[hadith]ثُمَّ فَتَقَ مَا بَینَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ، مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا ینْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یتَزَایلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لا یسْأَمُونَ لَا یغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْیانِ، وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَی وَحْیهِ وَ أَلْسنَةٌ إِلَی رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادهِ وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوَاب جِنَانِهِ، وَ مِنْهُمُ الثَّابتَةُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَی أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ الْمُنَاسبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْش أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ لَا یتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بالتَّصْوِیرِ وَ لَا یجْرُونَ عَلَیهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یحُدُّونَهُ بالْأَمَاکِنِ وَ لَا یشیرُونَ إِلَیهِ بالنَّظَائِرِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 351-325

فرموده است: «ثمّ فتق ما بین السّماوات... و لا یشیرون الیه بالنظائر»

در توضیح مطالب فوق بحثهایی به شرح زیر است: 

بحث اوّل-  این فصل نیز درباره تفسیر کلام امام (ع): «فسوّی منه سبع سماوات» می باشد، زیرا آنچه که امام (ع) در این بحث اشاره فرموده است پیرامون طبقه طبقه شدن آسمانها و ساکن ساختن دسته های معینی از فرشتگان در هر طبقه است، زیرا دسته بندی آسمان و ساکنان آنها از تمامیت معنای تسویه و تعدیل برای آسمانهاست. اگر اشکال شود که چرا در کلام حضرت شکافتن آسمانها و سکنا دادن فرشتگان، از بیان جریان شمس و ماه در آسمان و آراسته شدن آن به ستارگان آخرتر قرار گرفته با آن که شکافته شدن آسمان مقدّم بر اختصاص یافتن بعضی از آنها به ستارگان می باشد. 

در پاسخ می گوییم: اشاره امام (ع) به تسویه آسمانها اشاره اجمالی است. گویا امام (ع) در ابتدا چنین فرض کرده است که خداوند تعالی آسمانها را به صورت کره واحدی آفریده است، چنان که بعضی از مفسّران در تفسیر آیه شریفه: «أَ وَ لَمْ یرَ الَّذینَ کَفَرُوا» همین نظریه را داده اند. سپس امام (ع) بالای آسمان و پایین آن را به منزله دو سطح داخل و خارج برای آن کره در نظر گرفته است و پس از آن به بعضی ویژگیهای آسمان که ستارگان و خورشید و ماه باشد اشاره کرده است. بعد از بیان اجمالی آسمان، ستارگان، ماه و خورشید، تفصیل و تمیز هر یک از دیگری را با کلمه «فتق» داده و ساکنان هر یک از آسمانها را دسته معینی از فرشتگان دانسته و پس از آن به تفصیل انواع ملائکه پرداخته است. شک نیست که تقدّم بحث اجمالی و سپس تفصیلی آن از نظر فصاحت و بلاغت در خطابه بهتر است. تقدیم و تأخیر در کلام (ع) به همین مناسبت انجام گرفته است. 

با شناخت آنچه که قبلًا ذکر شد باید بدانیم که هر یک از جملات امام (ع) به آیه ای از قرآن کریم اشاره دارد، مثلًا این کلام حضرت: «ثم فتق ما بین السموات العلی»، مناسب این سخن حق تعالی است: «أَ وَ لَمْ یرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما». و این جمله امام (ع): «فملأ هنَّ اطوارا من ملائکته منهم سجود، لا یرکعون»، شبیه این گفته حق تعالی است: «وَ لِلَّهِ یسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و نظایر این آیه. این کلام امام (ع): صّافّون لا یتزایلون مانند این فرموده خدای سبحان است که از فرشتگان نقل می کند: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا» و این جمله امام (ع): مسبّحون لا یسئمون، نظیر این آیه شریفه است: «یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ و فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذینَ». و این کلام حضرت: و لا فتراه الابدان، شبیه این کلام حق است: «لا یفْتُرُونَ». این گفته حضرت: و منهم امناء علی وحیه نظیر این کلام خداست در خطاب به پیغمبر اکرم: «نَزَلَ بهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی  قَلْبکَ». 

این گفته امام (ع): «و السنة الی رسله»، مانند این آیه است: «جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا». 

این گفته حضرت: مختلفون بقضائه و امره مانند این آیه است: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» و نیز نظیر این آیه است: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها... ینَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی  مَنْ». 

این سخن امام: و منهم الحفظة لعباده، مانند این سخن خداست: «یرْسلُ عَلَیکُمْ حَفَظَةً» و نیز نظیر این آیه: «وَ إِنَّ عَلَیکُمْ لَحافِظِینَ» و نظیر این آیه: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». 

این کلام امام (ع): و السّدنة لابواب جنانه، شبیه این آیه است: وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها، و این کلام حضرت: و المناسبة لقوائم العرش اکنافهم، مانند این سخن خداست: «وَ یحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمانِیةٌ» و کلام امام (ع): باجنحتهم، مانند این فرموده خداوند متعال است: الْحَمْدُ لِلَّهِ. 

بحث دوّم-  در تفسیر آیه: «أ وَ لَمْ یرَ الّذینَ کَفَرُوا انَّ السَّمواتَ وَ الَارَضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» دانشمندان اقوال مختلفی به شرح زیر دارند:

1-  ابن عبّاس و ضحّاک و عطاء و قتاده گفته اند: آسمان و زمین شی ء واحدی بودند، خداوند میان آنها در فضا فاصله انداخت. 

2-  کعب گفته است: خداوند آسمان و زمین را آفریده و بعضی را روی بعضی قرار داده بود، سپس بادی را آفرید و به وسیله آن آنها را از یکدیگر جدا ساخت. 

3-  مجاهد و سدی گفته اند که آسمانها طبقه واحدی بودند خداوند آنها را از هم گسیخت و هفت آسمان قرار داد و زمین را نیز چنان کرد. 

4-  عکرمه، عطیه و ابن عبّاس به روایت دیگری که از او نقل شده است گفته اند: معنای این که آسمان بسته بود، این است که آسمان نمی بارید و معنای این که زمین بسته بود این است که گیاه در آن نمی رویید. پس خداوند آسمانها را به وسیله باران و زمین را به وسیله گیاه شکافت. این نظر را دنباله آیه «أَ وَ لَمْ یرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ ...» تایید می کند. نظیر همین آیه است سخن حق تعالی: «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بماءٍ مُنْهَمِرٍ» و آیه دیگر: «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» و کلام دیگر حق متعال: «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا».

5-  بعضی از دانشمندان گفته اند: معنای کلام خداوند: کانتا رتقا، این است که امور به طور کلّی در علم خداوند و لوح محفوظ وجود داشت و این که فرموده است: ففتقناهما، اشاره به این است که در وجود تحقق یافتند و از یکدیگر متمایز شدند. این قول مناسب سه قول اول است و می تواند تحقیقی برای آنها باشد. این دانشمندان گفته کعب را که معتقد بود خداوند بادی را میان آسمانها آفرید، بر امر خدا حمل کرده و باد را از جهت مشابهت با امر خدا استعاره دانسته اند. 

