[hadith]القیامة:

حَتَّی إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادیرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بأَوَّلِهِ

،

وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدید خَلْقِهِ، أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَکَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ؛ ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِمَا یُرِیدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَایَا الْأَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ: أَنْعَمَ عَلَی هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ؛ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِی دَارِهِ، حَیْثُ لَا یَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَیَّرُ بهِمُ‏ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ؛ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِیَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَیْدیَ إِلَی الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِیَ بالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابیلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ، فِی عَذَابٍ قَد اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبقَ عَلَی أَهْلِهِ فِی نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِیفٌ هَائِلٌ، لَا یَظْعَنُ مُقِیمُهَا وَ لَا یُفَادَی أَسیرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ کُبُولُهَا، لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَی وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیُقْضَی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 605-594

 

رستاخیز انسانها

با توجّه به بحث هایی که امام(علیه السلام) در قسمت های پیشین خطبه، در مورد زندگی پرغوغای دنیا پرستان و سپس لحظات پایانی عمر انسان با تمام مشکلات طاقت فرسا و حوادث دردناکش کرد، در این بخش از خطبه به بحث از مرحله دیگری می پردازد و آن قیامت، رستاخیز و حساب و کتاب است و با این بخش، بحث را درباره سرنوشت انسان، کامل می سازد و دورنمای گویا و آموزنده ای در پیش روی انسان ها می گذارد; به این منظور که تا فرصتی باقی است، بیدار شوند و صراط مستقیم را از جاده های انحرافی بشناسند.

می فرماید: «این وضع همچنان ادامه می یابد، تا عمر جهان پایان گیرد و مقدّرات به انتها برسد و آخرین مخلوقات، به نخستین آنها، ملحق گردد (همه بمیرند) و فرمان خدا برای تجدید خلقت که اراده کرده است، صادر گردد». (حَتَّی إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ، وَ الاَْمْرُ مَقَادیرَهُ، وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بأَوَّلِهِ، وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدید خَلْقِهِ).

آری! زندگی انسان در این دنیا هدف نهایی نیست، بلکه مقدّمه ای است برای زندگی در جهان دیگر، که جاودانی و مقصد نهایی خلقت است.

«در این هنگام آسمان (کرات آسمانی) را به حرکت در می آورد و از هم می شکافد; زمین را به لرزه درآورده، به سختی تکان می دهد; کوهها را از جا کنده و به هر سو پرتاب می کند، و آنها از هیبت جلال و خوف سطوتش به یکدیگر کوبیده شده، و متلاشی می گردد!» (أَمَادَ(1) السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا، وَ أَرَجَّ(2) الاَْرْضَ وَ أَرْجَفَهَا(3)، وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا(4)، وَ دَکَّ(5) بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَةِ جَلاَلَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ).

به این ترتیب، انفجار عظیمی در آسمان ها و زمین به وقوع می پیوندد و جهان مادّه به طور کامل ویران می شود و همانگونه که قرآن می گوید، بر ویرانه های آن جهان نوینی ایجاد می شود که رستاخیز در آن واقع خواهد شد: «یَوْمَ تَبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَ السَّمواتُ وَ بَرَزُوا للهِِ الْوَاحِد القَهَّارِ; در آن روز که این زمین به زمینی دیگر و آسمان ها به آسمان های دیگری مبدّل می شود و آنها (انسان ها) در پیشگاه خداوند واحد قهّار ظاهر می شوند».(6)

در واقع سخنان امام(علیه السلام) در این جمله های کوتاه و پرمعنا برگرفته از قرآن مجید است و عصاره چیزی است که در قرآن به صورت گسترده آمده است.

