[hadith]ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَی فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَی مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا برَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَی شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَی حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بهِ عَصْفَهَا بالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ [عَلَی] إِلَی آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ [عَلَی] إِلَی مَائِرِهِ حَتَّی عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَی بالزَّبَد رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّی مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لَا دسَارٍ [یَنْتَظِمُهَا] یَنْظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بزینَةِ الْکَوَاکِب وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِب وَ أَجْرَی فِیهَا سراجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 324-299

فرموده است: «ثم انشاء سبحانه... سبع سماوات» 

پس از آن که امام (ع) در فصل گذشته در نسبت دادن آفرینش جهان به قدرت خداوند متعال به طور اجمال اشاره فرمود، اینک شروع به تفصیل خلق و چگونگی ایجاد آن، و اشاره به آغاز و حسن جریان امور کرده است به ترتیب زیر: 

بحث اوّل-  آنچه از خلاصه این فصل فهمیده می شود این است که خداوند مکانها و جایگاههایی را برای جریان آب مقدّر فرموده و سپس باد نیرومندی را برای ضبط و حفظ و حمل آن آفرید. از این بیان امام که: الهواء من تحتها فتیق و الماء من فوقها دفیق فهمیده می شود که مکانها و جایگاههایی در زیر آن آب وجود دارد، و باد را فرمان داده است آب را حفظ و ضبط کند تا به آن مکانها برسد. 

بعضی از عبارت امام چنین فهمیده اند که مکانهای خالی در زیر باد و آب بر روی آن قرار دارد و باز در زیر باد فضای گسترده دیگری است که به قدرت خداوند معلّق و محفوظ است و چنان که در کلام امام (ع) آمده بود، بجز بادی که آب را در فضا ضبط و حفظ می کند، خداوند باد دیگری را آفرید تا آن آب را به حرکت در آورده و به جاهای معیّنی روانه کند. از این عبارت که فرمود: عقّد مهبّها، یعنی از آن آب به مقدار مخصوصی به هر جا که اراده فرمود فرستاد، آشکار می شود که مراد مطلق فرستادن آب نیست. گروهی کلام امام (ع) را «اعتقم مهبّها» قرائت کرده اند، در این صورت معنای سخن، یا این خواهد بود که خداوند مسیر آب را بی مانع قرار داد و یا این است که آب را چنان جاری ساخت، که مجرا و مسیر حرکت و مقصد آن بر کسی معلوم نیست. و حرکت باد را مداوم و ملازم با حرکت دادن آب قرار داد و جریان آب را تند کرد و سرچشمه آن را دور قرار داد. و سپس باد را برای به موج در آوردن آب گماشت تا آن را موّاج کند و بشدّت به هم بزند تا بر روی آب کف برآید و سپس خداوند متعال آن کف روی آب را در فضا بالا برد و از آن آسمانهای بلند را آفرید. 

بحث دوّم-  مشابه کلام امام (ع) در قرآن کریم آمده است، خداوند در قرآن کریم اشاره فرموده است، که آسمانها از دود آفریده شده اند مانند این آیه: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخان»، مقصود از دخان چنان که در اقوال فراوانی آمده است، بخار آب است و از جمله آن اقوال، قولهای زیر است:

الف-  از حضرت باقر محمّد بن علی (ع) روایت شده است که فرمود هنگامی که خداوند سبحان اراده کرد آسمان را بیافریند، به باد امر فرمود تا دریا را به تلاطم آورد به گونه ای که کف بر روی آب ظاهر شد و از میان موج دریا و کف دودی بدون آتش به هوا بلند شد، و سپس خداوند از آن آسمان را آفرید. 

ب-  آنچه که در سفر اول تورات آمده این است که مبدأ آفرینش، جوهری بود که خداوند آن را آفرید و به آن از روی هیبت نگاه کرد، پس اجزای آن ذوب شد و به صورت آب در آمد و از آن بخاری مثل دود برخاست و از آن دود آسمانها را آفرید و بر روی آب کفی پدید آمد و از آن زمین و کوهها را آفرید و در روایتی دیگر آمده است که از کف روی آب، زمین مکّه را آفرید و سپس زمین را از زیر کعبه گسترانید و به همین دلیل مکّه را امّ القراء می نامند. 

ج-  شبیه نقل تورات روایتی است که از کعب نقل شده است، به این مضمون که: خداوند یاقوت سبزی را آفرید و به آن از روی هیبت نگریست، پس به صورت آب مرتعش در آمد، و پس از آن باد را آفرید که آب را متراکم ساخت و پایه های عرش را بر روی آب قرار داد، چنان که خداوند متعال فرموده است: «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ».

د-  تالس ملطی که از حکمای مشهور قدیم می باشد، پس از یکتا دانستن صانع اوّل جهان و منزّه دانستن او، چنین گفته است: «عنصری را که در آن کلّ صور موجودات و معلومات بود ابداع کرد، و به این دلیل او را مبدع اوّل می گویند». 

سپس گفته است که عنصر اوّل آب است و از آن انواع جواهر، آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست، آفریده است. بنا بر این او علّت هر پدیده ای است و علّت ترکیب هر عنصر جسمانی است و سپس بیان داشته است که از آب منجمد زمین را آفرید، و از آب بخار هوا را و از خلاصه آب، آتش و دود، و از بخار آسمانها را آفرید و تالس ملطی بیان می کند که اینها را از تورات دریافت کرده است. 

هـ-  آنچه که من (شارح) در کتاب بلینوس حکیم که نامش «الجامع لعلل الاشیاء» است دیده ام، اشاره ای نزدیک به همین قول تالس است و اینک کلام او را ذیلا می نگارم: «خداوند تبارک و تعالی پیش از همه موجودات وجود داشت و اراده کرد خلق را بیافریند، کلمه ای را بر زبان آورد، پس اوّل موجود کلمه اللّه بود که فرمانبردار او بود و با کلمه اللّه حرکت آغاز شد، و پس از کلام، خداوند تعالی فعل را ایجاد کرد و به وسیله فعل به حرکت و به وسیله حرکت به حرارت دلالت کرد و پس از آن که حرارت به نهایت رسید، سکون پدید آمد و سکون را نشانه سرما قرار داد و پس از آن طبایع چهارگانه عنصری را از این دو قوّه یعنی سرما و گرما پدید آورده توضیح این که از حرارت نرمی حاصل می شود و از انجماد خشکی پدید می آید. هر یک از قوای چهارگانه مفرد را با بعضی درآمیخت و از اختلاط و آمیزش آنها طبایع چهارگانه پدید آمد. هر یک از این طبایع چهارگانه قائم به نفس خود و غیر مرکب اند. پس از آمیزش حرارت و خشکی آتش پدید آمد و از برودت و رطوبت آب و از حرارت و رطوبت هوا، و از آمیزش سرما و خشکی زمین پدید آمد.

