[hadith]وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ الَّذی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ یَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ [یَوْلَهُونَ] یَأْلَهُونَ إِلَیْهِ [وَلَهَ] وُلُوهَ الْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبیَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بمَلَائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بعَرْشهِ یُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ یَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذینَ حَرَماً [وَ] فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ کَتَبَ [عَلَیْهِ] عَلَیْکُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ "وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاس حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ".[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 470-449
بحث اوّل- فضیلت حج:
فضیلت حج از جنبه های مختلف است:
الف- کلام حق تعالی: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاس بالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ». قتاده در تفسیر این آیه گفته است وقتی که خداوند ابراهیم خلیل را امر کرد که در میان مردم اعلام حج کند، ابراهیم (ع) ندا در داد: ای مردم برای خداوند خانه ای است به سوی این خانه بیایید. در تفسیر این کلام خداوند که فرموده است: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» گفته شده است که منظور تجارت در موسم حج و پاداش در آخرت می باشد وقتی که یکی از علمای پیشین این آیه را شنید گفت قسم به پروردگار کعبه که خداوند حاجیان را آمرزید.
ب- معصوم (ع) فرموده است: «هر که حج بجا آورد و کار زشت و فسقی انجام ندهد از گناه پاک می شود مانند روزی که از مادر متولّد شده است» قبلًا چگونگی سودمند بودن عبادت را در رهایی از گناه توضیح دادیم.
ج- پیامبر (ص) فرمود: «هیچ روزی شیطان کوچکتر و حقیرتر و خشمگین تر از روز عرفه دیده نشده است». بیچارگی شیطان در آن روز به این دلیل است که نزول رحمت خدا و عفو گناهان بزرگ را می بیند، زیرا گفته شده است که گناهانی هستند که آمرزیده نمی شوند مگر به توقّف در عرفه. این حقیقت را امام صادق (ع) از رسول خدا نقل کرده است و سرّ این مطلب این است که توقف در عرفات با توجه به کثرت جمعیّت که به درگاه خدا تضرع و زاری می کنند در اشخاص تأثیر می گذارد و هر کس با تمام استعداد و ظرفیّتش می تواند به فیض برسد زیرا زیادی جمعیت علّت بزرگی است در انفعال نفس و خشیت از خدا و نورانی شدن نفس چنان که بزودی بیان خواهیم کرد انشاء اللّه.
د- پیامبر خدا (ص) فرموده است: «یک حج نیک بهتر است از دنیا و آنچه در آن است، برای حجّ نیک پاداشی جز بهشت نیست».
ه- رسول خدا (ص) فرمود: «حج گزاران و عمره کنندگان به خدا وارد می شوند و زوّار او هستند، اگر از او چیزی بخواهند به آنها می بخشد و اگر از او طلب آمرزش کنند آنها را می آمرزد و اگر دعا کنند استجابت می کند و اگر شفاعت کنند، شفاعت آنها را می پذیرد».
و- از طریق اهل بیت از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «بزرگترین گناهکار کسی است که وقوف در عرفه داشته باشد و گمان کند که خدا او را نیامرزیده است».
در فضیلت جزئیّات حج اخبار فراوانی است که باید از منابع خودش جستجو کرد.
بحث دوّم- آداب دقیق حج
و آن ده چیز است: اول- هزینه مسافرت حج، حلال و دل از تجارت غیر خدا خالی باشد. در خبری که از طریق اهل بیت نقل شده آمده است که هر گاه آخر الزّمان فرا رسد مردمی که به حج می روند چهار دسته خواهند بود: پادشاهان برای خوشگذرانی، ثروتمندان برای تجارت، فقرا برای گدایی و قاریان برای خودنمایی و ریا کاری.
آنچه در خبر آمده است اشاره دارد به بعضی از اغراض دنیوی که ممکن است به نیّت حج افزوده شود همه این اغراض مانع از فضیلت حج و مقصود شارع می باشد.
دوّم- حج گزار با افرادی که مردم را از راه خدا و مسجد الحرام باز می دارند همکاری و مساعدت نکند زیرا این اعانت بر ظلم و فراهم آوردن اسباب تباهکاری و ایجاد جرأت بر علیه روندگان به سوی خداست که اگر انجام حج اعانه بر ظلم باشد باید در خلاصی از آن کوشید و اگر قدرت بر رهایی یافتن از کمک به ظالمان نباشد نرفتن به حجّ از کمک کردن به ظالمان در بدعتگذاری که منتهی به سنّت خواهد شد بهتر است.
سوّم- فراهم بودن هزینه و احتیاجات سفر و آمادگی نفسانی در خرج کردن مال و انفاق به حدّ اعتدال که از بخل و تبذیر دور باشد زیرا صرف مال در راه مکّه انفاق در راه خداست. پیامبر خدا (ص) فرموده است: «حج مبرور پاداشی جز بهشت ندارد. عرض کردند یا رسول اللّه حج مبرور یعنی چه فرمود خوشرویی در سخن و اطعام کردن».
چهارم- دوری از پلیدی و فسق و جدال چنان که خداوند متعال فرموده است: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ». مقصود از رفث، هر حرف بیهوده و ناسزاست و در این معنی ملاعبه با زنان (در حال احرام) داخل است زیرا ملاعبه و گفتگو با زنان هیجان ایجاد می کند و مقدمه حرام می شود و بدین سبب حرام است و شارع مقدّس چیزی که زمینه حرام را فراهم آورد برای ریشه کن کردن حرام آن را به جای حرام دانسته و نهی کرده است.