و درباره آسمان می فرماید: «إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ * وَ إِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ; هنگامی که آسمان از هم شکافته شود و ستارگان پراکنده شوند و فرود ریزند».(7)

و نیز در مورد زمین می فرماید: «إِذَا رُجَّتِ الاَْرْضُ رَجّاً وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً فَکَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثّاً; هنگامی که زمین به شدّت به لرزه درمی آید و کوهها درهم کوبیده می شود و به صورت غبار پراکنده ای در می آید».(8)

و نیز می فرماید: «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادفَةُ; آن روز که زلزله های هولناک همه چیز را می لرزاند و به دنبال آن دوّمین حادثه (صیحه عظیم محشر) رخ می دهد».(9)

در ادامه این سخن می فرماید: «بعد از این انقلاب های عظیم و حوادث کوبنده و هولناک، خداوند تمام کسانی را که در دل خاک آرمیده اند، بیرون می آورد و پس از فرسودگی نوسازی می کند و بعد از پراکندگی آنها را جمع می نماید». (وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا، فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلاَقِهمْ(10)، وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ).

و این آغاز رستاخیز انسان هاست که همگی به حیات نوین باز می گردند و وارد صحنه محشر می شوند.

تعبیر به «جَدَّدَهُمْ» اشاره روشنی به معاد جسمانی و نوسازی انسان ها و تکامل جسمی آنان در عرصه محشر است.

جمله «وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ» ممکن است اشاره به اجتماع انسان ها در صحنه محشر باشد و یا اشاره به جمع شدن ذرّات پراکنده هر انسانی برای تجدید حیات و مانعی ندارد که عبارت مذکور اشاره به هردو معنا باشد.

در ادامه می فرماید: «سپس آنها را برای سؤال از اعمال مخفی و افعال پنهانی از هم جدا ساخته، به دو گروه تقسیم می کند: به این گروه نعمت می بخشد وآن گروه را مجازات می کند». (ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِما یُریدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایَا الاَْعْمَالِ وَ خَبَایَا الاَْفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ: أَنْعَمَ عَلَی هؤُلاَءِ وانْتَقَمَ(11) مِنْ هؤُلاَءِ).

تعبیر به «خَفَایَا الاَْعْمَالِ وَ خَبَایَا الاَْفْعَالِ» ممکن است اشاره به یک مطلب، یعنی: اعمال پنهانی بوده باشد و این احتمال نیز وجود دارد که «خَفَایَا الاَْعْمَالِ» اشاره به اعمالی باشد که به صورت پنهان کاری، هر چند در دل اجتماع انجام داده می شود و «خَبَایَا الاَْفْعَالِ» اشاره به کارهایی باشد که در خلوتگاه های پوشیده از نظر انجام می گیرد; زیرا «خبایا» جمع «خبیئه» به معنای شیءِ پنهان است. به هر حال چیزی از کارهای ما بر خدا پنهان و پوشیده نیست، چرا که او در همه جا حضور دارد و تمام عالم محضر خدا است.


آخرین منزلگاه هستی

امام(علیه السلام) در بخش دیگر از خطبه - که در واقع آخرین مرحله سیر انسان را بیان می کند - اشاره به بخشی از پاداش های نیکوکاران و مجازات های بدکاران فرموده، چنین می گوید: «اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خویش پاداش می دهد و در سرای جاودانی خود آنان را برای همیشه جای می دهد». (فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بجِوَارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فِی دَارِهِ).

سپس ویژگی های این سرای آخرت را در چند جمله کوتاه و پرمعنا بر می شمرد و می فرماید: «سرایی که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمی کنند و حالاتشان دگرگون نمی شود (و پیوسته مشمول نعمت های الهی هستند)». (حَیْثُ لاَ یَظْعَنُ(12) النُّزَّالُ، وَ لاَ تَتَغَیَّرُ بهِمُ الْحَالُ).

«ترس و وحشت به آنان روی نمی آورد و بیماری به وجودشان نمی رسد; خطری به آنها عارض نمی گردد و سفرها، آنها را از دیار خود بیرون نمی راند». (وَ لاَ تَنُوبُهُمُ الاَْفْزَاعُ(13)، وَ لاَ تَنَالُهُمُ الاَْسْقَامُ، وَ لاَتَعْرِضُ لَهُمْ الاَْخْطَارُ، وَ لاَ تُشْخِصُهُمُ(14) الأَسْفَارُ).

