[hadith]ثُمَّ فَتَقَ مَا بَینَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ، مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا ینْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یتَزَایلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لا یسْأَمُونَ لَا یغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْیانِ، وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَی وَحْیهِ وَ أَلْسنَةٌ إِلَی رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادهِ وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوَاب جِنَانِهِ، وَ مِنْهُمُ الثَّابتَةُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَی أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ الْمُنَاسبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْش أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ لَا یتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بالتَّصْوِیرِ وَ لَا یجْرُونَ عَلَیهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یحُدُّونَهُ بالْأَمَاکِنِ وَ لَا یشیرُونَ إِلَیهِ بالنَّظَائِرِ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج1، ص: 168-151
در عالم فرشتگان:
به دنبال بحثی که در بخشهای گذشته از این خطبه درباره آفرینش آسمانها و چگونگی پیدایش جهان آمده بود، امام(علیه السلام) در این بخش به سراغ آفرینش موجودات آسمان و فرشتگان عالم بالا می رود و در عبارات کوتاه و گویایی از اصناف فرشتگان و صفات و ویژگیهای آنان و برنامه و اعمالشان سخن می گوید و نیز از عظمت ساختمان وجود آنان و بالا بودن سطح معرفتشان بحث می کند و در واقع این بخش مربوط به معرفی فرشتگان در ابعاد مختلف است که می فرماید: «سپس خداوند میان آسمانهای بلند را از هم گشود» (ثُمَّ فَتَقَ ما بَینَ السَّمواتِ الْعُلا).(1)
از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که در میان آسمانها فاصله هایی وجود دارد که در آغاز به هم پیوسته بودند و سپس از هم باز شدند و این درست بر خلاف چیزی است که هیأت «بطلمیوس» می گفت که آسمانها، همچون طبقات پوست پیاز روی هم قرار گرفته اند و هیچ فاصله ای در میان آنها نیست.
سپس امام(علیه السلام) می افزاید: «خداوند این فاصله ها را مملو از انواع فرشتگان ساخت» (فَمَلأهُنَّ اَطْواراً(1) مِنْ مَلائِکَتِهِ).(2)
در خطبه «اشباح» (خطبه 91) نیز می خوانیم: «وَ مَلاَ بهِمْ فُرُجَ فِجاجِها وَ حَشا بهِمْ فُتُوقَ اَجْوائِها; به وسیله آنها (فرشتگان) تمام فاصله های آسمانها را پر کرد و فاصله جوّشان را از آنان مالامال ساخت».
در جمله دیگری از همان خطبه می خوانیم: «وَ لَیسَ فِی اَطْباقِ السَّماءِ مَوْضِعُ اِهاب اِلاّ وَ عَلَیهِ مَلَک ساجِد اَوْ ساع حافِد; در تمام آسمانها به اندازه جای پوست چهارپایی نتوان یافت، جز این که فرشته ای بر آن به سجده اُفتاده یا تلاشگری سریع، مشغول کار است».
آن گاه به میان اقسام و اصناف، یا به تعبیر دیگر اطوار فرشتگان پرداخته آنها را به چهار گروه تقسیم می فرماید:
نخست به فرشتگانی که کارشان عبادت است اشاره می کند و آنها را نیز به چند گروه تقسیم می کند: «گروهی که پیوسته در حال سجده اند و رکوع نمی کنند» (مِنْهُمْ سُجُود(3) لا یرْکَعُونَ).
«و گروهی که همواره در رکوعند و قیام نمی کنند» (وَ رُکُوع لا ینْتَصِبُونَ).
«و گروهی که پیوسته در حال قیامند و هرگز از این حالت جدا نمی شوند» (وَصافُّونَ(4) لا یتَزایلُونَ).
بعضی «صافّون» را در این جا به معنای «صف کشیده برای عبادت» گرفته اند و برخی به معنای بال و پرها در آسمان گشوده (به قرینه تعبیری که در قرآن در مورد پرندگان آمده است که می فرماید: «اَوَلَمْ یرَوْا اِلَی الطَّیرِ فَوْقَهُمْ صافّات;آیا آنها پرندگان را در بالای سر خود ندیدند که بالهای خود را گشوده اند»).(5)
این احتمال نیز وجود دارد که منظور، ایستادن در صفوف منظّم و آماده اطاعت فرمان و انجام اوامر بودن است.
ولی احتمال اوّل با جمله های قبل و بعد، تناسب بیشتری دارد، در واقع همان گونه که عبادتهای ما دارای سه حالت عمده است قیام و رکوع و سجود، آنها نیز هر گروهی غرق در یکی از این سه عبادتند.
