[hadith]ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا [عِیشَتَهُ] عَیشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیهِ بدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرَارِ، فَبَاعَ الْیقِینَ بشَکِّهِ وَ الْعَزیمَةَ بوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بالْجَذَلِ وَجَلًا وَ [بالاعْتِزَاز] بالاغْتِرَارِ نَدَماً، ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَی جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَی دَارِ الْبَلِیةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّیةِ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، صفحه ی 41
اختلاف اقوال و عقاید در چگونگی آفرینش آدمی:
بدان که مردم درباره آغاز و چگونگی آفرینش آدمی اختلاف عقیده دارند
.
آنان که پیرو ادیان الهی هستند، یعنی مسلمانان و یهودیان و مسیحیان، معتقدند که مبدأ و سر آغاز آفرینش بشر، همان پدر نخستین، یعنی آدم علیه السلام است و بیشتر قصص آفرینش آدم در قرآن عزیز مطابق است با آنچه که در این باره در تورات آمده است
.
گروهی از مردم عقایدی دیگر در این مورد دارند
.
فلاسفه چنین پنداشته و گمان برده اند که برای نوع بشر و دیگر انواع، موجود نخستین وجود نداشته است
.
هندیان، گروهی که با فلاسفه هم عقیده اند همان سخن را که گفتیم می گویند و گروهی از آنان که معتقد به عقیده فلاسفه نیستند ولی اعتقاد به حدوث اجسام دارند، باز هم وجود آدم نخستین را ثابت نمی کنند و می گویند: خداوند متعال افلاک را آفرید و برای آنها حرکتی ذاتی قرار داد و چون افلاک به حرکت در آمد اجسامی آنرا آکنده کرد که خلأ ناممکن است. این اجسام اگر چه بر یک سرشت و طبیعت بودند ولی به سبب حرکت فلکی سرشت آنان دگرگون شد. هر چه به فلک متحرک نزدیک تر بود، گرمتر و لطیف تر بود و هر چه از آن دورتر بود، سردتر و سنگین تر
.
س
پس عناصر با یکدیگر آمیختند و از این آمیزش اجسام مرکب پدید آمد و سپس از اجسام مرکب نوع بشر پدید آمد، همچنان که کرم در میوه ها و گوشت و پشه در آبگیرها و جاهای بوی ناک پدید می آید و سپس برخی انسانها از برخی دیگر به روش تکثیر و تولید مثل به وجود آمدند و این مسأله به صورت قانونی پایدار در آمد و آنگاه آفرینش نخستین به فراموشی سپرده شد. و گویند ممکن است برخی از افراد بشر در برخی از مناطق دور افتاده، نخست به وسیله ترکیب اجسام پدید آمده باشند و سپس این کار قطع شده و طریق تولد و زایمان جانشین آن شده است زیرا طبیعت هر گاه برای به وجود آوردن راهی بهتر بیابد، از راه دیگر بی نیاز می شود
.
اما مجوسیان، آدم و نوح و سام و حام و یافث را نمی شناسند و به عقیده ایشان نخستین بشر که پدید آمده «کیومرث» است و لقب او «کوشاه» یعنی پادشاه کوهستان بوده و این بشر در کوه می زیسته است. برخی از مجوسیان این انسان نخستین را «گل شاه» یعنی پادشاه خاک و گل نام داده اند که در آن هنگام بشری که بر آنان پادشاهی کند وجود نداشت. و گفته اند معنی کلمه کیومرث یعنی موجود زنده و ناطق که سرانجام می میرد (زنده گویا و فانی). گویند او را چندان زیبایی عنایت شده بود که چشم هیچ جانداری بر او نمی افتاد مگر اینکه مبهوت و مدهوش می شد و چنین می پندارند که مبدأ آفرینش و حدوث او چنین بود که یزدان، یعنی به اعتقاد ایشان صانع نخست، در کار اهرمن، که به اعتقاد ایشان همان شیطان است، اندیشه کرد و چنان در دریای اندیشه فرو رفت که بر پیشانی او عرق نشست. با دست بر پیشانی خود کشید و عرق آنرا برافشاند و کیومرث از آن قطره عرق پدید آمد. مجوسیان را درباره چگونگی پدید آمدن اهرمن سخنان آشفته و بسیاری است که آیا او از فکرت و اندیشه یزدان، یا از شیفته شدنش به خویشتن، یا از اندوه و وحشت او پدید آمده است. همچنین در مورد اعتقاد به قدیم یا حادث بودن اهرمن میان ایشان اختلاف نظر است و شایسته و جای آن نیست که اختلاف عقاید آنان را اینجا بررسی کنیم
.
مجوسیان همچنین در مورد مدتی که کیومرث در دنیا باقی بوده است اختلاف نظر دارند. بیشتر گفته اند سی سال بوده و گروهی اندک گفته اند چهل سال بوده است
.