به این ترتیب، حوادث ناراحت کننده و عوارض نگرانی زا که در عالم دنیا پیوسته آرامش فکر انسان را بر هم می زند و زندگانی های راحت را تحت تأثیر قرار می دهد در آنجا وجود ندارد و همیشه خیال انسان راحت و آرامش او برقرار و زندگی او مملوّ از سرور و شادی است; نه خطری آنها را تهدید می کند و نه بیماری و نه عوامل وحشتناک طبیعی همچون سیل ها و زلزله ها و خشکسالی ها و نه حوادث ناراحت کننده اجتماعی مانند ناامنی ها، جنگ ها و کشمکش ها.

تفاوت میان جمله: «لاَ یَظْعَنُ النُّزَّالُ» با جمله: «وَلاَ تُشْخِصُهُمُ الاَْسْفَارُ». ممکن است از این نظر باشد که اوّلی اشاره به کوچ های اجباری باشد که انسان در دنیا گاهی مجبور به آن می شود و به کلّی ترک وطن می گوید و دومی اشاره به سفرهایی است که انسان در دنیا به حکم اجبار برای تأمین حاجات زندگی، مشکلات و رنج آن را پذیرا می شود. در سرای آخرت هیچ یک از آنها وجود ندارد.

آری! زندگی دنیا هر قدر راحت و پرنعمت باشد، به خاطر اینکه همواره در معرض این آفات است لذّت بخش و شیرین نیست; ولی زندگی سرای جاویدان به خاطر نبودن هرگونه عوامل نگرانی، شیرینِ شیرین است.

در اینجا ممکن است کسانی سؤال کنند که ما ارزش نعمت های این جهان را به خاطر لحظاتی که آنها را از دست می دهیم درک می کنیم; تا ظلمت شب را نبینیم ارزش روشنایی روز و آفتاب عالمتاب را نمی فهمیم و تا بیماری دست ندهد ارزش نعمت سلامتی آشکار نمی شود; آیا نبودن عوارض و حوادثی که در بالا اشاره شد، سبب نمی شود که انسان در آنجا از درک لذّت نعمت ها باز ماند.

در پاسخ این سؤال باید به دو نکته توجّه داشت: نخست اینکه، نعمت های سرای آخرت در تحوّل و تغییرند; یعنی پیوسته نعمتی جای خود را به نعمتی دیگر می دهد و هر روز مواهب جدیدی به آنها می رسد و این دگرگونی های نشاط آفرین و لذّت بخش یک نواختی را از بین می برد و ارزش آنها را آشکار می سازد.

دیگر اینکه: آنچه لذّات دنیا را در کام انسان تلخ می کند این است که پیوسته خطرات نعمت ها را احاطه کرده و فکر سلب نعمت، همواره انسان را آزار می دهد. امام(علیه السلام) در عبارات بالا می فرماید: این مشکل بزرگ درباره نعمت های آخرت وجود ندارد.

همانگونه که در قرآن مجید آمده است که از زبان بهشتیان به هنگام حمد و ستایش پروردگار می گوید: «وَ قَالُوا الْحَمْدُللهِِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ* الَّذی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا نَضَبٌ وَ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ; آنها می گویند: ستایش برای خداوندی است که اندوه را ازما برطرف ساخت; زیرا پروردگار ما غفور و شکور است. خداوندی که به فضل خود ما را در این سرای جاویدان جای داد که نه رنجی در آنجا به ما می رسد و نه سستی و واماندگی».(15)

سپس امام(علیه السلام) به شرح درد و رنج های اهل معصیت در سرایی دیگر پرداخته می فرماید: «و اما گناهکاران را در بدترین منزلگاه جای می دهد و دست آنها را با غل و زنجیر به گردنشان می بندد، آن گونه که سرهایشان را به پاها نزدیک می کند!» (وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِیَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَار، وَ غُلَّ الأَیْدی إِلَی الاَْعْنَاقِ، وَ قَرَنَ النَّوَاصِیَ بالاْقْدَامِ)

این تعبیرات اشاره به چیزی است که در قرآن مجید آمده: «إِذ الاَْغْلاَلُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلاَسلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ; در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند و در آب جوشان وارد می کنند، سپس در آتش دوزخ افروخته می شوند».(16)