تعبیر به «صافّون» یا اشاره به صفوف منظّم ملائکه است و یا قیام منظم هر کدام. درست همان گونه که در خطبه همّام درباره متّقین آمده است که می فرماید: «شبها برپا ایستاده اند و پاهای خود را در کنار هم قرار داده اند و مشغول قرائت قرآن هستند» (اَمَّا اللَّیلَ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لاَجْزاءِ الْقُرآنِ).(6)
«و گروه دیگری که پیوسته در حال تسبیح خدا هستند و هرگز خسته نمی شوند» (وَ مُسَبِّحُونَ لا یسْأمُون).
ظاهر این جمله این است که آنها گروه دیگری غیر از سه گروهی که در سجود و رکوع و قیامند، می باشند (هر چند بعضی از مفسّران نهج البلاغه احتمال داده اند که تسبیح کنندگان، همان گروه های قبل هستند و از بعضی از روایات می توان کلام آنها را تأیید کرد. زیرا در روایتی آمده است که از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سؤال کردند نماز ملائکه چگونه است؟ پیامبر سخنی نگفت تا این که جبرئیل نازل شد و به حضرت گفت: «أنَّ اَهْلَ السَّماءِ الدُّنْیا سُجُود اِلی یومِ الْقِیامَةِ یقُولُونَ سُبْحانَ ذی الْمُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ وَ اَهْلُ السَّماءِ الثّانِیةِ رُکُوع اِلی یوْمِ الْقِیامَةِ یقُولُونَ سُبْحانَ ذی الْعِزَّةِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلُ السَّماءِ الثّالِثَةِ قِیام اِلی یوْمِ الْقِیامَةِ یقُولُونَ سُبْحانَ الْحَیِّ الَّذی لایمُوتُ; اهل آسمان اوّل تا روز قیامت در سجده اند و پیوسته می گویند پاک و منزّه است کسی که صاحب ملک و ملکوت است و اهل آسمان دوّم تا روز قیامت همواره در رکوعند و می گویند پاک و منزّه است خدایی که صاحب عزّت و جبروت است و اهل آسمان سوّم پیوسته تا قیامت در حال قیامند و می گویند پاک و منزّه است خداوندی که زنده است و نمی میرد»).(7)
در این که آیا منظور از سجود و رکوع و قیام، اعمالی همچون سجود و رکوع و قیام ماست یا اشاره به مراحل خضوع و عبادت فرشتگان بر حسب مراتب و مقامات آنها، گفتگوست. اگر فرشتگان را دارای جسم (جسم لطیف) بدانیم و صاحب دست و پا و صورت و پیشانی، معنای اوّل مناسب تر است و اگر جسمی برای آنها قائل نباشیم، یا آنها را دارای جسم بدانیم، نه جسمی همانند ما، معنای دوّم مناسب تر خواهد بود. (در بحث نکات در این زمینه سخن خواهیم گفت.)
به هر حال کار این مجموعه، همگی عبادت و تسبیح و تقدیس خداوند بزرگ است گویی غیر از آن، کاری ندارند و جز به عبادت عشق نمیورزند. در واقع آنها از نشانه های عظمت خداوند و بزرگی مقام او و عدم نیاز او به عبادت عبادت کنندگان می باشند و به تعبیر دیگر فلسفه خلقت آنان احتمالا آن است که انسانها به عبادت خویش مغرور نشوند و بدانند که اگر به فرض محال او نیاز به عبادت می داشت، فرشتگان عالم بالا در همه جا مشغول عبادتند تا بندگان زمینی تصوّر نکنند عبادت کردن یا نکردن آنها اثری در کبریایی او می گذارد و اگر جملگی آنها کافر گردند بر دامن کبریای او گردی نمی نشیند: «اِنْ تَکْفُرُوا فَاِنَّ الله غَنی عَنْکُمْ».(8)
سپس به اوصاف این مجموعه از فرشتگان پرداخته، می فرماید: «نه خواب چشمان، آنها را می پوشاند و نه عقل آنها گرفتار سهو و خطا می شود، نه بدن آنها سستی می گیرد و نه غفلت نسیان بر آنان عارض می گردد» (لا یغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُیونِ وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ وَلا فَتْرَةُ الاَبْدانِ وَلا غَفْلَة النِّسْیانِ).
