[hadith]قُدرة اللّه‏:

کُلُّ شَیْ‏ءٍ خَاشعٌ لَهُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ قَائِمٌ بهِ، غِنَی کُلِّ فَقِیرٍ وَ عِزُّ کُلِّ ذَلِیلٍ وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوفٍ، مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سرَّهُ وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ. لَمْ تَرَکَ الْعُیُونُ فَتُخْبرَ عَنْکَ بَلْ کُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِینَ مِنْ خَلْقِکَ، لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ وَ لَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ، وَ لَا یَسْبقُکَ مَنْ طَلَبْتَ وَ لَا یُفْلِتُکَ مَنْ أَخَذْتَ، وَ لَا یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ عَصَاکَ وَ لَا یَزیدُ فِی مُلْکِکَ مَنْ أَطَاعَکَ، وَ لَا یَرُدُّ أَمْرَکَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَکَ وَ لَا یَسْتَغْنِی عَنْکَ مَنْ تَوَلَّی عَنْ أَمْرِکَ. کُلُّ سرٍّ عِنْدَکَ عَلَانِیَةٌ وَ کُلُّ غَیْبٍ عِنْدَکَ شَهَادَةٌ. أَنْتَ الْأَبَدُ فَلَا أَمَدَ لَکَ وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَی فَلَا مَحِیصَ عَنْکَ وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا [مُنْجِیَ‏] مَنْجَی مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ. بیَدکَ نَاصِیَةُ کُلِّ دَابَّةٍ وَ إِلَیْکَ مَصِیرُ کُلِّ نَسَمَةٍ. سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ، سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَی مِنْ خَلْقِکَ وَ مَا أَصْغَرَ کُلَّ عَظِیمَةٍ فِی جَنْب قُدْرَتِکَ، وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَی مِنْ‏ مَلَکُوتِکَ وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِکَ فِیمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِکَ، وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیَا وَ مَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الْآخِرَةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 564-553

و من خطبة له علیه السلام فی بیان قدرة اللَّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث.

امام علیه السلام این خطبه را برای بیان قدرت خداوند و عظمت منحصر به فرد او و مسأله رستاخیز و قیامت ذکر فرموده است

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه از خطبه های بسیار فصیح و بلیغ و پرمحتوا و با ارزش نهج البلاغه است که به همین دلیل نام الزّهراء (درخشنده) را بر آن گزارده اند و به گفته یکی از شارحان معروف نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: تأثیر و جاذبه این خطبه چنان است که اگر آن را بر انسان بی ایمانی که قیامت را با تمام قدرت نفی می کند، بخوانند توان مقاومتش درهم می شکند و دلش در وحشت فرو می رود، و او را در مبانی فکری خود متزلزل می سازد، و وادار به تجدید نظر می کند.

این خطبه دارای نکات بسیار آموزنده ای است و در مجموع دارای هشت بخش است

:

بخش اوّل از قدرت عظیم پروردگار و ناتوانی مخلوقات در برابر او سخن می گوید و نکات دقیقی را در این زمینه یادآور می شود

.

بخش دوّم از خلقت فرشتگان و بعضی از ویژگی های آنها بحث می کند، که اگر از اسرار غیب باخبر می شدند می دانستند عبادات مستمرّ و بی نظیرشان در برابر عظمت حق، بسیار ناچیز است

.

بخش سوّم با ترسیمی از خانه آخرت و نعمت های بهشتی، ازغفلت بندگان و رغبت آنها به دنیای مادّی و دور ماندن از دعوت انبیا سخن می گوید

.

بخش چهارم به سراغ حالت دلباختگان دنیا و آلودگان به معصیت در هنگام مرگ می رود و در تعبیراتی بسیار مؤثّر و رسا وضع آنها را در آن حالت چنان ترسیم می کند که هر انسان غافلی را به تفکّر و بازنگری در رفتار خویش وا می دارد

.

در بخش پنجم و ششم پیرامون قیامت و مقدّمات روز رستاخیز و پرسش از اعمال انسان ها و سعادت مؤمنان نیکوکار و مجازات بدکاران سخن می گوید و سرنوشت هر یک از این دو گروه را با تعبیراتی بسیار مؤثّر شرح می دهد

.

در بخش هفتم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخصوصاً از زهد و بی اعتنایی آن حضرت نسبت به دنیا سخن می گوید و او را به عنوان الگو و اسوه ای برای همه اهل ایمان معرّفی می کند

.