در ادامه این سخن می افزاید: «خداوند جامه هایی از موادّ آتش زا و لباس هایی از قطعه های آتش بر آنها می پوشاند; در عذابی که حرارتش بسیار شدید است و درش به روی آنها بسته است! آتشی پرهیجان که می خروشد و زبانه می کشد! شعله هایش فروزان و صدایش هراس انگیز است!». (وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابیلَ الْقَطِرَانِ، وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ، فِی عَذَاب قَد اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ بَاب قَدْ أُطْبقَ عَلَی أَهْلِهِ، فِی نَار لَهَا کَلَبٌ(17) وَ لَجَبٌ(18)، وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ، وَ قَصِیفٌ(19) هَائِلٌ).

«قَطِران» در اصل به معنای مادّه قابل اشتعالی است شبیه نفت سیاه که سیاه و لزج و بدبوست و در قدیم به حیواناتی که مبتلا به «جَرَب» (نوعی بیماری که مو و پشم با آن می ریزد) بودند می مالیدند و معتقد بودند که این مادّه بیماری را درمان می کند. این مادّه چنان است که اگر شعله آتش به آن برسد شعلهور می شود.

امام(علیه السلام) می فرماید: در آن روز پیراهنی از این مادّه بر دوزخیان می پوشانند.

اوصافی که برای آتش دوزخ در این عبارات کوتاه و تکان دهنده ذکر شده، نشان می دهد که آتشی فوق العاده سوزان است. شعله هایش به آسمان زبانه می کشد و صدای هولناکش گوش را کر می کند.

امام(علیه السلام) در ادامه سخن می فرماید: اضافه بر همه اینها، مشکل عظیم این است که: «گنه کاران همیشه در آن اقامت دارند و برای آزادی اسیرانش غرامتی پذیرفته نمی شود و زنجیرهایش گسسته نمی گردد; مدّتی برای آن سرا تعیین نشده تا پایان گیرد و سرآمدی برای آن قوم وجود ندارد تا به آخر رسد!». (لاَ یَظْعَنُ مُقِیمُهَا، وَ لاَ یُفَادَی أَسیرُهَا، وَ لاَ تُفْصَمُ(20) کُبُولُهَا،(21) لاَ مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَی، وَ لاَ أَجَلَ لِلْقَومِ فَیُقْضَی).

اگر انسان یک لحظه این عذاب های هولناک و شدید را در ذهن خود تصوّر کند، کافی است که او را از گناه باز دارد و هدف اصلی از شرح این عذاب های الهی نیز همین است! مخصوصاً در روایات اسلامی تأکید شده است که وقتی به آیات پاداش های شوق انگیز بهشت می رسید، به آن فکر کنید و هر زمان به آیات هولناک عذاب می رسید، توقّف کنید و در آن بیندیشید. امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه «همّام» (خطبه 193) در توصیف پرهیزکاران می فرماید: «فَإِذَا مَرُّوا بآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنوُا إِلَیْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً، وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ، وَ إِذَا مَرُّوا بآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ; پرهیزکاران هنگام تلاوت قرآن هرگاه به آیه ای برسند که در آن تشویق باشد، با علاقه فراوان به آن روی آورند و روح و جانشان با شوق فراوان در آن سر می کشد و آن را همواره نصب العین خود می سازند و هر زمان به آیه ای برسند که در آن تخویف باشد، گوش دل خویش را برای شنیدن آن باز می کنند و گویی صدای زوزه آتش جهنّم را در اعماق گوش خود احساس می کنند».


نکته:

برنامه عالی هدایت:

بحث بسیار منظّم و منطقی و بیدارگر و هشدار دهنده که امام در این خطبه از آغاز تا به اینجا بیان فرموده، راستی نسخه هدایت ونجات انسانهاست.

نخست از اوصاف جمال و جلال خدا و قدرت عظیم و علم و احاطه او نسبت به هر چیز از جمله اعمال بندگان و همچنین عظمت جهان هستی شروع می کند، تا سطح معرفت و ایمان را بالا ببرد و آماده پذیرش حق کند.