به عکس انسانها که اگر برنامه عبادتی را تکرار کنند، به طور تدریجی گرفتار این حالات می شوند، کم کم خواب چشمانشان را فرا می گیرد، بدن سست می شود و سهو و نسیان عارض می گردد. ولی ملائکه عبادت کننده، هرگز گرفتار این حالات نمی شوند.
آنها چنان عاشق عبادت و غرق مناجات و تسبیحند که هرگز خواب و غفلت و فتوری به آنها دست نمی دهد.
به تعبیر دیگر کوتاهی در انجام این وظیفه مهم از اموری سرچشمه می گیرد که هیچ یک از آنها در این فرشتگان نیست. گاه منشأ آن خستگی است، گاه خواب چشمها، گاه سهوِ عقلها، گاه سستی بدن و گاه غفلت و نسیان و چون هیچ یک از این امور در آنها نیست، هرگز در عبادت پروردگار کندی نمیورزند.
سپس به بیان مجموعه دوّم از فرشتگان پرداخته، می فرماید: «گروهی از آنان امنای وحی خدا و زبان گویای او به سوی پیامبران و پیوسته برای رساندن حکم و فرمانش در آمد و شد هستند» (وَ مِنْهُمْ اُمَناءُ عَلی وَحْیهِ وَ اَلْسنَة اِلی رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بقَضائِهِ وَاَمْرِهِ).
در واقع آنها واسطه میان پروردگار و پیامبران و ترجمان وحی او هستند.
از این تعبیر استفاده می شود که تنها جبرئیل(علیه السلام) نیست که سفیر وحی خداست. او در حقیقت رییس سفرای الهی است.
در آیات قرآن نیز اشاره به این گروه از فرشتگان شده است، گاه می فرماید: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُس مِنْ رَبِّکَ بالْحَقِّ; بگو آن (قرآن) را روح القدس به حق از سوی پروردگارت نازل کرده است».(10)
در جای دیگر می فرماید: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوَّاً لِجبْرِیلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبکَ باِذْنِ اللهِ; بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است».(11)
گاه اشاره به گروه فرشتگان حامل وحی کرده، می فرماید: «ینَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بالرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادهِ; خداوند فرشتگان را همراه روح الهی به فرمان خود، بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل می کند».(12)
در روایات اسلامی و بعضی دیگر از خطبه های «نهج البلاغه» نیز به این معنا اشاره شده است.
باید توجّه داشت که منظور از قضا و امر الهی در جمله های محلّ بحث همان فرمان و دستورهای دینی و شرعی است، نه قضا و فرمان تکوینی که بعضی از مفسّران «نهج البلاغه» احتمال داده اند چرا که تناسب با جمله های قبل ـ که مسأله امنای وحی مطرح شده است ـ ندارد و «مُخْتَلِفُونَ» از ماده اختلاف در این جا به معنای رفت و آمد است.
سپس به مجموعه سوّم از فرشتگان اشاره کرده، و می فرماید: «گروهی از آنان حافظان بندگان اویند و دربانان بهشتهای او» (وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبادهِ وَ السَّدَنَةُ(13) لاَبْواب جِنانِهِ).
«حفظة» جمع «حافظ» به معنای نگاهبان است و در این جا دو معنا می تواند داشته باشد: یکی نگاهبانان بر بندگان که مراقب اعمال آنها هستند و آنها را ثبت و ضبط می کنند که در آیه 4 سوره طارق به آن اشاره شده است: «اِنْ کُلُّ نَفْس لَمّا عَلَیها حافِظ; هر کسی نگاهبانی بر او گمارده شده» و نیز در آیه 10 و 11 سوره انفطار می خوانیم: «وَ اِنَّ عَلَیکُمْ لَحافِظینَ کِراماً کاتِبینَ; بر شما حافظانی گمارده شده، نگاهبانانی بزرگوار که پیوسته اعمال شما را می نویسند».
دوّم نگاهبانان بندگان که آنها را از آفات و بلاهاو حوادث مختلف حفظ می کنند که اگر آنها نباشند انسانها دائماً در معرض نابودی هستند. همان گونه که در آیه 11 سوره رعد آمده، می فرماید: «لَهُ مُعَقَّبات مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَطُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ; برای انسان مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو و از پشت سر، او را از حوادث (غیر حتمی) الهی حفظ می کنند».
ولی معنای اوّل با جمله های قبل که سخن از وحی و تکالیف شرعی داشت و جمله بعد که اشاره به بهشت و جزای اعمال می کند تناسب بیشتری دارد هر چند جمع میان دو معنا از مفهوم عبارت دور نیست.
