[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لابنه محمد ابن الحنفیة لما أعطاه الرایة یوم الجمل:
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَی نَاجِذکَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ، تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ، ارْمِ ببَصَرِکَ أَقْصَی الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْد اللَّهِ سُبْحَانَهُ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص114
این خطبه به هنگام تسلیم رایت در جنگ جمل به جناب محمد بن حنفیه و خطاب باو ایراد شده است.
[در این خطبه که با عبارت «تزول الجبال و لا تزل» (اگر کوهها از جای خود حرکت کرد تو از جای خود حرکت مکن) شروع می شود چنین آمده است ]:
کشته شدن حمزة بن عبد المطلب:
حمزة بن عبد المطلب جنگجویی سخت گستاخ بود و در جنگ توجهی به جلو و پیش روی خود نداشت. جبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف روز جنگ احد به برده خود وحشی گفت: ای وای بر تو همانا علی در جنگ بدر عمویم طعیمة را، که سرور بطحاء بود، کشته است، اینک اگر امروز بتوانی او را بکشی آزاد خواهی بود و اگر محمد را بکشی آزادی و اگر حمزه را بکشی آزادی که هیچکس جز این سه تن همتای عموی من نیست. وحشی گفت: اما محمد که یارانش اطراف اویند و او را رها نمی کنند و به خود نمی بینم که بر او دست یابم. اما علی دلاوری آگاه و مواظب همه جانب است و در جنگ همه چیز را زیر نظر دارد، ولی برای تو حمزه را خواهم کشت زیرا مردی است که در جنگ جلو خود را هم نمی نگرد. وحشی در کمین حمزه ایستاد و چون حمزه برابرش رسید به همان روش که حبشی ها زوبین پرتاب می کنند به حمزه زوبین پرتاب کرد و او را کشت.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص115
محمد بن حنفیة و نسب و برخی از اخبار او:
امیر المومنین علیه السلام روز جنگ جمل رایت خویش را به پسرش محمد علیهما السلام سپرد و صفها آراسته بود، و به محمد فرمان حمله و پیشروی داد. محمد اندکی درنگ کرد. علی دوباره فرمان حمله داد. محمد گفت: ای امیر المومنین مگر این تیرها را نمی بینید که همچون قطرات باران از هر سو فرو می بارد علی علیه السلام به سینه محمد زد و فرمود: رگه ترسی از مادرت به تو رسیده است، و رایت را خود بدست گرفت و آنرا به اهتزاز درآورد و چنین فرمود: «با آن ضربه بزن همچون ضربه زدن پدرت تا ستوده شوی. در جنگ چون آتش آن افروخته نشود خیری نیست و باید با شمشیر مشرفی و نیزه استوار کار کرد.» آنگاه علی علیه السلام حمله کرد و مردم از پی او حمله بردند و لشکر بصره را در هم کوبید.
به محمد بن حنفیه گفته شد: چرا پدرت در جنگ ترا به جنگ کردن وا می دارد و حسین و حسن (ع) را به جنگ وا نمی دارد گفت: آن دو چشمهای اویند و من دست راست اویم، طبیعی است که او با دست خود چشمهای خویش را حفظ کند. و علی علیه السلام پسر خویش محمد را همواره در موارد خطرناک جنگ جلو می انداخت و حال آنکه حسن و حسین (ع) را از این کار باز می داشت و در جنگ صفین می فرمود: این دو جوانمرد را حفظ کنید که بیم دارم با کشته شدن آن دو نسل رسول خدا (ص) قطع شود.
