[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیها یبیّن فضلَ الإسلام و یذکر الرسول الکریم ثم یلوم أصحابه‏:

دین الإسلام‏:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَی مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ وَ سلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بهِ وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ. فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَنَاهِجِ وَ أَوْضَحُ الْوَلَائِجِ، مُشْرِفُ الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ، مُضِی‏ءُ الْمَصَابیحِ، کَرِیمُ الْمِضْمَارِ، رَفِیعُ الْغَایَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ، مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِیفُ الْفُرْسَانِ، التَّصْدیقُ مِنْهَاجُهُ وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ وَ الْمَوْتُ غَایَتُهُ وَ الدُّنْیَا مِضْمَارُهُ وَ الْقِیَامَةُ حَلْبَتُهُ وَ الْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 479-466

و من خطبة له علیه السلام و فیها یبیّن فضل الاسلام و یذکر الرّسول الکریم، ثمّ یلوم اصحابه.

امام علیه السلام در این خطبه مزایای اسلام را بیان کرده و به فضایل پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره می کند، سپس یارانش را (به خاطر خلاف هایی که مرتکب شده اند) مورد سرزنش قرار می دهد

.

خطبه در یک نگاه:

همان گونه که از عنوان خطبه روشن شد، این خطبه از سه بخش تشکیل یافته

:

بخش اوّل، از اهمیّت اسلام و برکات آثار آن سخن می گوید و انگشت روی نکات دقیقی روی این زمینه می گذارد

.

در بخش دوّم، نخست از شخصیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عباراتی کوتاه و پرمعنا بحث می کند. سپس با دعاهای پرمحتوایی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و همه مؤمنین، این بخش را پایان می دهد

.

در بخش سوم، یاران خود را مورد سرزنش قرار می دهد که با این همه نعمت ها و مواهب الهی که به شما داده شده است، چرا تماشاگر ظلم و فساد شده اید! چرا به ظالمان اجازه می دهید که رشته حکومت شما را به دست گیرند و هر کاری خواستند انجام دهند

.

در بعضی از روایات آمده است که شخصی از امیرمؤمنان علی علیه السلام از ویژگی های اسلام و ایمان و کفر و نفاق سؤال کرد و حضرت این خطبه را در پاسخ او بیان فرمود و در روایت دیگری از «اصبغ بن نباته» نقل شده است که: امیرمؤمنان علی علیه السلام این خطبه را در خانه، یا در «دارالاماره» بیان فرموده؛ سپس دستور داد آن را بنویسند و بر مردم بخوانند.

ویژگی های ارزشمند اسلام:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به امتیازات مهمّ اسلام و ویژگی های پرارزش آن در ضمن 26 جمله کوتاه و پر معنا، اشاره فرموده است. امام این خطبه را در جواب کسی بیان فرمود که از ویژگی های اسلام و کفر و ایمان و نفاق سؤال کرده بود و دستور داد در مسجد برای همه مردم بخوانند.

در آغاز، از حمد و ثنای الهی شروع می کند و می فرماید: «ستایش مخصوص خداوندی است که اسلام را تشریع فرمود و راه های ورود به آن را آسان ساخت». (الْحَمْدُ للهِ الَّذی شَرَعَ الإَسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ).

می دانیم «شریعت» به معنای راهی است که از کناره نهرهای بزرگ به سوی آب می گشایند، تا مردم بتوانند به آسانی از آب استفاده کنند. در اینجا امام(علیه السلام) اسلام را به نهر عظیم پر برکتی تشبیه نموده و طرق وصول به آن را آسان معرّفی کرده است.

هم اسلام آوردن آسان است و خالی از هرگونه تشریفات; زیرا کافی است انسان شهادتین را از صمیم قلب بر زبان جاری کند تا از صف کفر و نفاق خارج گردد و در صفوف مؤمنین و مسلمین قرار گیرد و هم برنامه های اسلام را آسان قرار داده; با ادّله «لاضرر» و «نفی حرج» هرگونه ضرر و تکلیف سنگین و طاقت فرسا را از دوش انسان ها برداشته! اصل را بر «برائت» گذاشته و دستور داده فعل دیگران را حمل بر صحّت کنند. هرگونه اکراه و اجبار را مردود شمرده و کلیّه قراردادهایی که با اکراه و اجبار صورت می گیرد، باطل اعلام کرده. واجبات را تا آن جا لازم العمل شمرده که موجب مشقّت و عسر و حرج نشود و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در یک کلمه فرموده است: «بُعِثْتُ إِلَیْکُمْ بالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ الْبَیْضَاءِ; من به سوی شما با آیینی مبعوث شدم که هم خالص است و هم سهل و آسان و روشن»(1).

