[hadith]وَ اسْتَأْدَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِکَةَ وَدیعَتَهُ لَدَیهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیتِهِ إِلَیهِمْ فِی الْإِذْعَانِ بالسُّجُود لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ [لَهُمْ] اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ [وَ قَبیلَهُ اعْتَرَتْهُمُ] اعْتَرَتْهُ الْحَمِیةُ وَ غَلَبَتْ [عَلَیهِمُ] عَلَیهِ الشِّقْوَةُ وَ [تَعَزَّزُوا] تَعَزَّزَ بخِلْقَةِ النَّارِ وَ [اسْتَوْهَنُوا] اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ، فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ، فَقَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏1، ص: 195-183

آغاز انحراف ابلیس:

به دنبال بحثی که درباره آفرینش آدم در فراز سابق این خطبه آمده بود، در این جا بحث دیگری را در همین موضوع بیان می فرماید که از جهات مختلف آموزنده و عبرت انگیز است.

نخست می فرماید: «خداوند سبحان از فرشتگان خواست تا ودیعه ای را که نزد آنها بود، ادا کنند و پیمانی را که با او در مورد سجود برای آدم و خضوع برای بزرگداشت او بسته بودند عمل نمایند و فرمود: «برای آدم سجده کنید! همه سجده کردند جز ابلیس!» (وَ أسْتَادَی اللهُ سُبْحانَهُ الْمَلائِکَةَ وَدیعَتَهُ لَدَیهِم وَعَهْدَ وَ صِیتِهِ اِلَیهِمْ فِی الاِذْعانِ بالسُّجُود لَهُ وَ الْخُنُوع(1) لِتَکْرِمَتِهِ فَقالَ سُبْحانَهُ اُسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا اِلا اِبْلیسَ).

از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که خداوند قبلا از فرشتگان پیمان گرفته بود که وقتی آدم آفریده و کامل شد برای او سجده کنند و این همان چیزی است که در قرآن مجید، سوره ص، به آن اشاره شده است: «اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنّی خالِق بَشَراً مِنْ طین فَاِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ; (به یاد آور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشری را از گِل می آفرینم، هنگامی که او را منظّم ساختم و از روح خود در آن دمیدم برای او به سجده بیفتید».(2)

فرشتگان این معنا را به خاطر داشتند تا آدم آفریده شد و به صورت انسان کاملی درآمد، این جا بود که انجام آن تعهّد، از فرشتگان خواسته شد و فرمود:

برای آدم سجده کنید! همه سجده کردند جز ابلیس! (اُسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ).(3)

به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه این امر شاید به خاطر آن بوده که اگر بدون مقدّمه چنین دستوری به فرشتگان داده می شد تعجّب می کردند و شاید در اطاعت این فرمان سست می شدند، ولی خداوند، از قبل، آنها را برای این امر آماده کرد تا نشان دهد اوامر مهم باید با مقدّمه چینیهای لازم صورت گیرد، سپس انگیزه مخالفت ابلیس را چنین بیان می فرماید:

«خشم و غضب و کبر و نخوت او را فرا گرفت و شقاوت و بدبختی بر وی غلبه کرد، به آفرینش خود از آتش افتخار نمود و خلقت آدم را از گِل خشکیده، سبک شمرد» (اِعْتَرَتْهُ الْحَمیةُ(4) وَ غَلَبَتْ عَلَیهِ الشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بخِلْقَةِ النّارِ وَاسْتَوهَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ).

در واقع عامل اصلی، از یک نظر، آلودگی درون او بود که از آن تعبیر به شقوت شده و از نظر دیگر کبر و غرور و تعصّب و خودخواهی که زاییده این آلودگی درون بود، بر فکر او غلبه کرد و همین امر سبب شد که واقعیتها را نبیند، آتش را برتر از خاک پندارد; خاکی که منبع تمام برکات و فواید و منافع است و اصولا علم و دانش خود را برتر از حکمت خدا بشمرد. البتّه این گونه داوریها برای افرادی که گرفتار این گونه حجابها می شوند شگفت آور نیست; گاه انسان خودخواه و محجوب به حجاب غرور، کوهی را کاه و کاهی را کوه می بیند و بزرگترین متفکّران جهان به هنگام گرفتاری در چنگال غرور و خودخواهی، گرفتار بزرگترین خطاها و اشتباهات می شوند.