منظور از فسوق بیرون رفتن از طاعت خداست و مقصود از جدال که نهی شده مجادله و خصومتی است که موجب خصومت و دشمنی و تفرقه مسلمین شود. همه اینها ضدّ مقصود شارع از حج و دوری از یاد خداست.
پنجم- با قدرت و نشاط نفس پیاده به حج برود، زیرا پیاده حج رفتن افضل، و اقرار به بندگی خدا در جان او نافذتر می شود. بعضی از دانشمندان گفته اند سواره به حج رفتن بهتر است به این دلیل که هزینه سفر بیشتر می شود و علاوه بر این اذیّت و خستگی ندارد و بنا بر این به سلامت و ادای حج نزدیکتر است. این گفته علما با آنچه ما گفتیم مخالف نیست حق این است که به تفصیل معتقد شویم بدین معنی که هر کس پیاده رفتن برایش آسانتر است حج رفتن پیاده برای او فضیلت بیشتری دارد و اگر پیاده روی موجب ضعف و بدخلقی در عمل می شود سواره افضل است، زیرا مقصود توانایی بیشتر بر یاد خدای تعالی و سرگرم نشدن به غیر خداست.
ششم- بر شتر بدون کجاوه سوار شود، زیرا کجاوه داشتن از ویژگیهای مترفان و متکبّران است و علاوه بر این کجاوه نداشتن، سبب سبکباری شتر می شود مگر عذر موجّهی برای وجود کجاوه موجود باشد. پیامبر خدا سواره حج انجام داد در حالی که بر شتری سوار بود که پالانش کهنه و قطیفه ای بود که چهار درهم قیمت داشت و با همان وضع حج به جا آورد تا مردم به هیأت و شمایل پیامبر بنگرند و فرمود اعمال حجّتان را از من یاد بگیرید.
هفتم- حاجی با هیأتی ساده که نزدیک به ژولیدگی است به قصد حج بیرون رود و از زینت و زیوری که موجب فخر می شود خودداری کند، زیرا تجمّل، شخص را از زیّ صالحان و سالکان الی اللّه خارج می کند. از پیامبر خدا روایت شده است که فرمود: «خدای تعالی در مورد حاجیانی که ظاهر ساده دارند به فرشتگان می گوید به زوّار خانه من بنگرید که از راههای دوری خاک آلود و پریشان به سوی من آمدند» و خداوند تعالی فرموده است: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ»، تَفَثْ در لغت به معنای ژولیدگی و خاک آلودگی است و خارج شدن از ژولیدگی به وسیله ناخن گرفتن و سر تراشیدن است.
هشتم- با چهار پای خود مدارا کند و بیش از توانش بر او بار نکند، از اهل ورع و تقوا باشد و در حالی که سواره است نخوابد مگر این که او را چرت فرا گیرد.
پیامبر خدا (ص) فرموده است «پشت چهار پایان خود کرسی قرار ندهید» مستحب است که صبح و شب برای آسایش و استراحت چهارپا از آن پیاده شوند و سرّ این کار، مراعات رقّت و رحمت و دوری از قساوت و ظلم است زیرا با ستم بر حیوان از قانون عدل خارج شده و عنایت خدا و شمول آن را رعایت نکرده است، چون حیوان نیز مانند انسان خسته می شود.
نهم- هنگام قربانی سعیش این باشد که قربانی چاق و گران قیمت باشد.
روایت شده که عمر قربانی همراه داشت که سیصد دینار می خریدند از پیامبر سؤال کرد که این قربانی را بفروشد و با پول آن قربانی پست بخرد. پیغمبر او را از این کار نهی فرمود و دستور داد که همان اوّلی را قربانی کند، زیرا مقصود از قربانی فراوانی گوشت نیست بلکه منظور تزکیه نفس و پاکیزگی آن از پستی بخل و آراستن آن با تعظیم برای خداست. خداوند می فرماید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ». رسول خدا (ص) فرموده است «هیچ کار انسان نزد خدا دوست داشتنی تر از ریختن خون قربانی نیست». روز قیامت قربانی با ویژگیهای خود حاضر می شود. قبل از این که زمین آفریده شود مقرر شد خون حیوانی در جای معیّنی از زمین ریخته شود و به وسیله آن نفس انسانی پاکیزه گردد.
دهم- با انفاق مال و قربانی و با کمبود و هزینه سفری که برایش پیش می آید نفس خود را پاکیزه گرداند زیرا با صرف مال به خدا متکی شده و عوض آنها را از خدا می خواهد و این صرف مال و پاکیزگی نفس دلیل قبولی حج اوست.
بحث سوّم- وظایف قلبی حاجی در هر عمل از اعمال حج
نخست باید موقعیّت حج را در دین شناخت، بعد شوق به آن پیدا کرد و بعد تصمیم برای انجام حج گرفت و به دنبال این تصمیم علایقی که مانع از انجام حج است قطع کرد و آن گاه زاد و توشه و مرکبی که وسایل رفتن به حج است تهیه کرده سپس به سوی مقصد حرکت کند و بعد در میقات احرام ببندد و تلبیه بگوید و وارد مکّه شود و اعمال لازم را تا پایان حج انجام دهد. در هر حالتی از این احوال برای حج کننده یادآوری و برای عبرت گیرنده عبرت، و برای اراده صادق، نیّت و برای شخص با ذکاوت اشاره به اسراری است که اگر توفیق دست دهد صفای قلب و طهارت باطن به آنها بستگی دارد.