امّا سهل و آسان بودنش بدین معنا نیست که بد اندیشان بتوانند بر آن چیره گردند و غلبه کنند; لذا در دومین توصیف می فرماید: «ارکانش را در برابر کسانی که به ستیز بر می خیزند، استوار نموده است». «وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَی مَنْ غَالَبَهُ».

و به حکم «أَشدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»(2) مسلمانان موظّفند که در برابر دشمنان، قوی و سخت گیر باشند و در برابر مؤمنان رحیم و مهربان.

سپس در چند توصیف دیگر می افزاید: «آن را برای کسانی که دست در دامنش زنند پناهگاه امنی قرار داده، و برای آنها که به حریمش گام نهند وسیله سلامت و صلح، و برای آنان که از منطقش پیروی کنند دلیل و برهان روشن، و برای آنها که از آن دفاع کنند گواه (آشکار)». (فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ(3)، وَ سلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ، وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ).

آری، تمام مسلمانان بدون استثنا در محیط اسلام از امنیّت کامل برخوردارند. پایه ها و مبانی آن، چنان محکم و قوی است که در برابر حق طلبان، قابل استدلال و در مقابل مخالفان، در خور دفاع است.

در ادامه این سخن، در چند توصیف دیگر می افزاید: «اسلام برای کسانی که از آن روشنایی بطلبند، نور (و هدایت) است و برای آنها که آن را درک کنند، مایه فهم است و برای آنها که تدبّر کنند، سرچشمه عقل است». (وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بهِ، وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ).

از آنجا که برای رسیدن به یک حقیقت، سه مرحله وجود دارد: نخست، پیدا کردن جایگاه آن. سپس، فهمیدن. و بعد، تحلیل دقیق نمودن است. امام(علیه السلام) در سه جمله کوتاه مراحل سه گانه را بیان فرموده; نخست می فرماید: اسلام نور درخشانی است که افراد را به سوی خود فرا می خواند تا به آن برسند. سپس می گوید: قابل درک است برای کسانی که آن را تعقّل کنند. و سرانجام می فرماید: آنها که در آن تدبّر نمایند، به مغز و حقیقت آن می رسند.

و به راستی، اسلام واجد همه این صفات است! چرا که قرآن که شرح و مبیّن اسلام است، همه جا بر دلیل و برهان و بر منطق عقل تکیه می کند و همان گونه که در سوره مائده آیات 15 و 16 آمده است: «قَدْ جَائَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبینٌ * یَهْدی بهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بإِذْنِهِ وَ یَهْدیِهْم إِلَی صِرَاط مُسْتَقِیم; از طرف خداوند، نور و کتاب آشکاری بسوی شما آمد. خداوند به وسیله آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راههای سلامت هدایت می کند و به فرمان خود از تاریکی ها بسوی نور می برد و آنها را به راه راست رهبری می کند».

در سه وصف دیگر می فرماید: «اسلام نشانه ای است برای آن کس که جستجوگر و تیزبین باشد، و مایه بصیرت است برای آن کس که عزم بر درک حقیقت دارد، و درس عبرتی است برای آن کس که اندرز پذیرد». (وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ).

«تَوَسَّم» از مادّه «وسم» (بر وزن رسم) به معنای اثر گذاشتن و علامت نهادن است و «متوسّم» به کسی گفته می شود که از کمترین اثر، پی به واقعیّت ها می برد و معادل آن در فارسی هوشیار و با فراست است. قرآن مجید می گوید: «إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَات لِلْمُتَوَسِّمِینَ;(4) در این مجازات های دردناک کافرانِ آلوده، نشانه هایی است برای هوشیاران».

در واقع، این تعبیر اشاره به نکات دقیق و باریکی است که در قرآن وجود دارد و افراد با فراست آن را درک می کنند. در ادامه این سخن، در بیان چهار ویژگی دیگر، می فرماید:

«(اسلام) مایه نجات کسی است که تصدیقش کند، و وسیله اطمینان آنها که بر آن توکّل و تکیه کنند، و موجب راحت و آسایش کسانی که کار خود را به آن واگذارند، و سپری است (محکم) برای آنها که (در راه آن) صبر و استقامت به خرج دهند». (وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ).

در این قسمت سخن از چهار فضیلت اخلاقی است: تصدیق و توکّل و تفویض و صبر.