منظور از شقاوت در این جا همان موانع درونی و صفات رذیله ای است که در شیطان وجود داشت. صفات و موانعی که اختیاری بود و از اعمال پیشین او سرچشمه گرفته بود نه شقاوت ذاتی و غیر اختیاری; چرا که شقاوت نقطه مقابل سعادت است. سعادت به معنای فراهم بودن امکانات برای حرکت به سوی صلاح و شقاوت وجود موانع در این راه است; منتها همه این امور به خاطر اعمال خود انسان یا موجودات مختار دیگر حاصل می گردد نه بر اثر عوامل جبری!

به هر حال ابلیس با این گناه بزرگ و خطای عظیم به کلّی سقوط کرد و از جوار قرب پروردگار بیرون رانده شد و به خاطر عظمت گناهش منفورترین و مطرودترین خلق خدا گشت; امّا این طرد و لعنت الهی مایه بیداری او نشد و همچنان بر مرکب غرور و نخوت سوار بود و همان گونه که سیره افراد مغرور و متعصّب و لجوج است، به یک کار غیر منطقی دیگر دست زد و آن این بود که کمر به گمراه ساختن آدم و فرزندان او بست و برای این که خشم و حسد خود را بیشتر فرو نشاند بار گناه خود را سنگین تر ساخت و از خدا تقاضا کرد که او را تادامنه قیامت زنده نگاهدارد و چنان که قرآن می گوید: «قالَ رَبِّ فَاَنْظِرْنی اِلی یوْمِ یبْعَثُونَ».(5)

خداوند نیز خواسته او را به خاطر سه چیز پذیرفت: «نخست این که او مستحقّ غضب الهی بود. دیگر این که می خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و دیگر این که وعده ای که به او داده بود، تحقّق بخشد» (فَاَعْطاهُ اللهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْماماً لِلْبَلِیةِ وَ اِنْجازاً لِلْعِدَةِ).

ولی نه آن چنان که او خواسته بود بلکه تا زمان و وقت معینی و لذا فرمود: «تو از مهلت داده شدگانی تا روز و وقت معینی» (فَقال اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ اِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).(6)

در این که منظور از «یوم الوقت المعلوم» چیست در میان مفسّران قرآن و نهج البلاغه گفتگوست.

بعضی گفته اند: منظور پایان جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است (در این صورت تنها با مقداری از درخواست ابلیس موافقت شده زیرا او درخواست حیات تا روز قیامت داشت ولی تا پایان دنیا موافقت شد).

احتمال دیگر این که منظور زمان معینی است که پایان عمر ابلیس است و تنها خدا می داند و جز او از آن آگاه نیست; چرا که اگر آن زمان را آشکار می ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشی بیشتر می شد.

بعضی نیز احتمال داده اند که منظور روز قیامت است، زیرا تعبیر به یوم معلوم در آیه پنجاه سوره واقعه درباره روز قیامت است که می فرماید: «قُلْ اِنَّ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ اِلی میقاتِ یوْم مَعْلُوم».

ولی این احتمال بسیار بعید به نظر می رسد زیرا بنابراین تفسیر، با تمام خواسته او موافقت شده، در حالی که ظاهر آیات قرآن این است که با درخواست او به طور کامل موافقت نشده است، اضافه بر این در آیه مورد بحث «یوم الوقت المعلوم» است و در سوره واقعه «یوم معلوم» می باشد و این دو با هم متفاوت است، بنابراین تفسیر صحیح یکی از دو تفسیر اوّل و دوّم است.

در حدیثی نیز آمده است که منظور از «یوم الوقت المعلوم» زمان قیام حضرت مهدی ـ عج ـ است که به عمر ابلیس پایان داده می شود.(7)

البتّه این سبب نخواهد شد که عوامل گناه به کلّی از جهان ریشه کن شود و مسأله اطاعت و آزمایش الهی منتفی می گردد; چرا که عامل اصلی که هوای نفس است به قوّت خود باقی است حتّی عامل انحراف شیطان نیز هوای نفس اوست.(8)


نکته ها:

1ـ عظمت مقام انسان

از دلایل مهمّی که نشان می دهد انسان برترین موجود عالم خلقت و شریفترین مخلوق خدا و گل سرسبد آفرینش است آیات مربوط به سجود ملائکه برای انسان است که در چندین سوره از قرآن روی آن تأکید شده است(9) و نشان می دهد همه فرشتگان بدون استثنا برای آدم سجده و خضوع کردند و این دلیل روشنی بر فضیلت آدم حتّی بر فرشتگان است و ظاهراً هدف از این تأکیدهای مکرّر قرآن، توجّه دادن انسانها به شخصیت والای الهی و معنویشان است و این تأثیر بسزایی در تربیت نفوس و هدایت انسانها دارد.