6-  بعضی گفته اند که معنای رتق در این آیه منطبق شدن دایره معدل النهار بر بروج است، بنا بر این فتق میلی است که بروج افلاک به آن دایرند. اینان در تأیید گفته خود قول ابن عبّاس و عکرمه را آورده اند. ابن عبّاس و عکرمه معتقد بودند که معنای رتق آسمان این بوده است که نمی باریده، و معنای رتق زمین این بوده است که گیاهی نمی رویانده. بنا بر این معنای رتق و فتق به همین معنی که ذکر کردیم اشاره به اسبابی دارد که قول ششم از آن حکایت داشت، زیرا انطباق دو دایره که همان رتق یا بسته بودن دو آسمان است موجب نباریدن باران و خراب شدن عالم پایین می گردید و آشکار شدن میل که همان فتق است موجب به وجود آمدن فصول، باریدن باران، روییدن گیاهان و سایر انواع ترکیبات می شود. 

با دانستن توضیحات فوق روشن می شود که سخن امام (ع) ثمّ فتق ما بین السّموات العلی، موافق سه قول اوّل و قول پنجم است، هر چند تحقیق برای فهمیدن این حقیقت بیشتر لازم است، امّا قول ششم هیچ مناسبتی با قول امام (ع) ندارد. به این شرح که سخن امام (ع) «ثمّ فتق...» در معرض بیان چگونگی خلق عالم بالاست و به همین دلیل جمله بعد از این کلام را با «فا» آورده و فرموده است: فملأ هنّ اطوارا من ملائکته. رتق و فتق در قول ششم متأخّر از بحث اجرام علوی آمده است. با این که ظهور میل به هیچ وجه بر وجود فرشتگان آسمانی و سکنا یافتن آنها در آسمانها قبول تقدّم نمی کند. 

بحث سوم-  فرشتگان دارای انواع فراوان و مراتب متفاوتی به شرح زیر می باشند: 

مرتبه اوّل-  فرشتگان مقرّب اند، همچنان که خداوند متعال می فرماید: «لَنْ یسْتَنْکِفَ الْمَسیحُ أَنْ یکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ». 

مرتبه دوّم-  فرشتگانی که عرش الهی را حمل می کنند خداوند متعال می فرماید: الَّذینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ باز می فرماید: «وَ یحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمانِیةٌ». 

مرتبه سوّم-  فرشتگانی که بر اطراف عرش می چرخند چنان که خداوند متعال می فرماید: «وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْش». 

مرتبه چهارم: فرشتگان آسمانها و کرسی هستند. 

مرتبه پنجم-  فرشتگان عناصر طبیعی قرار دارند. 

مرتبه ششم-  فرشتگان گماشته بر ترکیبات نبات و معدن می باشند. 

مرتبه هفتم-  فرشتگان حافظ و نویسندگان کرام اند. در این باره خداوند متعال می فرماید: «وَ إِنَّ عَلَیکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبینَ» و از جمله این فرشتگان اند معقّبات که در این آیه شریفه خداوند متعال به آنها اشاره فرموده است: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». 

مرتبه هشتم-  فرشتگان بهشت و خزانه داران آنند. خداوند تعالی در این باره فرموده است: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیکُمْ». 

مرتبه نهم-  فرشتگان گماشته بر آتش. حق متعال فرموده است: «عَلَیها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شدادٌ» و در جای دیگر فرموده است: «عَلَیها تِسْعَةَ عَشَرَ» و باز فرموده است: «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً» پس از دانستن مراتب فرشتگان می گوییم همه دانشمندان بر این اتفاق نظر دارند که فرشتگان موجودات جسمانیی نیستند که مانند انسان و چهار پایان رفت و آمد داشته باشند بلکه در باره فرشتگان دو قول است: اوّل قول متکلّمان که معقتدند فرشتگان اجسام نوارنی و الهی هستند، وجودشان خیر و سعادت است، بر انجام کارهای سخت و توانایند، دارای عقل و فهم می باشند، بعضی از آنها نزد خدا قرب و منزلت داشته و از نظر درجه کاملترند، خداوند متعال از آنها چنین حکایت می کند: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ». 

قول دوّم قول غیر متکلّمان است، آنها معتقدند که فرشتگان جسم نیستند، بعضی از آنها از جسمیت و دخالت در اجسام مجرّدند، بعضی از فرشتگان از جسمیت مجردند ولی از دخالت در اجسام مجرد نیستند و بعضی از آنها مجرد نیستند، جسمانی و حلول کننده در اجسام و قائم به اجسام هستند. برای غیر متکلّمان در ترتیب درجات یاد شده تفصیلی به شرح زیر است: امّا فرشتگان مقرّب اشاره است به ذوات مبرّا از جسمیت و جهت و نیاز به غیر و تصرّف در امور جسمانی. 

فرشتگان حمل کننده عرش الهی ارواحی هستند که به تنظیم کارهای عرش گماشته شده اند، تنظیم کننده کار عرش هشت فرشته ای هستند که در قرآن آمده است: «وَ یحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمانِیةٌ» و اینان رؤسای فرشتگانی هستند که تنظیم کارهای کرسی و آسمانهای هفتگانه را بر عهده دارند. توضیح این که کرسی و آسمانها به منزله بدن آن فرشتگان است و اینها اشخاصی هستند که با بدنهایشان عرش را بالاتر از فرشتگان دیگر حمل می کنند. 

امّا فرشتگان گرداگرد عرش الهی ارواحی هستند که حامل کرسی و گماشته و مسلّط بر آن می باشند. فرشتگان آسمانها ارواحی هستند که بر آسمانها گماشته شده اند و کارهای آسمان از حرکت و اراده به اذن خداوند متعال در اختیار آنهاست. 

همچنین فرشتگان عناصر، کوهها، دریاها، صحراها، خشکیها و دیگر ترکیبات از معدن و نبات و حیوان هر یک با اختلافی که دارند بر انجام فعل مخصوصی موکّل اند. 

در باره فرشتگان حافظ و نویسندگان کرام چند قول آمده است به ترتیب زیر:

1-  بعضی گفته اند خداوند متعال طبایع متضاد را مخلوط و عناصر بیگانه با یکدیگر را در هم آمیخت و از این آمیزش و خلط، آمادگی فراهم شد که نفس مدبّر و قوای حسّیه محرّکه را بپذیرد. بنا بر این منظور از فرشتگان حافظی که خداوند آنها را فرستاده است همین نفوس و قوایی است که طبیعت را در آمیختگی و ویژگی اعمالشان حفظ می کنند و آنچه را که در الواح خود می نگارند صورت کارهایی است که نفوس انجام می دهند تا در روز قیامت بر علیه خود آنها شهادت دهند، چنان که خداوند تعالی فرموده است: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس أَ لَمْ یأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یقُصُّونَ عَلَیکُمْ آیاتِی وَ ینْذرُونَکُمْ». 

معقّباتی که از پیش رو و پشت سر حافظ انسانند همینها هستند. بنا به قولی حفظه برای بندگان غیر از حفظه علیه آنها می باشند و کاتبان نیز دو دسته اند. بزودی توضیح بیشتری خواهیم داد. 

2-  بعضی از قدما گفته اند نفوس بشری و ارواح انسانی باطناً مختلف اند. 