تصدیقِ اسلام در اعتقاد و عمل، بی شک سبب نجات است و توکّل و اعتماد بر معارف اسلامی و برنامه های عملی آن، سبب اطمینان به آینده و حال در دنیا و آخرت است و تفویض امر به اصول و فروع اسلام و به تعبیری دیگر: حرکت در سایه آن، سبب آرامش و راحتی است و صبر و استقامت در این مسیر و تحمّل شداید در حفظ عقیده و عمل به دستورات اسلام، سپری می سازد برای مقابله با اموری که سعادت فرد و جامعه را تهدید می کند.

در واقع، انسان خواهان نجات و اطمینان و آرامش و امنیّت است و تمام اینها درعمل به برنامه های اسلامی حاصل می شود.

در ادامه سخن، اشاره به پنج ویژگی دیگر درباره مسیر اسلام کرده، که در واقع جنبه نتیجه گیری از اوصاف گذشته دارد. می فرماید: «بنابراین، راههای اسلام، واضح ترین راهها، و ورودی های آن، آشکارترین ورودی ها است. نشانه هایش، مرتفع، جاده های آن روشن، و چراغ های آن پر نور است». (فَهُوَ أَبْلَجُ(5) الْمَناهجِ(6)، وَ أَوْضَحُ الْوَلاَئِجِ(7); مُشْرَفُ(8) الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ(9)، مُضِیءُ الْمَصَابیحِ).

در واقع، امام(علیه السلام) در اینجا جاده ای را ترسیم کرده که تمام امتیازات یک جادّه خوب را دارد. جادّه آنچنان واضح است که پیدا کردن آن برای همه ممکن است. ورودی های متعدّدی دارد که آنها نیز در برابر دیدگان حق طلبان قرار گرفته. این جاده نیاز به نشانه هایی دارد که از دور نمایان باشد و مسیر را برای رهگذران کاملا آشکار کند. جادّه اسلام در واقع، چنین است.

(در گذشته در مسیر راه ها، برج هایی می ساختند و بالای آن چراغی نصب می کردند که از دور نمایان بود و از بیراهه رفتن جلوگیری می کرد و آن را «منار» می نامیدند. یعنی: محلّ نور. ولی معنای وسیع این کلمه، شامل تمام نشانه هایی می شود که رهروان را از انحراف باز می دارد).

اضافه بر اینها، جادّه در روز روشن و در شب، با چراغ های پر نور برای رهگذران آشکار است.

این تعبیرات می تواند کنایه از محکمات آیات قرآن و سنّت صریح و آشکار و معجزات و کرامات و دلیل عقل و نقل، که مسیر پویندگان راه اسلام را روشن می سازد و نشانه های آشکار در جای جای این مسیر نصب می کند، بوده باشد.

سپس در ادامه این توصیفات، اسلام را به مسابقه ای تشبیه می کند که تمام ارکانش در بالاترین مرتبه حسن و کمال است.

مسابقه ها معمولا نیاز به ارکانی دارد: 1- میدان تمرین 2- محلّ پایان مسابقه 3- اسب های آماده و ورزیده 4- جایزه عالی 5- سوارکاران شریف و باارزش.

می فرماید: «میدان تمرین اسلام پاک و پاکیزه، نقطه پایانی مسابقه بلند و رفیع، اسب های این میدان اصیل و آماده، جایزه مسابقه دهندگان بسیار عالی، و سوارکاران آن مردمی شریفند!». (کَرَیمُ الْمِضْمارِ(10)، رَفِیعُ الْغَایَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ(11) مُتَنَافِسُ(12) السُّبْقَةِ(13)، شَرِیفُ الْفُرْسَانِ).

سپس می افزاید: «تصدیق و یقین، راه (رسیدن به اهداف) اسلام است و نشانه آن اعمال صالح، (و در واقع راه پیروزی در این مسابقه دو چیز است: ایمان و عمل صالح)». (التَّصْدیقُ مِنْهَاجُهُ، وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ).

سپس در آخرین جمله های این بخش، آنچه به صورت کلّی آمده بود، به صورت جزیی مشخص می کند و می فرماید: «پایان این مسابقه مرگ است و دنیا میدان تمرین، و قیامت میدان مسابقه، و بهشت جایزه آن است». (وَ الْمَوْتُ غَایَتُهُ، وَ الدُّنْیَا مِضْمارُهُ، وَ الْقِیَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ).

اگر در اینجا سخنی از سوارکاران مسابقه دهنده به میان نیامده، به خاطر روشن بودن آن است. زیرا، آنها جز مؤمنانی که دارای ایمان صالح هستند، نخواهند بود.

