[hadith]من خطبة له (علیه السلام) فی رسول اللّه و أهل بیته:

الْحَمْدُ لِلَّهِ النَّاشرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ الْبَاسطِ فِیهِمْ بالْجُود یَدَهُ، نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَی رِعَایَةِ حُقُوقِهِ،

وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بأَمْرِهِ صَادعاً وَ بذکْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّی أَمِیناً وَ مَضَی رَشیداً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 361-355

و من خطبة له علیه السلام فی رسول اللَّه و أهل بیته علیهم السلام.

این خطبه درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی او سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

همان گونه که در بحث سند خطبه آمده است این خطبه را امام علیه السلام در آغاز خلافت خود بیان فرمود و در آن، نخست به حمد و ثنای الهی می پردازد و از رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و خدمات برجسته آن حضرت و لزوم اطاعت و پیروی از وی سخن می گوید

.

سپس، با اشاره سربسته ای، به پیشگویی وضع خود و مردم عراق می پردازد و می فرماید: در آن زمان که همه تحت فرمان و رهبری پیشوایتان در می آیید متأسّفانه دوران او سپری شده و مرگ او فرا می رسد

!

و در آخرین بخش از خطبه، درباره عظمت آل محمّد علیهم السلام سخن می گوید و از برکات وجودی آنها بحث می کند و اینکه هدایت های آنها استمرار دارد و هر زمان یکی از آنان می رود، دیگری به جای او می نشیند

.

با پرچم حق همراه باشید:

بی شک، هدف اصلی خطبه، بیان اوصاف رسول الله(صلی الله علیه وآله) و خدمات آن حضرت و مقامات اهل بیت او است; ولی از آن جا که به مضمون حدیث معروف که: «إِنَّ کُلَّ خُطْبَة لَیْسَ فِیهَا تَشَهُدٌ فَهِیَ کَالْیَد الْجَذْمَاءِ; هر خطبه ای که در آن شهادتین نباشد، مانند دست قطع شده است»(1) امام(علیه السلام) سخن خود را با حمد و ثنای الهی و شهادت به الوهیّت پروردگار و نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آغاز می کند، تا دل های شنوندگان در پرتو این دو شهادت، نور و صفا یابد و آماده پذیرش مطالب آینده خطبه شود. می فرماید:

«ستایش مخصوص خداوندی است که فضل و بخشش خود را در تمامی مخلوقات منتشر ساخته و دست جود و سخایش را به سوی آنان گشوده است».(2)(الْحَمْدُ للهِِ النَّاشرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسطِ فِیهمْ بالْجُود یَدَهُ).

توصیف پروردگار به این اوصاف، در واقع دلیلی است بر اختصاص او به هرگونه ستایش و حمد; آری، کسی که این گونه فضل و جود و سخای او همگان را فرا گرفته و خوانِ نعمتِ او همه جا گسترده شده، باید شایسته مدح و ستایش باشد، نه غیر او; چرا که همه ریزه خوار خوان او هستند.

سپس به گسترش دامنه حمد و ستایش او اشاره کرده، می فرماید: «ما او را در تمام کارهایش ستایش می کنیم، و برای رعایت حقوقش از او یاری می طلبیم!». (نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَی رِعَایَةِ حُقُوقِهِ).

تعبیر به «جَمیعِ اُمُور»اشاره به آن است که نه تنها در نعمت و کامیابی و سلامت و رفاه او را حمد و سپاس می گوییم; بلکه، در بلا و شدّت و مصیبت، و به هنگام هجوم طوفان حوادث نیز، شاکر و سپاسگزاریم. چرا که، اوّلا می دانیم هر کاری می کند، موافق حکمت و نهایت مصلحت است، حتّی مصایبی که برای آزمایش ما، یا به عنوان کفّاره گناهان ما، یا سبب بیداری ما از خواب غفلت است.

و ثانیاً، این حوادث، سبب می شود که ما اجر صابران، و پاداش شاکران را ببریم و این خود نعمت دیگری است.

و جمله «وَ نَسْتَعِینُهُ...» اشاره به این حقیقت است که برای اطاعت فرمان او، و رعایت حقوقش، نیز باید از او یاری بجوییم; که بدون یاری او، کاری از ما ساخته نیست و این همان چیزی است که شب و روز در نمازها می گوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ».