در بخش هشتم -که آخرین بخش است- سخن از اهل بیت پیامبر و یاران و پیروان او دارد و در بیان بسیار کوتاهی عظمت مقام آنها را ترسیم می فرماید

.

اوصاف کمال پروردگار:

همانگونه که در بالا اشاره شد این خطبه یکی از زیباترین و پرمعناترین خطبه های نهج البلاغه است و در بخش نخست آن اوصاف جمال و جلال و صفات فعل پروردگار به طرز بسیار جامع و جالبی ترسیم شده است.

نخست روی ده وصف از اوصاف کمال انگشت گذارده، می فرماید: «همه چیز در برابر او خاضع است و هر چیزی به وجود او قائم می باشد! بی نیاز کننده هر فقیر، عزّت بخش هر فرد خوار و ذلیل، نیروی هر ناتوان، و پناهگاه هر مصیبت رسیده است!». (کُلُّ شَیْء خَاشعٌ لَهُ، وَ کُلُّ شَیْء قَائِمٌ بهِ: غِنی کُلِّ فَقِیر، وَ عِزُّ کُلِّ ذَلِیل، وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعِیف، وَمَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوف).

این شش وصف در حقیقت بازگشت به قدرت مطلقه پروردگار و وجود بی پایان و نامحدود او و نیاز همه ممکنات می کند.

«خاشع» از مادّه «خُشوع» در اصل به معنای خضوع است; ولی مفهومی گسترده تر از آن دارد که خضوع ظاهری و باطنی و تشریعی و تکوینی را شامل می شود. بنابراین، خشوع همه اشیا در برابر او، به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند و حاکمیّت قوانین آفرینش بر آنهاست.

قائم بودن همه چیز به خداوند از این جهت است که او واجب الوجود است و غیر او ممکن الوجود، و ممکن، وجودی وابسته به واجب است; همانند نور آفتاب که به خورشید وابسته است. غنای هر فقیر و عزّت هر ذلیل و قوّت هر ضعیف بودن نیز از همین جا سرچشمه می گیرد; چرا که ممکنات و مخلوقات، چیزی از خود ندارند; هر چه دارند از ناحیه اوست و هر کمالی نصیب آنها شود، پرتوی از آن کمال مطلق الهی است.

«مَلهُوف» از مادّه «لَهْف» در اصل به معنای غم و اندوه است که به خاطر از دست دادن چیزی به انسان است می دهد و گاه در مورد افرادی به کار می رود که مظلوم شده اند و فریاد استغاثه بر آورده اند و از آنجا که قدرت ناچیز انسان ها به آنها اجازه نمی دهد که به تمام خواسته های خود برسند و یا آنچه را دارند نگهداری کنند، بنابراین، به هنگامی که غم و اندوه از دست دادن سرمایه های مادّی و معنوی بر وجود آنها چیره می شود، راهی جز این ندارند که به آن ذات پاک قادر و توانا پناه ببرند و برای حلّ مشکلات خود، از او یاری بطلبند.

آنچه در بالا آمد، در واقع بر گرفته از آیات مختلف قرآن است که این اوصاف را در جای جای قرآن برای خداوند بیان می کند. در یک جا می فرماید: «وَللهِِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمواتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ; تمام آنچه در آسمان و زمین وجود دارد، برای خدا سجده می کنند».(1)

و در جای دیگر می فرماید: «أَللهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُومُ; هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر قائم به او هستند».(2)

و در جای دیگر می فرماید: «یَا أَیُهَّا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفَقَرَاءُ إِلیَ اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ; ای مردم! شما همگی نیازمند به خدایید; تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است».(3)

و بالأخره به صورت جامع می فرماید: «قُلِ اللّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذلُّ مَنْ تَشَاءُ بیَدکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ; بگو: بارالها! مالک حکومت ها تویی; به هر کس بخواهی حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی حکومت را می گیری; هر کس را بخواهی عزّت می دهی و هر کس را بخواهی خوار می کنی; تمام خوبی ها به دست تو است; تو بر هر چیزی توانا هستی!».(4)

در ادامه این شش وصف، به چهار وصف دیگر اشاره کرده، می فرماید: «هر کس سخنی بگوید نطق او را می شنود، و هر کس سکوت کند اسرار درونش را می داند، آن کس که زنده است روزیش بر او است، و آن کس که می میرد بازگشتش به سوی اوست». (مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سرَّهُ، وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ).