«سَدَنة» جمع «سادن» به معنای دربان و «جِنان» (بر وزن کتا) جمع «جنّت» به معنای بهشت است و از این تعبیر استفاده می شود که خداوند بهشتهای متعدّدی دارد و بعضی از شارحان نهج البلاغه عدد آن را هشت می دانند که در قرآن مجید به نامهای: «جَنَّةُ النَّعیم وَ جَنَّةُ الْفِرْدَوْس وَ جَنَّةُ الْخُلْد و جَنَّةُ الْمَأوی وَ جَنَّةُ عَدْن و دارُ السَّلام و دارُ الْقَرار وَ جَنَّة عَرْضُهَا السَّمَواتُ وَ الاَرْضُ» آمده است.(14)
در این که وجود فرشتگان حافظ اعمال چه فایده ای دارد، گاه گفته می شود فایده آنان این است که انسانها احساس مسئولیت بیشتر و مراقبتهای نزدیکتری کنند و در اعمال و رفتار رخویش هوشیارتر باشند. چرا که هدف همه اینها تربیت انسان و جلوگیری از انحراف و زشتکاریهای اوست.
سپس به مجموعه چهارم از فرشتگان بزرگ که حاملان عرش الهی هستند اشاره کرده، می فرماید: «گروهی از آنان (آن قدر عظیم و بزرگند که) پاهایشان در طبقات پایین زمین، ثابت و گردنهایشان از آسمانِ بالا، گذشته است و ارکان وجود و پیکرشان از کرانه های جهان بیرون رفته و شانه های آنها برای حفظ پایه های عرش خدا آماده و متناسب است» (وَمِنْهُمُ الثّابتَةُ فِی الاَرَضینَ السُّفلی اَقْدامُهُمْ وَ المارِقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْیا اَعْناقُهُمْ وَ الْخارِجَةُ مِنَ الاَقْطارِ اَرْکانُهُمْ وَالْمُناسبَةُ لِقَوائِمِ الْعَرش اَکْتافُهُمْ).
آن گاه به بیان اوصافی از آنها پرداخته، می افزاید: «چشمهای آنها در برابر عرش او فرو افتاده و در زیر آن بالهای خود را به خود پیچیده و میان آنها و کسانی که در مراتب پایین ترند، حجابهای عزّت و پرده های قدرت زده شده است» (ناکِسَة(15) دُونَهُ اَبْصارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ(16) تَحْتَهُ باَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَة بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ اَسْتارُ الْقُدْرَةِ).
سپس به توصیف بیشتری پرداخته، می فرماید: «سطح معرفت و شناخت آنها به قدری بالاست که) هرگز پروردگار خود را با نیروی وهم به تصویر نمی کشند و صفات مخلوقات را بر او جاری نمی سازند. هرگز او را در مکانی محدود نمی کنند و با نظایر و امثال، به او اشاره نمی نمایند» (لایتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بالتَّصْویرِ، وَلایجْرُونَ عَلَیهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعینَ وَلا یحُدُّونَهُ بالاَماکِنِ وَلا یشیرُونَ اِلَیهِ بالنَّظائِرِ(17)).
آری قدرت آنها قدرت جسمانی نیست بلکه از قدرت فوق العاده روحانی برخوردارند که هیچ کس به مقام آنها راه پیدا نمی کنند و به همین دلیل شایستگی حمل عرش الهی را پیدا کرده اند.
در واقع، آنها عالی ترین مقام توحید را پیدا کرده اند مقامی که شایسته است، سرمشق برای همه بندگان الهی، مخصوصاً انسانهای برجسته باشد. آنها هیچ شبیه و مانند و نظیر و مثالی برای خداوند قائل نیستند و هیچ محدودیتی درباره ذات پاک و صفاتش نمی شناسند حتّی او را برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم می دانند، چرا که هر چه به تصوّر انسان یا فرشته ای درآید مخلوق اوست و خداوند برتر از آن است که مخلوق باشد.
در این که منظور از «عرش» چیست و حاملان عرش الهی چه می کنند و عظمتی که در این جمله ها آمده چه مفهومی دارد، مطالبی در بحث نکته ها خواهد آمد.
نکته ها:
1ـ ملائکه چگونه اند؟
در آیات قرآن مجید، بحثهای فراوانی درباره ملائکه و فرشتگان و صفات و ویژگیها و اعمال و افعال و مأموریتهای مختلف آنان دیده می شود که اگر جمع آوری شود کتابی را تشکیل می دهد.