سپس چنین ادامه داده است که چون حرارت طبیعت زمین را حرکت داده آب به دلیل لطافتش در روی زمین به حرکت در آمد. آنچه از آب به زمین برخورد می کرد به خاطر سنگینی زمین به بخار تبدیل شد، و بخار چون لطیف و دقیق بود به هوا رفت و آن اول دودی بود که از روی آب برخاست و با هوا درآمیخت و به دلیل سبکی و لطافت، بلند شد و در صعود و بالا رفتن به اندازه توان و دوری از حرارت، تا نهایت درجه رسید و فلک اعلا را که فلک زحل است ساخت، دوباره گرما آب را به حرکت در آورد، از آن دودی پدید آمد، که به لطافت هوا نبود و به دلیل لطافت کم به فلک زحل نرسید، و از آن فلک دوّم ساخته شد که فلک مشتری است. به همین طریق از بلند شدن بخار افلاک پنج گانه دیگر ساخته شدند. از تمام این اشارات استفاده می شود که آب عنصر اصلی است که از آن آسمان و زمین آفریده شد و این مطابق کلام امام (ع) است. 

بحث سوّم-  در باره این سخن امام (ع) است که فرمود: «ادام مربّها». 

قطب راوندی در معنای این جمله گفته است که اجتماع آب و باد و تسویه آب را به وسیله باد مقرر فرمود. توضیح سخن راوندی این است که چون آب جایگاه وزش باد بوده است، محلّی که باد در حرکت آوردن آب نقش مؤثری داشته است تعبیر به مربّها شده است. یعنی موضعی که باد بر آن وزیده و حرکت آب را به انجام رسانده است. با این توضیح معنای ادام مربّها این خواهد بود که خداوند متعال جایگاه وزش باد و حرکت آب را به وسیله آن در جهت مقصود استمرار بخشید. احتمال دارد که مربّها اسم مکان باشد و به عنوان مصدر به کار رفته و معنای ضمنی جمله چنین خواهد بود ادام اربابها، یعنی حرکت باد، ملازم به حرکت در آمدن آب قرار گرفت و احتمال دارد که جمله معنای تشبیهی داشته باشد، بدین توضیح که باد از لحاظ کثرت و قوّت سبب آثار خیر است و بدین دلیل تشبیه شده باشد به «دیمه»، یعنی جایگاه و محلی که لزوما باد به آنجا می رسد و به آن قوام می یابد. در مثل گفته می شود: قد ادامه اللّه، یعنی خداوند او را در نزد خود سیراب گرداند. 

فراز دیگر سخن امام (ع) که فرمود و ابعد منشأها، قطب راوندی گفته است: یعنی ارتفاع آب را در فضا به جایگاه بلندی می رساند. در این باره من (شارح) می گویم: واژه منشأ به معنای محل نشو است یعنی جایگاهی که از آن ایجاد می شود. بنا بر این از آن ارتفاع فهمیده نمی شود مگر این که بگوییم منشأها به معنای مصدر به کار رفته است. یعنی جایگاه انشاء و معنی این باشد که خداوند از جایگاه ایجاد آب تا مقصد دوری آب را فرستاد، چیزی که این معنا را تأیید می کند مطلبی است که امام (ع) با این عبارت: نشأت مت مبدء بعید، به آن اشاره می کند و بدین لحاظ است که اطلاع یافتن بر آغاز حرکت آب ممکن نیست، بلکه صرفا قدرت حق سبحانه و تعالی و بخشش اوست. 

در مورد فراز دیگر کلام امام (ع) «و امرها...» قطب رواندی رحمة اللّه علیه فرموده است. منظور از فرشتگان گمارده بر وزش باد است که آبها را بر یکدیگر می غلطانند و به حرکت درمی آورند، چنان که ماست را برای به دست آوردن کره در مشک بشدّت به هم می زنند. به کار بردن کلمه امر نسبت به باد استعمال مجازی است زیرا شخص حکیم جماد را امر نمی کند. 

من (شارح) در شرح این جمله می گویم: حمل کردن کلمه امر بر وزش باد بهتر است زیرا در معنایی است که قطب راوندی ذکر کرد در لفظ امر مجاز پیش می آید و کلام مخصوصی نیز در اینجا برای خطاب به باد وجود ندارد. بعلاوه از گفته قطب راوندی خشم بر ملائکه استفاده می شود و در حقیقت دو مجاز، یکی مجاز در لفظ امر و دیگری مجاز در نسبت امر به فرشتگان لازم می آید، هر چند در نسبت دادن امر به باد، در صورتی که مقصود فرشتگان باشد، مجاز لازم می آید. 

اما اگر لفظ را بر معنای ظاهر حمل کنیم، یعنی منظور امر به باد باشد، صرفاً مجاز در لفظ امر خواهد بود نه در نسبت آن، و چون یک مجاز لازم می آید از قول قطب راوندی بهتر است. 

این عبارت امام که فرمود: «مخض السّقاء و عصفها بالفضاء» یعنی مانند سقّا که آب را در مشک به حرکت در می آورد و به هم می فشرد، باد آب را فشرد و بشدّت در هوا فشاند. در این عبارت مضافی که صفت مصدر بوده (مأخذ و عاصف) حذف شده و مضاف الیه در جای آن نشسته و به همین دلیل به صورت مصدر، منصوب شده است. 

الف و لام ماء در سخن امام (ع) که فرمود: بتصفیق الماء، الف و لام عهد ذکری است به کلام دیگر امام (ع) که فرمود: ماء متلاطما، اشاره دارد به این دلیل، منظور از آب متلاطم و آب انباشته یک آب بیشتر نیست. این نوع تکرار در کلام فصیح رواست، چنان که خداوند متعال فرموده است: «إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولًا شاهِداً. عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا». 

اگر اشکال شود که کلمات: الاجواء -الارجاء- سکائک الهواء امور عدمی هستند چگونه نسبت آنها به ایجاد از جانب خدا صحیح است. 

در پاسخ می گوییم معنای این کلمات عبارت است از خلأ و جایگاه، و در این که جایگاه و مکان امور عدمی هستند یا وجودی، اختلاف مشهوری است، پس اگر وجودی باشد نسبت آنها به قدرت صحیح است و در این صورت معنای این کلمات گسستن و شق کردن می باشد و معنای ضمنی آنها در اسناد به قدرت خداوند چنین خواهد شد: خداوند باد را جایگاه و محل استقرار آب قرار داد. 

هنگامی که با این وصف جایگاه باد از مطلق هوا و خلأ ایجاد شد خداوند آب را در آنجا ایجاد کرد و اختصاص یافتن آب به محل خاصّی به سبب قدرت خداوند تعالی است پس نسبت دادن ایجاد این کلمات را به خداوند نسبت صحیحی خواهد بود. گویا خداوند سبحان جایگاه خاصّی را برای حاصل شدن جسمی شکافته است. 

روایت شده که زراره و هشام در باره موجود بودن و موجود نبودن هوا اختلاف پیدا کردند. این اختلاف را یکی از غلامان امام صادق (ع) به آن حضرت خبر داد و چنین گفت: من در باره این موضوع متحیّرم و اصحاب ما در این مورد اختلاف دارند. امام (ع) فرمود این اختلافی نیست که منجر به کفر و گمراهی شود. 