منظور از شناخت و فهم موقعیّت حج این است که وصول به حق حاصل نمی شود مگر غیر خدا را که عبارتند از قصد خواستهای بدنی و لذّات دنیوی از دل بزدایی و در همه حالات خود را از خواستهای نابجا دورسازی و به ضروریّات اکتفا کنی و به همین دلیل است که راهبان در گذشته از خلق دوری می جستند و به دلیل ترس از آمیزش با خلق و جهت انس با خالق در بلندیهای کوه مسکن می گزیدند و از هر چه غیر خدا بوده است اعراض می کرده اند و بدین لحاظ معصوم (ع) آنها را مدح کرده و در باره آنها فرموده است: «تقرّب افراد به خدا به این دلیل بوده است که قسیّس و رهبان بوده اند و در عبادت خدا تکبّر نداشته اند».
هنگامی که رسم کناره گیری از دنیا و توجّه به خدا کهنه شد و مردم به پیروی از شهوات و علاقه به دنیا و عدم توجه به خدا روی آوردند، خداوند پیامبر (ص) را برای زنده کردن راه آخرت و تجدید راه انبیا برای پیمودن راه خدا مبعوث گردانید.
طرفداران ملل مختلف از پیامبر در باره رهبانیّت و ملازم شدن در مسجد پرسیدند، فرمود: به جای آن دو، جهاد و تکبیر که بالاترین شرف است مقرر شده است منظور از تکبیر حج است و از ملازمان در مسجد پرسیده شد، فرمود ملازمان در مسجد روزه دارانند خداوند سبحان حج را رهبانیّت این امت قرار داد و با نسبت دادن خانه به خود آن را شرافت بخشید و جایگاه عبادت بندگان قرار داد. و اطراف خانه را برای عظمت و بزرگی امر، حرم قرار داد و عرفات را همچون می دانی فرا روی حرم مقرر فرمود، و حرمت مکّه را با حرام کردن صید و قطع درختان تأکید فرمود و مکّه را بسان پیشگاه سلاطین قرار داد که دیدار کنندگان از راه دور پریشان موی و متواضع به جانب آن می آیند تا در پیشگاه پروردگار خانه حالت خضوع و نیازمندی نسبت به جلال او داشته باشند و در برابر عظمت و عزّت او آرامش خاطر بیابند و با توجّه به این که مکانی برای او نیست ولی این مکان را برای انجام عبادت مقرر کرده است و توجّه به این حقیقت در عبودیّت مردم مفیدتر است.
برای همین است که خداوند انسانها را به اعمالی در مکه موظّف کرده است که با فهم ما انسی ندارد و عقل ما به آنها دست نمی یابد، مانند رمی جمرات، سعی میان صفا و مروه به تکرار، و... در این اعمالی که فایده آنها برای ما آشکار نیست کمال بندگی و عبودیّت تحقّق می یابد، بر خلاف دیگر عبادت مثل زکات که انفاق است و جهت آن معلوم و عقل ما فایده آن را درک می کند، و مانند روزه که شهواتی را که دشمنان خدایند در هم می شکند و ما را از سرگرم شدن به امور دنیوی باز داشته و به خدا متوجّه می سازد و مانند رکوع و سجود در نماز که بیان کننده تواضع ما در برابر خداوند با آن هیأت خاص می باشد، و نفوس به عظمت خدا انس پیدا می کنند. ولی اعمالی مانند رمی جمره و... که در حجّ واجب است عقل ما به رموز آنها دست نمی یابد و انجام دادن آنها به خاطر امر خدا و به قصد امتثال امر او می باشد، از آن جهت که تبعیّت آن واجب است. در انجام این اعمال عقل ما نقشی ندارد، نفس و طبع ما برای انجام فعل از آن جهت که فایده خاصی را داراست به دور می باشد، زیرا آنچه را که عقل ما درک کند و حکمت را در عمل بفهمد طبع ما به انجام آن میل کامل پیدا می کند و این میل در جهت فرمانبری ما را کمک کرده و علّت انجام فعل می شود چه بسا که همین فهم علّت، کمال بندگی و خضوع را برای ما به وجود آورد و به همین دلیل است که پیامبر (ص) خصوصاً در باره حجّ فرموده است: «لبیّک بحجّة حقّا تعبّدا و رقّا». این تعبّدا و رقّا را در نماز و غیر آن نفرموده است زیرا اقتضای حکمت الهی در رابطه با نجات مردم این است که اعمالشان بر خلاف هوای نفسشان باشد بلکه اختیار نفس و خواست آنها باید به دست شارع باشد و در اعمالشان صرفا راه فرمانبرداری را بروند و مقتضای عبودیّت این است که آنچه را از انواع عبادت که عقلشان بدانها نمی رسد و از مقتضای طبعشان به دور است به خاطر بندگی محض آن را انجام دهند و ریشه تعجّب مردم از اعمال عجیب فراموشی از اسرار آنهاست.
