[hadith]القیامة:

حَتَّی إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادیرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بأَوَّلِهِ

،

وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدید خَلْقِهِ، أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَکَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ؛ ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِمَا یُرِیدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَایَا الْأَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ: أَنْعَمَ عَلَی هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ؛ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِی دَارِهِ، حَیْثُ لَا یَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَیَّرُ بهِمُ‏ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ؛ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِیَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَیْدیَ إِلَی الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِیَ بالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابیلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ، فِی عَذَابٍ قَد اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبقَ عَلَی أَهْلِهِ فِی نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِیفٌ هَائِلٌ، لَا یَظْعَنُ مُقِیمُهَا وَ لَا یُفَادَی أَسیرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ کُبُولُهَا، لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَی وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیُقْضَی.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3، صفحه 122-117

امام (ع) با بیان «حتّی إذا بلغ الکتاب اجله» به عاقبت و نهایت آدمی پس از مرگ اشاره فرموده و آن عبارت است از فرا رسیدن وقت معیّنی که همه آدمیان را در آن هنگام گرد آورند، و این همان روز رستاخیز است و منظور از أمر در جمله و الأمر مقادیره قضا و فرمان إلهی است، و مراد از مقادیر، وقایع و آثاری است که بر وفق قضای خداوند تحقّق می یابد چنان که پیش از این شرح داده شده است، و ذکر ملحق شدن خلایق به پیشینیان اشاره است به این که همگی آدمیان خواهند مرد، و در این امر همه یکسان و برابرند چنان که شرع نیز گویای این مطلب است، و مراد از تجدید خلق بر انگیختن و بازگشت دادن آنهاست، امّا به حرکت در آوردن و شکافتن آسمان و لرزانیدن زمین و پراکندن کوهها، ظاهر شرع مؤیّد آن، و گویای ویران شدن جهان و پایان گرفتن آن است و کسانی که دوام و بقای عالم را گمان کرده اند، از ظاهر شرع عدول کرده و به تأویل بسیاری از آیات پرداخته اند و آنچه در این باره گفته می شود، تقریبا وجوه مختلف زیر است:

1-  چون از نظر این گروه، رستاخیز عبارت است از مردن انسان و جدایی او از بدن و آنچه به وسیله آن از جهان خارج و جسم و جسمانیّات درک می کند، و همچنین موجب اتّصال او به مبدأ اوّل است لذا مرگ، مستلزم ناپدید شدن همه این اشیاء از او، و از نظر وی، عدم و خرابی آنهاست، بنا بر این هنگامی که دید او از تمامی موجودات به جز مبدأ اول جلّ و علا بریده گردیده نسبت به او درست است که گفته شود همه چیز معدوم و پراکنده شده است، همچنین هنگامی که اندیشه وی از جهان حسّ و خیال و آنچه مربوط به جسم و جسمانیّات است منقطع شود و به ملأ اعلی و ساکنان جهان بالا بپیوندد، سزاوارتر است که آسمانها و زمین در نظر او متبدّل شود و عالم جسم و جسمانیّات برایش زمین، و جهان بالا برایش آسمان گردد. 

2-  چون همه موجودات مادّی که در خطبه به آنها اشاره شده است در زیر یوغ امکان، و در قبضه قدرت خداوند قرار دارند، اگر نسبت انشقاق و انفطار (شکافته شدن) و لرزش و پراکندگی و جز اینها به این موجودات داده شود اموری ذاتا ممکن و قابل تحقّق است، هر چند از نظر علل و اسباب خارجی ممتنع و غیر ممکن باشد، از این رو در موارد مذکور آنچه قابل امکان بوده مجازا تعبیر به واقع شده است و روشن است که مجاز از محاسن زبان عرب می باشد، و فایده آن در این زمینه، بیم دادن آدمیان به آنچه پس از مرگ است، و ترسانیدن گنهکاران به عذابهای هراس انگیزی است که نام برده شده است. 