این که امام (ع) از توضیح این موضوع خودداری کرد، برای این است که اولیای خدا وظیفه دارند که راه خدا را برای مردم روشن کرده و بندگان خدا را به راه مستقیم ارشاد فرمایند. و اصولًا جز به یکی از دو امر توجّه ندارند یکی آنکه مردم را به راه هدایت به طور واضح و آشکار ارشاد کنند و دیگر آنچه که موجب گمراهی می شود بیان کرده و مردم را به راه راست هدایت کنند. امّا توضیح این که هوا موجود است یا موجود نیست فایده زیادی در امر معاد ندارد، بنا بر این جهل به آن چیزی نیست که به امر معاد زیان وارد کند، بدین سبب رها کردن آن و پرداختن به امور مهم سزاوار است. 

بحث چهارم-  قرآن کریم تصریح دارد به این که آسمان از دود ایجاد شده است.

ولی سخن امام (ع) در این خطبه گویای این حقیقت است که آسمان از کف آب پدید آمده است. و در خبر دیگری وارد شده بود که از کف آب زمین پدید آمده است. با توجه به این سه قول ناگزیر باید برای این اشارات وجه جامعی وجود داشته باشد و لذا می گویم (شارح) وجه جامع میان کلام امام (ع) و لفظ قرآن کریم، سخن حضرت باقر (ع) است که فرمود از موج دریا و کف آن دودی بدون آتش برخاست و از آن آسمان آفریده شد. شکی نیست که قرآن کریم از لفظ دخان، حقیقت آن را اراده نکرده است، زیرا دود از آتش پدید می آید. مفسّران اتفاق نظر دارند بر این که دودی که از آن آسمان آفریده شده است محصول آتش نبوده بلکه به علّت موج آب از تجزیه آب و تبخیر آن پدید آمده است. لذا دخان، استعاره است برای بخاری که از روی آب بلند می شود. بنا بر این می گوییم کلام امام (ع) در این خطبه مطابق لفظ قرآن کریم است. با این توضیح که کف روی آب، بخاری است که از حرارت حرکت آب از روی آن بلند شده است. جز این که تا وقتی سنگینی بر کف روی آب غالب بوده است، از آب جدا نشده و به نام کف نامیده می شود. پس از آن که لطیف شده و اجزای هوا بر آن غلبه کرده و از آب جدا شده و بخار نامیده شده است. بدین ترتیب کفی که تبدیل به بخار شده همان دود در قرآن کریم می باشد. بنا بر این منظور قرآن و سخن امام (ع) یک چیز است. پس بخار جدا شده از آب چیزی است که آسمانها از آن ساخته شده، و از کفی که از دریا جدا نشده و بر روی آن باقی مانده زمین آفریده شده است. 

وجه مشابهت میان دود و بخار که موجب صحّت استعاره آوردن لفظ دخان برای بخار شده دو چیز است:

1-  محسوس بودن هر دو به این شرح که صورتی از دود و بخار که مشاهده می شود در حسّ بینایی تفاوت ندارد. 

2-  جهت معنوی، و آن این است که بخار اجزای آب است که به سبب لطافت از حرارت حرکت با هوا مخلوط و به هوا متصاعد می شود. چنان که دود نیز چنین است ولی حرارت آن از آتش است به این شرح که دود نیز از اجزای آب است که از جرم مورد احتراق به علت لطافت یافتن از حرارت آتش جدا می شود. 

بنا بر این میان آن دو اختلافی نیست، جز از جهت سبب (حرارت حرکت و حرارت آتش) و به همین دلیل استعاره آوردن یکی را برای دیگری صحیح می باشد. 

بحث پنجم-  متکلّمان گفته اند که چون ظاهر قرآن و سخن علی (ع) دلالت دارند بر این که آب اصل وجود آسمانها و زمین است و در جای خود ثابت شده که ترتیب یاد شده در مخلوقات در واقع امر ممکنی است و باز ثابت شده که خداوند تعالی فاعل مختار و قادر بر همه ممکنات است، و دلیل عقلی در نزد ما اقامه نشده که این ظواهر را نفی کند، بنا بر این بر ما واجب است که مقتضای ظاهر قرآن و کلام امام (ع) را گرفته و دست به تأویل نزنیم. 

نگویید که جمهور متکلّمین بر اثبات جوهر فرد (جزء لا ینجزی) و این که اجسام مرکب از آن می باشند، اتفاق نظر دارند. نهایت این که بعضی می گویند جوهر در عدم ثابت بوده است و فاعل مختار زیور تألیف وجود را بر آنها پوشانده است. و بعضی ثبوت جوهر را در عدم منکر شده می گویند خداوند تعالی ابتدا جواهر فرد را ایجاد و آنها را با یکدیگر تألیف و اجسام را پدید آورد. 

با پذیرش این اقوال چگونه صحیح است که آسمانها و زمین از آب آفریده شده باشند، زیرا می گوییم: این ممکن است که خداوند تعالی در آغاز جسم اوّل را از آن جواهر فرد آفریده باشد و سپس باقی اجسام را از جسم اوّل خلق کرده باشد.

ولی حکما چون ترتیبی که از ظاهر عبارات قرآن و خطبه در پیدایش اجسام فهمیده می شود، موافق مقتضای دلیل آنها بر مؤخر بودن وجود عناصر از وجود آسمانها نبوده است، ناگزیر به تأویل این عبارات، پرداخته اند تا بتوانند میان ادّله خود و ظاهر این عبارات به گونه ای سازش برقرار کنند و در تأویل ظاهر این عبارات دو وجه ذکر کرده اند. 

وجه اوّل-  عالم را به دو عالم تقسیم کرده اند و یکی را عالم امر، که همان عالم روحانی و مجردات است نامیده اند. و عالم دیگر را که همان عالم جسمانیّات است عالم خلق، نامگذاری کرده اند و کلام خداوند تعالی: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ» را بر این معنی حمل کرده اند. سپس در این باره گفته اند هیچ موجودی در عالم جسمانی نیست جز این که منسوب به عالم روحانی است و به وجهی مثال یا شبیه آن است، و اگر این مشابهت نبود و راه ترقّی به عالم روحانی بسته می شد و سفر به سوی حضرت الهی دشوار می گردید. پس از آن توضیح داده اند که قدرت خداوند سبحان به عین ذات خدا که عالم به کلّ اشیاست باز می گردد. 

به این شرح که علم خدا بالذّات مبدأ همه پدیده هاست و از چیزی گرفته نشده است و متوقف بر وجود چیزی نیست، و چون دلیل حکما دالّ بر این حقیقت است که رتبه صدور عالم امر در وجود بالاتر است، و نسبت عالم امر به قدرت خداوند از عالم خلق جلوتر می باشد، زیرا که صدور عالم خلق به واسطه عالم امر است. با توجه به این دلیلشان ایجاد عامل امر، از قدرت خداوند امر اولی است، و اعتبار ایجاد عالم خلق از قدرت او، امر ثانوی و مؤخّر است. بعد از این توضیح گفته اند که کلام امام (ع) در این خطبه موافق آن چیزهایی است که ما آن را اصل و متناسب آن قرار دادیم و لذا امام (ع) با بیان کلمات: اجراء، أجواء و سکائک الهوا به همین حقیقت اشاره دارد که سلسله وجود ملائک که به عقول فعّاله نامیده می شوند، نسبت به آغاز آفرینش از نظر ترتیب در مرتبه متأخر قرار دارند و با کلمه افشا به ایجاد آنها، و با عبارت فتق و شق به وجود آنها، و با آب متلاطم و متراکم به کمالات وجودی آنها اشاره کرده است. و با کلمات اجرائها فیها، به افاضه فیض حق بر هر یک از آنها به لحاظ استحقاق وجودیشان و به واسطه موجود ما قبلشان، اشاره کرده است و باد وزنده را کنایه از امر اوّل، که ما از آن به قدرت یاد کردیم، آورده است. 

