[hadith]وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدهِ أَنْبیَاءَ، أَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ] تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ، رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بهِمْ قِلَّةُ عَدَدهِمْ وَ لَا کَثْرَةُ الْمُکَذِّبینَ لَهُمْ مِنْ سَابقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلَی ذَلِکَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ و مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 414-405

لغات: 

اصطفاء: برگزیدن

اجتالتهم: آنها را از قصدشان برگردانید

فطرة: خلقت

مهاد: زمین

احداث: سختیها. اختصاص احداث به سختیها اختصاص عرفی است. 

مَحجّة: راه استوار و روشن

قرن: امّت

عِدَه: وعده

انجاز: قطعی شدن

سمَه: علامت، نشان

ملحد: برگشتن از حق بعد از روی آوردن به آن

انداد: امثال (برگزیدن مثل و مانند خدا از مخلوقین)

واتر: پیاپی فرستاد

اوصاب: امراض

حجة: دلیلی که انسان با آن بر غیر غلبه کند. 

غابر: پایدار- ناپدار (از اضداد)

نسلت: پشت سر هم گذشتند. از ریزش پر، پرنده و افتادن کرک و پشم حیوان گرفته شده است. 

میلاد الرّجل: زمان و مکان ولادت مرد

نسخ: از بین بردن

رخصه: کسی که در کاری سهل انگاری می کند. 

عزیمه: همّت. لغت رخصه، نسخ و عزیمه در عرف چنان که ذکر خواهیم کرد به معانی دیگری نیز اختصاص دارد. 

ارصدت له کذا: آن کار را برایش مهیّا کردم. 

شرح:

بحث اوّل-  ضمیر در کلمه «فی ولده» به آدم (ع) باز می گردد. یعنی خداوند از نژاد آدم (ع) انبیایی را برگزید. 

حال اگر این کلام اشاره به آدمی که نوع انسانی است باشد، نسبت تولّد یافتن از او عرفا روشن است. زیرا هر یک از اشخاص در اصطلاح اهل تأویل فرزندان همین نوع هستند و باز در معنی فرقی نمی کند که مقصود از آدم، اوّل شخص باشد که در روی زمین پدید آمده است. 

برگزیدن انبیا به وسیله خدا به معنای افاضه کمال نبوّت به آنها بر حسب آنچه که عنایت الهی از قبول و استعداد انبیاست می باشد. و مراد از اخذ میثاق وحی و ادای امانت تبلیغ رسالت، حکم حکمت الهی بر آنها به لحاظ وظیفه ای که در ضبط وحی در لوح وجود خود دارند می باشد، که نفوس ناقصه را به وسیله قدرت استعدادی که خداوند به آنها داده است، به خداوند جذب کنند و با کمالی که خداوند به آنها بخشیده قدرت دارند که ابنای ناقص نوع خود را کمال ببخشند. 

چون در عرف عهد و پیمان گرفتن به معنای الزام انسان به امری و تأکید بر قیام آن است. و التزام عملی به آن بستگی به درجه ایمان و ناظر دانستن خدا دارد، و از طرفی حکم الهی بر ارسال نفوس انسانی به این عالم مقرر شده و مقصود عنایت الهی از این بعث و انگیزش این بوده است که آنچه در نفس انسانها بالقوّه وجود دارد به کمال فعلی برسد و این هدف حاصل نمی شده است مگر این که بعضی از راهنمای بعضی قرار دهد. از راهنمایان بشری عهد و پیمان گرفته است که وظیفه خود را در ارشاد خلق به انجام برسانند. و بدین لحاظ کار انبیا و تعهّد آنها در مقابل رساندن دین خدا به مردم و ارشاد آنها، شباهت یافته است به امانتی که مردم در نزد هم می گذارند. پس اطلاق این الفاظ بر وحی الهی که در نزد انبیاست و استعاره آوردن برای آن معانی زیباست. 


کلام امام (ع) که فرمود: «لمّا بدّل اکثر خلق اللّه عهدهم...» به حکمت الهی در وجود انبیا و لوازم آن اشاره دارد. 

این کلام امام (ع) یک قضیّه شرطیّه متّصله ای است که تالی آن به دلیل پیوستگی داستان انبیا به داستان آدم، مقدّم بیان شده است. تقدیر کلام امام (ع) چنین بوده است: «لمّا بدّل اکثر خلق اللّه عهده الیهم» [جمله شرطیّه] «اصطفی سبحانه من ولده انبیاء اخذ علی الوحی میثاقهم فبعثهم فی الخلق» (جواب شرط). 

عهدی که آدم (ع) بدان اشاره کرده است همان معنایی است که در آیه شریفه قرآن آمده است: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ». در تفسیر این آیه ابن عبّاس گفته است هنگامی که خداوند آدم (ع) را آفرید بر پشت او دست کشید و تمام انسانهایی را که تا روز قیامت آفریده می شوند از پشت آدم خارج ساخت و به آنها گفت آیا من پروردگار شما نیستم گفتند چرا. آن گاه ندا دادند که امروز قلم از آنچه که باید تا روز قیامت تحقق بیابد رقم زد. 