گروهی از مجوس گفته اند کیومرث سه هزار سال در بهشتی که در آسمان بوده اقامت داشته است و این سه هزار سال عبارت از هزاره های حمل [بره ] و ثور [گاو نر] و جوزاء [دو پیکر] است. آنگاه به زمین فرو فرستاده شد و سه هزار سال دیگر در زمین در کمال ایمنی و آرامش زیست و عبارت است از هزاره های سرطان [خرچنگ تیر ماه ] و اسد [شیر مرداد] و سنبله [خوشه گندم شهریور]. پس از آن سی یا چهل سال دیگر در زمین زیست که جنگ و ستیز میان او و اهرمن در گرفت و سرانجام درگذشت و نابود شد
.
در چگونگی نابود شدن کیومرث هم، با آنکه در موضوع کشته شدنش همگی متفقند، اختلاف نظر است. بیشتر مجوسیان می گویند: کیومرث پسری از اهرمن را که نامش خزوره بود کشت. اهرمن از یزدان یاری و فریاد رسی خواست و یزدان با توجه به پیمانهایی که میان او و اهرمن وجود داشت، چاره یی جز قصاص کردن کیومرث نداشت و او را در قبال خون پسر اهرمن کشت. قومی هم می گویند: میان اهرمن و کیومرث جنگ و ستیزی در گرفت و سرانجام در کشتی یی که با یکدیگر گرفتند، اهرمن بر او چیره شد و چون بر او دست یافت او را خورد و از میان برد
.
درباره چگونگی این ستیز می گویند: در آغاز کیومرث بر اهرمن چیره بود، آنچنان که بر او سوار می شد و بر اطراف جهان می گشت. اهرمن از کیومرث پرسید کجا و چه چیزی برای او از همه جا و همه چیز خوف انگیزتر و بیمناک تر است گفت: دروازه دوزخ. و چون اهرمن او را بر دروازه دوزخ رساند چموشی کرد، آنچنان که کیومرث نتوانست تعادل خود را حفظ کند و فرو افتاد و اهرمن بر او چیره شد، و به او گفت: از کدام سوی بدنش شروع به خوردن کند کیومرث گفت: از پای من شروع کن تا گاهی که زنده ام بتوانم به حسن و زیبایی جهان بنگرم. اهرمن بر خلاف گفته او شروع به خوردن او از ناحیه سرش کرد، و چون به بیضه های کیومرث و کیسه های منی او رسید دو قطره از نطفه کیومرث بر زمین افتاد و از آن نخست دو شاخه ریباس در کوهی به ناحیه اصطخر، که به کوه «دام داذ» معروف است، چکید و سپس بر آن دو شاخه ریباس، در آغاز ماه نهم، اندام های بشری پدیدار شد و در آخر آن ماه به صورت دو انسان نر و ماده در آمد و نام آن دو «میشی» و «میشانه» یا «ملهی» و «ملهیانه» است که همان آدم و حواء در اعتقاد پیروان ادیان الهی است.
مجوسیان خوارزم آن دو موجود را «مرد» و «مردانه» نام نهاده اند. آنان چنین می پندارند که این دو موجود، پنجاه سال بدون آنکه نیازی به خوراکی و آشامیدنی داشته باشند، از همه نعمتها برخوردار بودند و از هیچ چیز آزار نمی دیدند تا آنکه اهرمن به صورت پیری فرتوت بر آن دو آشکار شد و آنان را به خوردن میوه های درختان وا داشت و نخست خود از آن میوه ها خورد و آن دو که به او می نگریستند دیدند که او به صورت جوانی در آمد و در این هنگام بود که آن دو هم از آن میوه ها خوردند و در گرفتاریها و بدیها در افتادند و حرص در ایشان پدید آمد و با یکدیگر ازدواج کردند و فرزندی برای ایشان متولد شد که او را به سبب حرص و آزی که داشتند خوردند. آنگاه خداوند بر دل آنان محبت افکند و پس از آن شش بار دیگر فرزند برای آنان به دنیا آمد که هر بار دختری و پسری با یکدیگر همراه بودند و نامهای ایشان در کتاب اوستا که کتاب زرتشت است ثبت و معروف است. هفتمین بار برای آن دو «سیامک» و «پرواک» متولد شدند که این دو با یکدیگر ازدواج کردند و برای آنان «اوشهنج» [هوشنگ ] متولد شد و او نخستین پادشاه است و پیش از او کسی به پادشاهی شناخته نشده است و هموست که جانشین نیای خود، کیومرث شده و برای خود تاج و افسر فراهم آورده و بر تخت شاهی نشسته و دو شهر بابل و شوش را ساخته است
.
و این مطالبی است که مجوسیان درباره آغاز آفرینش می گویند
.