امّا شوق- فهمیدن این حقیقت که خانه، خانه خداست و آن را به منزله پیشگاه سلاطین قرار داده است اشتیاق برانگیز است، پس هر کس قصد خانه خدا کند قصد خدا را کرده است و هر که به وسیله مثال محسوس (خانه کعبه) آهنگ حضرت باری تعالی کند شایسته است به دلیل شوق خویش به محضر حق و کعبه حقیقی که در آسمان است- و این کعبه در زمین به منظور توجّه به کعبه حقیقی بنا شده- حرکت کند. و خانه حق را با همین هدف زیارت کند تا به حکم وعده خداوند کریم، وجه پروردگار متعال را مشاهده کند.
مقصود از عزم، حضور ذهنی است به این که تصمیم بگیرد از زن و فرزند جدا شود و با ترک شهوات و لذّات به پروردگار روی آورد و متوجّه زیارت خانه حق شود و از عظمت و شأن خانه، عظمت پروردگار را دریابد و تصمیم خود را برای خدا خالص و آن را از آلودگی به ریا و نام و آوازه دور گرداند، زیرا شهرت طلبی، شرک خفّی است. و باید این حقیقت را بداند که جز قصد و عمل خالص او پذیرفته نمی شود و از زشت ترین زشتیها این است که قصد خانه پادشاه و حرم او را بکنی و در دل دیگری را در نظر داشته باشی در حالی که او از چشم برهم زدن و اندیشه درون تو مطّلع است اگر چنین باشد امور بهتر و والا را به امور پست و زشت تبدیل کرده ای منظور از قطع علایق حذف همه خواستهای قلبی غیر از قصد عبادت و توبه خالص از ظلم و انواع معاصی است، زیرا هر مظلمه ای نوعی علاقه است و هر علاقه ای دشمن حاضری است که به انسان در آویخته و بر علیه او فریاد می زند و می گوید آیا قصد خانه پادشاه را کرده ای با این که او بر نافرمانی تو در منزلت آگاه است به او اهانت می کنی و توجّه به نهی و منع او نداری و شرم نداری که مانند یک بنده گناهکار بر او وارد شوی و او درهای رحمتش را بر تو ببندد و تو را در بازداشتگاه خشمش گرفتار سازد پس اگر میل به قبول زیارتت داری از همه معاصی در آی و همه علایق قلبی خود را از غیر خدا قطع کن تا با چهره دلت متوجّه خدا شوی همان گونه که با چهره ظاهرت متوجّه او هستی. از قطع علایق در سفر حج یاد قطع علایق در سفر آخرت کن، زیرا تمام ویژگیهای حج مثالهای نزدیکی برای سفر آخرت است که از اسرار و رموز حج به اسرار و رموز آخرت انتقال پیدا می شود.
امّا زاد و توشه سفر حجّ- زاد و توشه را باید از جای حلالی تهیه کرد. هر گاه احساس کند که زاد و توشه را از روی حرص و بیش از نیاز فراهم کرده است و یا ناپاکی در آن وجود دارد و یا اسرافی در آن صورت گرفته است باید پیش از رسیدن به مقصد آن را اصلاح کند و سفر آخرت را که از این سفر طولانی تر است و توشه آن تقواست به یاد آورد. به چیزهایی غیر تقوا که صلاحیّت زاد و توشه بودن برای آخرت را ندارند و یا در همین دنیا باقی می مانند، توجّه نکند و باید از آلوده ساختن اموری که زاد و توشه آخرت قرار می گیرند به ریا و تاریکیهای گناه پرهیز کند و آنها را فاسد نکند که در غیر این صورت مشمول قول خداوند متعال قرار می گیرد: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسنُونَ». باید چهارپایی را که بر آن سوار است ملاحظه کند و آزارش ندهد و متذکّر منّت خدای تعالی و شمول عنایت و رأفت حقّ متعال باشد، آن جا که می فرماید: «وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بشقِّ الْأَنْفُس إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ». باید خداوند متعال را بر این نعمت گرانبها و این نیّت بزرگ سپاسگزار باشد و از نقل و انتقال با مرکب سواریش به منزل آخرت که شکی در آن نیست انتقال پیدا کند. و شاید که سفر آخرت نزدیکتر از سوار شدن بر چهارپا در سفر حجّ باشد. بنا بر این باید در باره سفر آخرتش احتیاط لازم را داشته باشد. باید دانست که از این مثلهای محسوس باید به وسایل نجات از سختیهای بزرگ که عذاب خدای تعالی است انتقال پیدا کنیم.
اما جامه احرام و خریدن و پوشیدن آن- باید از پوشیدن لباس احرام به یاد کفن افتاد و شاید هم پوشیدن کفن نزدیکتر از پوشیدن لباس احرام باشد. بنا بر این از پوشیدن احرام باید به یاد پوشش انوار الهی بود که هیچ کس از عذاب خدا، جز با پوشش انوار الهی خلاصی ندارد. پس باید به اندازه توان در کسب انوار الهی کوشید.
امّا بیرون آمدن از شهر و دیار برای سفر- به هنگام خروج باید حضور ذهنی داشته باشد که از زن و فرزند جدا می شود و به سفری غیر از سفرهای دنیا و رو به خدا می رود و باید توجّه داشته باشد که نتیجه این سفر این است که به پیشگاه پادشاه پادشاهان و بزرگ بزرگان و در زمره زائرینی است که او را به طواف کعبه فرا خوانده اند و او اجابت کرده است، و شوق آن چیزی را در سر دارد که مشتاق بود. و علایق را قطع کرده و از مردم جدا شده و روی به خانه خدا آورده است و امیدوار است که به وجه خداوند کریم نظر افکند. در دل باید امید وصول به پیشگاه خداوند و قبولی اعمالش را از باب تفضّل خداوند داشته باشد.