در روایات اسلامی نیز بحثهای بیشتری درباره فرشتگان و اعمال و صفات و مقامات آنها وارد شده است، ولی شاید بحث صریحی در هیچ کدام از اینها درباره ماهیت ملائکه به چشم نمی خورد. به همین دلیل در میان دانشمندان درباره ماهیت آنها گفتگوست.
علمای کلام بلکه اکثریت قاطع دانشمندان اسلام، آنها را موجوداتی جسمانی (از جسم لطیف) می دانند. در بعضی از تعبیرات کلمه نور به عنوان ماده اصلی تشکیل دهنده فرشتگان آمده است و در عبارت معروفی که در بسیاری از کتب آمده، می خوانیم:«اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِی...».
مرحوم علاّمه مجلسی تا آن حدّ در این جا پیش رفته که می گوید: «امامیه بلکه جمیع مسلمین مگر گروه کمی از فلاسفه... معتقدند که ملائکه وجود دارند و آنها اجسام لطیفه نورانیه هستند و می توانند به اشکال مختلف درآیند... و پیامبران و اوصیای معصوم، آنها را می دیدند».(18)
به تعبیر دیگر ملائکه اجسام نوری اند و جن جسم ناری است و انسانها اجسام کثیفه (خشن) می باشند.
قول دیگر مربوط به جمعی از فلاسفه است که ملائکه را مجرّد از جسم و جسمانیات می دانند و معتقدند آنها دارای اوصافی هستند که در جسم نمی گنجد.
مرحوم «شارح خویی» در «منهاج البراعة» اقوال دیگری در این زمینه نقل کرده است که مجموعاً بالغ بر شش قول می شود; ولی بسیاری از آنها قائلین بسیار کمی دارد.
بی شک وجود فرشتگان ـ مخصوصاً با آن ویژگیها و مقامات و اعمالی که قرآن برای آنان شمرده ـ از امور غیبیه است که برای اثبات آن با آن صفات و ویژگیها راهی جز ادلّه نقلیه وجود ندارد.
قرآن مجید برای آنها ویژگیهایی می شمرد:
1ـ آنها موجوداتی عاقل و باشعورند.
2ـ همگی سر بر فرمان خدا دارند و هیچ گاه معصیت و نافرمانی نمی کنند.
3ـ وظایف مهم و بسیار متنوّعی از سوی خداوند بر عهده دارند. گروهی حاملان عرش، گروهی مدبّرات امر، گروهی فرشتگان قبض ارواح، گروهی مراقبان اعمال بشر، گروهی حافظان انسان از خطرات، گروهی امدادگران الهی برای مؤمنان در جنگها، گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش و گروهی مبلّغان وحی و آورندگان پیام الهی و کتب آسمانی برای انبیا هستند.
4ـ فرشتگان دارای مقامات مختلفند و همه در یک سطح نیستند.
5ـ پیوسته تسبیح و حمد الهی به جا می آورند.
6ـ گاه به صورت انسان یا به صورتی دیگر بر انبیا یا انسانهای شایسته ای مانند مریم(علیها السلام) ظاهر می شوند.
و اوصاف دیگر که شرح همه آنها در این مختصر نمی گنجد.
گرچه این بحث که ماهیت ملائکه مجرّد از جسم است یا غیر مجرّد، اثر چندانی ندارد، ولی ظاهر آیات و روایات ـ اگر نخواهیم توجیه و تفسیر خاصّی برای آنها در نظر بگیریم ـ آن است که آنها از این مادّه کثیف و خشن عنصری نیستند، ولی به هر حال مجرّد مطلق نیز نمی باشند. زیرا زمان و مکان و اوصاف دیگری که لازمه جسم و جسمانیت است برای آنها در آیات و روایات آمده است.
تعبیراتی که در کلام مولا علی(علیه السلام) در همین بخش از خطبه (و همچنین در خطبه اشباح) آمده است همین نظریه را تأیید می کند.
ولی به هر حال اعتقاد به وجود ملائکه به طور اجمال از جمله مسائلی است که قرآن مجید بر آن تأکید دارد، چنان که می فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بما اُنزلَ اِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلّ آمَنَ باللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبهِ وَ رُسُلِهِ; پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورده است و همه مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند».(19)
این نکته نیز قابل توجّه است که بعضی از ناآگاهان برای راضی نگهداشتن کسانی که منکر عوالم غیب به طور کامل هستند ملائکه را به قوا و انرژیهایی که در طبیعت انسان و سایر موجودات قرار دارد تفسیر کرده اند، در حالی که یک مطالعه بسیار اجمالی روی آیات قرآنی این طرز فکر را کاملا نفی می کند چرا که برای ملائکه و فرشتگان، عقل و شعور و ایمان و اخلاص و عصمت اثبات شده است.