بعضی نیکوکار و بعضی شرور، بعضی کند فهم و بعضی زیرک، بعضی بدکار و بعضی عفیف، بعضی آزاده و بعضی پست، بعضی شریف و بعضی دنیّ می باشند. برای هر طایفه ای از این ارواح زمینی، روحی آسمانی است که نسبت به ارواح پست زمینی مانند پدری مهربان و آقایی بخشنده در کارهای مهم، آنها را یاری می دهد، چه در خواب و چه در بیداری، گاهی به طریق رؤیا و گاهی به گونه الهام. همان روح آسمانی مبدأ است برای آنچه که از خیر و شرّ در آن روح زمینی پدید می آید. این مبادی در اصطلاح علما، طبیعت تامّ نامیده می شود. یعنی آن ارواح فلکی در طبیعت، نسبت به ارواح زمینی کامل و تمام هستند و همان ارواح فلکی حافظ منافع انسان و ضرر و نیازهای او می باشند چنان که خداوند متعال فرموده است: «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بأَیدی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ». 

3-  بعضی دیگر گفته اند که برای نفوس وابسته به این اجساد با نفوسی که از بدن جدا شده اند همگونی و مشابهت می باشد. پس نفوس جدا شده از بدن به گونه ای میل و کشش به نفوسی دارند که از بدن جدا نشده اند، زیرا میان نفوس مشابهت و موافقتی وجود دارد. بنا بر این نفوس مفارق از بدن نفوس مرتبط با بدن را مطابق طبعشان یاری می دهند و بر آنها گواهند چنان که خداوند تعالی فرموده است: «ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ... وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ». 

اما فرشتگان بهشت: باید توجّه داشت که هشت بهشت در قرآن نام برده شده است که عبارتند از جنّت نعیم -جنّت فردوس- جنّت خلد- جنّت مأوا- جنّت عدن- جنّت دارالسلام-  جنّت دار القرار و جنّتی که پهنای آن به مساحت زمین و آسمانهاست که برای پرهیزکاران آماده شده است و بر بالای همه اینها عرش پروردگار صاحب جلال و اکرام قرار دارد. 

پس از دانستن این حقیقت، برای بهشتهای نامبرده، ساکنان و نگهبانانی از فرشتگان وجود دارد. اما ساکنان بهشت فرشتگانی هستند که از عبادت پروردگارشان تکبّر نمی ورزند، شب و روز آماده تسبیح گفتن اند و خستگی ندارند و همانها فرشتگانی هستند که در بهشت با بندگان صالح و مخلص خدا با مهربانی و بشارت برخورد می کنند. توضیح این که انسان مطیع، هر گاه در فرمانبرداری به کمال برسد و به آخرین درجه صورت انسانی نایل شود و به وسیله اعمال نیک و آنچه از کارهای پاکیزه انجام می دهد و مستحق صورت ملکی و رتبه آسمانی شود، فرشتگان پاکیزه با مهربانی و رحمت و شفقت او را ملاقات می کنند و با روح و ریحان از او استقبال به عمل می آورند، چنان که قابله ها و دایه ها فرزندان پادشاهان را به بهترین جامه های دنیا و لباسهای سندس و استبرق می آرایند، و از بهترین عطرها استفاده می کنند، این فرشتگان نیز با بندگان صالح خدا با شادی و شادمانی برخورد می کنند و آنها را به تماشای بهشت می برند از لذّتها و خوشیها اموری را به آنها نشان می دهند که در این دنیا چشمی ندیده، گوشی نشنیده و حتّی به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. با بندگان حضرت حق در بهشت تا وقتی خدا بخواهد با برخورداری از بخشش غیر قابل انقطاع می مانند. و اخبار بهشتیان را به اهل دنیا در خواب می نمایانند و هر گاه روز قیامت کبرا فرا رسد فرشتگان رحمت با بندگان صالح خدا به بهشت پر نعمت با شادی پایان ناپذیر پرواز می کنند. در آن بهشت مرگی وجود ندارد در غرفه هایی که بالای آنها نیز غرفه هایی وجود دارد و در پایین غرفه ها رودها جاری است اقامت می کنند. 

و سرانجام کلامشان این است که سپاس سزاوار پروردگار جهانیان است. 

بعضی از حکمای اسلامی گفته اند: فرشتگانی که با روح و ریحان بندگان صالح را ملاقات می کنند موجودات روحانی کره زهره و مشتری هستند. گویا اینها می خواهند بگویند نفوس پاک و سعادتمند انسانی هر گاه از بدن جدا شود قوّه واهمه را به همراه خود دارد و صور خیالی پدید آمده بر اساس وعده الهی در باره بهشت، باغها، نهرها، میوه ها، حور العین، کأس معین، لؤلؤ و مرجان و ولدان و غلمان بر حسب استعداد و طهارت آن نفوس و امیدواری ثواب آخرت به صورتهای عقلی در نهایت ارزشمندی و زیبایی و متناسب صور خیالی امور یاد شده برای او ایجاد می شود. 

چون ستاره زهره و مشتری اثر کاملی در آماده کردن نفوس برای صور خیالی زیبا و شادی و شادمانی دارند. به همان گونه که به جنبه روحانی این دو ستاره کارهای نیک نسبت داده شده است برخورد انسان نیز بعد از مفارقت از بدن با مهربانی و رحمت و شفقت به جنبه روحانی آن دو ستاره نسبت داده شده است. 

امّا خزانه داران بهشت: بعید نیست که به اعتباری همان ساکنان بهشت باشند ولی به لحاظ وظایفی که دارند خازن نام گرفته اند. توضیح این که، خازن سرپرست درهای خزانه برای گشودن در خزانه و تقسیم خزانه بین مستحقان به اذن پروردگار است، و همچنین بستن در آنها و بازداشتن غیر مستحق از دسترسی به محتوای خزانه از جمله وظایف اوست. چون ملائکه خازن سرپرست افاضه کمالات، تقسیم نعمت و احسان به مستحقان، نگهبانی و باز داشتن غیر مستحق از اموال خزانه، و نوازش مستعدان و فرمانبرداران به اذن خدا و حکمت او می باشند. به این اعتبار بر آنها خزانه داری بهشت صدق می کند. اینان همان کسانی هستند که از هر دری بر مؤمنان وارد شده و می گویند: درود بر شما به خاطر آنچه که صبر کردید چه زیباست خانه آخرت. 

بعضی از دانشمندان گفته اند هر گاه بنده ای نفس خود را ریاضت بدهد تا به کمال مرتبه قوّه نظری و مراتب قوّه عملی برسد، او به وسیله هر مرتبه ای از آن مراتب برای کمال خاصی که از جانب خدا به او افاضه می شود آمادگی پیدا می کند. 

فرشتگان به نزد او می آیند و از هر بابی با سلام و تحیت و اکرام وارد می شوند. 

رضای به قضای خدا، خیر باشد یا شر، باب بزرگی از آن ابواب است. 

پس فرشته ای که از این در وارد شود به رضای خدا وارد می شود، چنان که خداوند تعالی فرموده است: «قالَ اللَّهُ هذا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادقِینَ» و همان رضوان خازن جنان است. 