امّا وجه مناسبت میان این امور و آنچه که ما ذکر کردیم این است که تعبیر از عقول فعّاله به ارجاء و اجواء و سکائک هوا، از این جهت است که عقول فعّاله قابلیّت فیض و کمال گیری را از مبدأ اوّل دارند، چنان که اجواء و ارجاء و سکائک هوا قابلیّت دریافت آب را از ابر و یا چشمه سار دارند. تشبیه فیض به آب به این دلیل است که هر گاه قابل در قابلیّت خود کامل باشد به طبع ذات آب را می گیرد. و صدور فیض الهی از ناحیه خداوند ما دام که قابل، فیض پذیر باشد متوقف نمی شود. زیرا فاعلیت قابل در ذات خود تام و تمام است. و به تعبیر دیگر می توان گفت چون قوام زندگی هر موجود جسمانی در عالم کون و فساد به آب است. و قوام وجودی هر موجودی به فیض الهی است. پس تشبیه فیض به آب تشبیه کاملی است و مثل این تشبیه در قرآن کریم آمده است. جمهور مفسران و از آن جمله ابن عباس در باره این سخن حق تعالی: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدیَةٌ بقَدَرِها» گفته اند که منظور از ماء در این آیه شریفه علم و مقصود از اودیه قلب بندگان و غرض از انزل، افاضه آن بر دلهاست. و منظور از این فرموده: فسالت اودیة بقدرها، این است که هر قلبی به اندازه ظرفیت و استعدادش به آن دست می یابد و آن را می پذیرد. همین مفسّران گفته اند که خداوند سبحان از آسمان کبریایی و جلال و احسان، آب بیان روشن قرآن و علوم آن را بر قلب بندگان نازل فرموده است. 

چون در دلها انوار علوم قرآن استقرار می یابد، چنان که آب فرود آمده از آسمان در پهنه وادی مستقر می شود و چنان که هر سرزمینی از آب باران به اندازه لیاقت و به اندازه سعه یافتن خود دریافت می دارد. همچنین هر دلی به اندازه آمادگی، طهارت، خبث، قوّت فهم و بینایی، انواع علم قرآن را دریافت می کند. توضیح کامل تشبیه آیه مبارکه در تفاسیر به تفصیل آمده است. 

اما تشبیه امر اوّل (عالم امر) به باد وزنده برای این است که چون ایجاد امر اوّل متوقّف بر زمان نبوده و دفعتاً حاصل شده است شبیه ترین جسم، در سرعت و نفوذ به باد وزنده است، زیرا باد سریعترین جسم متحرّک می باشد و برای همین امام (ع) باد وزنده را به صفت عصف تأکید آورده است تا سرعت کامل را تقریر کند. خداوند می فرماید: امر ما واحد است، مانند چشم بهم زدن. و باز بادوزان را به صفت زعزع و قصف توصیف فرموده برای بیان نیرومندی باد و شدّت و زندگی آن. 

منظور از این عبارت که فرمود: باد را امر کرد که آب را روی هم برگرداند و با شدّت بر آن مسلط شود، این است که چون امر اوّل را به صورت باد تشبیه کرده است، پس رواست که گفته شود «به آن دستور داد» و منظور از امر، نسبت دادن آن به ذات خداوند تعالی است. البته نسبتی که خرد ضعیف ما می تواند آن را ایجاد کند. منظور از کلمات «ردّ» و «شدّ» در خطبه منظم بودن امر خداوند سبحان بر طبق حکمتش می باشد. به این شرح که کمالات افاضه شده از جانب خداوند برای هر موردی بر حسب شایستگی آن مورد است و منع کمال از موردی که دارای استحقاق دریافت آن کمال نباشد. مراد از محدود ساختن باد در عبارت خطبه احاطه داشتن فرمان خداوند سبحان بر کمال پذیری اشیا است. که هر کدام دارای حدّ معیّنی می باشند، و کلام امام (ع) که فرمود: الهواء من تحتها فتیق، اشاره به قبول فیض حق متعال از ناحیه قابلهاست. و مقصود از این جمله که فرمود: الماء من فوقها دفیق، اشاره به چیزی است که فرمان خدا را در فیض رسانی می برد و به فیض پذیرها می رساند تمام این مراحل به ترتیب خاص عقلی در زمانهای مختلف که عقل در آن فواصلی را می بیند انجام می گیرد. 

مقصود از بار دوّم اشاره به امر دوّم (عالم خلق) است. و این که باد دوّم را به «اعتقام مهبّها» توصیف کرده است، اشاره به انجام پذیرفتن و وقوع یافتن امر ثانوی بر طبق حکمت الهی است و هیچ چیز نمی تواند مانع جریان آن امر شود. 

و با جمله «ادامه مربّها» اشاره کرده است به محل استقرار امر ثانوی. گویا فیضی را که به شکل هیولای اجسام فکلی صدور یافته است، تشبیه کرده است به آب باران فراوانی که در محلی جمع و استقرار یابد و یا به جایگاهی که به طور دائمی ذاتا پذیرای آن امر باشد. و با عبارت «عصف مجریها» اشاره کرده است به این که آن امر به سرعت انجام گرفته است. و با دوری منشأ باد اشاره به بی آغازی مبدأ آن کرده و این که فرموده است خداوند به وزش باد امر کرد، مقصود نسبت دادن ایجاد به ذات حق متعال است و با عبارت: تضیق الماء الزّخار و اثارة الامواج البحار، اشاره به نسبت فیضان صورت افلاک و کمالات آنها به فرمان خداوند سبحان است که همین کمالات بالفعل برای فرشتگان و این که آنها در ایجاد شیء مستقل نیستند بلکه طبق شرایطی بعضی بر بعضی و یا در غیر تأثیر می کنند به واسطه امر خداوند است و مراد از «بالبخار» فرشتگان و به هم خوردن شدید آب مانند آب مشک سقّا و بلند شدن آن به هوا و انباشته شدن آب روی آب اشاره به نیرومندی فرمان خداوند و به کار گماردن فرشتگان بر حسب علم خداوند و نظام کل و اندازه گیری هر یک از کمالات برای ذات افلاک و مبدأ آنهاست. و این که امام (ع) فرموده است: «حتّی عبّ عبابه» اشاره به دست یافتن فرشتگان به کمالاتی است که بالفعل از فرمان خداوند برای آنها حاصل می شود و تا آن درجه ارتقا می یابند که به واسطه آنها به دیگران فیض داده می شود. 