2ـ اصناف ملائکه
فرشتگان انواع و اصناف بسیاری دارند که در آیات و روایات به آنها اشاره شده است و چهار گروه عمده آنها همانها هستند که در کلام «مولا علی»(علیه السلام) در این خطبه آمده است (عبادت کنندگان پروردگار، حافظان و نگهدارندگان حساب اعمال مردم، رسولان پروردگار به پیامبران و حاملان عرش).
امّا چنان که گفتیم در آیات، اشاره به اصناف دیگری از آنها نیز شده است. از جمله مأموران عذاب امّتهای ظالم و سرکش، امدادگران مؤمنان، مدبّرات امر و گیرندگان ارواح. ولی همه آنها را می توان در مدبّرات امر که تدبیر کنندگان امور جهانند، خلاصه کرد.
سنّت الهی بر این جاری شده است که برای نشان دادن قدرت و عظمت خویش و اهداف و اغراض دیگر، امور جهان هستی را به وسیله فرشتگانی که سر بر فرمان او هستند و سستی و فتور و سهو و نسیان و کندی در اطاعت ندارند، اداره کند و هر یک از اصناف آنها برنامه ای معین و منظّم داشته، و کارگزاران کشور بی انتهای حقّ باشند.
انسان هنگامی که درباره اصناف و انواع فرشتگان و کارها و برنامه های عظیم و گسترده آنان می اندیشد احساس حقارت و کوچکی در خویش می کند که در این عالم پهناور و مملوّ از کارگزاران حق و صفوف لشکریان خداوند و بندگان گوش به فرمان او، من چه کاره ام؟
اگر اطاعت و عبادت آن است که آنها انجام می دهند اطاعت و عبادت من چیست؟ و اگر قدرت و توانایی آن است که آنها دارند قدرت ما چه ارزشی دارد؟ خلاصه از یکسو به عظمت این عالم و آفریدگار آن و از سوی دیگر به حقارت و کوچکی انسان و برنامه های او آشنا می شود و این خود یکی از فلسفه های وجودی فرشتگان است.
3ـ عرش و حاملان عرش الهی
در آیات قرآن مجید حدود بیست مرتبه به عرش الهی اشاره شده است و در روایات اسلامی بحث های بیشتری درباره آن دیده می شود مطابق بعضی از روایات، عظمت عرش خدا به قدری است که در تصوّر انسان نمی گنجد تا آن جا که می خوانیم:
تمام آسمانها و زمینها و آنچه در آنهاست در برابر عرش، همچون حلقه انگشتری است در یک بیابان عظیم.
همچنین از بعضی روایات استفاده می شود بزرگ ترین فرشتگان الهی، اگر تا قیامت هم به سرعت پرواز کنند به ساق عرش او نمی رسند.
و نیز آمده است که خداوند برای عرش، هزار زبان آفریده و صورت تمام مخلوقات خداوند در صحرا و دریا در آن جاست.
نیز آمده است هنگامی که عرش آفریده شد خداوند به فرشتگان دستور داد که آن را حمل کنند آنها نتوانستند، فرشتگان بیشتر و بیشتری آفرید همه ناتوان ماندند خداوند با قدرت خویش آن را نگهداشت سپس به هشت فرشته ای که مأمور حمل عرش شدند فرمود آن را بردارید، آنها عرض کردند جایی که آن همه فرشتگان عاجز شوند از ما چه کاری ساخته است؟ در این جا دستور داده شد که از نام خدا و ذکر «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ باللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ» و درود بر محمّد و آل او مدد گیرند، چنین کردند و کاربر آنها آسان شد.(20)
این اشارات و کنایات همه بیانگر عظمت «عرش» اوست و امّا این که «عرش» چیست؟ در میان دانشمندان گفتگوست و ورود در این بحث به طور مشروح، ما را از مقصد اصلی دور می سازد. از این رو به اشاره کوتاه و گویایی قناعت می کنیم:
پادشاهان و سلاطین دو نوع تخت داشته اند، تخت کوتاهی که در ایام عادّی بر آن می نشستند و امور حکومت خویش را تدبیر می کردند و تخت بلندپایه ای که مخصوص روزهای خاصّ و ایام «بار عامّ» (ملاقات عمومی) و مراسم مهم و بزرگ بود. در ادبیات عرب، اوّلی را «کرسی» و دوّمی را «عرش» می نامند و بسیار می شود که واژه عرش کنایه از قدرت و سلطه کامل است هر چند اصلا تخت پایه بلندی وجود نداشته باشد، در جمله معروف «ثَلَّ عَرْشُهُ; تختش فرو ریخت» که به معنای از دست دادن قدرت است این معنای کنایی به خوبی دیده می شود.