این تشبیه زیبا با بیان روشن تری - و با کمی تفاوت - در خطبه 28 گذشت، که می فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ، وَ غَداً السِّبَاقَ، وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النَّارُ; بدانید! امروز روز تمرین و آمادگی است و فردا روز مسابقه. جایزه برندگان بهشت و سرانجام (شوم) عقب ماندگان آتش دوزخ است».


نکته ها:

1- جایگاه دنیا و آخرت در جهان بینی اسلامی

دنیا برای دنیا پرستان و آنها که آخرت را علماً و یا عملا انکار می کنند، تمام مطلوب و منتهای مقصود است و به همین دلیل، تمام ارزشها را در پای آن قربانی می کنند.

تمام بدبختی های مردم جهان مولود این طرز فکر است که در عقیده و یا در عمل زندگی سرای دیگر حضور نداشته باشد.

ولی در جهان بینی اسلامی، دنیا مرحله ای است گذرا و مقدّمه ای برای آخرت، که در روایات اسلامی با تشبیهات مختلفی آمده. گاه «مزرعه» گاه «پل» و گاه «تجارتخانه» شمرده اند، که شرح آن ذیل خطبه 28 گذشت.

ولی در خطبه مورد بحث و بعضی دیگر از خطبه های نهج البلاغه، دنیا تشبیه به میدان تمرین و آخرت تشبیه به میدان مسابقه شده; تشبیهی بسیار رسا و گویا. در واقع انسان ها در این میدان با آموزش های عقیدتی و پرورش های اخلاقی، چنان قوی و نیرومند می شوند که در میدان مسابقه آخرت می توانند به سرعت در بهشت جای گیرند و در آسمان قرب خدا پرواز کنند. و این که در خطبه بالا، «تصدیق» به عنوان «منهاج» و «صالحات» به عنوان «منار» آمده، اشاره به همین آموزش و پرورش الهی است. از این تشبیه نکات زیر استفاده می شود:

الف) سعادت و نجات در آخرت را بی حساب به کسی نمی دهند; بلکه در پرتو سازندگی های فکری و اخلاقی و عملی خواهد بود.

ب) با پایان دنیا پرونده اعمال بسته می شود و قیامت جای حساب است نه عمل. همانگونه که میدان مسابقه جای تمرین نیست.

ج) جایزه این مسابقه، برترین جوائز است! چرا که این مسابقه برترین مسابقه ها است.

د) تفاوت درجات و مراتب انسان ها با اعتقاد، اعمال و اخلاق آنها ارتباط دارد. ممکن است گروهی بهشتی باشند، ولی هر کدام در مقامی از مقامات بهشت; همانگونه که شرکت کنندگان در یک مسابقه، نفر اوّل و دوم و سوم دارند که هر کدام جایزه متناسب رتبه خود می گیرند.

هـ) هیچ چیز از اعمال و رفتار ما در دنیا از میان نمی رود و آثار همه باقی می ماند. همانگونه که آثار همه تمرینات برای مسابقه دهندگان محفوظ است. این همان است که قرآن می گوید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ».(14)

در حدیثی از امام مجتبی(علیه السلام) می خوانیم که: حضرت بعد از آنکه ماه رمضان را به عنوان مضمار خلق و میدان تمرین می شمرده، می فرماید: «وَ ایْمُ اللهِ لَوْ کُشفَ الْغِطَاءُ لَعَلِمُوا أَنَّ الْمُحسنَ مَشْغُولٌ بإِحْسَانِهِ، وَ الْمُسیئَ مَشْغُولٌ بإِسَائَتِهِ; به خدا سوگند! اگر پرده برداشته شود، مردم خواهد دانست که نیکوکار، بهره مند از نیکوکاری خود و بدکار، درگیر بدکاری خویش است».(15)

2- اسلام شریعت سهل و آسان

همانگونه که در خطبه بالا و روایتی که در ذیل آن نقل کردیم، آمده است: اسلام شریعتی است سهل و آسان. یعنی در عین این که همه اعمال انسانها را تحت برنامه قرار می دهد، برنامه اش چنان است که مایه تنفّر و رمیدن مردم نمی شود.

دقّت در احکام اسلام چه در عبادات و معاملات و روابط انسانها و چه در مجازات ها، همه در پرتو این اصل تنظیم شده; حتی شدیدترین مجازات های اسلامی مثلا قتل مرتکب زنای محصنه، این اصل رعایت شده; چرا که اگر مجازات شدید است، در عوض اثبات جرم به آسانی ممکن نیست. غالب دعاوی با دو شاهد اثبات می شود. در اینجا چهار شاهد لازم است و حتّی در اجرای بعضی از حدود که به صورت شلاّق انجام می شود، دستور داده شده: در تابستان در هوای خنک، و در زمستان در موقع گرمی هوا اجرا شود. دست ها را زیاد بالا نیاورند، تا ضربه شدید شود و بر جاهای حسّاس بدن نزنند و امثال این دستورها.