همچنین سخن حضرت: «و رمی بالزبد رکامه» اشاره به صور افلاک و کمالات آنهاست که به واسطه فرشتگان انجام گرفته است، ولی چون صور افلاک در قیام وجودی محتاج به جسم هستند نسبت دادن آنها به فرشتگان مجرّد نسبت شیء پست به شیء برتر می باشد و به همین دلیل سزاوار است که نام زبد بر آن اطلاق شود. و چنان که این صور افلاک از کمالات عقلی و فیض آنها پدید آمده اند و چنان که زبد جدای از آب و پدید آمده از آب است، پس شباهت صور افلاک به زبد شباهت درستی است. 

و امّا کلام امام (ع) که فرمود: «رفعه فی اهواء منفتق و جوّ منفهق»، یا اشاره به ملحق شدن صور افلاک به مواد آماده برای صورت پذیری است. و یا اشاره به اختصاص یافتن وجود افلاک به مکانهای معیّن و بالا رفتن به سوی آنهاست. این که امام (ع) فرموده است: «فسوّی عنه سبع سماوات»، اشاره به این است که افلاک در وضع تعدیل و ترکیب کامل اند. این که امام (ع) شماره آسمانها را به هفت عدد محدود کرده است برای این است که دو فلک باقیمانده در شریعت به اسم دیگری (عرش و کرسی) معروفند. پس از این توضیح حکما می گویند آنچه که ما گفتیم حکمای سابق نیز همین را گفته اند. 

مقصود تالس ملطی از عنصر اوّل همان مادّه اوّلیّه ایجاد است و منظور از ایجاد کننده اوّل آب است، زیرا که ایجاد کننده اوّل برای دیگر موجودات واسطه است و صورت و کمالات آنها از آن پدید می آید، چنان که قوام هر موجود زنده عنصری به آب می باشد و به واسطه آن تحقّق می یابد و همین است سرّ آنچه که در تورات آمده است، زیرا مقصود از جوهر، مخلوق اوّلیّه خداست و خداوند خالق آن است. و این که خداوند تعالی به آن با هیبت نگریست و اجزای آن ذوب شد اشاره به صدور فیض از جانب خدا به فرمان و قدرت اوست و کفی که از آن زمین پدید آمد و دودی که از آن آسمانها وجود یافتند، اشاره به کمالات آسمان و زمین و صوری است که از ناحیه کمال علت آنها صادر شده است چنان که صدور بخار و کف از آب است. همه این عبارات به صورت مجاز و استعاره به کار رفته اند. زیبایی یا عدم زیبایی بسته به مناسبت یا عدم مناسبتی است که لحاظ شده است. 

وجه دوّم-  حکما گفته اند که احتمال دارد مراد از باد اوّل عقل اوّل باشد، زیرا عقل اوّل حامل فیض الهی به موجودات بعد از خود می باشد و به صور موجودات احاطه دارد و این نظر را قول امام (ع) که فرمود: «الهواء من تحتها فتیق و الهواء من فوقها دفیق»، تأیید می کند زیرا هوا اشاره به قابلهای بعد از عقل اوّل و ماء اشاره به فیض صادر از مبدأ اوّل سبحانه تعالی دارد چون لازمه دفیق سرعت حرکت آب و جریان بدون توقف آن می باشد، تعبیر به فیض مداوم شده است و احتمال دارد که باد دوّم کنایه از عقل دوّم باشد زیرا عقل دوّم واسطه افاضه انوار خداوند سبحانه به عقول بعد از خود می باشد که به واسطه عقل دوّم آسمانهای هفتگانه شکل یافته اند. این که امام (ع) دو باد را به عصف و قصف توصیف کرده است اشاره به قدرتی است که این دو باد که مبدأ وجودند، دارند. و بیان امام (ع) بر این که خداوند باد دوّم را امر کرده است که آب انباشته را بشدت بهم بزند و ایجاد موج کند اشاره به این است که عقل دوّم عقول بعد از خود را به حرکت آورده تا این که افلاک به امر خداوند به کمالات خود برسند. بقیّه تأویلات وجه دوّم مانند تأویلات وجه اوّل است. 


فرموده است: «جعل سفلاهنّ... و رقیم مائر» 

در باره این فراز از سخن امام (ع) بحثهایی است به شرح زیر: 

بحث اوّل-  این جمله امام (ع) به منزله شرح و تفسیری برای کلمه فسوّی می باشد زیرا سوّی یا تسویه عبارت از تعادل وضع و هیأتی است که آسمانها در آن قرار دارند و مقصود حضرت از این تفصیل توجّه دادن ذهنهای بی خبر از حکمت صانع سبحان در ملکوت آسمان و زیباییهای آن است. و یادآور نعمتهای فراوان خداست تا متوجّه صانع در ملکوت آسمان و زیباییهای آن است. و یادآور نعمتعای فراوان خداست تا متوجّه نعمتهای خداوند شده و بر ستایش و پرستش او نسبت به این بخشش و احسانها مواظبت کنند. خداوند متعال در این باره چنین می فرماید: «لِتَسْتَوُوا عَلی  ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا ...». 

هر یک از گردش افلاک و گردش آسمانها برای بندگان نعمت می باشد هر چند در حرکات آسمان فوایدی است که نعمت بودن آنها از ذهن ضعیف بندگان بدور باشد گمان ما این است که بسیاری از بی خبران می گویند فایده حرکات آسمان برای ما چیست ولی هنگامی که ذهن همین افراد متوجّه شود، می بینند که اگر این حرکات نباشند هیچ ترکیبی در این عالم صورت نمی گیرد و اصولًا انسان پدید نمی آید، تا برسد به نعمتهای دیگر. البتّه چیزی که در این جا می توان گفت این است که حرکات جوّی گاهی موجب نعمتهای قریب الوصول به انسان می شوند مانند کسب روشنایی از نور ستارگان و راهیابی در تاریکی صحراها و دریاها و آمادگی ابدان برای صحّت و امثال اینها، و گاهی لازمه اش نعمتهای دیگر است که قرار است به انسان برسد هر چند انسان آنها را نداند مانند آماده ساختن زمین برای ترکیباتی که قوام زندگی بندگان خدا به آن است. 

خداوند سبحان ویژگیهای آسمان را در موارد بسیاری از قرآن مجید ذکر کرده است. شکّی نیست که ذکر فراوان آسمان در کتاب خدا دلیل عظمت آسمانهاست و یا ممکن است به این دلیل باشد که خداوند در آنها اسراری را نهفته است که عقل بشر به آنها دست نمی یابد. به هر حال سخن امام (ع) که فرمود: «فعلیا هنّ محفوظا»، مانند سخن حق تعالی است که فرموده: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً». یا این سخن حق تعالی: وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ«». و یا این فرموده حق تعالی: «وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ». 