3-  گفته اند: احتمال دارد واژه أرض (زمین) در این فراز از خطبه استعاره شده است برای موجوداتی که استعداد پذیرش فیض إلهی را دارند، و در این صورت به حرکت در آوردن آسمان عبارت است از حرکات آن و اتّصال ستارگانی که در ایجاد استعداد و قابلیّت در موجودات این جهان مؤثّرند، و شکافته شدن آسمان ریزش باران فیض است از جانب باری تعالی بر سرزمین استعدادهایی که به سبب این عوامل، قابلیّت پذیرش آن را یافته اند، و منظور از لرزانیدن زمین آماده گردانیدن موادّ لازم برای اعاده امثال این بدنها یا پدید آوردن نوع دیگری از مخلوقات پس از نابودی نوع انسان است، و برکندن و پراکندن و کوبیدن کوهها بطور استعاره اشاره است بر این که اگر چنین تغییراتی واقع شود، به این منظور است که موانع استعدادهای لازم برای پیدایش نوع دیگری از مخلوقات و یا تجدید بنای همین نوع انسان از میان برداشته شود، زیرا با برکندن کوهها و فرو ریختن آنها، روی زمین هموار و متناسب، و زمینهای قابل کشت، مستعدّ و معتدل می شود و زمین آماده می گردد که برای ایجاد دوباره نوع انسان صورت دیگری به آن داده شود.

4-  گفته اند: احتمال دارد مراد از آسمان، سمای جود خداوند، و منظور از زمین، جهان انسانی باشد بنا بر این به حرکت در آوردن آسمان عبارت از این است که استحقاقها بر حسب قابلیّت موجودات در لوح قضای إلهی معیّن گردد، و منظور از شکافتن آسمان، ریزش باران است، و مراد از لرزش زمین هرج و مرج میان ابنای بشر است، و از جا کندن کوهها و پراکندن و کوبیدن آنها بر یکدیگر عبارت از نابود گردانیدن جبّاران و دشمنان قانون خداست که به کشتار یکدیگر می پردازند، و همه این حوادث به سبب عوامل قهری که منشأ آن بیم از هیبت پروردگار متعال است اتّفاق می افتد، و این که فرموده است آنهایی را که در درون زمین جا دارند بیرون می آورد، و زندگی دوباره ای به آنان می بخشد اشاره است به این که قانون یا ناموس دیگری جانشین ناموس فعلی جهان می شود، و اقوامی که از آن پیروی می کنند نوع تازه ای از مخلوقات خواهند بود، و معنای جدا کردن آنها به دو دسته که یکی از آنها را مورد انعام قرار می دهد، و از دیگری انتقام می گیرد روشن است، زیرا دسته ای از اینها آماده اند که از قانون شرعی و ناموس دینی پیروی کنند و به آن معتقد شوند، و همینها هستند که مورد انعام قرار می گیرند و اجر و پاداش خواهند گرفت و دسته دیگری که از ناموس إلهی روگردان شده و قانون شرع را پیروی نمی کنند مورد انتقام قرار می گیرند، و عذاب و عقوبت خواهند دید. 

امّا وضع این دو گروه و آنچه پس از مرگ برای هر یک آماده شده، بر اساس آنچه قرآن کریم بدان ناطق است و آنچه الفاظ شریف این خطبه بر آن دلالت دارد، همچنین بنا بر تأویلهای کسانی که از ظواهر آیات و اخبار عدول کرده اند، اجر و پاداش اهل طاعت و قرار گرفتن آنها در جوار رحمت پروردگار، و در نظر گرفتن کمال مطلق برای آنهاست، و مراد از خلود در سرای امن او، این است که دسته مذکور همیشه در این نعمتها باقی و مخلّد خواهند بود، و فنا و نابودی برای آنها نیست، و این مطلب با احکام شرعی و دلایل عقلی مطابقت دارد، و این که فرموده است، آنها از آن جا کوچ نمی کنند، و احوال آنها دگرگون نمی شود و بیم و هراس به آنها دست نمی دهد، و بیماری و خطر به آنها رو نمی آورد، و سفر، آنها را از جایی به جایی نمی برد برای این است که این احوال از لوازم تن و زندگی در دنیاست، و چون زندگی دنیا از آنان زایل گشته، عوارض و لوازم آن نیز از میان رفته است. 