آری! او از درون و برون ما آگاه است و او در زندگی و مرگ ناظر احوال ما است; روزیِ ما بر اوست و بازگشت ما به سوی او.

اگر راستی همین ده وصفی را که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در این جمله های کوتاه بیان کرده است، در عمق جان ما جای گیرد و همه را باور کنیم، برای اصلاح ما کافی است. بدانیم هر چه داریم از اوست و هر چه می خواهیم، باید از او بخواهیم; از اسرار درون ما باخبر است و سرانجام، همه به سوی او و دادگاه عدلش باز می گردیم.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به ذکر پاره ای از صفات سلبیه خداوند می پردازد و می فرماید: «چشم ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند; بلکه تو پیش از آنکه وصف کنندگانت وجود پیدا کنند، بوده ای!». (لَمْ تَرَکَ(5) الْعُیُونُ فَتُخْبرَ عَنْکَ، بَلْ کُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِینَ مِنْ خَلْقِکَ).

تعبیر به «لَمْ تَرَکَ الْعُیُونُ» اشاره به این است که: تو نه مخلوق بوده ای و نه جسم، تا دیده شوی و بخواهند اوصاف تو را از طریق رؤیت و مشاهده بیان کنند و جمله بعد، در حقیقت به منزله علّت است; زیرا خداوندی که از ازل بوده، هرگز ممکن نیست جسم باشد; زیرا جسم حادث است و مرکز حوادث; بنابراین، قابل مشاهده نیست و اگر اوصافی برای ذات پاک خداوند بیان می کنیم، به حکم آن است که عقل از طریق استدلالات به آن رسیده، یا پیامبران الهی در کتب آسمانی آن را برای ما آورده اند.

در ادامه سخن، به هشت وصف دیگر از اوصاف جلال - که جنبه سلبی دارد و در واقع بی نیازی مطلق و شکست ناپذیری خداوند را بازگو می کند - اشاره کرده، با این تعبیر سخن می گوید: «آفریدگان را برای رفع وحشت تنهایی نیافریدی و برای سود خود، آن ها را به کاری وانداشتی; هیچ کس از پنجه قدرت تو نمی تواند فرار کند و آن کس را که بگیری از حیطه قدرتت بیرون نمی رود; معصیت گنه کاران، از عظمت تو نمی کاهد و اطاعت مطیعان، بر حاکمیّت تو نمی افزاید. آن کس که از قضا و قَدَر تو به خشم آید، نمی تواند فرمانت را برگرداند و آن کس که از اوامر تو روی گرداند، از تو بی نیاز نمی شود!».

(لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَة، وَلاَ اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَة، وَلاَ یَسْبقُکَ مَنْ طَلَبْتَ، وَلاَ یُفْلِتُکَ(6) مَنْ أَخَذْتَ، وَ لاَ یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ عَصَاکَ، وَلاَ یَزیدُ فِی مُلْکِکَ مَنْ أَطَاعَکَ، وَلاَیَرُدُّ أَمْرَکَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَکَ، وَلاَ یَسْتَغْنی عَنْکَ مَنْ تَوَلَّی عَنْ أَمْرِکَ).

آری; او از همگان بی نیاز است و هر کمالی در عالَم پیدا شود، منبع اصلی و بی پایانش نزد اوست و چیزی در برابر اراده او نمی تواند قد عَلَم کند. بنابراین اگر مخلوقاتی را آفریده، به خاطر نورافشانی و فیض بخشی است، نه به خاطر دفع وحشت تنهایی، یا جلب منفعت. نه عبادتِ عبادت کنندگان بر جلال او می افزاید و نه اگر جمله کائنات کافر گردند، بر دامان کبریائیش گردی می نشیند. آنها که به او پشت کنند بی نیاز از او نیستند و آنها که بر قضاء و قَدَر او خرده گیرند، قادر به تغییر و تبدیل آن نیستند.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به پنج وصف دیگر از اوصاف جمال او اشاره کرده، می فرماید: «هر سرّی نزد تو آشکار است و هر پنهانی پیش تو حاضر. تو وجودی ابدی هستی که زمان برایت نیست; و پایانی هستی که جز بازگشت به سویت راهی وجود ندارد; و وعده گاهی که نجات از حُکمَت جز به وسیله تو ممکن نیست». (کُلُّ سرٍّ عِنْدَکَ عَلاَنِیَةٌ، و کُلُّ غَیْب عِنْدَکَ شَهَادَةٌ، أَنْتَ الأَبَدُ فَلاَ أَمَدَ لَکَ، وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَی فَلاَ مَحِیصَ(7) عَنْکَ، وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلاَ مَنْجَی مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ).