امام(علیه السلام) بعد از این حمد و ثنا، شهادت به الوهیّت او می دهد و می گوید: «گواهی می دهیم، جز او معبودی نیست». (وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ غَیْرُهُ).

زیرا هنگامی که پذیرفتیم همه نعمت ها از سوی او است، عبودیّت و پرستش نیز تنها شایسته ذات پاک او خواهد بود.

سپس امام می افزاید: «و گواهی می دهیم که محمّد (صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست». (وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).

تکیه بر عبودیّت، قبل از رسالت، علاوه بر اینکه هرگونه شرک را از مؤمنان دور می سازد، اشاره به این است که مقام عبودیّت، از مقام رسالت نیز برتر و بالاتر است! زیرا، بنده کامل و خاصّ خدا کسی است که تمام وجودش متعلّق به او باشد; به جز او نیندیشد و غیر از او را نخواهد و این، اوج تکامل انسان است و مقامی فراتر از آن نیست و همان است که شایستگی لازم برای رسالت را فراهم می سازد.

به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافی را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیان می کند که بسیار پرمعنا و پربار است; می فرماید: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به شرح و تبیین اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خویش را ادا کرد; و با راستی و درستی به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد». (أَرْسَلَهُ بَأَمْرِهِ صَادعاً(3)، وَ بَذکْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّی أَمِیناً، وَ مَضَی رَشیداً; وَ خَلَّفَ فِینَا رَایَةَ الْحَقِّ).

امام(علیه السلام) در این چند جمله، به ابعاد خدمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) اشاره می کند: از یک سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهی حق می فرماید; که به طور شفاف و روشن و آشکار و بدون پرده پوشی همه را بیان فرمود.

و از سوی دیگر، آنچه برای معرفة الله و شناخت پروردگار لازم بود، تشریح کرد.

از سوی سوم، در ابلاغ این ماموریّت ها نهایت امانت را رعایت کرد.

و از سوی چهارم، خودش نیز در عمل، این راه را بپیمود و سرمشقی برای همگان شد.

و از سوی پنجم، به فکر نسل های آینده بود و پرچم حق را که همان کتاب و سنّت باشد، در میان مردم به یادگار گذاشت.(4)


پی نوشت:

  1. شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه خویی، جلد 7، صفحه 157.

  2. شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه خویی، جلد 7، صفحه 157.

  3. «صادع» از مادّه «صَدْع» به معنای شکافتن است و از آنجا که با شکافتن چیزی درونش آشکار می شود، این واژه به معنای اظهار و افشا نیز آمده است و در جمله بالا به همین معنا است و اینکه به دردسرهای شدید «صُداع» گفته می شود، به این دلیل است که گویی می خواهد سر را بشکافد.

سند خطبه: ابن ابی الحدید در شأن ورود این خطبه سخنانی دارد که نشان می دهد به منبع دیگری غیر از نهج البلاغه در مورد این خطبه دست یافته است. می گوید: این خطبه را علی علیه السلام در سومین جمعه خلافتش بیان فرمود و به طور کنایه از آینده خود خبر داد و به آنها گوشزد کرد که در آن زمان که اجتماعات عظیم گرد آن حضرت را می گیرد، از این جهان چشم خواهد پوشید و همین گونه هم شد! زیرا نوشته اند که اهل عراق در آن ماه که حضرت شربت شهادت نوشید، بیش از هر زمان بر گرد آن حضرت جمع شده بودند؛ به گونه ای که یک لشکر ده هزار نفری، به فرزندش امام حسن علیه السلام سپرد و لشکر ده هزار نفری دیگری به أبوأیّوب انصاری و همچنین به دیگران، تا آن که یکصد هزار شمشیر زن آماده حرکت برای درهم کوبیدن ظالمان و غارتگران شام شدند؛ ولی درست در همین زمان، ابن ملجم ملعون حضرت را با ضربه شمشیر خود شهید کرد و آن جمعیت عظیم پراکنده شدند.(اقتباس از: مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 198

).