خداوند که سلطان عالم هستی است، دارای این دو نوع تخت حکومت و فرماندهی است (البتّه چون او نه جسم است و نه در زمره جسمانیات، مفهوم کنایی عرش و کرسی در این جا مراد است).
به هر حال، این تختِ حکومت الهی چیست؟ از جمله تفسیرهایی که برای آن می شود این است که مجموعه عالم مادّه، آسمانها و زمینها و منظومه ها و کهکشانها همه به منزله کرسی و تخت کوتاه اوست همان گونه که قرآن می گوید: «وَسعَ کُرْسیهُ السَّمواتِ وَ الارْضَ; کرسی او تمام آسمانها و زمین را در بر گرفته» و منظور از «عرش» عالم ماورای مادّه (مادّه غلیظ و خشن) می باشد که نه تنها بر عالم مادّه احاطه دارد بلکه جهان مادّه در مقابل آن، بسیار بسیار کوچک و کم اهمیت است.
امّا حاملان عرش بی شک به آن معنا نیست که فرشتگانی درشت هیکل و قوی پیکر پایه های تخت بلندی را که خداوند بر آن تکیه کرده است بر دوش گرفته اند; چرا که عرش ـ همان گونه که در بالا اشاره شد در این گونه موارد ـ معنای کنایی دارد و قراین عقلیه که می گوید خداوند از جسم و جسمانیت دور است گواه قضیه است.
بنابراین حاملان عرش، فرشتگان بسیار بزرگ و والا مقامی هستند که شبیه و مانند ندارند و می توانند به تدبیر جهان ماورای طبیعت (به معنایی که در بالا گفته شد که عرش عظیم خداست) بپردازند و فرمان او را در همه جا اجرا کنند و اگر می بینید که در عبارات مولا عظمت و بزرگی آنها به این صورت بیان شده که گردنهای آنان از آسمانها گذشته و پاهایشان در پایین ترین طبقات زمین قرار گرفته و اندام آنها از اطراف و اقطار جهان بیرون رفته و شانه های آنها متناسب پایه های عرش عظیم پروردگارست، همه تعبیراتی است که قدرت آنها را بر تدبیر آن عالم بزرگ روشن می سازد.
درست است که ما باید الفاظ را همه جا بر معانی حقیقیش حمل کنیم ولی آن جا که پای قراین مسلّم عقلی در میان باشد چاره ای جز معنای کنایی نیست همان گونه که در «یدُاللهِ فَوْقَ اَیدیهِمْ» می گوییم.
آری آنها نه به قوّت و قدرت خود بلکه به حول و قوّه الهی، این کار مهم را بر دوش گرفته اند و در عین حال تسبیح او می گویند و تقدیس او می کنند و طبق آیه 7 سوره غافر برای مؤمنان استغفار می نمایند: «اَلَّذین یحْمِلُونَ الْعَرشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بحَمْد رَبِّهِمْ وَ یؤمِنُونَ بهِ وَ یسْتَغْفِرونَ لِلَّذینَ آمَنُوا».
4ـ معصوم بودن فرشتگان
فرشتگان ویژگیهای زیادی دارند که در عبارات فوق به قسمتی از آنها (در مورد گروهی که کارشان عبادت خداست) اشاره شده بود: نه خواب چشمان، آنها را فرو می گیرد، نه از تسبیح خداوند خسته می شوند، نه سهو و نسیان بر آنها عارض می شود و نه سستی ابدان.
در قرآن مجید نیز تصریح شده است که آنها هرگز آلوده گناه و معصیت نمی شوند: «بَلْ عِباد مُکْرَمُونَ لا یسْبقُونَهُ بالْقَوْلِ وَ هُمْ باَمْرِهِ یعْمَلُونَ; آنها بندگان شایسته و گرامی او هستند که هرگز در سخن، بر او پیشی نمی گیرند و به فرمان او عمل می کنند»(21) و در مورد فرشتگان مأمور عذاب می فرماید: «لا یعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ; هرگز مخالفت فرمان او نمی کنند».(22)
بعضی تصوّر می کنند، معصوم بودن و نبودن در مورد آنها مفهوم ندارد، ولی این صحیح به نظر نمی رسد. درست است که انگیزه های گناه مانند شهوت و غضب در آنها نیست (یا بسیار ضعیف است) ولی نباید فراموش کرد که آنها فاعل مختارند و قدرت بر مخالفت دارند و حتّی از آیات قرآن استفاده می شود که آنها از بیم مجازات او در وحشتند: «وَهُمْ مِنْ خَشْیتِهِ مُشْفِقُونَ»(23) این تعبیرات همه نشان می دهد که آنها در عین قدرت بر معصیت، معصوم و پاک از گناهند.