سپس از آفرینش اصناف ملائکه و عبادت آنها سخن می گوید، تا نشان دهد عبادت انسان ها در برابر آن ناچیز است.

آنگاه به آفرینش انسان و نعمت های عظیم خدا پرداخته و دنیا پرستان را سخت مورد نکوهش قرار می دهد و از دلبستگی به نعمت های زوال پذیر دنیا بر حذر می دارد.

سپس از مرگ و پایان زندگی و سکرات موت و ندامت عمیق انسان های خطاکار در آستانه مرگ خبر می دهد و چنان ترسیمی از آن در اذهان مجسّم می کند که ارواح خفته را به شدّت تکان می دهد و بیدار می سازد.

و در پایان از پاداش های عظیم و دل انگیز نیکوکاران و مجازات های سخت و وحشتناک بدکاران در قیامت پرده بر می دارد، تا هر کس حساب کار خویش را بکند.

آری! این طبیب بزرگ روحانی نسخه ای شفابخش برای بیماردلان پیچیده که اگر بدان عمل کنند، بهبودی آنها قطعی است.


پی نوشت:

  1. «أماد» از مادّه «مید» (بر وزن صید) به معنای تحرّک و اضطراب است; بنابراین «أماد» به معنای به حرکت درآوردن، توأم با تکان دادن است. 

  2. «أرجّ» از مادّه «رجّ» (بر وزن حجّ) گرفته شده که به معنای حرکت دادن شدید است. 

  3. «أرجف» از مادّه «رجف» (بر وزن کشف) به معنای اضطراب و لرزه شدید است و اخبار فتنه انگیز را از آن جهت «اراجیف» گویند که مایه اضطراب جامعه است. 

  4. «نسف» از مادّه «نسف» (بر وزن حذف) در اصل به معنای ریختن دانه های غذایی در غربال و تکان دادن و باد دادن آن است تا پوست از دانه جدا شود. در اینجا به معنای متلاشی و خرد کردن کوههاست.

  5. «دکّ» در اصل به معنای زمین صاف وهموار است و از آنجا که برای صاف کردن زمین ناهموار باید آن را درهم کوبید، این واژه در بسیاری از موارد به معنای کوبیدن شدید به کار می رود. 

  6. سوره ابراهیم، آیه 48.

  7. سوره انفطار، آیات 1 - 2.

  8. سوره واقعه، آیات 4 - 6.

  9. سوره نازعات، آیات 6 - 7. 

  10. «إخلاق» از ریشه «خلق» (بر وزن شفق) به معنای کهنه شدن است. 

  11. «إنتقم» از مادّه «نقمت» (بر وزن نعمت) در اصل به معنای کیفر دادن و مجازات کردن است و گاه به معنای تلافی کردن توأم با کینه جویی آمده است; ولی در خطبه بالا و مواردی که در قرآن به کار رفته است، همان معنای مجازات کردن را دارد.

  12. «یَظْعَن» از مادّه «ظَعْن» به معنای کوچ کردن است. 

  13. «أفزاع» جمع «فزع» به معنای ترس و وحشت است .

  14. «تشخص» از مادّه «إشخاص» به معنای بیرون کردن از منزلی به منزل دیگر است. 

  15. سوره فاطر، آیات 34 - 35.

  16. سوره غافر، آیات 71 - 72. 

  17. «کلب» از مادّه «کَلْب» (بر وزن جلب) در اصل به معنای فشار آوردن بر اسب به وسیله مهمیز است تا به سرعت حرکت کند; سپس این واژه به هر نوع شدّتی استعمال شده.

  18. «لجب» (معنای مصدری و اسم مصدری دارد) به معنای سروصداست.

  19. «قصیف» به معنای صدای شدید است. 

  20. «تفصم» از مادّه «فصم» (بر وزن نظم) به معنای شکستن چیزی بدون جدا شدن است; هر چند گاهی در موارد جدا شدن اجزاء به کار می رود. 

  21. «کُبُول» جمع «کبل» (بر وزن طبل) به معنای قید و بند است.