این مجرمانِ مستوجب حد، هرگاه قبل از دست گیری توبه کنند، گناهشان بخشیده شده و هر کجا شک و تردید در این مجازات ها پیدا شود، قاعده «درء» اجرا می شود که به معنای نادیده گرفتن جرم است.

در حدیثی آمده است که امام صادق(علیه السلام) به یکی از یاران خود فرمود: «تکالیف و وظایف دینی را به اندازه توانایی مردم بر دوش آنها بگذارید. سپس داستان مسلمانی را که همسایه کافری داشت و تمایل به اسلام پیدا کرده بود. نقل می فرماید که آن همسایه مسلمان، مرد کافر را صبح و ظهر و شب مرتّب به مسجد برد. بطوری که بیشتر اوقات او در مسجد به ادای واجبات و مستحبّات و مشغول عبادت بود. یک روز که گذشت مرد تازه مسلمان انصراف خود را از اسلام اعلام کرد و گفت: این دین سختی است و من طاقت آن را ندارم. سپس امام(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ إِمَارَةَ بَنی أُمَیَّةَ کَانَتْ بالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ، وَ إِنَّ إِمَارَتَنَا بالرِّفْقِ، وَ الْوَقَارِ، وَ التَّقِیَّةِ، وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ، وَ الْوَرَعِ، وَ الإِجْتِهَاد. فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دینِکُمْ، وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ; حکومت بنی امیّه بر پایه شمشیر و سخت گیری و تبعیض بود; ولی حکومت ما به رفق و مدارا و تقیّه (منظور تقیّه مداراتی است) و حسن معاشرت و پارسایی و تلاش و کوشش است. بنابراین، تا می توانید (از این طریق) مردم را به دین خود و آیین اهل بیت(علیهم السلام) که در آن هستید، تشویق کنید.»(16)

بدیهی است، محبّت و رفق و مدارا و برخورد خوب در مورد کسانی است که شرارت را پیشه خود نساخته اند و به یقین، اسلام در برابر ظالمان و ستمگران و اشرار و اوباش برخورد سختی دارد، تا امنیّت جامعه، در جهات مختلف خدشه دار نشود.


پی نوشت:

  1. بحارالانوار، جلد 65، صفحه 346.

  2. سوره فتح، آیه 29.

  3. «علق» از مادّه «عُلوق» به معنای چنگ زدن و چسبیدن به چیزی است و به خون بسته شده، بدین جهت «عَلَقه» گویند، که به یکدیگر چسبیده است.

  4. سوره حجر، آیه 75.

  5. «ابلج» از مادّه «بلوج (بر وزن بلوغ) به معنای نورانی و روشن است.

  6. «مناهج» جمع «منهج» به معنای جادّه واضح و مستقیم است.

  7. «ولائج» جمع «ولیجه» از مادّه «ولوج» به معنای داخل شدن است. بنابراین، «ولائج» به معنای درهای ورودی می آید.

  8. «مُشرف» از مادّه «اشراف» در اینجا به معنای مرتفع است.

  9. «جوادّ» جمع «جادّه» به معنای راه وسیعی است که دو طرف آن درخت کاری شده باشد و گاه به هر جادّه وسیعی گفته می شود.

  10. «مضمار» در اصل به معنای مکان یا زمان لاغر شدن است و از آنجا که اسب ها در موقع تمرین برای مسابقه لاغر و قوی می شوند، این واژه به زمان، یا مکان مسابقه اطلاق می شود.

  11. «حلبة» از مادّه «حَلب» (بر وزن قلب) در اصل به معنای جمع شدن است و از آنجا که به هنگام دوشیدن پستان حیوان، شیرها را در ظرفی جمع می کنند، این واژه به دوشیدن پستانِ حیوان هم، اطلاق شده است و سپس به اسب هایی که برای مسابقه گردآوری می شوند، اطلاق شده است.

  12. «متنافس» از مادّه «تنافس» به معنای تلاش دو انسان در برابر یکدیگر برای به دست آوردن چیز نفیسی است.

  13. «سُبقه» به معنای جایزه مسابقه است.

  14. سوره زلزال، آیات7 - 8.

  15. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 110.

  16. خصال شیخ صدوق، جلد 2، باب السّبعة، حدیث 35.