[hadith]وَ خَلَّفَ فِینَا رَایَةَ الْحَقِّ، مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ وَ مَنْ لَزمَهَا لَحِقَ، دَلِیلُهَا مَکِیثُ الْکَلَامِ بَطِیءُ الْقِیَامِ سَرِیعٌ إِذَا قَامَ، فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَکُمْ وَ أَشَرْتُمْ إِلَیْهِ بأَصَابعِکُمْ جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بهِ فَلَبثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ، حَتَّی یُطْلِعَ اللَّهُ لَکُمْ مَنْ یَجْمَعُکُمْ وَ یَضُمُّ نَشْرَکُمْ، فَلَا تَطْمَعُوا فِی غَیْرِ مُقْبلٍ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ مُدْبرٍ، فَإِنَّ الْمُدْبرَ عَسَی أَنْ تَزلَّ بهِ إِحْدَی قَائِمَتَیْهِ وَ تَثْبُتَ الْأُخْرَی فَتَرْجِعَا حَتَّی تَثْبُتَا جَمِیعاً.[/hadith]

منظور از پرچم حقّی که پیامبر خدا (ص) پس از خود به جای گذاشته، کتاب خدا و سنّت اوست، و بیان آن حضرت در پیشی گرفتن و تخلّف جستن از آن، اشاره است به دو طرف افراط و تفریط و خروج از حدّ مطلوب استقامت و ثبات، به این معنا که هر کس در زیر این پرچم قرار گیرد و ملازمت آن را اختیار کند، درست در حدّ فضیلت جا گرفته است، و کسی که فراتر رود، زیاده روی و افراط کرده، و در طلب دین راه تجاوز و غلوّ سپرده و از دین بیرون رفته است، همان گونه که خوارج کردند. و آن کس که تخلّف ورزد و پیروی نکند جانب تفریط را اختیار کرده و کوتاهی ورزیده، و در مسیر گمراهی و سرگردانی نابود شده است.

واژه «رایت» استعاره است، و وجه مشابهت این است که همان گونه که پرچم برای پیروان آن نشانه و راهنماست، کتاب و سنّت نیز برای رهروان راه خدا مقصد حرکت، و وسیله هدایت است، و منظور از «دلیل» یا راهنمای این رایت، خود آن حضرت است که بطور استعاره بیان شده و وجه آن این است: همان گونه که امام، احکام و مسائل پنهان کتاب و سنّت را برای سالکان راه خدا بیان می کند، کسی که پرچم را به دوش می کشد نیز آن را برای پیروانش بلند می کند تا به دنبال او حرکت کنند، سپس اشاره به صفات این راهنما کرده و فرموده است، از اندیشه های خود کمتر سخن می گوید، و در گفتار و دستورهای خود درنگ و تأمّل می کند، برای مسائل و امور مختلف دیر به پا می خیزد مگر آن گاه که رای اصلح و حفظ مصلحت اقتضا کند، و چون به پا خیزد در جهت حفظ جوانب امر، و غنیمت شمردن فرصت شتاب می کند.

سپس امام (ع) مرگ او را یادآوری می کند، و جمله «ألنتم له رقابکم»، به معنای این است: در آن هنگام که به فرمان او گردن نهاده باشید، و عبارت «و أشرتم إلیه بالأصابع» اشاره به شهرت او در میان مردم و احترام و تعظیم آنان از اوست، و با ذکر این کلمات بیان می فرماید، که پس از آن که اسلام به وجود او کمال یابد از دنیا می رود، و با آوردن جمله «فلبثتم بعده ما شاء اللّه» اعلام می کند که مدّتی مردم از امام و پیشوایی که آنان را گرد هم آورد محروم می شوند، و این اشاره است به دوران حکومت بنی امیّه و با عبارت «حتّی یطلع اللّه لکم... نشرکم» توضیح می فرماید که پس از این مدّت ناگزیر شخصی پدیدار خواهد شد که آنان را مجتمع سازد، و «طلوع» به معنای ظهور پس از اختفا و عهده داری رهبری است گفته شده که منظور آن حضرت، امام منتظر (ع) است، و نیز آمده که مراد نخستین خلیفه از فرزندان عبّاس پس از سپری شدن دولت بنی امیّه است.

فرموده است: «فلا تطمعوا فی غیر مقبل»:

مراد از غیر مقبل کسی است که شایستگی ولایت و امامت را دارد امّا برای به دست آوردن آن اقدام نمی کند، و از آن صرف نظر کرده، و به خلوت با خدا رو آورده است، که امام (ع) می فرماید بدو طمع نبندید، زیرا او به جز خدا از همه چیز رو گردانیده است. گفته شده که منظور از غیر مقبل کسی است که با ارتکاب منکرات، از دین منحرف شده است، و البتّه امید به رهبری چنین کسی روا نیست، این جمله به صورت فلا تطعنوا فی عین مقبل نیز روایت شده است، یعنی هر کس از اهل بیت (ع) در طلب این امر بر آید و شایستگی آن را داشته باشد او را همراهی کنید، و طعن در عین یعنی نیزه در چشم زدن، کنایه است از این که او را در هدفی که دارد مخالفت نکنید.

فرموده است: «و لا تیأسوا من مدبر»:

مراد این است که سزاوار نیست از کسی که شایستگی مقام خلافت را دارد، ولی بدان پشت کرده، و از مطالبه آن دست باز داشته نومید شوید، و امیدوار نباشید که دیگر بار باز گردد و برای به دست آوردن حقّ خود اقدام کند، شاید ادبار و اعراض او به سبب عدم حصول شرایطی بوده که قیام او منوط به وجود آنهاست، این که امام (ع) فرموده است: شاید یک پایش بلغزد کنایه است از کمی یار و یاور و نابسامانیهای دیگر، و مقصود از ثبات و استواری پای دیگر، وجود برخی شرایط لازم مانند اهلیّت او برای خلافت و یا وجود برخی از یاران همراه اوست. و این که فرموده است فترجعا حتّی تثبتا اشاره است به تکامل شرایط قیام او.

باید دانست که نهی نومیدی از مدبر با نهی از امید به غیر مقبل، منافات ندارد، زیرا رواست در آن هنگام که به سبب عدم وجود شرایط لازم، از مطالبه حقّ، ادبار و اعراض کرده، از امیدواری بدو نهی شود، و در آن زمان که شرایط قیام، کامل و محقّق شده دستور نهی از نومیدی داده شود.