[hadith]و منها فی ذکر النبی (ص‏لی الله علیه وآله):

زُهد النبی:‏

قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بقَلْبهِ وَ أَمَاتَ ذکْرَهَا [مِنْ‏] عَنْ نَفْسهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ لِکَیْلَا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً أَوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَاماً بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذراً وَ دَعَا إِلَی الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً.

أهل البیت‏:

نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ مَعَادنُ الْعِلْمِ وَ یَنَابیعُ الْحُکْمِ، نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا یَنْتَظِرُ السَّطْوَة.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 615-608

 

زهد پیامبر خدا:

در این بخش از خطبه امام(علیه السلام) به ذکر اوصاف والای پیامبر و بی اعتنایی او نسبت به زرق و برق دنیا می پردازد تا نمونه ای جامع و الگویی کامل برای بحث های پیشین این خطبه باشد و نشان دهد چگونه یک انسان می تواند در پرتو ایمان و آگاهی و عمل صالح از خطرات دنیاپرستی در امان بماند. می فرماید: «او دنیا را بسیار حقیر و کوچک می شمرد و آن را خوار و بی مقدار می دانست و در دیدگاه دیگران نیز تحقیرش می نمود!» (قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَ صَغَّرَهَا، وَ أَهْوَنَ بهَا وَ هَوَّنَهَا).

این تعبیرات اشاره روشنی به مقام زهد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است; زیرا کسی که دنیا را حقیر بداند و حقارت آن را به دیگران نیز توصیه کند، به یقین وابستگی و دلبستگی به دنیا نخواهد داشت! چرا که شیء حقیر و بی مقدار، ارزشی ندارد که عقل او را برباید و قلب او را به خود جذب کند.

سپس در تأکید این معنا می افزاید: «و می دانست که خداوند برای احترام وگرامی داشت او، دنیا را از وی گرفته و به خاطر حقارتش آن را برای دیگران گسترده ساخته است!» (وَ عَلِمَ أَنَّ اللهَ زَوَاهَا(1) عَنْهُ اخْتِیَاراً(2)، وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتِقَاراً).

این سخن شبیه چیزی است که خداوند در سوره زُخرف بیان فرموده است: «وَ لَوْلاَ أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّة وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَروُنَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْهَا یَتَکِّؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیَا و الاْخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ; اگر (تمکّن کفار از مواهب مادی) سبب نمی شد که همه مردم امّت واحد (گمراهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می شدند، خانه هایی قرار می دادیم با سقف هایی از نفره و نردبان هایی که از آن بالا روند و برای خانه هایشان درها و تخت هایی (زیبا و نقره ای) قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند و انواع زیورها; ولی تمام اینها بهره زندگی دنیا است، و آخرت نزد پروردگار از آنِ پرهیزکاران است».(3)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می افزاید: «پیامبر(صلی الله علیه وآله) با قلب و روح خود ازدنیا روی گردانید و یاد آن را (برای همیشه) در دل خود میراند، و دوست می داشت که زینت های آن از پیش چشمش پنهان و دور شود; تا از آن لباس فاخری تهیّه نکند و یا اقامت درآن را آرزو ننماید». (فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بقَلْبهِ، وَ أَمَاتَ ذکْرَهَا عَنْ نَفْسهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ، لِکَیْلاَ یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً، أَوْ یَرْجُوَفِیهَا مَقَاماً).

تعبیر به «ریاش» که هم به معنای مفرد و هم به معنای جمع آمده است، اشاره به لباس های فاخر است و در اصل از مادّه «ریش» به معنای «پرهای پرندگان» گرفته شده و این تعبیر می تواند اشاره به همه زرق و برق های دنیا باشد که یکی از آنها لباس های فاخر است.

این نخستین ویژگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بود که هرگز فریفته دنیا و زرق و برق آن نشد و خود را اسیر دنیای مادّی و مواهب زودگذر آن نکرد.

ویژگی دوّم وظیفه تبلیغ رسالت و رساندن فرمان خدا به همه بندگان بود که برای آن نهایت مجاهدت را فرمود. همانگونه که امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می فرماید: «در تبلیغ احکام الهی به بندگان برای قطع عذر و اتمام حجّت اصرار ورزید، و امّت خویش را از عذاب خدا بیم داد، و نصیحت کرد، و آنها را به سوی بهشت دعوت نمود و بشارت داد و از آتش دوزخ بر حذر داشت!». (بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذراً، وَ نَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنْذراً، وَ دَعَاَ إِلَی الْجَنَّةِ مُبَشِّراً، وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذَّراً).

به یقین اگر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مرحله اوّل شکست می خورد و فریفته زرق و برق دنیا و ناز و نعمت آن می گشت، هرگز نمی توانست حقّ مرحله دوم یعنی ابلاغ رسالت های الهی را انجام دهد. اسیر دنیا و نفس کجا و رساندن پیام های الهی کجا!