2ـ سجده برای آدم چگونه بود؟

در این که این سجده چه سجده ای بوده است و آیا سجده برای غیر خدا امکان پذیر است، در میان مفسّران گفتگوست.

بعضی معتقدند که این سجده برای خدا بوده ولی به خاطر آفرینش چنین موجود شگرفی، در برابر آدم صورت گرفته است; بعضی دیگر می گویند سجده برای آدم بوده، ولی نه سجده پرستش که مخصوص خداست; بلکه سجده خضوع یا سجده تحیت و ادای احترام.

در کتاب عیون الاخبار از کتاب علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) آمده است: «کانَ سُجُودُهُمْ للهِِ تَعالی عُبُودیتاً وَ لآدَمَ اِکْراماً وَ طاعَةً لِکَوْنِنا فی صُلْبهِ; سجده فرشتگان برای خداوند به عنوان پرستش بود و برای آدم به عنوان اکرام و احترام، چرا که ما در صلب آدم بودیم.»(10)

از این حدیث استفاده می شود که سجده فرشتگان دو جنبه داشت، هم جنبه پرستش خداوند و هم احترام آدم.

شبیه آنچه در تفسیر بالا گفته شد در آیه 100 سوره یوسف آمده است: «وَ رَفَعَ اَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْش وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً; و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند».

در حدیثی از امام علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) در ذیل همین آیه نیز آمده است که فرمود: «اَمّا سُجُودُ یعْقُوبَ وَ وُلْدهِ فَاِنَّهُ لَمْ یکُنْ لِیوسُفُ وَ اِنَّما کانَ مِنْ یعْقُوبَ وَ وُلْدهِ

طاعَةً للهِ وَ تَحِیةً لِیوسُفَ کَما کانَ السُّجُودُ مِنَ الْملائِکَةِ لآدَمَ; امّا سجود یعقوب و فرزندانش سجده پرستش برای یوسف نبود ;بلکه سجده آنها به عنوان اطاعت و پرستش خدا و تحیت و احترام یوسف بود همان گونه که سجود ملائکه برای آدم چنین بود».


3ـ سؤالات گوناگون پیرامون آفرینش شیطان

درباره آفرینش شیطان و سوابق او و تمرّدش از اطاعت فرمان خدا و سپس مهلت دادن به او تا زمان معلوم، سؤالات بسیاری وجود دارد که شرح همه آنها مقالات مفصّلی را می طلبد; ولی در این جا به تناسب بحثهای بالا، فشرده ای از آن لازم است.

سؤال 1ـ آیا ابلیس از فرشتگان بود؟ اگر پاسخ مثبت است چرا مرتکب بزرگترین گناه شد با این که فرشتگان معصومند و اگر جواب آن منفی است یعنی از فرشتگان نبود، چرا در آیات قرآن نام او در زمره ملائکه ذکر شده است؟

پاسخ ـ به یقین او از فرشتگان نبود، چرا که قرآن با صراحت می گوید: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّهِ; او از جن بود، سپس نافرمانی پروردگارش را کرد»;(11) ولی از آن جا که پیش از آن در مقام اطاعت و بندگی بسیار کوشا بود در صف فرشتگان جای گرفت و به همین دلیل جزء مجموعه آنها محسوب می شد و اگر در پاره ای از تعبیرات مانند خطبه قاصعه (خطبه 192) به عنوان ملک از او یاد شده به همین دلیل است; به علاوه خودش با صراحت می گوید: «خَلَقْتَنی مِنْ نار; مرا از آتش آفریدی»(12) و می دانیم آفرینش جن از آتش است نه فرشتگان، همان گونه که در آیه 15 سوره الرحمن آمده: «وَ خَلَقَ الْجانَّ مِنْ مارِج مِنْ نار» در روایات اهل بیت(علیهم السلام)نیز به این معنا اشاره شده است.(13) اضافه بر اینها قرآن برای ابلیس، فرزندان و ذرّیه بیان کرده(14) در حالی که فرشتگان دارای زاد و ولد نیستند.