امّا فرشته آتش، بعضی از فضلا گفته اند: آنها نوزده نوع فرشته مأمور زبانه آتش اند که فرمان خدا را عصیان نمی کنند. پنج دسته آنها همانهایی هستند که به اذن خدا اخبار را از خارج به داخل جهنم منتقل می کنند. یک رئیس، دو خازن، یک دربان، و یک فرشته کارگر دارند. و دو فرشته غضب و شهوت و هفت نفر دیگر گماشته بر امر غذای جهنّمیان می باشند. توضیح این که هر گاه روز قیامت کبرا فرا رسد و انسان از کسانی باشد که زندگی دنیا را برای خود به آن حدّ انتخاب کرده که جایگاهش جهنم شده باشد، این نوزده فرشته عذاب او را به خاطر انجام زشتیها، و ارتکاب گناه و دوری از فرمان خدا به جهنم منتقل می کنند. خداوند تعالی فرموده است: «وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یری ثُمَّ یجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی». 

این نوزده فرشته ای که بعضی فضلا گفته اند، فرشتگان آتش اند. ولی با انسان فرشتگان دیگری از فرشتگان بهشت همراهند، توضیح این که هر گاه انسان فرشتگان را در دنیا مطابق اوامر خدا به استخدام در آورد و در فرمانبرداری خدا با آنها موافقت کند بی آنکه از آنها چیزی که خلاف خلقشان است بخواهد به وسیله آنها از ارتکاب محارم و نواهی خداوند به دور می ماند. توفیق را از خدا آرزو می کنم. 

بحث چهارم-  امام (ع) انواع دیگری از فرشتگان را نام برده است و به تفاوت مرتبه شان در عبادت و خشوع با عبارت سجود، رکوع، صّف و تسبیح اشاره کرده است. توضیح این که خداوند سبحان هر دسته از فرشتگان را به مرتبه معینی از کمال و علم و قدرت اختصاص داده است. که هیچ مرتبه پایینی به مقام و مرتبه فوق نمی رسد. هر دسته ای که نعمت خدا بر آن کاملتر باشد، عبادت او برتر و فرمانبرداری آن شایسته تر است. 

سجود و رکوع و صفّ و تسبیح عباداتی هستند که در میان خلق رایج اند ولی از نظر بیان معنای خشوع و خضوع متفاوت هستند. و نمی توان آنها را در اینجا به معنای ظاهری که مردم می فهمند گرفت زیرا نهادن پیشانی بر زمین برای سجده و خم کردن پشت برای رکوع و حرکت دادن زبان برای تسبیح، اموری هستند که دلالت بر ابزار و اسبابی دارند و مخصوص بعضی از حیوانات می باشد، زیرا حیوانات دارای اعضا و جوارح اند. امّا در مورد فرشتگان سزاوار این است که تفاوت مراتب یاد شده به سجود و رکوع و صف و تسبیح بر تفاوت کمال فرشتگان در خضوع و خشوع برای کبریایی خدا و عظمت او حمل شود و به اصطلاح اطلاق کردن لفظ ملزوم است (خضوع) بر لازم آن (سجود) زیرا سجود در لغت به معنای انقیاد و خضوع می باشد. 

با توضیح بالا احتمال دارد که کلام امام (ع) در باره فرشتگان که بعضی از آنها سجود می کنند، اشاره به فرشتگان مقرّب باشد، زیرا درجه آنها کاملتر از درجات فرشتگان دیگر است. پس نسبت عبادت و خضوعشان نسبت به خضوع فرشتگانی که در مرتبه پایین قرار دارند، مانند نسبت خضوع سجده به خضوع رکوع می باشد، بدیهی است که سجده نسبت به رکوع بیان کننده خضوع بیشتری است. 

اگر اشکال شود که شما در گذشته گفتید فرشتگان مقرّب نه مدبّر جسم اند و نه متعلّق به جسم، پس چگونه درست است که از ساکنان آسمانها باشند و از فرشتگانی که آسمانها از آنها پر شده است. 

در پاسخ می گوییم: در علاقه چیزی به چیزی و اضافه آن چیز به آن، کمترین مناسبت بین آن دو کفایت می کند و این مقدار مناسبت در این جا میان اجرام سماوی و این دسته از فرشتگان وجود دارد. و آن مناسبت، یا مناسبت علت و معلول است یا شرط و مشروط. و چنان که جایز است خداوند جلّ جلاله در لفظ قرآن کریم به عرش و تسلّط بر آن اختصاص یابد، با این که خداوند تعالی از داشتن این مناسبت منزّه است، و در حکمت عظمتی که برای خداوند ثابت شده است برای خلق وجود ندارد. پس به طریق اولی جایز است که در آسمان بودن را به فرشتگان مقرّب نسبت دهیم. هر چند این فرشتگان از داشتن جسم منزّه و از تدبیر در جسم به دور باشند: چون امام (ع) بیان کننده و گوینده مطلبی است که منظور رسول اکرم و قرآن کریم است و چیزی که از ذهن و فهم به دور باشد بیان ندارد، بلکه کلام آن حضرت برای بالا بردن فهم و اندیشه است. 

قول امام (ع) در باره فرشتگان که فرمود بعضی از آنها در حال رکوع اند احتمال دارد اشاره به حاملان عرش باشد زیرا آنها از فرشتگان دیگر کاملترند. 

پس نسبت عبادت آنها به عبادت دیگران مانند نسبت خضوع رکوع به خضوع صفّ می باشد و عبارت امام که فرمود: و منهم صافّون احتمال دارد اشاره به فرشتگان طواف کننده اطراف عرش باشد. در تفسیر این کلام امام (ع) گفته اند: منظور فرشتگانی هستند که برای ادای عبادت به صف ایستاده اند چنان که خداوند متعال از آنها چنین خبر داده است: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ». 

تحقیق و توضیح این که هر یک از انواع فرشتگان دارای مرتبه معینی از کمال می باشند که به آن درجات اختصاص یافته اند و از حالتی که دارند تغییر وضع نمی دهند و این شباهت به صفهای منظّمی دارد که تغییر نمی کند. از چیزهایی که تأیید می کند منظور از فرشتگان صفّ، طواف کنندگان اطراف عرش می باشد مطلبی است که در خبر آمده است و آن این که در اطراف عرش هفتاد هزار صف از فرشتگان تشکیل شده که دستهایشان را بر شانه نهاده و صدایشان به تکبیر و تهلیل بلند است و در پشت سر آنها صد هزار صف دیگر از فرشتگان است که دست راستشان را بر دست چپشان نهاده و تسبیح می گویند. 

احتمال دارد مقصود امام (ع) که فرمود: و مسبّحون، فرشتگان در صفّ و غیر آنها باشند و او عاطفه در و مسبّحون هر چند اقتضا دارد که مسبّحون غیر از فرشتگان در صفّ باشد، ولی این مقدار مغایرت در این جا حاصل است، زیرا آنها که تسبیح می گویند از جهت این که تسبیح گو هستند از فرشتگان اهل صف جدا محسوب می شوند. بدین لحاظ جایز است که فرشتگان را به دو نوع تقسیم کرده و بعضی را بر بعضی عطف بگیریم. این جامعیت را که به لحاظی صافّون و به لحاظی مسبّحون باشند، سخن حق تعالی تأیید می کند وقتی که از قول فرشتگان می فرماید: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ». و احتمال دارد مسبحون نوعی یا انواعی دیگر از فرشتگان آسمانها باشند. 