گر چه در ابتدای نظر، واژه «سرّ» و «غیب» به یک معنا است و همچنین واژه های «عَلانیه» و «شَهاده»; ولی بعید نیست که منظور از «سرّ» اسرار درون بندگان باشد که خداوند از همه آنها باخبر است و به تعبیر دیگر هر سرّی برای او علانیه می باشد; ولی «غیب» به معنای حوادث آینده، یا گذشته است که از حسّ ما پوشیده است; یا انواع موجوداتی که در زمین و آسمان پهناور در حال حاضر وجود دارند، ولی حواس ما به آنها دسترسی ندارد. (8)

تعبیر به «أَنْتَ الأَبَدُ» در واقع نوعی تأکید است بر ابدیّت خداوند. او چنان ابدی است که گویی عین ابدیّت است! چرا که او واجب الوجود است و به همین دلیل، نه آغازی دارد و نه پایانی; چرا که آغاز و پایان از اوصاف مخلوقات است که از جهات مختلف محدودند.

تعبیر به «مُنْتَهی» و «مَوْعِد» درباره خداوند دو وصف متفاوت است. او «مُنْتَهی» است، یعنی: همه چیز به سوی او بازگشت می کند. (إِنَّاللهِ وَ إِنَّا إلَیهِ رَاجِعُونَ) و او «موعد» است، یعنی: وعده گاهی است برای حساب و کتاب و بررسی اعمال انسانها و هیچ کس توانایی فرار از دادگاه عدل او را ندارد. قرآن مجید نیز با صراحت می گوید: «وَ عُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفّاً لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّة بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُم مَوْعِداً; آنها در یک صف به پیشگاه پروردگارت عرضه می شوند (و به آنان گفته می شود:) همگی نزد ما آمدید همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم، امّا شما گمان می کردید ما هرگز موعدی برایتان قرار نخواهیم داد».(9)

پیام این اوصاف الهی این است که ما بدانیم او از همه چیز و حتّی از اسرار درون ما کاملا آگاه است; اگر از خلق پنهان کنیم از خالق پنهان نخواهد بود و نیز بدانیم در این جهان هر چه باشیم و به هر جا برسیم آخرین منزلگاه ما دادگاه عدل او است و به یقین، توجّه به این اوصاف، اثر عمیقی در باز داشتن از گناه و نافرمانی حق دارد.

در ادامه این سخن باز برای تأکید بر قدرت پروردگار و بازگشت همه موجودات زنده به سوی او می فرماید: «ناصیه (و زمام) اختیار هر جنبنده ای به دست تو است و بازگشت همه نفوس به سوی تو می باشد». (بیَدکَ نَاصِیَةُ کُلِّ دَابَّة، وَ إِلَیْکَ مَصِیرُ کُلِّ نَسَمَة).

با توجّه به اینکه «نَاصِیَة» به معنای موی پیش سر است و برای رام کردن و تسلیم نمودن حیوانات موی پیش سر آنها را محکم می گیرند، تعبیر فوق به معنای تسلیم همه جنبندگان در برابر اراده مطلقه پروردگار است.

تعبیر به «کُلِّ نَسَمَة» با توجّه به این که «نَسَمَة» در اصل به معنای وزش ملایم نسیم است و سپس به روح موجودات زنده و خود آنها اطلاق شده، اشاره به این می باشد که هر موجود زنده ای سرانجام به سوی تو باز می گردد و در محضر عدل تو حاضر می شود.

در هفت جمله پایانی این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) مسأله عظمت قدرت و آفرینش خداوند و اهمیّت نعمت های دنیا و آخرت را با تعبیراتی بسیار زیبا و گویا و رسا بیان فرموده است.

در پنج جمله نخست، در مورد عظمت خداوند و آفرینش او می فرماید: «(پروردگارا!) پاک و منزّهی! چه بزرگ است مقام تو. (باز هم) منزّهی! چه بزرگ است آنچه را که از آفریده هایت می بینیم; و چه کوچک است هر بزرگی در برابر قدرت و عظمت تو; و چه باشکوه است آنچه را از ملکوتت مشاهده می کنیم و چقدر ناچیز است آنچه را می بینیم، در برابر آنچه از قلمرو حکومتت که از ما پنهان است!».

(سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ! سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَی مِنْ خَلْقِکَ! وَ مَا أصْغَرَ کُلَّ عَظِیمَة فِی جَنْب قُدْرَتِکَ! وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَی مِنْ مَلَکُوتِکَ! وَ مَا أَحْقَرَ ذلِکَ فِیمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِکَ!).

هر قدر علم و دانش بشر پیشرفت می کند و ابزار قوی تری برای بررسی جهان آفرینش در اختیار او قرار می گیرد، عظمت این عالَم به طرز عجیبی در نظر ما بیشتر می شود. به گفته بعضی از دانشمندان، جهان آفرینش - تا آنجا که ما می دانیم - همچون کتابخانه عظیمی است که میلیون ها کتاب داشته باشد و کره زمین ما با تمام تشکیلاتش، همچون یک نقطه در یکی از صفحات کتابی از کتاب های این کتابخانه بزرگ است و به گفته دیگری: امروز ثابت شده که بعضی از ستارگان آسمان به قدری بزرگ است که انسان را غرق در شگفتی می کند! ستاره ای است جزء ستارگانِ صورت فلکی «جوزا» که به عنوان «ابط الجوزا» شناخته می شود، که سی میلیارد برابر کره زمین است! و این تنها یکی از ستارگان بزرگ آسمان است. و چه جالب است که امام(علیه السلام) می فرماید آنچه از ما پنهان است، بسیار با عظمت تر است از آنچه می بینیم. این را در زمانی فرمود که هیچ یک از اکتشافات امروز نبود و «هیأت بطلمیوسی» که جهان هستی را با نهایت حقارت می نگریست، بر تمام محافل علمی حکمفرما بود.

امام(علیه السلام) در این سخن، دقیقاً در سایه قرآن مجید حرکت می کند آنجا که می فرماید: «لَخَلْقُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاس وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاس لاَیَعْلَمُونَ; آفرینش آسمان ها و زمین از آفرینش انسان ها بزرگ تر است، ولی بیشتر مردم نمی دانند».(10)

امام(علیه السلام) در دو جمله پایانی در مورد نعمت های دنیا و آخرت می فرماید: «چه قدر نعمت های دنیایت فراوان و پراهمیّت است و چه کوچک است در برابر نعمت های آخرت!» (وَ مَا أَسْبَغَ(11) نِعَمَکَ فِی الدُّنْیَا، وَ مَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الآخِرَةِ). (12)


پی نوشت:

  1. سوره نحل، آیه 49.

  2. سوره بقره، آیه 255.

  3. سوره فاطر، آیه 15.

  4. سوره آل عمران، آیه 26. 

  5. «لَمْ تَرَ» فعل و «کَ» مفعول آن است و فاعل آن «الْعُیُونُ» می باشد. یعنی: چشم ها تو را نمی بیند. 

  6. «یُفلت» از مادّه «افلات» به معنای رهایی یافتن ناگهانی، یا فرار کردن است و حدیث معروف «عمر» که در کتب شیعه و اهل سنّت آمده و «ابن منظور» در «لسان العرب» نیز در لغت «فَلْت» آن را نقل می کند، از همین باب است. می گوید: «إِنَّ بَیْعَةَ أَبی بَکْر کَانَتْ فَلْتَةً وَ قَی اللهُ شَرَّهَا; بیعت ابی بکر ناگهانی (و بدون مطالعه) بود، که خداوند شرّ آن را برطرف ساخت. (و جنجال و درگیری واقع نشد)». 

  7. «محیص» از مادّه «حیص» (بر وزن حیف) به معنای بازگشت و عدول و کناره گیری کردن از چیزی است و از آنجا که «محیص» اسم مکان است، این کلمه به معنای قرارگاه، یا پناهگاه آمده است.

  8. از منابع لغت نیز استفاده می شود که «سرّ» چیزی است که انسان آن را مخفی می کند، ولی «غیب» هر چیزی است که از چشم و حسّ ما پوشیده است. 

  9. سوره کهف، آیه 48. 

  10. سوره غافر، آیه 57.

  11. «أسبغ» از مادّه «إسباغ» به معنای فراوان ساختن است.

12. 

سند خطبه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که مرحوم سیّد رضی این خطبه را به صورت گزینش از خطبه معروف به الزهراء گرفته است. از کسانی که قبل از سیّد رضی می زیسته اند و این خطبه را در کتاب خود آورده اند ابن عبدربّه مالکی در عقد الفرید است. زمخشری و آمُدی، بخش هایی از این خطبه را بعینه ذکر کرده اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 235

).