سؤال 2ـ چگونه ممکن است خداوند ابلیس را بر انسانها مسلّط کند تا آن جا که قدرت دفاع از آنها گرفته شود؟! و اضافه بر این چه لزومی داشت که این موجود اغواگر و گمراه کننده آفریده شود؟ و یا پس از آفرینش به او طول عمر و مهلت داده شود تا در گمراهی فرزندان آدم بکوشد و از هیچ تلاشی مضایقه نکند؟

پاسخ ـ اولا: شیطان به صورت یک موجود پاک آفریده شد و سالها قداست و پاکی خود را حفظ کرد تا آن جا که بر اثر اطاعت پروردگار همردیف فرشتگان شد، ولی سرانجام بر اثر خودخواهی و کبر و غرور و با سوء استفاده از آزادی خویش طریق گمراهی را پیش گرفت و به آخرین درجه انحطاط سقوط کرد.

ثانیاً: توجّه به این نکته ضروری است که نفوذ وسوسه های شیطانی در انسانها یک نفوذ ناآگاه و اجباری نیست; بلکه انسانها به میل و اختیار خودشان راه نفوذ را به روی او می گشایند و اجازه ورود را به کشور جانشان صادر کرده و به اصطلاح، گذرنامه آن را نیز در اختیار شیطان می گذارند و به همین دلیل قرآن با صراحت می گوید: «اِنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطان اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ; تو بر بندگان من تسلّط نخواهی یافت مگر گمراهانی که از تو پیروی کنند»(15) و در جای دیگر می فرماید: «اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بهِ مُشْرِکُونَ; تسلط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند و آنها که فرمانش را همردیف فرمان خدا لازم می شمرند».(16)

ثالثاً: امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در جمله های بالا به صورت ظریف و لطیفی جواب این سؤال را بیان کرده، می فرماید: «خداوند به او مهلت داد چرا که مستحقّ غضب الهی بود و می خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و وعده ای را که به وی داده بود منجّز گرداند».

یعنی از یکسو خداوند مجازات او را با این مهلت دادن سنگین تر ساخت، زیرا همان گونه که از آیات قرآن استفاده می شود کسانی که در مسیر گناه و گمراهی گام می گذارند خداوند هشدارهای مکرّری به آنها می دهد; اگر این هشدارها مؤثّر شد و بازگشتند چه بهتر وگرنه آنها را به حال خود وامی گذارد و مهلت کافی می دهد تا بارشان سنگین تر شود.(17)

از سوی دیگر وجود شیطان مایه آزمایش بزرگی برای انسانها و به تعبیر دیگر سبب تکامل افراد با ایمان می شود زیرا وجود این دشمن نیرومند برای مؤمنان آگاه و کسانی که می خواهند راه حق را بپویند نه تنها زیان بخش نیست بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است; زیرا می دانیم پیشرفتها و تکاملها معمولا در میان تضادها صورت می گیرد و هنگامی که انسان در مقابل دشمن نیرومندی قرار می گیرد، تمام نیرو و توان و نبوغ خود را بسیج می کند و به تعبیر دیگر وجود این دشمن نیرومند سبب تحرّک و جنبش هر چه بیشتر می گردد و در نتیجه ترقّی و تکامل حاصل می شود.

امّا کسانی که بیمار دل و سرکش و آلوده و گنهکارند، بر انحراف و بدبختیشان افزوده می شود و آنها در حقیقت مستحقّ چنین سرنوشتی هستند! «لِیجْعَلَ ما یلْقِی الشَّیطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبهِمْ مَرَض وَ الْقاسیةِ قُلُوبُهُمْ; هدف این بود که خداوند القای شیطان را آزمایشی قرار دهد برای آنها که در دلهایشان بیماری است و آنها که سنگدلند».

«وَ لِیعْلَمَ الَّذینَ اُوتُو الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیؤمِنُوا بهِ فَتُخْبتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ; و نیز هدف این بود که آگاهان بدانند، این حقّی است از سوی پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن، خاضع گردد».(18)

سؤال 3: چگونه شیطان خود را برتر از آدم می شمرد و بر حکمت خداوند معترض بود؟!