مادر محمد بن حنفیه (رض) خولة دختر جعفر بن قیس بن مسلمة بن عبید بن ثعلبة بن یربوع بن ثعلبة بن الدول بن حنفیة بن لجیم بن صعب بن علی بن بکر بن وائل است. درباره چگونگی احوال او اختلاف است. قومی گفته اند: او از اسیران کسانی است که پس از رحلت پیامبر (ص) از دین برگشتند و خویشاوندانش به روزگار ابو بکر مانند بسیاری از اعراب از پرداخت زکات خودداری کردند. بنی حنیفه به پیامبری مسیلمه گرویدند و به دست خالد بن ولید کشته شدند و ابو بکر خولة را به عنوان بخشی از غنایم که سهم علی (ع) می شد به او تسلیم کرد.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص116
گروهی دیگر که ابو الحسن علی بن محمد بن سیف مدائنی هم از ایشان است می گویند: خولة از اسیرانی است که به روزگار پیامبر (ص) اسیر شدند. آنان می گویند: پیامبر (ص) علی را به یمن گسیل فرمود، و خولة هم که میان بنی زبید بود اسیر شد. بنی زبید همراه عمرو بن معدی کرب از دین برگشته بودند و آنان در یکی از حملات خود بر بنی حنیفه خوله را به اسیری گرفته بودند، و خوله در سهم غنایم علی (ع) قرار گرفت و پیامبر به علی (ع) فرمود: اگر خوله برای تو پسری آورد، نام مرا بر او بگذار و کنیه مرا به او بده. خولة پس از رحلت فاطمه زهرا (ع) محمد را زایید و علی (ع) او را کنیه ابو القاسم داد. گروهی دیگر که محقق هستند و گفتار ایشان صحیح تر و مشهورتر است می گویند: بنی اسد به روزگار حکومت ابو بکر صدیق بر بنی حنیفه غارت بردند و خولة دختر جعفر را اسیر گرفتند و او را به مدینه آوردند و به علی (ع) فروختند و چون خبر خوله به قومش رسید به مدینه و حضور علی آمدند و خوله را معرفی کردند و موقعیت او را میان خود به اطلاع علی (ع) رساندند و او خوله را نخست آزاد فرمود و سپس برای او کابین و مهر مقرر داشت و با او ازدواج کرد و خولة محمد را برای علی (ع) زایید و به او کنیه ابو القاسم داد. همین قول را احمد بن یحیی بلاذری در کتاب معروف خود تاریخ الاشراف برگزیده است.
هنگامی که محمد بن حنفیه در جنگ جمل اندکی از حمله خودداری کرد و علی علیه السلام خود رایت را گرفت و حمله کرد و ارکان لشکر جمل را به لرزه در آورد، رایت را به محمد سپرد و فرمود: حمله نخستین را با حمله دوم محو و نابود کن و این گروه انصار هم همراه تو خواهند بود و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین را با گروهی از انصار که بسیاری از ایشان از شرکت کنندگان در جنگ بدر بودند با محمد همراه فرمود. محمد حمله های فراوان پی در پی انجام داد و دشمن را از جایگاه
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص117
خود عقب راند و سخت دلاوری و ایستادگی کرد. خزیمه به علی (ع) گفت: همانا اگر کس دیگری غیر از محمد می بود رسوایی بار می آورد و اگر شما از ترس او بیم داشتید، ما با توجه به اینکه او از شما و حمزه و جعفر ارث برده است بر او بیمی نداشتیم و اگر قصد شما این است که کیفیت حمله و نیزه زدن را به او بیاموزید، چه بسیار مردانی نام آورد که به تدریج آنرا آموخته اند.
و انصار گفتند: ای امیر المومنین اگر حقی که خداوند برای حسن و حسین (ع) قرار داده است نبود، ما هیچکس از عرب را بر محمد مقدم نمی داشتیم. علی (ع) فرمود: ستاره کجا قابل مقایسه با خورشید و ماه است آری، او بسیار خوب پایداری کرد و برای او در این مورد فضیلت است، ولی این موجب کاستی فضیلت دو برادرش بر او نمی شود و برای من همین نعمت که خداوند بر او ارزانی داشته بسنده است. آنان گفتند: ای امیر المومنین به خدا سوگند ما او را همپایه حسن و حسین نمی دانیم و به خاطر او چیزی از حق آن دو نمی کاهیم و بدیهی است که به سبب فضیلت دو برادرش بر او از او هم چیزی نمی کاهیم. علی (ع) فرمود: چگونه ممکن است پسر من همتای پسران دختر رسول خدا باشد.
و خزیمة بن ثابت در ستایش محمد بن حنفیه این ابیات را سرود: «ای محمد امروز در تو و کار تو هیچ ننگ و عیبی نبود و در این جنگ گزنده منهزم نبودی. آری که پدرت همان کسی است که هیچکس چون او بر اسب سوار نشده است، پدرت علی است و پیامبر (ص) ترا محمد نام نهاده است. اگر امکان و حق انتصاب خلیفه برای پدرت بود همانا که تو سزاوار آن بودی، ولی در این کار کسی را راه نیست [یعنی انتصاب امام از سوی خداوند متعال است ]. خدای را سپاس که تو زبان آورتر و بخشنده تر کسی از اعقاب غالب بن فهر هستی و در هر کار خیر که قریش اراده کند از همه نزدیک تر و در هر وعده پایدارتری، از همه افراد قریش بر سینه دشمن بهتر نیزه و بر سرش بهتر شمشیر آب داده می زنی، غیر از دو برادرت که هر دو سرورند و امام بر همگان و فرا خواننده به سوی هدایتند. خداوند هرگز برای دشمن تو جایگاه استقراری در زمین و جایگاه اوج و صعودی در آسمان مقرر نخواهد فرمود.»