منظور امام (ع) از این سخن که فرمود: «دسته ای از فرشتگان ساجداند و رکوع انجام نمی دهند و دسته ای راکعند و از رکوع بلند نمی شوند و گروهی صفّ ایستاده اند و صف را به هم نمی زنند و دسته ای تسبیح گویند و از تسبیح گفتن خسته نمی شوند» اشاره به کمال فرشتگان در مرتبه های معینی است که هر یک نسبت به مرتبه های پایین تر کاملترند و ضمناً تأکیدی است بر این که بر این عبادات نقصانی عارض نمی شود، زیرا رکوع هر چند عبادت است و نسبت به سجود نقصان است و سر برداشتن از رکوع برای رکوع کننده نقصان رکوع محسوب می شود و به همین ترتیب بهم زدن صفّ نقصانی است در آن و خستگی در تسبیح نقصان و اعراض از مقصود است. بعلاوه خستگی و ملال عبارت از دوری نفس از چیزی به سبب خستگی بعضی از قوای طبیعی است و این در حق فرشتگان آسمانی که قوای طبیعی ندارند قابل تصوّر نیست. 

امّا فرموده امام (ع): «آنها را خواب فرا نمی گیرد» صدق آن بخوبی روشن است، بدین توضیح که خواب رفتن آنها لازمه اش صحیح بودن خواب برای آنهاست. وقتی خواب برای آنها صادق نیست عارض شدن خواب بر آنها نیز باطل است. دلیل صادق نبودن عروض خواب بر آنها این است که خواب عبارت است از تعطیل شدن حواس ظاهری از کارهایی که انجام می یابد، به این دلیل که روح کشش برای انجام کار ندارد. و پس از بر طرف شدن خستگی و ضعف، روح کشش انجام کار را پیدا می کند. چون فرشتگان آسمانی از این اسباب و ابزار منزّه و پاک اند خواب در حق آنها صحیح نبوده و آنها را فرا نمی گیرد. 

امام (ع) سهو عقول و غفلت و نسیان را از فرشتگان به دور دانسته است. در توضیح باید گفت که غفلت عبارت است از عدم دریافت و تعقّل چیزی در حال و این معنی از سهو و نسیان عمومی تر و به منزله جنس است برای آن دو. 

توضیح این که سهو بی خبر شدن از چیزی است به وسیله گرفتاری نفس و توجّه آن به امور مهم دیگر، با وجودی که صورت یا معنای آن شی ء در قوّه خیال یا ذاکره انسان وجود دارد. 

امّا فراموشی، غفلت از چیزی همراه با محو شدن صورت یا معنای آن از قوّه خیال و ذاکره به طور کلّی است، به همین دلیل است که فراموش کننده چیزی برای به دست آوردن مجدّد آن نیازمند تلاش است و باید برای به دست آوردن دوباره آن خود را به زحمت اندازد. با توضیحی که داده شد تفاوت میان غفلت، سهو و نسیان روشن شد. با در نظر گرفتن معانی غفلت و سهو و نسیان معلوم شد که این سه امر از لواحق قوای انسانی هستند، پس لازم است که از فرشتگان آسمانی سلب شود، زیرا مسلّم است که فرشتگان آسمانی دارای قوای جسمانی نیستند. 

امام (ع) پس از آن که سهو عقول را از فرشتگان نفی کرده است معنای عمومی تری را که غفلت است از فرشتگان سلب فرموده است، زیرا سلب غفلت از فرشتگان لازمه اش سلب نسیان از آنها می باشد هر چند نفی سهو از فرشتگان در سلب نسیان از آنها کافی بوده ولی سلب غفلت را برای تأکید ذکر کرده است. 

امّا سخن حضرت که فرمودند: «فرشتگان فترت در ابدان ندارند»، برای این است که فترت توقف اعضای بدن از عمل است و نقصان یافتن اعضا به سبب خستگی که در روح بدن پدید می آید و پس از استراحت مجدداً اعضا آماده انجام کار می شوند و همه اینها از توابع مزاج حیوانی است، بنا بر این در سلب آنها از فرشتگان چاره ای نیست. 

امام (ع) در باره بعضی دیگر از فرشتگان می فرمایند: «آنان امین وحی خدا و به منزله زبان برای رسول خدا می باشند و در رساندن احکام و اوامر الهی آمد و رفت می کنند». بعید نیست که این قسم از فرشتگان داخل در اقسام قبلی باشند، ذکر مجدّد آنها به اعتبار صفت امانت بر وحی و رسالت و رساندن امر خدا به انبیا و غیر آنان می باشد، زیرا از جمله فرشتگان مرسل جبرئیل (ع) است و او از فرشتگان مقرّب خداست. 

چون ثابت شده است که وحی و سایر افاضات از جانب خداوند تعالی بر بندگان به واسطه فرشتگان انجام می گیرد و چگونگی آن را قبلًا دانستی، ناگزیر صحیح است که بعضی فرشتگان امنای به روحی و خبرگزاران نسبت به پیامبر باشند. زیرا امین نگهبانی است برای چیزی که حفاظت آن را به عهده گرفته تا به مستحقش برساند. و علاوه بر آن وحیی که به واسطه فرشتگان نازل شود از هر جهت محفوظ و به دور از خلل سهو می باشد، چون لازمه سهو که قوای جسمانی است در فرشتگان نیست. و به طور عمد نیز موجبی برای خلاف نیست، زیرا خداوند متعال می فرماید: «یخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یفْعَلُونَ ما یؤْمَرُونَ» این سخن امام (ع) که آنها زبان گویایی به سوی رسولان هستند، استعاره زیبایی است. در مثل گفته می شود فلان شخص زبان قومش می باشد، یعنی احوال آنها را بروشنی بیان می کند. پس بر چنین شخصی کلمه زبان اطلاق می شود زیرا از هر چه در نفس وجود دارد پرده بر می دارد و چون فرشتگان در ادای خطابات خداوند کریم میان پیامبران و حق واسطه هستند و اوامر حق را برای آنها توضیح می دهند، استعاره آوردن لفظ زبان گویا برای آنها به دلیل وجه مشابهتی که در این مورد وجود دارد زیباست. 

منظور امام (ع) در این جا از اختلاف ملائکه و رفت و آمد آنها به فرمان خدا و رساندن احکام خدا به طور پیاپی به مردم می باشد و منظور از قضای الهی امور حتمی است. در مثل گفته می شود این قضای الهی است، یعنی حکم قطعی. بنا بر این از کلمه قضا معنای مصدری منظور نیست، بلکه معنای قضای الهی نوشته لوح محفوظ به قلم الهی است در باره آنچه بوده و خواهد بود، و آن امری است که از تقدیر خداوند گذشته است. چنان که رسول خدا فرموده است: قلم از آنچه که باید بنویسد فراغت یافته و خشک شده است. 

