[hadith]صفة العالِم‏:

الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ کَفَی بالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ؛ وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْداً وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسهِ، جَائِراً عَنْ قَصْد السَّبیلِ، سَائِراً بغَیْرِ دَلِیلٍ؛ إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسلَ، کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 421-417

عالمان و عالم نمایان:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه - که بخش جداگانه ای به نظر می رسد، هر چند بی ارتباط به بخش های گذشته نیست - به سراغ معرّفی عالمان حقیقی و عالم نمایان می رود و با اوصاف دقیقی، وضع آنها را مشخّص می سازد. نخست می فرماید: «عالم کسی است که قدر و منزلت خویش را بشناسد!». (الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ).

و برای تأکید بیشتر می افزاید: «و برای نادانی انسان همین بس که قدر و منزلت خود را نشناسد!». (وَ کَفَی بالْمَرءِ جَهْلا أَلاَّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ).

در تفسیر این دو جمله، احتمالاتی وجود دارد که همه، مناسب است و می تواند در مفهوم کلام مولا جمع باشد:

نخست اینکه، عالم واقعی کسی است که جایگاه و ارزش خود را در این جهان هستی در برابر عظمت پروردگار بشناسد: بداند ذرّه ای ناچیز است که وابسته به وجودی است بی پایان; و همین وابستگی او را به خدا آشنا می سازد و در مسیر قرب الی الله حرکت می دهد; شبیه آنچه در تفسیر حدیث مشهور «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(1) آمده است.

دیگر اینکه، منظور شناخت ارزش و جایگاه واقعی در اجتماع است و به تعبیر دیگر: عالم واقعی کسی است که از بلند پروازی های دور از منطق، بپرهیزد و پایش را از گلیم خویش بیرون نکشد و در جایگاهی که برای آن آمادگی ندارد، خود را قرار ندهد و آبروی خویش را نبرد.

شبیه آنچه در بعضی از تعبیرات آمده که «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ لَمْ یَتَجَاوَزْ حَدَّهُ; رحمت خدا بر آن کس که قدر و منزلت خویش را بشناسد و ازحدّ خود تجاوز نکند».(2)

سوم اینکه، منظور آن است که انسان موجودی است با ارزش، دارای استعدادهای والاست; نباید گوهر گرانبهای وجود خود را ارزان بفروشد و سرمایه های بزرگ خداداد را از دست دهد; شبیه آنچه در شعر معروف منسوب به مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است:

«أَتَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فَیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الأکْبَرُ». «آیا گمان می کنی موجود کوچکی هستی حال آنکه عالم کبیر در تو خلاصه شده است».

البتّه با توجّه به اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنا هیچ مشکلی ندارد، بلکه از زیبایی ها و بدایع کلام است، جمع بودن هر سه تفسیر در کلام بالا بعید به نظر نمی رسد; هر چند جمله های بعد در این خطبه، با معنای دوم و سوم متناسب تر است.

و در ادامه این سخن و به عنوان شرح بیشتر، عالم نمایان بی خبر و دور از حق را چنین معرّفی می کند: «از مبغوض ترین افراد نزد خدا بنده ای است که خدا او را به خودش واگذاشته، از راه راست منحرف گشته، و بدون راهنما گام بر می دارد!» (وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللهِ تَعَالَی لَعَبْداً وَ کَلَهُ اللهُ إِلَی نَفْسهِ، جَائِراً عَنْ قَصْد السَّبیلِ، سَائِراً بَغَیْرِ دَلِیل).

بدیهی است تنها کسی از میان انبوه موانع و خطرها و پرتگاه ها می تواند بگذرد و به مقصد برسد که مشمول عنایت الهی و تحت رعایت او باشد و اگر کسی - به خاطر اعمالش - به خود رها شود، به یقین هلاک خواهد شد; از راه راست منحرف می گردد و بدون راهنما در بیابان زندگی سرگردان می شود!

برای توضیح بیشتر می افزاید: «او (چنان فریفته دنیاست که) اگر به کشت دنیا خوانده شود، اجابت می کند و برای آن می کوشد، و اگربه کشت آخرت (و سعادت جاویدان) دعوت شود، سستی می ورزد!» (إنْ دُعِیَ إلی حَرْثِ الدُّنیا عَمِلَ، وَ إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الآخِرَةِ کَسلَ!).

آن جدیّت در امر دنیا و این سستی و کسالت در امر آخرت، به خاطر آن است که باورهایش نسبت به آخرت ضعیف و اعتقادش به وعده های الهی سست و بی پایه است. دنیا را نقد پنداشته و آخرت را نسیه!

از همین رو در آخرین جمله می فرماید: «گویی آنچه را برای آن کار می کند (از امور دنیا) و لذّات زود گذرش بر او واجب است، و آنچه در آن سستی نشان می دهد از او ساقط می باشد!». (کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ; وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ).(3)

تعبیر به کشت و کشتزار درباره دنیا و آخرت اقتباس از این آیه شریفه است: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الآخِرَةِ نَزدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَالَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ نَصیِب; کسی که زراعت آخرت را بخواهد بر محصولش می افزاییم و کسی که کشت دنیا را بطلبد مقداری از آن را به او می دهیم، امّا در آخرت هیچ بهره ای نخواهد داشت».(4)

دنیا می تواند مزرعه پر برکت آخرت باشد و می تواند کشتزار کم درآمد این دنیا. اعمال خوب و بد، بذرهایی است که در آن افشانده می شود; اعمال نیک، مانند بذری است که هفت خوشه و از هر خوشه ای یک صد دانه و بیشتر ثمر می دهد; و اعمال بد، همچون بذری است که در شوره زار افشانده می شود که «لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً»(5) «جز بهره ای اندک از آن حاصل نمی شود».

ضمناً جمله اخیر به خوبی نشان می دهد که اعمال نیک و بد از اعتقادات قوی و سست سرچشمه می گیرد.


نکته:

عالمان واقعی کیانند؟

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، اوصاف عالمان واقعی و عالم نمایان را به خوبی روشن ساخته و نخستین وصف آنها را نشناختن قدر خویش بیان فرموده. نه قدر خود را در برابر عظمت خدا می دانند و نه قدرت خود را در برابر اجتماع و نه در برابر خودش. و آن کس که قدر و پایه خویش را نشناسد. در میان امواج جهل و بدبختی سرگردان خواهد شد و سرانجام خدا او را به حال خودش وا می گذارد و در بیابان زندگی حیران می گردد; جز مواهب مادّی را به رسمیّت نمی شناسد; دنیا را آب و آخرت را سراب می پندارد; حلال و حرام، و حق و باطل برای او یکسان است; ضدّ ارزش ها در نظرش ارزش، و ارزش ها در نظرش رنگ باخته و بی ارزش می شوند. چنان به دنبال مال و مقام می دود که گویی اَوْجَب واجبات است و چنان در برابر وظایف واجب خود سستی میورزد، که گویی از محرّمات است.

در خطبه «هفدهم» امام(علیه السلام) بحث های بیشتری در این زمینه بیان فرموده و داد سخن داده است، به شرح و تفسیر ما از آن خطبه، در جلد اوّل، صفحه 583 مراجعه فرمایید.


پی نوشت:

  1. بحارالانوار جلد 2، صفحه 32، حدیث 22.

  2. این جمله معروفی است که در افواه دانشمندان، با استفاده از احادیث شهرت یافته است.

  3. «وَنی» از مادّه «ونی» (بر وزن رمی) به معنای سستی ورزیدن و اظهار ضعف و خستگی است.

  4. سوره شوری، آیه 20.

  5. سوره اعراف، آیه 58.