در پاسخ باید گفت خودخواهی و غرور، حجاب ضخیمی است که شخص را از دیدن واقعیات باز می دارد; آن گونه که ابلیس را باز داشت. او نه تنها در مقام عصیان و گناه و نافرمانی برآمد، بلکه به حکمت پروردگار خرده گرفت که چرا موجود شریفی همچون من را که از آتش آفریده شده ام دستور به سجده در بربر موجود پست تری که از خاک آفریده شده است دادی!

او چنین می پنداشت که آتش برتر از خاک است در حالی که خاک سرچشمه انواع برکات و منبع تمام موادّ حیاتی و مهمترین وسیله برای ادامه زندگی و در بردارنده انواع معادن و جواهر است ولی آتش چنین نیست. درست است که آتش و حرارت نیز یکی از وسایل زندگی است ولی بی شک نقش اصلی را موادّ موجود در خاک بر عهده دارد و آتش وسیله ای برای تکامل آنهاست.

در بعضی از روایات آمده است(9) که یکی از دروغهای ابلیس این بود که آتش را برتر از خاک می دانست در حالی که آتش معمولا از درختان یا مواد چرب به دست می آید و می دانیم درختان از خاکند و چربیهای گیاهی و حیوانی نیز همه (به واسطه) از زمین گرفته شده است.

اضافه بر این، امتیاز آدم تنها به خاطر برتری خاک بر آتش نبود; بلکه امتیاز اصلی او همان روح والایی بود که خداوند با تعبیر «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» به او بخشیده بود. به فرض که مادّه نخستین شیطان از ماده نخستین آدم برتر باشد دلیل بر این نمی شود که در برابر آفرینش آدم با آن روح الهی و مقام نمایندگی پروردگار سجده و خضوع نکند و شاید شیطان همه اینها را می دانست ولی کبر و غرور و خودپسندی به او اجازه اعتراف به حقیقت را نمی داد.


4ـ توجیهات بی اساس ناآگاهان

بعضی از فلاسفه ـ آن گونه که ابن میثم بحرانی (رحمة الله علیه) در شرح نهج البلاغه اش نقل می کند ـ تمام آنچه را در داستان آفرینش آدم و سجده فرشتگان و سرکشی و نافرمانی ابلیس آمده است تأویل و توجیه کرده و بر مفاهیمی غیر از آنچه از ظاهر آنها استفاده می شود حمل کرده اند.

از جمله این که گفته اند منظور از «فرشتگانی که مأمور به سجده برای آدم شده اند قوای بدنیه است که مأمور به خضوع در برابر نفس عاقله (روح آدمی) می باشند! و منظور از «ابلیس» قوه وهمیه است و لشکریان و جنود ابلیس همان قوایی است که از وهم (و هوای نفس) سرچشمه می گیرد که در تعارض با قوای عقلیه می باشد و منظور از بهشتی که آدم از آن رانده شد معارف حقّه و مطالعه انوار کبریای خداست! و امثال این توجیهات نادرست و بی مأخذ».(20)

اینها نمونه روشن تفسیر به رأی است که در احادیث فراوانی از آن نهی شده و سبب سقوط و دوری از خدا شمرده شده است.

می دانیم تفسیر به رأی و تحمیل پیش داوریهای ذهنی بر آیات و روایات همیشه مهمترین ابزار دست منحرفان و دین سازان و شیادان بوده که آیات قرآنی و روایات اسلامی را بر آنچه خودشان می خواهند ـ و خدا و اولیاءُ الله نگفته اند ـ تطبیق دهند و نیز می دانیم که اگر پای تفسیر به رأی به آیات و روایات گشوده شود هیچ اصل مسلّم و مبنای ثابت و حکم و قانونی باقی نمی ماند و همه چیز دستخوش افکار نادرست و هوا و هوسهای این و آن می گردد و کتاب و سنّت همچون قطعه مومی می شود در دست ناآگاهان و منحرفان که آن را به هر شکلی مایل باشند درمی آورند.

