[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و هی إحدی الخطب المشتملة علی الملاحم:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ کُلِّ أَوَّلٍ وَ الْآخِرِ بَعْدَ کُلِّ آخِرٍ، وَ بأَوَّلِیَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا أَوَّلَ لَهُ وَ بآخِرِیَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا آخِرَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، شَهَادَةً یُوَافِقُ فِیهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 379-375

و من خطبة له علیه السلام و هی إحدی الخطب المشتملة علی الملاحم.

از خطبه های آن حضرت است که در آن از حوادث آینده پرده بر می دارد

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه -همانگونه که از عنوان بالا معلوم شد- به طور عمده درباره حوادث آینده سخن می گوید و خطراتی که مسلمانان، مخصوصاً مردم عراق را تهدید می کند، پیشگویی می نماید. ولی قبل از آن، به دو بحث دیگر می پردازد: نخست، حمد و ثنای الهی و شهادت به یگانگی او، توأم با نکات تازه؛ و دیگر، اظهار نگرانی از قیافه منفی به خود گرفتنِ گروهی از مردم، در برابر سخنان امام و پیشگویی های او

.                                 

با تمام وجود گواهی می دهیم:

امام در آغاز این خطبه، مانند بسیاری از خطبه های دیگر، از حمد و ثنای پروردگار و شهادت به وحدانیّت او شروع می کند; ولی برای رعایت موازین فصاحت و بلاغت در هر مورد، نکته، یا نکات تازه ای درباره صفات حق به کار می برد. می فرماید: «ستایش مخصوص خداوندی است که نخستین هستی است، قبل از همه نخستین ها و آخرین هستی است بعد ازهمه آخرها». (الْحَمْدُ للهِِ الأَوَّلِ قَبْلَ کُلِّ أَوَّل، وَ الآخِرِ بَعْدَ کُلِّ آخِر).

امام(علیه السلام) در اینجا به سراغ ازلیّت و ابدیّت خداوند می رود که از مهمترین اوصاف اوست و اوصاف دیگر به آن باز می گردد; چرا که در بحث صفات خدا گفته ایم: اساس صفاتِ جمال و جلال او، نامحدود بودن ذات پاک او از تمام جهات است و ازلیّت و ابدیّت، بیان دیگری از نامحدود بودن آن ذات مقدّس است.

سپس به بیان دلیل، یا توضیحی در این زمینه پرداخته، می فرماید: «به دلیل نخست بودنش، لازم است آغازی نداشته باشد; و به همین دلیل آخر بودنش، واجب است پایانی برایش نباشد». (وَ بأَوَّلِیَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ، وَ بآخِرِیَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ).

این تعبیر نکته لطیفی در بر دارد و آن اینکه: اوّل بودن خداوند، اوّلیت زمانی نیست; بلکه اوّلیت ذاتی و به معنای ازلیّت است و روشن است ذاتی که ازلی است، آغازی از نظر زمان ندارد. همچنین آخریّت او ذاتی است، نه زمانی و به معنای ابدیّت است و چیزی که ابدی است، آخری از نظر زمان ندارد.

بعضی از «شارحان نهج البلاغه» در تفسیر این جمله، احتمالات دیگری داده اند که با تعبیرات جمله های امام سازگار نیست.

سپس به شهادت بر الوهیّت خداوند پرداخته، چنین می فرماید: «و شهادت می دهم که معبودی جز (ذات پاک) الله نیست; شهادتی که درون و برون در آن هماهنگ، و دل با زبان هم صدا است». (وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ شَهَادَةً یُوَافِقُ فِیهَا السِّرُّ الإِعْلاَنَ، وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ).

این تعبیر نشان می دهد شهادتی ارزش دارد که تمام وجود انسان را در برگیرد و ظاهر و باطن و قلب و زبان، در آن هماهنگ باشد. زیرا بسیارند که شهادت به توحید را بر زبان جاری می کنند، امّا دل آنها کانونی است از بت پرستی; و بتکده ای است با انواع بتها، و نیز بسیارند کسانی که دردل گواهی به یکتایی حق می دهند، ولی به هنگام عمل آثار شرک در آنها نمایان است: در برابر مال و مقام سجده می کنند و در مقابل شهوات، سر تعظیم فرود می آورند; در حالی که در زبان و گاه در دل می گویند: «معبودی جز خدای یکتا نیست!» و می دانیم همه اینها، از شاخه های نفاق است و چنین کسانی به حق در زمره منافقانند.(1)


پی نوشت:

سند خطبه: در کتاب هایی که مصادر خطبه های نهج البلاغه در آن ذکر می شود، سند دیگری غیر از آنچه سیّد رضی در اینجا آورده است، دیده نشد؛ گر چه در نهج البلاغه چاپ جامعه مدرسین، با تحقیق مرحوم حجّة الاسلام آقای دشتی اسنادی برای این خطبه ذکر شده است، ولی پس از مراجعه به منابع اصلی و آدرس هایی که در آن کتاب آمده، معلوم شد آن هم اشتباه است

.