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که خداوند به موسی بن عمران فرمود: «یَا مُوسَی! إِنَّ الدُّنْیا دَارُ عُقُوبَة عَاقَبْتُ فِیهَا آدَمَ عِنْدَ خَطِیئَتِهِ، وَ جَعَلْتُهَا مَلْعُونَةً، مَلْعُونٌ مَا فِیهَا إِلاَّ مَا کَانَ لِی. یَا مُوسَی إِنَّ عِبَادیَ الصَّالِحینَ زَهِدُوا فِی الدُّنیَا بقَدْرِ عِلْمِهِمْ، وَ سَائِرُ الْخَلْقِ رَغِبُوا فِیهَا بقَدْرِ جَهْلِهِمْ; ای موسی! دنیا دار کیفر و مجازات است. من آدم را به خاطر خطایش در آن مجازات کردم و دنیا را ملعون و نفرین شده قرار دادم. هر چه در دنیاست ملعون است مگر آنچه برای من (و در طریق طاعت و رضای من) باشد. ای موسی! بندگان صالح من به مقدار علم و آگاهیشان در مورد دنیا زهد پیشه کردند و سایر مردم به اندازه جهلشان به آن علاقمند شدند».(4)


نکته:

شرط اصلی رهبری پیشوایان:

مهمترین مشکلی که رهبران و پیشوایان و رؤسای جمعیت ها دارند، گرفتار شدن در چنگال مواهب مادّی و زرق و برق دنیاست و همین امر سبب می شود که افراد ناصالح را به خاطر منافع مادّی خود، بر صالحان مقدّم بشمرند و ظلم و ستمکاری را که حافظ منفعت آنها باشد بر عدل و داد ترجیح دهند. همه چیز را با معیار منافع مادّی بسنجند و ضابطه های الهی و عقلانی و انسانی را در پای منافع زودگذر دنیوی قربانی کنند.

به همین دلیل، امام(علیه السلام) مهمترین چیزی را که در این فراز از خطبه درباره پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ذکر می کند، حقارت و کوچکی دنیا در نظر اوست حقارتی که سبب شد تمام زرق و برق های دنیا را نادیده بگیرد و یاد آن را از صفحه ذهن خویش محو کند.

قرآن مجید بارها درباره پیامبران بزرگ الهی و شخص پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می گوید: آنها با صراحت به مردم می گفتند که ما از شما اجر و مزدی هرگز مطالبه نمی کنیم و زندگی آنها همچون زندگی افراد مستضعف بود و همین امر سبب می شد که حق و عدالت را درباره همه اجرا کنند و از ثروتمندان خودخواهی که همه کس و همه چیز را می خواهند با پول و ثروت در اختیار بگیرند، نهراسند و در برابر آنان تسلیم نشوند.

زندگی گسترده و مرفّه و پر زرق و برق، هزینه سنگینی دارد و این هزینه جز از طریق مماشات و سازشکاری با ثروتمندان و ارباب زر و زور حاصل نمی شود و می دانیم این امر دشمن واقعی حقّ و عدالت یا به تعبیر دیگر: مدیریّت پاک و صالح است.

این سخن را با حدیثی درباره زهد و بی اعتنایی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پایان می دهیم. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «مردی خدمت پیامبر آمد در حالی که پیامبر روی حصیری استراحت کرده بود و ناهمواری های حصیر درجسم پیامبر اثر گذاشته بود و متّکایی از لیف خرما داشت که اثر آن هم در صورت مبارکش آشکار بود. آن مرد عرب از روی محبّت دست بر بدن پیامبر می کشید و می گفت: «کسری و قیصر هرگز به چنین اموری راضی نمی شوند! آنها بر صریر و دیباج می خوابند و تو بر این حصیر». پیامبر فرمود: به خدا سوگند! من بهتر از آنها هستم و نزد خدا (با این زندگی ساده) گرامی ترم; مرا با دنیا چکار؟! سپس افزود: «إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رَاکِب مَرَّ عَلَی شَجَرَة وَ لَهَا فَیءٌ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَهَا، فَلَمَّا أَنْ مَالَ الظِّلُّ عَنْهَا ارْتَحَلَ فَذَهَبَ وَ تَرَکَهَا; مردم دنیا همانند سواری هستند که در بیابان به درختی که سایه دارد می رسد و در سایه آن می آرامد، هنگامی که سایه برگشت کوچ می کند و می رود و آن درخت را ترک می کند».(5)


شاخه های درخت پربار نبوّت:

امام(علیه السلام) این خطبه را بعد از ذکر اوصاف پیامبر با ذکر اوصافی از اهل بیت پایان می دهد و رعایت فصاحت و بلاغت را با این حسن ختام به سر حدّ کمال می رساند. می فرماید: «ما درخت پر بار نبوّت و جایگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و معادن علم و چشمه سارهای حکمتیم». (نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسَالَة، وَ مُخْتَلَفُ(6) الْمَلاَئِکَةِ، وَ مَعَادنُ الْعِلْمِ، وَ یَنَابیعُ الْحُکْمِ).

تعبیر به «شجره»، اشاره به این است که نبوّت همچون درخت پرباری است که دارای شاخه ها و فروع مختلفی است. ریشه و ساقه آن، پیغمبر اکرم و فرزندان او، شاخ و برگ های آن و هدایت مردم به سوی خدا، میوه این درخت است.