اگر گفته شود چگونه صحیح است فرشتگانی که آمد و رفت می کنند همان فرشتگان ساجد باشند چون کسانی که همواره ساجدند چگونه تصوّر می شود که با این وصف در انجام رسالت و نزول و صعود و اوامر و نواهی خدا به رسولان آمد و رفت داشته باشند در پاسخ می گوییم: قبلًا توضیح دادیم که سجود فرشتگان به معنای نهادن پیشانی بر زمین، به گونه ای که ما انجام می دهیم نیست، بلکه سجود آنها کمال عبودیتشان برای خدای تعالی و نهایت خضوعشان تحت فرمان قدرت او و نیازمند بودنشان در امکان و حاجت تحت سلطه وجوب وجود خداوند می باشد. 

بدیهی است که میان سجود به این معنی و رفت و آمدشان برای رساندن اوامر خداوند تعالی به منظور انجام احکام الهی طبق مشیت و امر خدا منافاتی نیست بلکه انجام تمام این امور کمال عبودیت و خضوع آنها برای جلال خدا و اعترافشان برای کمال عظمت الهی است. 

در باره این جمله امام که فرمود: «بعضی از فرشتگان حافظان بندگان هستند» می گوییم که دو چیز قبلًا باید دانسته شود: یکی این که حفظه به چه معناست، دوّم آن که مقصود از حفظه چه کسانی هستند در توضیح معنای حفظه باید بدانیم که بعضی از آنها حفظه برای عبادند چنان که خداوند تعالی فرموده است: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» و بعضی از آنها حفظه بر عبادند چنان که حق تعالی می فرماید: «وَ یرْسلُ عَلَیکُمْ حَفَظَةً»، مقصود از حفظه برای عباد فرشتگانی هستند که به امر خداوند تعالی بندگان را از آفاتی که بر آنها عارض شود حفظ می کنند و مقصود از حفظه بر عباد فرشتگانی هستند که اعمال انسان را از طاعت و معاصی ضبط می کنند، چنان که خداوند تعالی فرموده است: «کِراماً کاتِبینَ یعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» و در جای دیگر می فرماید: «ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» ابن عبّاس گفته است که با هر انسانی دو فرشته است یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ اوست هر گاه انسان حسنه ای را بر زبان بیاورد آن که بر دست راست است می نویسد و هر گاه گناهی را بر زبان جاری کند فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ می گوید صبر کن شاید از این گناه توبه کند و اگر توبه نکرد خود او نوشته می شود. 

مفسّران گفته اند فایده وجودی این دو فرشته این است که شخص مکلّف هر گاه بداند که فرشتگانی بر او گماشته شده اند و اعمال او را ناظرند و در کتابهایی می نویسند و در موقف قیامت به طور علنی بر او عرضه می کنند. چنین علم و اعتقادی انسان را از کارهای زشت باز می دارد. 

احتمال دارد که تعدّد مذکور در حفظه، تعدّد به حسب ذات باشد، بدین معنی که فرشتگان دو دسته باشند. حافظان منافع و کاتبان اعمال بد انسان. و احتمال دارد که به حسب ذات یک دسته و به حسب وظیفه دو دسته باشند. 

بعضی که تصوّر کرده اند که حفظه منافع عباد همان قوایی می باشند که خداوند تعالی از آسمان جود خود بر جسم انسانها نازل فرموده است، ناگزیر باید حفظه بر عباد را زمینه همان قوا بدانند. با این حساب معنای نوشتن سیئات و حسنات و ضبط آنها بر له یا علیه عباد، یا به این معناست که آنچه از صفات و سیئات از عبد صادر می شود در علم آن مبادی وجود دارد و یا معنای کتابت این است که صورت افعال خیر و شرّی که انسان انجام می دهد به قلم افاضه خداوند بر حسب استعداد انسان در لوح نفسش نوشته می شود. نظر به معنای یاد شده، آنچه ابن عبّاس نقل کرد که فرشته سمت چپ برای نوشتن گناه به خاطر توبه بنده صبر می کند، بدین معنی خواهد بود که ما دام که گناه در جوهر نفس عبد قابل تغییر است ثبت نمی شود. زیرا رحمت خداوند تعالی وسیع است و هر گاه از آن گناه توبه کند در لوح نفسش نوشته نمی شود. و اگر توبه نکند تا ملکه راسخ در نفسش شود، نوشته می شود و روز قیامت به خاطر آن عذاب خواهد شد. 

بنا بر همین قول احتمال دارد حفظه بر عباد عیناً همان حفظه، برای عباد باشد. زیرا نفس در جوهریت خود آنچه از خیر و شرّ انجام می دهد حفظ می کند و در روز قیامت بر خود شماره می کند، آن گاه که عوارض بدن زایل شود آنچه را که در جوهر نفس وجود دارد مفصّل و مصوّر می بیند و از نفس چیزی غایب نخواهد بود چنان که خداوند متعال فرموده است: «یوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعِیداً» و باز می فرماید: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یلْقاهُ مَنْشُوراً«» و باز فرموده است: أَ فَلا یعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ». 

معنای این کلام امام (ع) که حافظان انسان از فرشتگان آسمانند این است که اصل آنها از فرشتگان آسمان است و بعد به زمین فرستاده می شوند. در باره این فرموده حضرت که فرمود: «امّا السدنة لابواب جنانه» در گذشته توضیح داده شد. 


فرموده است: «و منهم الثّابتة فی الارضین... تا لقوائم العرش اکنافهم». 

چنان که از بسیاری روایات استفاده می شود این صفات در وصف ملائکه حامل عرش بیان شده است. پس بی مناسبت نیست که در کلام امام (ع) منظور همان فرشتگان باشند. این موضوع از میسره بدین عبارت روایت شده است: «پای آن فرشتگان در زمین پایین و سرهایشان عرش را شکافته است. چنان خاشع اند که چشمهایشان را بخوبی باز نمی کنند، از ساکنان آسمان هفتم خداترس ترند و باز ساکنان آسمان هفتم بیشتر از آسمان ششم از خدا می ترسند و به همین ترتیب تا آسمان دنیا». 

ابن عبّاس از پیامبر (ص) نقل کرده است که «در عظمت پروردگار فکر نکنید ولی در خلق فرشتگان فکر کنید زیرا یکی از آنها که اسرافیل نام دارد زاویه ای از زوایای عرش را بر دوش دارد، در حالی که پاهای او در زمین پایین است و سرش از آسمان هفتم بالاتر قرار دارد و در برابر عظمت خداوند چنان کوچک است که گویا وصع است (وصع پرنده بسیار کوچکی است)». 

باز از ابن عبّاس نقل شده است که «وقتی خداوند حَمَله عرش را آفرید به آنها دستور داد که عرش را حمل کنید، آنها نتوانستند، سپس به آنها فرمود بگویید: «لا حَولَ وَ لا قوَةَ الّا باللَّه». وقتی که این جمله را ادا کردند پاهایشان توانایی یافت و تا زمین هفتم فرو رفت و استوار نمی شد. سپس بر پای هر یک از فرشتگان اسمی از اسمهای خداوند نوشته شد آن گاه پاهایشان استوار شد. 