سخن امام (ع) که فرمود: و سمکا مرفوعا بغیر عمد تدعمها و لا دسار ینتظمها، شبیه این فرموده حق تعالی است: «خَلَقَ السَّماواتِ بغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» و این گفته حق تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی». کلام امام (ع) که فرمود: ثمّ زیّنّها بزینة الکواکب و ضیاء الثواقب، شبیه این آیه شریفه است: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بزینَةٍ الْکَواکِب» و این جمله امام (ع) که فرمود: فاجری فیها سراجا مستطیرا و قمرا منیرا، نظیر این آیه شریفه است: «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سراجاً». 

بحث دوّم-  در این فصل استعاره هایی است که در عبارت امام (ع) به کار رفته است: 

اوّل-  در جمله «جعل سفلاهنّ مرجا مکفوفا» لفظ موج را برای آسمان استعاره آورده است، زیرا میان آسمان و آب متصاعد در ارتفاع و علو و رنگ مشابهت است. بعضی از شارحان گفته اند مقصود حضرت این است که آسمان در آغاز موج بوده است، سپس آن را منجمد ساخته و از سقوط حفظ کرده است. 

دوّم-  فرموده امام (ع): «سقفا محفوظا» لفظ سقف خانه را برای محل بلند استعاره آورده است، زیرا میان این دو در بلندی و احاطه مشابهت است. سماء که به معنی محل مرتفع است در باره آسمان فراوان به کار رفته است تا جایی که اسمی از اسمهای آسمان شده است. احتمال دیگر این که سماء علم منقول نباشد. و منظور حضرت از محفوظا یعنی از شیطانهای آسمان در امان باشد. 

ابن عباس گفته است، شیاطین از ورود به آسمان ممنوع نبودند، وارد آسمانها می شدند و کسب خبر می کردند، هنگامی که موسی (ع) متولّد شد از ورود به سه آسمان منع شدند و وقتی که پیامبر اسلام به دنیا آمد از همه آسمانها ممنوع شدند. 

هیچ یک از شیاطین نیست که استراق سمع کند مگر این که به طرف او شهابی پرتاب شود. کلام خداوند متعال به همین معنی اشاره دارد: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهابٌ مُبینٌ». به خواست خدا بزودی سر این موضوع را توضیح خواهیم داد. 


فرموده است: «یدعمها و لا دسار ینتظمها»

مقتضای قدرت بندگان و نهایت آن این است که هرگاه خانه ای بسازد و یا سقفی برپا دارد بناچار باید استوانه ها و ستونهایی بسازد تا آن سقف را بر آن استوار کند، و یا شبکه های ارتباطی محکمی برای بستن بعضی به بعضی در اختیار داشته باشد. ولی قدرت حق سبحان برتر و بالاتر از آن است که نیاز به امثال این امور داشته باشد. با توجه به این حقیقت امام (ع) قصد کرده است که با سلب کردن صفات مخلوقات و شرایط عمل بندگان از قدرت او، به عظمت خداوند سبحان و نیرومندی او اشاره کند. معنای کلام امام (ع) این است که این اجرام بزرگ در جوّ بالا معلّق ایستاده اند و محال است که ذاتاً اجرام سنگین در فضا متوقف شوند، زیرا اجسام از نظر جسمی همسانند، پس اگر جسمی لزوماً باید در مکانی باشد بناچار تمام اجسام باید در محلی قرار گیرند، زیرا مکانها و خلأ از لحاظ قبول و عدم قبول همسانند و این ویژگی اختصاص به بعضی اجسام ندارد و نمی توان گفت آسمان معلّق به جسم دیگری تکیه دارد، زیرا اگر چنین باشد این سؤال پیش می آید که آن جسم بر چه چیزی متکی است و بدین منوال تسلسل پیش می آید. با این توضیح چاره ای نیست جز آنکه گفته شود استواری آسمانها در فضای معلّق به قدرت صانع حکیم و قادر مختار است. اگر بگویید از کلام حق تعالی که فرمود: «بغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»، فهمیده می شود که برای آسمانها ستونهایی هست ولی دیدنی نیست و این با فرموده امام که به طور مطلق ستون داشتن را از آسمانها سلب می کند منافات دارد!

پاسخ این اشکال به چند صورت ممکن است:

الف-  احتمال دارد که فعل «ترونها» در کلام خداوند جمله مستأنفه باشد و در این صورت تقدیر سخن چنین است، شما می بینید که آسمانها بدون ستون هستند

ب-  چنان که حسن بصری گفته است احتمال دارد که در کلام خدا تقدیم و تأخیر باشد و در این صورت تقدیر جمله چنین خواهد بود: ترونها بغیر عمد، یعنی آسمانها را بدون ستون می بینی. 

ج-  معنای لطیف تر این است که امام فخر رازی بیان کرده و گفته است، عماد آن چیزی است که بر آن تکیه داده می شود، آسمانها پا برجا و تکیه کننده بر قدرت خدای تعالی هستند و این همان استوانه ای است که قابل رؤیت نمی باشد و با کلام امام (ع) که فرمود: آسمانها مطلقاً بدون استوانه هستند منافاتی ندارد [زیرا استوانه های مادّی به چشم و ذهن می آیند]. 

د-  صحیح و درست آن چیزی است که آن را بیان کردیم و آن این که در علم اصول فقه ثابت شده است که اختصاص دادن چیزی به حکمی دلالت نمی کند بر این که حکم غیر آن چیز بر خلاف آن حکم باشد. بنا بر این سلب و نفی استوانه قابل رؤیت برای آسمانها لازمه اش اثبات استوانه نامرئی برای آنها نیست. 

سوّم-  کلمه ثواقب در اصل استعاره است برای شهابهای جسمانی که جسم دیگری را سوراخ کرده و در آن نفوذ می کنند. وجه مشابهتی که به خاطر آن شهاب را ثاقب نامیده اند این است که با روشنایی خود هوا را سوراخ می کند همان طور که جسمی جسم دیگر را سوراخ می کند. و به دلیل همین کثرت استعمال معنای ثاقب برای شهاب حقیقت و یا نزدیک به حقیقت شده است. 

چهارم-  در کلام امام (ع): «سراجا مستطیرا»، برای خورشید استعاره آورده شده است. وجه مشابهت این است که چراغ نیرومندی که دارای نور گسترده ای است اقتضای وجودیش این است که اطراف خود را روشن کند و در همه جای خانه پرتو افکند و در تاریکی راهنما شود، خورشید نیز عالم را روشن می کند و به وسیله نور آن همگان هدایت می شوند. 

پنجم-  رقیم در اصل استعاره است برای فلک به لحاظ تشبیه فلک به لوحی که بر آن خطوطی ترسیم می شود و سپس استعمال این لفظ در فلک چنان فراوان شده که رقیم اسمی از اسمهای فلک شده است. 

بحث سوّم-  لازمه استعاره های یاد شده فوق ملاحظه امور دیگری نیز هست، و آن تشبیه تمام عالم به یک خانه است، بنا بر این آسمان مانند گنبدی سبزگون است که بر روی زمین نصب نشده است و برایش سقف محکم و استواری قرار داده شده که شیطانهای سرکش به آن دست نیابند. چنان که ایوانهای خانه ها خانه را از پرتاب تیر و خراب شدن از ناحیه دزدها حفظ می کند. جهت دیگر این که آسمان با نهایت ارتفاع و بلندی که دارد بر روی استوانه ها برافراشته نشده و با طنابهای محکمی منظم نگردیده است. بلکه ایستادگی و معلّق بودنش مربوط به قدرت صانع و ایجاد کننده اش می باشد. 