در تعبیر دوم، خاندان نبوّت را به بارانداز و فرودگاهی تشبیه می کند که رسالت، در آن از سوی خدا نزول پیدا کرده است و در تعبیر سوم، خانه پیامبر را مرکز رفت و آمد فرشتگان الهی می شمرد و علی(علیه السلام) و فرزندانش کسانی هستند که در این خانه و خانواده، پرورش یافته اند و طبعاً آثار و برکات وحی در آنها پرتو افکن می باشد.

واژه «ملائکه» در اینجا ممکن است که اشاره به فرشتگان وحی باشد (جبرئیل و همراهانش) که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل می شدند; یا اشاره به معنای اعمّی باشد که سایر فرشتگانی را که به عنوان خدمت یا بشارت در این خانواده رفت و آمد داشته اند، شامل شود و در هر حال، منظور این نیست که فرشته وحی بر غیر پیامبر نازل می شده است.

تفاوت «شَجَرةُ النُّبوَّة» و «مَحَطُّ الرِّسَالَة» از این نظر است که پیامبر دارای دو مقام بود: مقام نبوّت، که همان خبر دادن از سوی خداست و مقام رسالت، که تبلیغ آن است.

یا به تعبیر دیگر: نبیّ مأمور ابلاغ است و رسالت معمولا توأم با امامت و رهبری و اجرا می باشد.

و منظور از «معادن علم» آن است که امامان اهل بیت(علیه السلام) وارث علوم پیامبر و حافظ کتاب و سنّت بودند. در شأن نزول آیه شریفه «وَ تَعِیِها أُذُنٌ وَاعِیَةٌ; گوش شنوا این پیام ها را در خود نگه می دارد»(7) در روایات متعدّدی که در منابع فراوانی از اهل سنّت نقل شده، آمده است که پیغمبر اکرم فرمود: «سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَ عَلِیِّ; از پروردگارم تقاضا کردم که این گوش شنوا را گوش علی(علیه السلام) قرار دهد» و به دنبال این دعا علی(علیه السلام) می فرمود: «مَا سَمْعِتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ شَیْئاً فَنَسیتُهُ; من هیچ سخنی را بعد از آن از رسول خدا نشنیدم که فراموش کنم; بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم».(8)

حدیث «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرآنِ، وَالْقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ; علی همواره با قرآن است و قرآن با علی است».(9)

و همچنین حدیث «أَنَا مَدیَنةُ الْعِلْمِ وَ عَلَیٌّ بَابُهَا; من شهر علمم و علیّ ام در است»(10) از احادیث معروفی است که در کتب شیعه و اهل سنّت وارد شده و همه گواه بر این است که این خانواده، معادن علم و سرچشمه های حکمت بوده اند.

تفاوت «معادن» و «ینابیع» از این نظر است که «معدن» چیزی است که معمولا مردم به سراغ آن می روند و از آن بهره می گیرند; ولی «ینابیع» (به معنای چشمه ها) چیزی است که می جوشد و به سوی مردم سرازیر می شود.

امام(علیه السلام) در پایان این سخن می فرماید: «یاور و دوستدار ما در انتظار رحمت حقّ است و دشمن کینه توز ما در انتظار مجازات حق است». (نَاصِرُنا و مُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا یَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ(11)).

این سخن بدان معنا نیست که آنها چنین انتظاری را واقعاً دارند; بلکه به این معناست که باید منتظر چنین عاقبت شومی باشند و در واقع نوعی تهدید به عذاب الهی است، در دنیا و آخرت.


پی نوشت:

  1. «زوی» از ماده «زیّ» (بر وزن طیّ) به معنای جمع کردن و گرفتن و بردن و دور کردن است و در عبارت فوق به همان معنای دور کردن می باشد. 

  2. «اختیار» در اینجا به معنای برگزیدن و گرامی داشتن است، در مقابل «احتقار» که به معنای حقیر و خوار شمردن است. 

  3. سوره زخرف، آیات 33 - 35. 

  4. کافی، جلد 2، صفحه 317، حدیث 9. 

  5. بحارالانوار، جلد 16، صفحه 283.

  6. «مختلف» از مادّه «اختلاف» که در اینجا به معنای رفت وآمد است. بنابراین «مختلف» یعنی محلّ رفت و آمد. 

  7. سوره حاقّه، آیه 12. 

  8. برای آگاهی از منابع حدیث می توانید به جلد 9 پیام قرآن، صفحه 359 به بعد و بحارالانوار، جلد 35، صفحه 326 - 331 مراجعه کنید. 

  9. الغدیر، جلد 3، صفحه 178 و 180.

  10. به کتاب الغدیر، جلد 6، صفحه 61 - 80 مراجعه شود. 

  11. «سَطوه» در اصل به معنای پریدن بر روی کسی و مقهور ساختن اوست و از آنجا که یکی از لوازم آن مجازات کردن است، در خطبه بالا و مانند آن به این معنا به کار رفته است.