[hadith]و منها فی ذکر النبی (ص‏لی الله علیه وآله):

حَتَّی أَوْرَی قَبَساً لِقَابسٍ وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابسٍ، فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ نِعْمَةً وَ رَسُولُکَ بالْحَقِّ رَحْمَةً. اللَّهُمَّ اقْسمْ لَهُ مَقْسَماً مِنْ عَدْلِکَ وَ اجْزهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَیْرِ مِنْ فَضْلِکَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَی بنَاءِ الْبَانِینَ بنَاءَهُ وَ أَکْرِمْ لَدَیْکَ نُزُلَهُ وَ شَرِّفْ عِنْدَکَ مَنْزلَهُ وَ آتِهِ الْوَسیلَةَ وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ وَ الْفَضِیلَةَ، وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ غَیْرَ خَزَایَا وَ لَا نَادمِینَ وَ لَا نَاکِبینَ وَ لَا نَاکِثِینَ وَ لَا ضَالِّینَ وَ لَا مُضِلِّینَ وَ لَا مَفْتُونِینَ‏.

[قال الشریف: و قد مَضی هذا الکلام فیما تقدّم إلا أننا کرّرناه هاهُنا لما فی الروایتین من الاختلاف‏].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 487-482

صفات و مقامات پیامبر(صلی الله علیه وآله):

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به ویژگی ها و صفات عالی پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره می کند و سپس علوّ مقام و درجات آن حضرت را از خدا می خواهد و سرانجام برای خودش و همه مؤمنان، جهت قرار گرفتن در زمره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دعا می کند. می فرماید: «(تلاش ها و کوشش ها از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ادامه یافت) تا شعله فروزانی برای طالبان (حق) برافروخت و چراغ پرفروغی بر سر راه گمشدگان (وادی ضلالت قرار داد!». (حَتَّی أَوْرَی(1) قَبَساً(2) لِقَابس، وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابس(3)).

با توجّه به اینکه این بخش از خطبه - به گفته مرحوم سیّد رضی - روایت دیگری از یکی از خطبه های پیشین (خطبه 72) می باشد، به خوبی می توان فهمید که «حَتّی» غایت و انتهایی برای تلاش ها و کوشش های پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و نیز می توان دریافت که فاعل در جمله های «أَوْرَی» و «أَنَارَ» شخص پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می باشد. به این ترتیب، آن حضرت دو کار مهم انجام داد:

نخست، شعله های فروزانی در اختیار طالبان حق قرار داد و دیگر اینکه، چراغ های پرفروغی بر سر راه گمشدگان نصب کرد.

گویا جمله اوّل، اشاره به علما و دانشمندان امّت است، که شعله ای را به سان چراغ در اختیار می گیرند و به راه می افتند و گروهی را با خود می برند و جمله دوم، اشاره به افراد عادی و معمولی است که چراغی در اختیار ندارند و چشمشان به نشانه ها و چراغ های منصوب در کنار جادّه دوخته شده است. یا به تعبیری دیگر: هدایت خاص و عام را برای حق جویان فراهم ساخت.

سپس در یک نتیجه گیری زیبا و روشن می افزاید: «او (پیامبر(صلی الله علیه وآله) امینِ مورد اطمینان، و شاهد و گواهتان در روز رستاخیز و برانگیخته شما به عنوان نعمت و فرستاده به حق شما برای رحمت است». (فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ، وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ، وَ بَعِیثُکَ نِعْمةً وَ رَسُولُکَ بالْحَقِّ رَحْمَةً).

«أمینِ مأمُون» نوعی تأکید و به معنای امانتدار کامل است و «شهید» و شاهد روز جزا بودن، اشاره به همان چیزی است که در آیه شریفه 89 سوره نحل آمده است: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّة شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسهِمْ وَ جِئْنَابکَ شَهِیداً عَلَی هؤُلاَءِ; بیاد آور! روزی را که از هر امّتی گواهی از خودشان بر آنها بر می انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می دهیم».

این گواهی می تواند بر اصول کلّی باشد که در دعوت تمام انبیا بوده و یا بر جزئیات اعمال، به جهت حضور علمی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به اعمال تمام امّتها.

تعبیر به «بَعیِثُکَ نِعْمَةً» اشاره به آن است که بعثت پیامبر هم نعمت بزرگی از سوی خداوند بود و هم نمونه بارزی از رحمت واسعه حق، چرا که میلیونها میلیون مردم جهان، در پرتو تعلیماتش راه حق را پیدا کردند و به آن پیوستند.