امّا کیفر گنهکاران فرود آوردن آنها در بدترین جا که جهنّم است می باشد، و این جایی است که از هر جای دیگر به آستانه ربوبی دورتر است، و این که دستهایشان به گردنهایشان زنجیر می شود اشاره است به نارسایی قوای عقلی آنها برای کسب ثمرات معرفت، و رسیدن پیشانیهای آنها به پاهایشان کنایه از سرافکندگی و شرمساری آنهاست از این که به انوار حضرت سبحان بنگرند، و در عبارت: «و ألبسهم سرابیل القطران» یعنی بر آنها جامه هایی از قطران (روغنی است بسیار بد بو) می پوشاند، واژه سرابیل را که جمع سربال و به معنای جامه است برای هیأت بدنی که همان صورت متشکّل از حقیقت نفسانی آنهاست، استعاره فرموده است، جهت مشابهت این است که همان گونه که جامه را بر تن می کنند، این هیأت بدنی نیز بر حقیقت نفس، و واقع وجود آنها پوشانیده می شود، و ذکر قطران اشاره است به شدّت استعداد و آمادگی آنها برای پذیرش عذاب، زیرا اگر بر چیزی قطران بمالند و آن را در آتش افکنند، شعله آتش شدیدتر و افروخته تر خواهد شد چنان که خداوند متعال نیز فرموده است: «سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ» مقطّعات النیّران نیز به همین معنا و اشاره است به همان هیأتهای بدنی که تحقّق جوهر و حقیقت نفوس آنهاست، و نسبت آنها به آتش به مناسبت این است که به منزله لباس برای اهل عذاب است، بنا بر این هیأتهای بدنی نیز از آتش خواهد بود، چنان که خداوند فرموده است: «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ» و چون خروج و رهایی از آتش جهنّم تنها از طریق توبه و ترک معصیت، و رو آوردن به سوی خدا و تفکّر در آیات او و توجّه به عبرتهای سودبخش میسّر است، و بدن و حواسّ طرق و ابواب بازگشت به سوی خداست و چون پس از مرگ این راهها و درها بسته می شود، کافران باید در پشت این درهای بسته برای همیشه در سختیهای عذاب و شداید سوزش آتش باقی بمانند، شعله های سوزان و نهیب خروشان و فریاد هول انگیز آتش، استعاره از اوصاف آتش محسوس این دنیاست که خود نیز رعب آور و سهمگین است، برای آتشی که غیر محسوس است، و بی شکّ بسیار شدیدتر و افروخته تر می باشد، که از آن به خداوند پناه می بریم.

و این که امام (ع) در بیان اوصاف آتش جهنّم، رجوع به صفات آتش محسوس فرموده، به سبب غفلتی است که از چگونگی آتش آخرت وجود دارد، و اکثر مردم جز از طریق توجّه به احوال آتش دنیا نمی توانند آن را تصوّر کنند، این که فرموده است ساکنانش از آن جا کوچ نمی کنند مراد خلود و همیشه ماندن آنها در آتش است و این در حقّ کافران صادق است، واژه اسیر و فدیه استعاره است، همچنین واژه کبول که به معنای در غلّ و زنجیر کشیدن است برای هیأت بدنی متحقّق از حقیقت نفوس آنها استعاره شده است، و همان گونه که قید و زنجیر آهنین و محکم شکسته نمی شود، و کسی که دچار آن است از آن رهایی نمی یابد، همچنین نفوسی که در قید و بند هیأتهای بدنی زشتی گرفتار شده اند، نمی توانند در فضای بی کران جلال و عظمت إلهی حرکت کنند، و در بهشت قدس او به گردش پردازند، و مقامات برگزیدگان او را تماشا کنند، و چون مرگ عبارت از جدایی از بدن است، دیگر پس از مردن برای آنها مرگی نیست، زیرا پس از جدایی از بدن برای آنها بدنی نیست، و از عذابی که بر اثر ملکات زشتی که دامنگیر نفوس آنهاست، و واقعیّت آنها را تشکیل می دهد راه رهایی ندارند. 

باری تأویلات منحرفان در باره این عبارات روشن و نصوص صریح وارده از شرع که از آن به اسرار تعبیر می کنند، کم و بیش همینهاست لیکن چنان که می دانیم گرایش به این تأویلات و مانند اینها مبتنی بر ممتنع شمردن معاد جسمانی است در صورتی که معاد جسمانی از مسائلی است که در شرع مؤکّدا به آن تصریح شده است و عدول از آن جایز نیست و نصوص مربوط به آن را به هیچ روی نمی توان تأویل کرد. 

به راستی هنگامی که سخنان امام (ع) را مطابق نصوصی که از شرع رسیده حمل و تفسیر کنیم، باید بگوییم گویاترین و شیواترین گفتار در احوال قیامت و معاد می باشد. و چون بیان آن بزرگوار روشن و خالی از ابهام است شرح و توضیح آنها به منزله ایضاح واضحات می باشد. و توفیق از خداست.