر این مطلب، قریب به مضمونی است که پیش از این گفته شد، زیرا نیکوکاری موجب نزدیک شدن دلهای مردم به یکدیگر، و اتّفاق آنها بر محبّت نیکوکار است، و کسی که دارای بهره ای از این صفت باشد، کمتر اتّفاق می افتد که دچار خواری و زبونی شود.