این سخن در واقع اقتباسی است از آیات قرآن، در آنجا که می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسهِمْ...»(4) و در جای دیگر می فرماید: «وَ مَآ أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمینَ»(5)

در ادامه این سخن، به عنوان قدردانی از زحمات طاقت فرسای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تعظیم و تکریم مقام والای او، امام(علیه السلام) دست به دعا بر می دارد و هفت نعمت الهی را برای این رسول گرامی از خدا می طلبد. عرضه می دارد: «بار خدایا! سهم وافری از عدل خود و پاداش مضاعفی از خیرات، از فضل خود، نصیب او بگردان!» (اللَّهُمَّ اقْسمْ لَهُ مَقْسَماً مِنْ عَدْلِکَ، وَ اجْزهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَیْرِ مِنْ فَضْلِکَ).

«خداوندا! بنای رفیع او را برترین بناها قرار ده، و او را بر سرِ خوانِ (رحمت) خویش گرامی دار; بر شرافت مقام او نزد خود بیفزای; وسیله قرب خود را به وی عنایت کن; و مقام بلند و افضل را به او عطا فرما!». (اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَی بنَاءِ الْبَانِینَ بنَاءَهُ وَ أَکْرِمْ لَدَیْکَ نُزُلَهُ(6)، وَ شَرِّفْ عِنْدَکَ مَنْزلَهُ، وَ آتِهِ الْوَسیلَةَ، وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ(7)، وَ الْفَضِیلَةَ).

در دعای اوّل و دوم این نکته نهفته شده است که: پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مقتضای عدل الهی استحقاق پاداش فراوانی دارد و به مقتضای فضل پروردگار پاداش های مضاعف، قرآن مجید می گوید: «مَنْ جَاءَ بالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا; کسی که کار نیکی کند، ده برابر به او پاداش داده می شود».(8) به یقین یک پاداش به مقتضای عدل است، و نُه پاداش به مقتضای فضل پروردگار.

درخواست علوّ بنای پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بر بنای همه بنا کنندگان، یا اشاره به برتری آیین او بر همه آئین ها، به مقتضای «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»(9) می باشد; یا برتری بنای مقامات بهشتی او; و یا برتری روحیات و فضایل معنوی آن حضرت است. ولی تفسیر اوّل مناسب تر به نظر می رسد.

تعبیر به «آیةِ الْوَسیلَةَ» ظاهراً اشاره به مقام عالی قُرب است و نتیجه آن درجات بسیار عالی بهشتی است. در حدیثی می خوانیم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خطاب به اصحاب خود فرمود:  

«سَلُوا اللهَ لِیَ الْوَسیَلَةَ; از خداوند برای من وسیله بخواهید!» و در ادامه این حدیث آمده است: «هِیَ دَرَجَتی فِی الْجَنَّةِ، وَ هِیَ أَلْفُ مِرْقَاة... فَلاَ یَبْقَی یَوْمَئِذ نَبیٌّ وَ لاَ صِدِّیقٌ وَ لاَ شَهِیدٌ إِلاَّ قَالَ طُوبی لِمَنْ کَآنَ هذهِ الدَّرَجَةُ دَرَجَتَهُ; وسیله درجه من دربهشت است که هزار پله دارد.» سپس فاصله عظیم بین این مراتب را شرح می دهد تا به اینجا می رسد: «در آن روز هیچ پیامبر و صدّیق و شهیدی نیست، مگر اینکه می گوید خوشا به حال آن کس که این مقام، مقام او است!»(10)

در پایان این بخش، امام(علیه السلام) دست به دعا بر می دارد و برای خود و یارانش دعا می کند. عرضه می دارد: «(خداوندا) ما را در زمره (دوستان و پیروان) او محشور بگردان، در حالی که (به خاطر اعمال خویش) نه رسوا باشیم، نه پشیمان، نه منحرف، نه پیمان شکن، نه گمراه، نه گمراه کننده، و نه فریب خورده!» (وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ غَیْرَ خَزَایَا(11)، وَ لاَ نَادمینَ، وَ لاَ نَاکِبینَ، وَ لاَ نَاکِثِینَ، وَ لاَ ضَالِّینَ، وَ لاَ مُضِلِّینَ، وَ لاَ مَفْتُونِینَ).

اشاره به اینکه کسانی که بتوانند در پرتو علم و عمل، در زمره یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قرار گیرند، از این هفت آسیب بزرگ در امانند. در روز قیامت خوار و رسوا و شرمنده نمی شوند و هنگامی که در برابر نتایج اعمال خود قرار می گیرند از کرده ها پشیمان نخواهند شد; در صف منحرفان و پیمان شکنان قرار نخواهند گرفت; در وادی ضلالت سرگردان نمی شوند و بار گناه دیگران را بر دوش نمی کشند و فریب شیطان و هوای نفس را نمی خورند.