به همین دلیل محقّقان بزرگ اسلام اصرار دارند، قواعد مسلّمه باب الفاظ در فهم معانی کتاب و سنّت به کار برود. الفاظ باید بر معانی حقیقیش حمل شود، مگر این که قراین روشنی بر مجاز وجود داشته باشد، قراینی که در میان عرف عقلا مقبول باشد و در استدلالهای خود بر آن تکیه کنند.(21)

به هر حال ذکر داستان ابلیس و پایان کار او در این بخش از کلام مولا علی(علیه السلام) به عنوان درس عبرتی است برای همه انسانها تا نتایج کبر و غرور و خودخواهی و تعصّب را بنگرند و پایان کار ابلیس را که به لعنت ابدی و شقاوت جاودانی منتهی شد ببینند و هرگز در این راه بسیار پرخطر، گام ننهند.

این سخن را با کلامی از عالم بزرگوار مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه اش پایان می دهیم:

او می گوید از داستان آدم و ابلیس درسهای عبرت زیر را می توان گرفت:

1ـ هر کس نسبت به صاحب فضیلتی حسد بورزد یا با انسانی به خاطر مشارکت در ریاست و کار، به دشمنی برخیزد، او بر دین ابلیس است و در قیامت جزء اصحاب او خواهد بود.

2ـ راه معرفت دین و اخلاق کریمه یک راه بیش نیست و آن تسلیم و ثبات بر حق است، نتیجه آن هر چه باشد.

3ـ بسیاری از مردم اصرار بر باطل دارند نه به خاطر این که باطل را نمی شناسند، بلکه به خاطر عناد و دشمنی با مخالفان خود و می دانند که این اصرار غلط آنها را به بدترین عواقب گرفتار می سازد.

اگر ابلیس توبه می کرد و از راه غلط باز می گشت به یقین خدا توبه او را می پذیرفت و او دارای چنین استعداد و آمادگی ای بود ولی معتقد بود یک شرط دارد و آن این است که خداوند بار دیگر او را مأمور به سجده برای آدم نکند در حالی که خداوند قبول توبه او را مشروط به این شرط کرده بود.(22)


پی نوشت:

  1. «خنوع» به گفته «مقاییس» در اصل به معنای خضوع و تواضع است و دیگران نیز تعبیراتی شبیه به همین معنا دارند.

  2. سوره ص، آیات 70 و 71.

  3. سوره بقره، آیه 34.

  4. «حَمیة» از مادّه «حَمْی» (بر وزن نهی) در اصل به معنای حرارتی است که از آفتاب و آتش و موادّ دیگر و یا از درون بدن انسان تولید می شود و گاه از قوّه غضبیه تعبیر به «حمیت» می کنند چرا که در آن حالت انسان برافروخته و داغ می شود. و به حالت تب که مایه گرمی بدن است «حُمّی» گفته می شود.

  5. سوره حجر، آیه 36.

  6. اشاره به آیه 37 و 38، سوره حجر. متن آیه چنین است: «قالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ ـ اِلی یوْمِ الْوَقْت الْمَعْلُوم».

  7. تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 14، ح 46.

  8. چگونگی تأثیر هوای نفس همچنین تأثیر شیطان در انحراف انسان به بهترین وجهی در مناجات دوّم از مناجاتهای پانزده گانه امام علی بن الحسین(علیه السلام) آمده است.

  9. سوره بقره، آیه 34; سوره اعراف، آیه 11; سوره اسراء، آیه 61; سوره کهف، آیه 50 و سوره طه، آیه 116.

  10. نورالثّقلین، ج 1، ص 58.

  11. سوره کهف، آیه 50.

  12. سوره ص، آیه 76.

  13. مجمع البیان، ج 1، ص 82، ذیل آیه 34 سوره بقره.

  14. سوره کهف، آیه 50.

  15. سوره حجر، آیه 42.

  16. سوره حجر، آیه 100.

  17. سوره آل عمران، آیه 178 و سوره روم، آیه 41.

  18. سوره حج، آیات 53 و 54.

  19. به تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 472، ح 93 مراجعه شود.

  20. نهج البلاغه با شرح ابن میثم، ج 1، ص 190 به بعد.

  21. برای توضیح بیشتر به کتاب تفسیر به رأی نوشته آیة الله مکارم شیرازی مراجعه شود.

  22. فی ظلال نهج البلاغه، ج 1، ص 51.