ویژگی دیگر این که قبّه آسمان به روشنایی ستارگان که زیباترین و کاملترین است مزیّن شده است. اگر صورت ستارگان در فلک وجود نداشت سطح تاریک و بدون نوری باقی می ماند. چون خداوند تعالی این ستارگان درخشان را بر سطح آسمان آفرید آسمان با نور و ضوء ستارگان درخشان شد. چنان که ابن عبّاس در معنای: بزینة الکواکب گفته است منظور روشنایی کواکب است. در حقیقت هر وقت ستارگان فروزان و نورانی را در سطح فلک ببینی و دقّت کنی مانند جواهراتی هستند که بر سطحی از زمرّد نشانده شده اند، آن طور که حکمت الهی اقتضا می کند، یا شبیه چیزی است که شاعر گفته است: 

و کانّ اجرام النجوم لوامعا            درر نثرن علی بساط ازرق

از جمله ویژگیهای آسمان این است که خداوند متعال از جمله ستارگان دو ستاره دیگر که بزرگترین و درخشانترین و کاملترین نور را دارند آفریده است. 

با وجود دارا بودن تمام زیبایی و حسن یکی را روشنایی روز و دیگری را روشنایی شب قرار داده است. و سقف آسمان را ساکن نساخته بلکه آن را متحرّک قرار داده است تا اثر صنع خدا آشکارتر و خلقت حکیمانه او بدیع تر جلوه کند، به علاوه سقف آسمان را یک طبقه قرار نداده است بلکه طبقات بیشتری خلق کرده و در هر طبقه ای گروهی از سپاهیان خود و خواصّ فرشتگان را اسکان داده است و میان فرشتگان طبقه بالا و پایین حجاب عزّت و پرده های قدرت را افکنده است. ساکنان طبقه پایین مجاز نیستند که به طبقه بالا بنگرند چه رسد به این که شبیه مالک و خالقشان باشند، خداوند برتر است از آنچه که ستمگران در باره او می گویند.

این است آن حکمت آشکار و روشنی که هر کس مختصر هوشیاری داشته باشد متوجّه آن می شود و از این طریق عبرت و توجهی پیدا می کند که در مجموع مخلوقات نظمی حاکم و فراگیر وجود دارد، به گونه ای که اگر در جزئی از جزئیّات آثار این قدرت دقت کند می بینی که از آن آثار، عظمت و نیکویی متجلّی است و قابل مقایسه با آثار بشری نیست. به این شرح که اگر پادشاهی از پادشاهان دنیا را در نظر بگیریم، هیچ مناسبتی جز توهّم میان افعال خداوند و آنان نیست، مثلًا اگر پادشاهی تصمیم به درست کردن ساختمانی گرفته باشد و نهایت کوشش خود را در زیبایی و استحکام سقف و مرصّع کاری به انواع گوهرها به عمل آورد و آن را به گونه ای شگفت انگیز برای دیدن انسانها زینت بدهد، و نهایت تلاش و ژرفناکترین اندیشه خود را به کار گیرد، نهایت آن، جز این نخواهد بود که کارش شباهت خیالی بعیدی به صنع عجیب پروردگار و ترتیب لطیف فعل خداوند پیدا کند. 

بگذریم از این که فعل خداوند در بردارنده حکمتهای پوشیده و رموز نهفته ای است که قوای بشری از ادراک آنها ناتوان است. درک اندکی از زیباییهای خلقت نیاز به قریحه لطیف و روشنایی فراوان ذهن دارد. پس باید گفت پاکیزه است خداوندی که اساس همه چیز به دست اوست و به او باز می گردند. 

حال به دیده عبرت بنگر چه مناسبتی است میان خانه ای که بشر بسازد و این خانه عظیم. و چراغ خود را در روشنایی با چراغ آسمان، و خانه خود را در زینت با زینت آسمان مقایسه کن. پس در نظر داشته باش که این همه را خداوند برای تو و همنوعانت آفریده است، تا قوام زندگی و وجود شما بدان پایدار بماند و به حقیقت آنچه را که خداوند آفریده است بر کمال و قدرت و حکمت او استدلال کن تا بتوانی پاکیزه از پلیدی به حضرت او بازگردی و شبیه ساکنان آسمان شوی، خداوند را به خلق آسمانها نیازی نیست. زیرا او غنی مطلقی است که نیاز به چیزی ندارد. شگفت از انسان است که گاهی خط زیبایی یا شکلی را بر روی دیواری می بیند و از زیبایی آن و مهارت ترسیم کننده آن تعجب می کند. ولی همین انسان این صنع عجیب و ابداع خداوندی را می بیند، عظمت و قدرت صانع، او را به خود نمی آورد و جلال و عظمت آفریننده و حکمتش وی را حیران نمی کند. 

بحث چهارم-  برهان عقلی و شرعی در این مورد مطابقت دارند که افلاک عالم 9 تاست 

و بعضی بر بالای بعضی دیگر قرار گرفته است. از این نه تا هفت آسمان به حساب می آید، یک کرسی و یک عرش که به عبارتی ناموس الهی نامیده می شود. بیشتر این آسمانها دارای ستاره اند. ستارگان عبارت از جرمهای منوّر و مدوّری هستند که در جرم افلاک ثابت و مستقر شده اند. فلک اوّل که نزدیک به ماست جز ماه ستاره ای ندارد، در فلک دوّم تنها عطارد موجود است و ستاره فلک سوم زهره است و در فلک چهارم فقط خورشید وجود دارد و در فلک پنجم جز مریخ ستاره ای نیست و ستاره فلک ششم مشتری است. فلک هفتم جز زحل ستاره دیگری ندارد. ستارگان نامبرده را کواکب هفتگانه سیّار می نامند. دیگر ستارگان را فلک هشتم در بردارد، فلک نهم خالی از ستاره است هر چند برای ما قابل درک نیست. استدلال عقلی حکایت از این دارد که افلاک و آنچه از ستارگان در آن قرار دارند متحرک اند و حرکتشان دورانی است. و سخن امام (ع) که فرمود: فی فلک دائر و سقف سائر و رقیم مائر، مطابق همین استدلال عقلی است. 