باید معتقد باشد که اگر پیش از رسیدن به طواف خانه بمیرد خدا را ملاقات کرده و بر او وارد شده است. چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ» باید از مشاهده گردنه هایی که در راه وجود دارد گردنه های آخرت را به یاد آورد. و از مشاهده درندگان و مارها، حشرات قبر را، و از ترس صحراها وحشت گور و تنهایی را به یاد آورد، همه این مشکلات انسان را به سوی خدا سوق داده و امر معاد را به انسان تذکّر می دهد.
امّا احرام و لبیک میقات- حاجی باید متوجّه باشد که با لبیک گفتن ندای خداوند تعالی را اجابت کرده است ولی در این که اجابت او مورد قبول واقع می شود یا خیر باید بین خوف و رجا باشد و در عین حال امر خود را به خدا واگذار و بر او توکّل کند.
سفیان بن عیینه نقل کرده است که علیّ بن الحسین زین العابدین (ع) حجّ به جا آورد. هنگامی که احرام پوشید و بر مرکبش نشست، رنگش زرد شد و رعشه ای بر بدنش افتاد و نتوانست لبّیک بگوید. از او سؤال شد آیا لبیک نمی گویی فرمود می ترسم که خداوند بگوید لا لبیک و لا سعدیک. وقتی که لبیک گفت بیهوش شد و از مرکبش به زمین افتاد و همین وحشت و ترس بر حضرتش باقی بود تا حجّ را به پایان رساند.
خدا تو را بیامرزد. اکنون به این نفس پاکیزه بنگر که به دلیل استعداد دریافت انوار الهی، رائحه الهی و نفخات ربّانی او را فرا می گیرد و از هر چیزی بجز جلال و عظمت او فراموش می کند. حاجی باید به هنگام اجابت ندای خداوند سبحان متذکّر اجابت ندای خداوند در نفخ صور و حشر خلق از قبور و ازدحامشان در عرصه قیامت باشد، در حالی که اجابت کنندگان ندای حقّ متعال در قیامت به مقرّبان و مغضوبان و مقبولان و مردودان و مردّدان تقسیم می شوند و در خوف و رجا قرار دارند و حجّاج در میقات نیز چنین اند که نمی دانند اتمام حج برای آنها ممکن خواهد بود یا نه.
امّا ورود حاجی به مکّه- به هنگام ورود باید توجّه داشته باشد که به حرم امن خدا وارد می شود و امیدوار باشد که با ورود به خانه حق از عذاب خدا در امان خواهد بود و هم بترسد که از اهل قرب نباشد، ولی امیدواری او باید غالب باشد، زیرا لطف خداوند کریم عمیم است و شرف خانه او عظیم و حق زائر مورد توجّه و پناه بردن به خانه خداوند ضایع نمی شود، بخصوص در نزد اکرام الاکرمین و ارحم الراحمین. و در دل متوجّه باشد که این حرم تصویری از حرم حقیقی است، تا از شوق داخل شدن به این حرم و در امان بودن از عذاب، شوق ورود به حرم آخرت و مقام امن الهی ترقی کند. هر گاه نظر حاجی به کعبه بیفتد باید در دل عظمت خدا را درک کند و فکرش را به مشاهده محضر صاحب خانه در جوار فرشتگان مقرّب به پرواز در آورد و علاقه مند شود که خداوند نظر در وجه کریم خود را به او روزی فرماید، چنان که رسیدن به خانه کعبه را به او روزی کرده است و از این که خداوند او را به این مرتبه رسانده است فراوان یاد خدا کند و شکرگزار او باشد. خلاصه آنچه از اعمال و افعال حجّ و منازل آن می بیند نمونه اعمال و احوال آخرت قرار داده و از آن غفلت نکند و آنها را دلیل بر مشاهده احوال آخرت بداند.
امّا طواف کعبه- حاجی باید قلباً متوجه عظمت، خوف و خشیت، و محبّت خدا باشد و بداند که با این طواف شبیه فرشتگان مقرّبی است که بر اطراف عرش طواف می کنند و نباید چنین پنداری که هدف طواف مادّی و فیزیکی خانه است، بلکه دلت باید به ذکر صاحب خانه مشغول باشد تا آنجا که جز به یاد او کلام را آغاز نکنی و جز به یاد او ختم نکنی، چنان که طواف کعبه نیز چنین است و باید آگاه باشی که طواف مطلوب همان طواف قلبی با حضرت ربوبی است و خانه مثال در عالم شهادت برای حضور در عالم غیب است، چنان که انسان مادّی تصویری آشکار برای انسان حقیقی است که با چشم دیده نمی شود و در عالم غیب است و عالم دنیا برای کسی که در رحمت حق به رویش گشوده شود و عنایت الهی در پیمودن راه او را دستگیر و مددکار باشد نردبانی برای رفتن به عالم غیب است. اشاره الهی به این که بیت معمور در آسمان در مقابل کعبه قرار گرفته است برای بیان همین موازنه است و این که طواف فرشتگان بر بیت معمور مانند طواف انسانها بر کعبه است، توضیح این مطلب است، ولی چون بیشتر مردم به این مرتبه از طواف نمی رسند مأمورند که حسب امکان تشبّه به آن کنند تا مشمول این مضمون شوند که: «هر کس به قومی شباهت پیدا کند از آنها شمرده می شود».