در حقیقت امام(علیه السلام) به گروههایی از امت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره می کند که هنگامی که وارد صحنه محشر می شوند، در یکی از این صفوف هفتگانه قرار می گیرند و شاید در میان مخاطبان حضرت در آن روز نیز وجود داشتند و امام(علیه السلام) با دعایش به آنها هشدار و اندرز می دهد.


کلام مرحوم سیّد رضی:

مرحوم «سیّد رضی» در ذیل این سخن می فرماید: «وَ قَدْ مَضَی هذَا الْکَلاَمُ فِیمَا تَقَدَّمَ; إِلاَّ أَنَّنَا کَرَّرْنَاهُ هُنا لِمَا فِی الرِّوَایتَیْنِ مِنَ الإِخْتِلاَفِ; این سخن در خطبه های پیشین گذشت; ولی ما آن را در اینجا تکرار کردیم، چون در میان این دو روایت تفاوتی وجود داشت».(12)


نکته:

اعتراف جالب!

«ابن ابی الحدید» در ذیل این بخش از خطبه، مطلب بسیار جالبی دارد. او می گوید: «از استادم «ابوجعفر نقیب» که مرد با انصاف و دور از تعصّب بود در اینجا سؤال کردم و گفتم: «من سخنان صحابه و خطبه های آنها را دیده ام، هیچکدام را مثل علی(علیه السلام) در تعظیم و تکریم و بزرگداشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) ندیدم و نه دعایی مانند دعای او، ما از نهج البلاغه و غیر نهج البلاغه فصل های بسیاری را همانند این فصل دیده ایم که نشان می دهد، او تعظیم و تکریم بسیار زیادی نسبت به پیغمبر(صلی الله علیه وآله) دارد (دیگران چرا چنین نبودند)؟».

«ابوجعفر نقیب» در پاسخ گفت: «هیچ یک از صحابه - جز علی(علیه السلام) - سخنان مدوّنی که انسان چیزی از آن در مورد شخصیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بیاموزد، ندارد. آنها سخنانی معمولی و کم فایده دارند». سپس افزود: «ایمان علی به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تصدیق و پذیرش او بسیار قوی بود; او در ایمان و یقین خود ثابت; و در امور، قاطع و در عین حال، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را کاملا دوست می داشت; چرا که هم نسبتش به او می رسید، و هم تربیتش; و موقعیت او نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) با سایر اصحاب تفاوت داشت. اضافه بر این، شرافت را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرفته بود; چرا که هر دو همچون یک روح در یک بدن بودند».(13)


پی نوشت:

  1. «أوری» از مادّه «وری» (بر وزن نفی) به معنای مستور ساختن است و هنگامی که باب افعال می رود، به معنای آتش افروختن استعمال می شود; گویی آتشی که در دل موادّ آتش زا نهفته شده، از آن بیرون می آید و در خطبه بالا اشاره به انوار هدایت است، که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در اختیار حق طلبان گذاشت.

  2. «قَبس» به معنای بخشی از آتش است که آن را از مجموعه ای جدا می کنند و «قابس» کسی است که آن بخش از آتش را در اختیار می گیرد و در اینجا اشاره به نور و هدایت است.

  3. «حابس» به معنای حبس کننده است و در اینجا به معنای انسان سرگردان آمده، زیرا کسی که در بیابان راه را گم می کند و سرگردان می شود شتر خود را نگه می دارد، تا ببیند از کدام راه باید برود.

  4. سوره آل عمران، آیه 164.

  5. سوره انبیاء، آیه 107.

  6. «نُزُل» هم به معنای منزلگاه آمده و هم به معنای چیزی که برای پذیرایی مهمان تازه وارد آماده می کنند و در اینجا معنای دوم مناسب تر است.

  7. «سناء» به معنای درخشندگی و بلندی مقام است و گاه به معنای سیراب کردن نیز آمده است.

  8. سوره انعام، آیه 160.

  9. سوره صف، آیه 9.

  10. تفسیر نورالثقلین، جلد 1، صفحه 626، حدیث 178.

  11. «خزایا» جمع «خزیان» به معنای رسوا و شرمنده است.

  12. اشاره به خطبه 72 است که شرح آن در جلد سوم، صفحه 175 به بعد گذشت.

  13. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 174.