با روشن شدن حقیقت فوق باید بدانیم که خداوند سبحان تمام موجودات را به بهترین و کاملترین صورت وجود آفریده است، بنا بر این همه موجودات افلاک، اندازه و تعداد آنها، حرکات گوناگونشان، چگونگی آسمانها و زمین و آنچه که در زمین از انواع حیوان و نبات و معدن و غیر اینها وجود دارند به گونه ای هستند که نظام کلّی جهان را سامان می بخشند و اگر بر خلاف آنچه که اکنون دیده می شوند بودند، شرّ و ناقص می بودند. پس خداوند افلاک، ستارگان و چگونگی حرکات و وضع آنها را به بهترین صورتی آفریده است و آنها را وسیله حدوث حوادث در عالم کون و فساد قرار داده است و به میزان معیّنی در آنها حرارت، رطوبت، برودت، یبوست وجود دارد، که آمیختگی بعضی با بعضی زمینه را برای قبول صورتهای مختلفی از حیوان، نبات و معدن قبول می کند. و پیدایش ستارگانی مانند خورشید و ماه تأثیر فراوانی در حیات طبیعی دارند، زیرا با حرکت خورشید، روز و شب پیش می آید. روز، هنگام طلوع خورشید است که زمان کسب و طلب معاش است و آن سبب به وجود آمدن اساس زندگی می شود، که خود سبب سعادت اخروی نیز هست. خورشید در مدّت حرکت یومیه خود مدام دور می زند و هر قسمت از زمین را پس از قسمت دیگر روشن می کند تا به مغرب برسد. هر قسمتی از جهان بهره خود را از اشراق خورشید به اندازه آمادگی خود می گیرد. امّا شب که زمان غروب خورشید است زمینه آرامش و سکون خلق را فراهم می آورد، و این آرامش موجب آسایش و به کار افتادن قوّه هاضمه و رساندن غذا به تمام اعضا می شود چنان که خداوند متعال فرموده است: «هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً» و باز فرموده است: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً». 

خورشید از جهت روشنایی به مثابه چراغی است که اهل هر خانه ای به اندازه نیازشان از آن رفع حاجت می کنند و پس از رفع نیاز نور به کناری می رود و ظلمت که متضاد آن است پدید می آید، زیرا مصلحت جهان هر دو را ایجاب می کند. و امّا حرکات شمالی و جنوبی خورشید را خداوند سبحان علّت پدید آمدن فصول چهارگانه قرار داده است. بنا بر این در زمستان حرارت و گیاهان مستور می شوند و مواد لازم برای دریاها به وجود می آید ابرها و بارانها فراوان می شوند و بدن حیوانات به سبب فرو نشستن حرارت غریزی قوی می شوند و در بهار طبیعت به حرکت در می آید و موادّی که در زمستان ذخیره سازی شده بود آشکار می شوند، پس گیاهان می رویند و درختان شکوفه می دهند و حیوانات برای ارضای غریزه جنسی به هیجان می آیند و در تابستان هوا گرم می شود و میوه ها می رسند و مواد زاید بدن تحلیل می رود، چهره زمین خشک و آماده ساختمان و بنا می شود. در پاییز سرما و خشکی آشکار می شود و به تدریج بدنها برای ورود به زمستان آماده می شوند زیرا اگر به یکباره زمستان فرا رسد انسانها از بین می روند. 

امّا فایده ماه: با حرکت آن، ماه و سال پدید می آید چنان که خداوند متعال فرموده است: «قَدَّرَهُ مَنازلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ». 

انسان با دانستن حساب، بر نظم زندگی از نظر زراعت و شخم زدن توانا می شود و خود را برای مواد لازم زمستان آماده می کند و با دگرگونی حالت ماه با زیاد و کم شدنش، وضع رطوبت در زمین مختلف می شود و زندگی انسان نیز تغییر می کند. 

اگر خداوند افلاک را بدون ستاره می آفرید و خلقت افلاک تاریک و ظلمانی می بود، آنچه که از اختلاف فصول، گرما و سرما نام بردیم پدید نمی آمد. 

بنا بر این استعدادها بارور و شکوفا نمی شد و فصلی از فصلی دیگر تشخیص داده نمی شد چنان که حق متعال فرموده است: وَ عَلاماتٍ وَ بالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ«»، و سخن دیگر حق متعال که فرمود: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». 

این آیات دلالت دارد بر این که ستارگان روشن آفریده شده و اثر آنها در مکانها و زمانها آشکار است. خداوند ستارگان را در افلاک قرار داد و افلاک را متحرّک ساخت و اگر افلاک ساکن می بودند اثر ستارگان در جایگاه معیّنی بیش از اندازه بود و استعدادها را از میان می برد و بعضی مکانها از اثر و فایده محروم می ماند و در این صورت فصول سال متمایز نمی شد، سرما و گرما به اندازه نیاز پدید نمی آمد، در نتیجه نشو و نمود گیاه و حیوان متوقف می شد. خلاصه نظام کلّی جهان جز به همین صورت که بهترین نوع وجود است صورت نمی پذیرفت. تمام این حقایقی که یاد شد دلالت بر کمال رحمت حق از جهت آفرینش و شمول عنایات خداوند به انسانهاست. زیرا همه آنچه که از منافع ایجاد شده جهان نام بردیم به علوّ تدبیر و کمال حکمت خداوند متعال مربوط است. و خداوند خود فرموده است: «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ». 

اگر بگویید که بر توضیح شما در باره افلاک دو اشکال زیر وارد است:

1-  ترتیبی که شما در باره ستارگان در هر یک از افلاک بیان کردید مورد اشکال است. زیرا خداوند فرموده است: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بزینَةٍ الْکَواکِب» و سخن دیگر حق متعال: «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بمَصابیحَ». 

2-  شهاب ثاقبی که طبق آیه قرآن برای راندن شیاطین قرار داده شده است، کدام یک از انواع ستارگان است از آنها که آسمان را زینت داده اند یا غیر آنها اگر شهابها از ستارگانی باشند که آسمان را زینت داده اند، صحیح نیست زیرا ستارگان زینت دهنده آسمان با پرتاب به سوی شیاطین از بین می روند و لازمه این امر به مرور زمان از بین رفتن تمام ستارگان یا تعدادی از آنهاست بدیهی است که این نقصان هرگز به وجود نیامده است و اگر بگویید شهابها غیر از ستارگان زینت دهنده آسمان هستند، این مخالف سخن حق تعالی است که فرمود: «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ». این آیه تصریح دارد بر این که شهاب رجم کننده شیطان همان چراغها و ستارگان زینت دهنده آسمان می باشند. 

در پاسخ اشکال اوّل می گوییم: منافاتی میان ظاهر آیه و آنچه که ما ذکر کردیم نیست به این شرح که چون آسمان دنیا مانع نور ستارگان نیست، عقل مردم هنگام نگاه کردن به آسمان و مشاهده ستارگان حکم می کند که آسمان دنیا به وجود ستارگان زینت داده شده، پس صحیح است فرموده حق متعال: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بزینَةٍ الْکَواکِب، زیرا زینت آسمان دنیا به ستارگان نسبت به توّهم مردم در رابطه با آسمان دنیاست. 

پاسخ ما به اشکال دوّم این است، که شهابهای ثاقب غیر از ستارگان ثابتند. 

امّا در باره سخن حق متعال: «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ» می گوییم: هر جرم نورانی که در جوّ بالا یا در آسمان روشنایی می دهد برای مردم روی زمین چراغ به حساب می آید، جز این که بعضی از چراغها در طول زمان باقی هستند که از آنها به ثواقب تعبیر می شود، و بعضی متغیراند که از آنها به شهاب تعبیر می شود. خداوند آنها را ایجاد کرده و رجم شیاطین قرار داده است، نسبت به توهم ما، بر آنها صدق می کند که زیور آسمان باشند.