در بسیاری از موارد تشبیه شدّت می یابد تا آنجا که در حکم مشبّه به قرار می گیرد و کسی که به این مرتبه از کمال و مقام دست یابد کسی خواهد بود که در حق او گفته شده «کعبه او را زیارت می کند و بر او طواف می نماید» و این معنی از بعضی اولیاء اللّه که دارای قدرت مکاشفه بوده اند روایت شده است.
اما استلام حجر- حاجی باید به هنگام استلام حجر توجّه داشته باشد که با خدا بیعت می کند تا از او فرمان برد و تصمیم قطعی داشته باشد که به این بیعت وفا کند و متوجّه این آیه شریفه باشد: «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسهِ» و به همین دلیل پیامبر خدا (ص) فرموده است: «حجر الاسود دست خداست در زمین، مردم با او مصافحه می کنند چنان که با برادرانشان».
وقتی عمر حجر الاسود را بوسید و گفت من می دانم که تو سنگی هستی که سود و زیان نداری و اگر ندیده بودم که رسول خدا تو را می بوسد تو را نمی بوسیدم. علی (ع) فرمود: ساکت باش ای عمر، حجر الاسود هم ضرر می زند و هم نفع می رساند، هنگامی که خداوند سبحان از بنی آدم پیمان بر خداوندی خود گرفت چنین فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسهِمْ». این سنگ را مراقب آنها کرد تا برادری امانتشان گواهی دهد و معنای گفته انسانها به هنگام استلام حجر که: امانتم را ادا و به پیمانم وفا کردم تا در نزد پروردگارت به این وفای پیمان گواهی دهی همین است.
امّا آویختن به پرده کعبه و چسبیدن به آن- حاجی باید با گرفتن پرده کعبه طالب قرب حق و محبّت الهی و شوق به ملاقات پروردگار باشد. و به منظور تبرّک یافتن و امید رهایی از آتش، پرده خانه را بگیرد، بلکه در دست زدن به هر جزئی از اجزای خانه باید نیّتش این باشد که اصرار در طلب آمرزش و آسایش داشته و ذهنش را به سوی واحد حقیقی متوجه کند و رهایی از عذاب را بخواهد، مانند گناهکاری که دست به دامن کسی می زند که از فرمانش سرپیچی کرده است و برای عفو، تضرّع و زاری کرده و به گناه خود اعتراف دارد و معتقد است که پناهگاهی و اجابت کننده ای جز عفو و کرم او نیست و دامنش را جز با تحصیل بخشش رها نمی کند و جز طاعت و فرمانبری در آینده عمر کاری انجام نمی دهد.
امّا سعی بین صفا و مروه در آستانه کعبه- این مثال است برای رفت و آمد بنده خدا در اطراف خانه خدا به طور مکرّر تا خلوص در خدمت را اظهار کند و امیدوار باشد که او را به دیده رحمت بنگرد، مانند کسی که بر پادشاهی وارد شده است و خارج می شود در حالی که نمی داند پادشاه در باره او چه قضاوتی دارد آیا او را می پذیرد یا ردّ می کند رفت و آمد به این امید است که اگر در مرتبه اوّل بر او رحمت نیاورده است بار دوّم او را ببخشد و متذکر این معنی باشد که رفت و آمد او بین صفا و مروه مانند بالا و پایین آمدن دو کفّه ترازو در صحنه قیامت است و مثلًا صفا را به منزله کفّه حسنات و مروه را به منزله کفّه سیئات در نظر بگیرد و این معنی را به یاد داشته باشد که بالا و پایین آمدن دو کفّه، نشانه رجحان و نقصان و مردّد بین عذاب و غفران است.
امّا وقوف در عرفات- هنگامی که حاجی سر و صدای اجتماع و گوناگونی زبانشان را می بیند باید متوجه باشد که هر جمعیّتی در امور از پیشوای خود پیروی می کنند و بر همین مبنا به مشعر و منی می روند و بر ههمین مبنا روش آنها را پیروی می کنند. از این مجموعه باید صحرای قیامت و اجتماع امّتها با پیامبران و پیشوایانشان و پیروی هر امّتی از پیامبرش و امید به شفاعت آنها را در نظر بگیرد که پیامبران آنها را در صحرای قیامت وارد می کنند که آیا مورد عفو واقع شوند یا نشوند.
چون حاجی این مطلب را به یاد آورد، لازم است قلبا به پیشگاه خداوند تضرّع و زاری کند تا او را در شمار رستگاران و آمرزیده شدگان محشور کند ولی امیدواری او باید بیشتر باشد زیرا مکان، مکان شریفی است و بخشش از پیشگاه حضرت حق به واسطه نفوس کامل اوتاد زمین به همگان می رسد و جایگاه حجّ هیچ گاه از ابدال و اوتاد و جمعی از شایستگان و صاحبدلان خالی نیست. اجتماع و همّت آنها صرفا تضرّع و زاری در پیشگاه خداست و دستها را به پیشگاه خدا بلند کرده و گردنها به جانب حق کشیده و چشم به رحمت حق دوخته و گذشت و آمرزش را خواهانند و نباید این گمان باشد که خداوند سعی آنها را در طلب رحمت به یأس منجر می کند، از اجتماع امّتها در عرفات و حضور در کنار ابدال و اوتاد که از گوشه و کنار جهان اجتماع کرده اند سرّ عظیم حجّ برایت ظاهر می شود. در نتیجه برای طلب نزول رحمت و استمرار آن هیچ راهی مهمتر از اجتماع امّت و همدلی آنها در یک سرزمین و در یک زمان نیست.