از این جا روشن می شود که اگر در بعضی از روایات تعبیراتی درباره کُندی بعضی از فرشتگان در اطاعت فرمان حقّ و تنبیه آنان به خاطر این کندی آمده، همانند ترک اولی هایی است که در مورد انبیا نیز گفته شده است و می دانیم ترک اولی هرگز به معنای گناه نیست بلکه گاه ممکن است کار مستحبّ خوبی باشد که در مقایسه با کار بهتر، ترک اولی نامیده می شود. شرح این مسائل را باید در جای دیگر مطالعه کرد.
5ـ مقام معرفت حاملان عرش
از تعبیراتی که در ذیل عبارات فوق آمده بود، به خوبی معلوم می شود که اگر حاملان عرش شایستگی این مأموریت بزرگ را پیدا کرده اند نه تنها به خاطر قوّت و قدرت آنهاست، بلکه یک دلیل آن بالا بودن سطح معرفت آنها نسبت به خداست.
آنها والاترین مقام توحید و نفی هر گونه شرک و شبیه و مانند را از خداوند دارا هستند و به خاطر همین معنا شایستگی پذیرش آن مأموریت عظیم را پیدا کرده اند و این در واقع درسی برای همه بندگان و انسانهای آگاه است.
پی نوشت:
-
«العُلاء» جمع «عُلیا» مؤنّث «اَعلْی» به معنای بالا و اشرف است.
-
«أطوار» جمع «طَوْر» (بر وزن قول) به معنای صنف و نیز به معنای حد و حالت آمده است.
-
درست است که ظاهر عبارت این است که ضمیر «هُنّ» به آسمانها باز می گردد، ولی به قرینه «ثُمَّ فَتَقَ...»و فاء تفریع در «فَمَلاَ هُنَّ» منظور فواصل میان آسمانهاست.
-
«سُجُود» جمع «ساجد» (سجده کننده) همان گونه که «رکوع» جمع «راکع» (رکوع کننده) است.
-
«صافّون» جمع «صافّ» (بر وزن حادّ) از مادّه «صفّ» به معنای مساوات است و در اصل از «صَفْصَف» که به معنای زمین صاف است، گرفته شده است.
-
سوره مُلک، آیه 19.
-
نهج البلاغه، خطبه 193.
-
بحارالانوار، ج 59، ص 198.
-
سوره زمر، آیه 7.
-
سوره نحل، آیه 102.
-
سوره بقره، آیه 97.
-
سوره نحل، آیه 2.
-
«سَدَنة» جمع «سادن» به معنای خدمتکار و دربان است.
-
شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد اوّل، صفحه 158 و شرح نهج البلاغه مرحوم میرزا حبیب الله خویی، جلد دوّم، صفحه 26.
-
«ناکِسة» از مادّه «نَکْس» (بر وزن عکس) به معنای وارونه کردن و زیر و رو نمودن است لذا به تولّد فرزندی که با پا متولد می گردد «منکوس» می گویند و به چوبهای تیر که سر آن را قطع می کنند و آن را سر و ته می کنند «نُکْس» گفته می شود.
-
«مُتَلَفِّعُون» از مادّه «لَفْع» (بر وزن نفع) به معنای شامل شدن چیزی و پیچیدن به آن است، از این رو هنگامی که زن، چادر خود را به خود بپیچد «تَلَفَّعَت الْمرْئَةُ» گفته می شود.
-
«نظائر» جمع «نظیر» به معنای مثل است.
-
بحارالانوار، ج 56، ص 202 (باب حقیقة الملائکة).
-
سوره بقره، آیه 285.
-
منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 32 تا 35 ـ مرحوم علاّمه مجلسی روایات مربوط به عرش و کرسی را در ج 55 کتاب بحارالانوار به طور مشروح آورده است و از جمله، روایات فوق را در صفحات 5 و 17 و 55 ذکر نموده است.
-
سوره انبیاء، آیات 26 و 27.
-
سوره تحریم، آیه 6.
-
سوره انبیاء، آیه 28.