مقصود از پدید آوردن ذریّه آدم از پشت آدم این است که وجود نوع انسانی به وسیله قلم قضای الهی نیز همه افراد مورد نظراند. بدین معنی که آنچه تا روز قیامت از بنی آدم پدید آید در علم الهی وجود دارد. مقصود از تقدیر الهی و به پایان رسیدن کار قلم همین است. 

مقصود از شهادت بنی آدم بر نفس خود این است که به زبان نیاز به خداوند عرضه داشتند که او معبود مطلق است و خدایی جز او نیست. 

به صورت قضیّه شرطیّه از کلام امام (ع) استفاده می شود که بیشتر فرزندان آدم از پیمان اطاعت خدا و پایداری بر صراط مستقیم و عدم اطاعت از شیطان سر بر تافتند، زیرا که حبّ دنیا بر آنها غلبه دارد و موجب دور شدن از مقتضای فطرت اصلی که بر آنها آفریده شده اند می شود و توجّه آنها را از قبله حقیقی که باید به آن توجّه کنند برمی گرداند. این انحراف از فطرت اصلی بدین سبب است که از نیروهای بدنی ویژه ای که به طرف کمال می روند ترکیب شده اند و ناگزیر بیشترشان پیمان شکنی کردند. و به عبادت خداوند ادامه ندادند و بر راه راست حق پایدار نماندند و به خاطر اطاعت و پرستش شیطان از خدا فرمان نبردند چنان که خدای سبحان می فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ». 

انسان به صورت همان ترکیب عنصری، لذّتهای زودگذر زندگی موجب می شود در باره حق جاهل و از شکر مداوم که شایسته خداوند است غافل بماند. 

و چون پیمان دیرینه را فراموش کرده اند برای خداوند شبه و مثل برگرفته اند و شیاطین آنها را از گواراترین میوه های بهشتی که معرفت خداست باز دارند و از پرستش خداوند که نردبان و وسیله برای چیدن میوه های بهشتی است، باز داشت. 

چون شأن انسانها پیمان شکنی و دیگر مطالب بوده است، در حکمت الهی واجب شده است که دسته ای از آنها را به کمال والایی اختصاص دهد که بدان وسیله ابنای نوع را از مسیرهای انحرافی باز دارد و افراد ناقص یعنی فروتر از خودشان را کمال ببخشند. این دسته گروه انبیا (ع) می باشند و به نتیجه کار آنها در کلام امام (ع) چنین اشاره شده است: «لیستادوهم میثاق فطرته» یعنی خدا انبیا را برای آن هدفی که آفریده شده و بر آن سرشته شده اند برانگیخت تا به عبودیّت خداوند اقرار کنند و انسانها را که پیرو شهوات باطنی و سرگرم لذّات وهمی زودگذر شده اند، باز دارند و به خدا هدایت کنند. این بعث و جذب انبیا گاهی به تذکّر دادن نعمتهای مادّی خداوند و آگاه کردن آنان بر لزوم شکرگزاری بخششهای بزرگ خداست، و گاهی با ترغیب و تشویق به درجاتی که خداوند برای اولیای خود فراهم آورده است، و گاهی به ترساندن از عذاب جهنّم که خداوند برای دشمنان ستمگرش آماده ساخته است، و گاهی به ایجاد تنفّر از امور پست دنیا و خوار شمردن آنها می باشد. 

امام (ع) به موارد فوق با جمله: «یذکّروهم منسیّ نعمته» اشاره فرموده است. 

چون اثبات هر موضوعی نیاز به استدلال قانع کننده و برهان اثباتی دارد انبیا در تبلیغ رسالت پروردگار بر علیه منحرفان استدلال کرده و آنها را از روز ملاقات پروردگار که وعده داده شده ترسانده و به دلایلی چند بر یگانگی خدا و این که او به تنهایی شایسته پرستش است اشاره کرده اند و این مقصود امام (ع) از جمله: «دفائن العقول و کنوزها».

استعمال دفائن در کلام امام (ع) استعاره لطیفی است. چون گوهرهای خرد و نتایج اندیشه در وجود انسانها بالقوّه موجود بوده است، به گنجینه های نهفته شباهت پیدا کرده و استعاره آوردن دفینه برای آنها شکلی زیبا یافته است. 