امّا رمی جمره- حاجی باید از رمی جمره قصد اطاعت امر خدا و اظهار بندگی و عبودیّت کند و منظورش این باشد که به حضرت ابراهیم (ع) شباهت پیدا کند. هنگامی که در همین مکان ابلیس بر ابراهیم ظاهر شد تا در حج ابراهیم شبهه وارد کند و یا او را به معصیت خدای تعالی بفریبد ابراهیم (ع) او را با سنگ رمی کرد و از خود راند و امیدش را قطع نمود.
اگر حاجی چنین پندارد که شیطان بر ابراهیم ظاهر شده است و بر او ظاهر نمی شود باید بداند که این خود وسوسه شیطان است که بر قلب او القا کرده است تا چنین پنداری که رمی جمره فایده ای ندارد و به بازی شبیه است و باید این وسوسه را با جدیّت از خود دور کند و با رمی جمره دماغ شیطان را به خاک بمالد. این عمل هر چند در ظاهر رمی عقبه با سنگ ریزه است ولی در حقیقت سنگ انداختن به صورت شیطان و شکستن پشت اوست. زیرا به خاک مالیدن دماغ ابلیس جز به امتثال امر خدا و بزرگ شمردن دستور حق متعال حاصل نمی شود.
امّا قربانی- حاجی باید بداند که غرض از قربانی تقرّب جستن به خدای تعالی و امتثال فرمان اوست و قربانی باید کامل و صحیح الاعضا باشد و بدین امید قربانی کند که خداوند با هر جزئی از قربانی جزئی از بدن او را از آتش آزاد فرماید. در لسان روایت نیز وعده شده است: «هر چه قربانی گرانتر و کاملتر باشد آزادی انسان از آتش بیشتر و کاملتر خواهد بود». و این شباهت دارد به تقرّب به دربار سلطان به این ترتیب که برایش گوسفندی قربانی کنی و ضیافتش را کامل بجا آوری. فایده قربانی یادآوری خداوند متعال است به هنگام نیّت ذبح با این اعتقاد که قربانی انسان را به خدا نزدیک می کند.
این بود آنچه از اسرار و اعمال باطنی حج که باید به آن اشاره می کردیم. حال که به این اسرار توجه پیدا کردی به شرح متن باز می گردیم.
فرموده است: «و فرض علیکم حجّ بیته»
این جمله به وجوب حج بر مردم اشاره دارد و این که حج از ضروریّات دین است. امام (ع) بیت را به حرام توصیف کرده است زیرا بر مردم انجام چیزهایی که از نظر شرع نهی شده است در آن مکان حرام است.
کلام امام (ع) که فرمود: الّذی جعله قبلة للانام به این آیه شریفه استناد کرده است که: «فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِد الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ».
امام (ع) که فرمود «مانند شتران تشنه آب به کعبه وارد می شوند» ورود خلق را به کعبه به ورود شتران تشنه به آب تشبیه کرده است وجه شبهات این است که ورود مردم به خانه با حرص و شوق و ازدحام مانند ورود شتران تشنه بر آب است.
نظر دیگری در وجه شباهت آن چیزی است که ما توضیح دادیم یعنی بی اطلاعی مردم از اسرار حج و حکمت الهی که در اعمال حج منظور کرده است. چون عقل تنها چیزی است که انسان را از دیگر حیوانات ممتاز می کند و عقل از دریافت اسرار حج ناتوان است، ممکن است میان انسان و مرکب سواریش در وارد شدن به خانه و دیگر مناسک فرقی نباشد، امّا به نظر (شارح) این تشبیه دور و نادرست است.
فرموده است: «و یألهون الیه ولوه الحمام»
این سخن امام (ع) اشاره به این دارد که مردم هر سالی اشتیاق دارند که به مکّه بروند چنان که کبوتران ساکن حرم بدان مکان انس دارند. امام (ع) در جمله های بیته الحرام، ورود الانعام، ولوه الحمام رعایت سجع را فرموده است.
فرموده است: «جعله علامة لتواضعهم لعظمته و اذعانهم لعزّته».
این فراز اشاره به آن دارد که ما بیان کردیم و آن این که چون عقل قادر نیست اسرار این اعمال را دریابد به ناچار علّت انجام اعمال حج فقط امر خداوند متعال و قصد امتثال فرمان اوست از آن جهت که پیروی امر خدا واجب است و این نهایت بندگی و فرمانبرداری را می رساند. پس آن که امر خدا را در اعمال حج اطاعت می کند بدون آن که فلسفه آن را بداند مخلصی است که بر او علامت مخلصان آشکار است و معتقدی است که تواضع او برای جلال و مرتبت پروردگار جهان روشن است. چون خداوند سبحان بر غیب و شهادت عالم است نمی توان گفت که حج علامتی است که خداوند به احوال بندگان خود از طاعت و معصیت آگاه می شود. بنا بر این معنای جمله و عبارت به جدا شدن نفوس کامل یعنی کسانی که مطیع اوامر خدا هستند و خالصانه او را می پرستند از دیگر نفوس باز می گردد، زیرا این عبادت از گرامی ترین چیزهایی است که نفس انسانی به وسیله آن استعداد می یابد و دارای کمال می شود که با آن استعداد و کمال از افراد نافرمان مشخص می شود. با توضیح فوق روشن می شود که انجام حج نشانه ای است که فرمانبرداران از نافرمانان جدا می شوند.