معنای صحیح این خبر این است که وجود، بقا، حول و قوّه فرشتگان در وظیفه ای که بر عهده دارند از حول و قوّه خداست. پس اگر خداوند سبحان آنها را آفریده و به آنها دستور حمل عرش را داده است باید در آنها به حول و قوّه الهی، توانایی این کار باشد و اگر حول و قوّه الهی نبود، قادر به حمل ذره ای از ذرات مخلوقات و آفریده ها نبودند چه رسد به این که کارگردانی عرش را که از بزرگترین جرمهای عالم است به عهده داشته باشند. 

با توجّه به توضیح مطلب فوق می گوییم: آنها که معتقدند فرشتگان دارای جسم اند لزوماً باید صفات مذکور در کلام امام (ع) را به صورت امری ممکن حمل بر ظاهرشان کنند، در این صورت معنای کلام این خواهد بود که خداوند بر همه ممکنات قادر است و امّا آنها که فرشتگان را از جسمیت منزه دانسته اند معتقدند که خداوند سبحان فرشتگان را آفرید و آنها را مسلّط بر اجرام آسمانها و کارگردان عالم کون و فساد و وسیله برای آنچه که در جهان به وجود می آید قرار داد. بنا بر این با اجازه خدا از نظر علمی بر آنچه که در آسمان و زمین است مسلطاند. بنا بر این منظور از ثبوت قدمهایشان در بطن زمین کنایه است از ثبوت ادراکاتشان که به اسم خداوند و دانشی که عطا فرموده است در کارگردانی این جهان استقرار یافته اند و در باطن موجودات نفوذ پیدا کرده اند و از آسمان بلند درگذشته اند، کنایه از برتری عقلی آنهاست و از کناره های آسمان برتر رفته اند کنایه از این است که اندیشه عقلی آنها فراتر رفته است. 

این که امام (ع) فرمود: «شانه های آنها با قوائم عرش مناسبت دارد مقصودش این است که در ثبات و بقا شبیه و مناسب قوائم عرش اند بدین معنی که تا عرش برپاست آنها ثبات و بقا دارند. 

اگر سؤال شود که آیا برای عرش غیر از فرشتگان مذکور پایه هایی وجود دارد که این دسته از ملائکه مناسب آن پایه هایی باشند یا خیر در پاسخ می گوییم که مطابق اخبار رسیده برای عرش پایه هایی است. از امام صادق (ع) از پدرش از جدّش رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: «میان هر پایه ای از پایه های عرش تا پایه دیگر مسافتی است که هشتاد هزار سال یک پرنده تیز پرواز بپیماید». 

بعضی از محققان گفته اند عرش دارای هشت پایه است و خداوند تعالی به هر یک از فرشتگان هشتگانه حامل عرش، حمل و اداره کردن یک پایه را سپرده است. پس از دانستن این موضوع می گوییم که احتمال دارد سخن امام (ع) در باره پایه های عرش اشاره به این باشد که چون شانه محلّ شدّت و قوّت است امام (ع) کتف را برای قدرت و قوّتی که خاصّ هر فرشته است استعاره آورده باشد که با همان نیرو کارهای قوائم عرش را عهده دار هستند. شکّی نیست که میان هر پایه ای از پایه های عرش و بین قدرتی که آن را اداره می کند مناسبتی برقرار است که به آن لحاظ خداوند سبحان فرشته خاصّی را به حمل آن پایه گماشته است و همین است معنای جمله امام (ع) که فرمود: المناسبة لقوائم العرش اکنافهم و بعید نیست چنان که لفظ اقدام را برای فرشتگان استعاره آورده است، لفظ اکناف را نیز استعاره آورده باشد، به دلیل تشبیه قیام فرشتگان در انجام امر خدا برای حمل عرش، به قیام استوانه هایی که هر یک از ما خانه خود را بر آن استوار می داریم. بنا بر این فرشتگان مناسب و مشابه پایه هایی هستند برای عرش که بر آنها عرش استوار شده بی آنکه عرش به غیر از آنها پایه ای داشته باشد یعنی آنها شبیه پایه های عرش اند. 


فرموده است: «ناکسة دونه ابصارهم متلفّعون تحته باجنحتهم» 

در عبارت بالا ضمیر در کلمات دونه و تحته به عرش برمی گردد. در خبری از وهب بن منبّه است: «برای هر ملکی از حاملان عرش و آنها که در اطراف عرش هستند، چهار بال است، دو بال بر چهره دارند از ترس این که به عرش بنگرند و نابود شوند و دو بال بر دهان دارند که کلامی جز تسبیح و تحمید بر زبان نیاورند». 

امام (ع) نکس ابصار را کنایه برای کمال خشیت آنها از خداوند تعالی آورده است و این که فرشتگان به ناتوان بودن چشم عقلشان از درک ماورای کمالاتشان که مقدّر است اعتراف دارند و چشم خرد خود را از این که انوار خدا و عظمت او را در آفرینش عرش و مخلوقات بدیع تر از خودشان را درک کنند ناتوان می بینند، زیرا منتهای دید آنها پایین تر از حجاب عزّت است. 

از برید رمّاشی نقل شده است که برای خداوند تعالی در اطراف عرش فرشتگانی است که مخلخلین نامیده می شوند. از چشمان آنها تا روز قیامت چون جویبار اشک جاری است و از خوف خدا مانند شاخه هایی که باد آنها را متمایل کرده باشد خم شده اند. خداوند تعالی به آنها می فرماید: «فرشتگان من چه چیز شما را می ترساند» آنها در پاسخ می گویند: «آفریدگارا اگر مردم روی زمین از عزّت و عظمت تو چنان که ما آگاهیم آگاه باشند هیچ خوردنی و آشامیدنی برای آنها گوارا نخواهد بود و در بستر، آرام نمی گیرند و سر به صحرا می گذارند و مانند گاو خروش برمی آورند». 

چون بال برای پرندگان و انسان عبارت است از محل قوّت و قدرت و هیبت، صحیح است که برای فرشتگان استعاره آورند و عبارت باشد از کمال قوّت و قدرتشان که در حوزه قدرت و عظمت خداوند پرواز می کنند و به واسطه آنها کمال مخلوقات پایین تأمین می شود و صحیح است که بالهای فرشتگان به کثرت و قلّت توصیف شود، این کنایه است از تفاوت نزدیکی آنان به خدا و این که کمال بعضی از بعضی دیگر بیشتر است و چون لفظ اجنحه را برای فرشتگان کنایه آورده است. لازمه اش آن است که آنها را به فرشتگان تشبیه کرده باشد، چون هنگامی که پرندگان بالهای خود را می بندند شبیه انسان می شوند که در جامه خود پیچیده باشد و از طرفی بال فرشتگان که عبارت از کمال ارزش و علومشان است و در رسیدن به راز و رمز مخلوقات ناتوان و از پرواز به سوی جلال و عظمت خداوند درمانده و مانند این است که بالشان بسته است، پس بسته بودن بال فرشتگان را امام (ع) به جامه پیچیده شده تشبیه و لفظ تلفّع را برای آن استعاره آورده است و همه این مفاهیم را برای کمال خضوع فرشتگان و تحت امر بودنشان و ناتوانی آنان از نگریستن به عرش کنایه آورده است. 