چون انبیا برای آماده ساختن نفوس و استخراج و اظهار جواهر اندیشه انسانها اساس و اصل هستند، نسبت برانگیختن افکار به آنها زیباست و برای این که انسانها را ارشاد کنند نیاز به ادلّه و براهین و زمینه هایی دارند که عبارت از نشانه های قدرت الهی است که در عبارت امام (ع) به شرح زیر آمده است: آسمان برافراشته ای که دارای تازگیهای صنع الهی و عجایب حکمت خداوندی است و زمینی که در زیر پای انسانها گسترده شده که در آن تصرّف می کنند و نیازمندیهای زندگی را به دست می آورند و قوام حیاتشان را تأمین می کنند و تا پایان عمر از نعمتهای زمین بهره مند می شوند، و زمانی که برای زندگی آنها مقدّر شده است که پس از آن از این دنیا رخت برمی بندند و به سوی پروردگارشان باز می گردند، بزرگترین دلیلی است که انسان را از کارهای زشت باز می دارد و به حق تعالی توجّه می دهد یاد مرگ و رجوع به خداست. لذا پیامبر اسلام فرموده اند «از آنچه که لذّات را نابود می کند فراوان یاد کنید» همچنین یاد بیماریهایی که قوای انسان را به تحلیل می برد و او را پیر می کند، و مصیبتهایی که پیاپی به انسان عارض می شود، همه اینها زمینه های استدلال انبیا برای مردم است تا آنها را توجّه دهند که مصائب از طرف خداوند قدرتمندی به وجود آمده اند که دارای سلطه و سیطره است. و او پادشاه مطلقی است، که خلق و امر به فرمان اوست تا در ذهن انسانها پیمانی را که در فطرت اصلی شان بوده و با خدا در روز الست بسته بودند که او واحد و حق و شایسته پرستش است و اینک فراموش کرده اند که دوباره برقرار و تثبیت کنند. قرآن کریم به این آیات و نشانه های اشاره کرده و می فرماید: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ». و باز می فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها». 

و باز می فرماید: «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسعُونَ وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ». 

علاوه بر اینها نشانه هایی که بر ذات مقدّس حق دلالت دارند و استدلال خداوند متعال به زبان انبیا که ترجمان وحی بر خلق می باشند تا آنها را با توجه به این الطاف به قرب خدا ارشاد و به کرانه اقیانوس عزّت حق و رسیدن به محضر قدس ربوبی هدایت کنند، بالاتر است خداوند از آنچه را که مشرکان می گویند: وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ.


فرموده است: «و لم یخل سبحانه... خلفت الابناء»

این سخن امام (ع) به عنایت خاص خداوند نسبت به خلق اشاره دارد به این شرح که هیچ امّتی را بدون پیامبری که آنها را به سوی خداوند راهنمایی کند نگذاشته است. خداوند متعال می فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ». 

خداوند هیچ امّتی را بدون کتابی که آنها را به عبادت خود فرا خواند و عهد فراموش شده را به یادشان آورد و اخبار و عبرت گذشتگان را بر ایشان بازگوید، وا نگذاشت، کتاب را راهنمای آنها قرار داد و ادلّه قاطع و براهین قانع کننده ای که در قرآن آمده است استدلال کرد و نظام امورشان را توضیح داد و آنها را به مبدأ و معاد متوجّه ساخت. 

قضیه منفصله ای که در کلام فوق الذکر آمده است قضیّه منفصله مانعة الخلو است. 


فرموده است: «رسل لا تقصّر بهم قلّة عددهم و لا کثرة المکذّبین لهم»

سخن امام (ع) اشاره به این است که هر چند عدد انبیا نسبت به جمعیّت اندک است و تعداد تکذیب کنندگان فراوان، همچنان که هر پیامبری که در میان امّتی مبعوث شد گروهی با او به مخالفت برخاسته، دشمنی کرده و سخن او را تکذیب کردند ولی هیچ یک از این تکذیبها قصوری در ادای تکلیف به وجود نیاورد و از اقدام برای ارشاد مردم به آنچه مصلحت معاش و معادشان بود و در عین حال ناخوشایند بود باز نداشت. بلکه هر یک به تنهایی بپا خواست و مردم را به طاعت پروردگار دعوت کرد و در پیکار با دشمنان دین متحمل رنجهای بی شماری شد. و دعوت خداوند را با عنایت و توجّه او در اطراف زمین نشر داد، تا این که آثار دین محفوظ و سنّتهای الهی استوار گردید تا زمانی که حکمت الهی اقتضا کرد به جای پیامبر قبلی پیامبر بعدی مبعوث شود. در این باره خداوند متعال می فرماید: «رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاس عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ». 


فرموده است: من سابق سمّی له من بعده 

در این عبارت امام (ع) «مِنْ» برای بیان تمیز و تبیین فضیلت انبیاست. 

مقصود این است که خداوند پیامبران سابق را از وجود پیامبران آینده آگاه ساخته بود. بنا بر این بعضی از آنها مقدمه تصدیق بعضی دیگر بودند، همانند عیسی (ع) برای پیامبر اسلام، چنان که خداوند از قول عیسی نقل می کند: «وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا ...» و پیامبران بعد پیامبران قبل را تأیید کرده اند چنان که پیامبر اسلام پیامبران گذشته را مورد تأیید قرار داد به این ترتیب کار ادامه یافت و نظام الهی پا برجا شد. 


فرموده است: «مضت الامم و سلفت الآباء.... من الجهالة». 

امام (ع) سیر نبوت را در این خطبه از آدم شروع و به پیامبر اسلام پایان می دهد. ترتیب طبیعی نیز همین است.