اگر سؤال شود که شما گفتید: مقصود از فرشتگان راکع حاملان عرش می باشند. پس چگونه صحیح است که این دسته از فرشتگان نیز حاملان عرش باشند چون فرشتگانی که پاهایشان در عمق زمین و گردنهایشان فراتر از آسمانهای هفتگانه و کرسی و عرش باشد، با این وصف چگونه می توانند راکع هم باشند.

جواب این اشکال در توضیح گفته دیگر امام (ع): و منهم امناء علی وحیه گذشت، چون مقصود از رکوع، خشوع برای عزّت و عظمت خداست و این منافات ندارد که پاهایشان در عمق زمین و سرهایشان از آسمانهای هفتگانه و عرش و کرسی فراتر باشد. 


فرموده است: «مضروبة بینهم و بین من دونهم حجب العزّة و استار القدرة»

جمله فوق اشاره است به این که ابزار انسانی ناتوان از درک حقیقت فرشتگان و دسترسی به آنان می باشد به این دلیل که آنها از جسمیت و جهت داشتن به دوراند و به عزّت و جلال خداوندی نزدیک. نیروی ادراک انسانی از تنوّع و مراتب متفاوت آنها به دور است. مثلًا هر گاه یکی از پادشاهان دنیا در بزرگواری و عظمت چنان باشد که جز بزرگان و خواصّ نتوانند او را ببینند، و یا بعضی از خواص پادشاهان مانند وزیر و همدم و دربان که همه مردم به آنها دسترسی ندارند، و جز افراد خصوصی و یا دارای واسطه های قوی نمی توانند با آنها دیدار داشته باشند و صرفاً این فاصله بین آنها و مردم تقرّب و نزدیکی آنها به پادشاه باشد. در باره فرشتگان نیز تصوّر همین است. چنان که میان مردم و وزرای سلطان پرده عزّت و عظمت پادشاه و قدرت و قهر او حایل می باشد، حایل میان مردم و فرشتگان نیز پرده عزّت و عظمت خداوند، پادشاه دنیا و آخرت است. و بدینسان است حال فرشتگان مقرّب و پایین تر از آنها حاملان عرش. و سزاوار نیست که قوای ضعیف ما به آنها برسد و به دلیل حجابهای عزّت و عظمت خداوندی برای فرشتگان و به دلیل کمال تسلّط و قدرت خداوند که در باره فرشتگان اعمال شده است انسان نمی تواند آنها را درک کند و خدایی جز او نیست. 


فرموده است: «و لا یتوهمون ربّهم بالتصویر». 

این فراز از فرموده امام (ع) اشاره به این است که فرشتگان در باره حق متعال هیچ نوع ادراکات وهمی و خیالی ندارند، یعنی در ذهن آنها صورتهای وهمی و خیالی از خداوند وجود ندارد زیرا وهم و گمان به امور محسوسی که دارای صورت و مکان و جسمانیت باشد تعلق می گیرد. پس قوّه واهمه هر چند به سوی وجوب و وجود سیر کند و دقّت نظر داشته باشد کشش آن جز به معنای جزئی محسوس تعلّق نمی گیرد و حتّی درک خود را جز با تصوّر مقدار و حجم در نمی یابد، بنا بر این در حق فرشتگان توهّم و خیال روا نیست. چون وهم از خواص مزاج حیوانی است و فرشتگان دارای قوّه وهم و خیال نبوده و تصوّری به این معنی از خداوند ندارند. 

امّا چون همین قوّه برای انسان وجود دارد و مایل است که پروردگار خود را در جهتی ببیند به مکان او که مقداری دارای صورت است اشاره کند و به همین دلیل است که در کتب الهی و دستورات شرعی، خداوند به صفات جسمی مانند چشم و دست و انگشت و نشستن بر کرسی و مثل اینها برای مردم توصیف شده است تا وهم آنها چیزی را درک کند و مأنوس گشته و آرامش پیدا کند. زیرا اگر شارع مقدّس در آغاز امر به انسانها می فرمود که صانع حکیم نه در داخل عالم است و نه خارج از آن، نه جهت دارد و نه جسم است و عرض، مردم از پذیرش چنین خدایی بیشتر فراری می شدند و انکار آنها بیشتر شدّت می یافت زیرا قوّه واهمه در طبیعت خود چنین وجودی را با این ویژگی نمی تواند تصوّر و اثبات کند. بنا بر این لازمه قوّه واهمه انسان این است که این قسم از موضوعات و خطابات شرعی را که تصور نمی کند منکر شود اگر چه با ذکر صفات جسمی که در لسان شریعت آمده است بازهم انسان قادر به درک کامل آنها نیست. 

الفاظی که حکایت از جسمانیت، مکان و جهت می کنند قابل تأویل اند، و برای ادای مقصود کافی می باشند. زیرا افراد عامی که در ظلمت جهل غرق شده اند آن الفاظ را بر ظاهرشان حمل کرده، مقید به شریعت گشته و از پراکندگی اعتقاد و اندیشه فکری سالم می مانند و اهل بینش که از این درجه بالاترند بر معنایی که مورد قبول عقلشان باشد تأویل می کنند و بدین طریق هر کس معرفتش بالاتر باشد معنای بالاتری را می فهمد زیرا انسانها در فهم معانی دارای مراتبی هستند. فهم و اندیشه هر یک از آنها نیکو و مطابق حکمت است. 


فرموده است: «و لا یجرءون علیه صفات المصنوعین» 

فرشتگان برای خداوند صفات مخلوقات را جاری نمی سازند، اجرای صفات مصنوعات بر خداوند وقتی رواست که خداوند با مخلوقات خود مناسبت و مشابهتی داشته باشد و این تناسب وقتی برقرار می شود که با قیاس وهمی و برهان خیالی خداوند را به صورت مخلوق ببیند و حکم کند که خداوند متعال نمونه مخلوقات خود می باشد و مخلوقات در مکان قرار می گیرند و در جهت واقع می شوند و سپس قوّه خیال، خداوند را به شکل مخلوقات می بیند. پس از ادراک وهمی و خیالی و اثبات مثلیت برای خدا، عقل مقدمه دیگری را می آورد و آن این که حکم هر چیزی حکم مانند آن است. پس صفات مصنوعات را بر خداوند جاری دانسته و حکم به مثلیت خداوند با مخلوقات می کند، ولی چون فرشتگان آسمانی از قوّه وهم و خیال مبرّا و پاک اند بر خداوند صفات مصنوعات او را جاری نمی سازند و خداوند را از آنچه ظالمان در حق او می گویند والاتر می دانند. 

همچنین فرشتگان خدا را در مکانها محدود ندانسته و مثل و مانند برای خداوند قائل نیستند، زیرا حکم کننده به حدّ شیء در مکان و جا گرفتن آن در مکان و مثل و مانند قائل شدن مبنای تصوّرش قیاس وهمی و خیالی است تا از طریق وهم و خیال، همشکلی و همانندی او را دریابد، سپس یکی را به دیگری تشبیه کند و چون دانستیم که قوّه وهم و خیال به حیوان عنصری اختصاص دارد، ناگزیر صدور این احکام از فرشتگان آسمانی به طور مطلق منتفی است. با توضیح فوق روشن شد که فرشتگان بر خداوند صفات مخلوقات را جاری نمی سازند.