فرموده است: «و اختار من خلقه سماعا...»
این عبارت امام (ع) به حاجیانی اشاره دارد که در آیه شریفه آمده است: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاس بالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ».
در تاریخ آمده است ابراهیم (ع) چون از ساختن خانه کعبه فراغت یافت جبرائیل (ع) وارد شد و به ابراهیم (ع) امر کرد که به مردم اعلان حج کند.
ابراهیم (ع) فرمود پروردگارا صدای من به جایی نمی رسد. خداوند به ابراهیم (ع) فرمود: اعلان حج با تو و رساندن پیام با ماست. حضرت ابراهیم (ع) بر بالای مقام رفت. خداوند متعال مقام ابراهیم (ع) را چنان والا و اشرف قرار داد که به مثابه کوههای بلند قرار گرفت و آن گاه به راست و چپ، شرق و غرب رو کرده و ندا در داد ای مردم بر شما حج خانه خدا واجب شده است پروردگارتان را اجابت کنید. آنها که در صلب مردان و رحم زنان بودند اجابت کرده و گفتند لبیک اللّهم لبیک.
در عبارت فوق اشاره لطیفی است که ذیلًا بدان می پردازیم: احتمال دارد منظور از این گفته ابراهیم (ع) که «صدایم نمی رسد» اشاره به این باشد که وهم انسانی بعید می داند که هر کس این دعوت را بشنود آن را اجابت کرده و کوتاهی نکند و احتمال دارد که مقصود از قول خدای سبحان که: «رساندن آن ندا بر عهده من است»، اشاره به تأیید خداوند سبحان باشد که به ابراهیم (ع) وحی کرده است گسترش دعوت او و رساندن پیام حج به همه کسانی که از او تبعیّت می کنند. و احتمال دارد مقصود از قرار گرفتن مقام ابراهیم (ع) به بلندی کوه و به راست و چپ و شرق و غرب روآوردن و دعوت کردن اشاره به کوشش ابراهیم (ع) در رساندن دعوت و جذب و هدایت مردم به عبادت حجّ به اندازه امکان و استمداد از اولیای خدا که تابع او هستند می باشد.
امّا پذیرفتن آنها که در صلب مردان و رحم زنان بوده اند اشاره به این است که خداوند سبحان به قلم فضای خود در لوح محفوظ اطاعت مردم و اجابت دعوت ابراهیم (ع) و انبیای پس از آن را نوشته است و مقصود امام (ع) از شنوندگان همانها هستند که خداوند آنها را از میان مخلوقش انتخاب کرده است و آنها دعوت حق را برای رفتن به خانه او اجابت کرده اند بعد از آن که آنان را برای حج قرنی بعد از قرنی و امّتی پس از امّتی آفرید.
فرموده است: «و صدّقوا کلمته»
این جمله اشاره به مطابقت افعال حاجیان با گفتار انبیا و سخن خدا و عدم مخالفت و تکذیب دستورات انبیا و خداست.
فرموده است: «و وقفوا مواقف الانبیاء»
اشاره به متابعت مردم از انبیا در مواقف حجّ است، ذکر انبیا در این جا ایجاد لطافتی در سرشت مردم است تا شوق به لقای خدا یافته و به فرشتگان و انبیا شبهات پیدا کنند.
فرموده است: «و تشبّهوا بملائکته المطیفین بعرشه»
اشاره است به آنچه که ما ذکر کردیم و آن این که بیت معمور در مقابل خانه کعبه در آسمان است و طواف کعبه به وسیله مردم شبیه طواف فرشتگان است به بیت معمور و عرش، به این دلیل حاجیان در طواف به فرشتگان شباهت پیدا می کنند و در نتیجه هر کس که در این طواف عنایت خدا شامل حالش شود از طواف کنندگان عرش و بیت معمور محسوب می شود.
فرموده است: «و یحرزون الارباح فی متجر عبادته و یتبادرون عند موعد مغفرته».
امام (ع) در این عبارت عبادت را به سرمایه ای که با آن تجارت می شود تشبیه کرده است. بنا بر این تاجر در این جا نفس و سرمایه عقل است و اقسام تصرّفاتی که عقل انجام می دهد حرکات و سکنات حسّی و عقلی است که از طریق اوامر عقلی و شرعی خواسته شده است.
سودها عبارت است از ثواب خدا و آنچه که در بهشت نعیم برای نیکوکاران آماده کرده است. برای بنده حق زشت است که تصرّف او در خدمت آقایش تجارتی باشد که از آن صرفاً کسب سود مادّی باشد و بهترین نوع کار بنده این است که خداوند او را اهل عبادت ببیند که همه خواستهای مادی خود را در خدمت او از درجه اعتبار ساقط و همه اعمال خود را خالص گردانیده است. این که امام (ع) کلمه سود را در این عبارت مطرح کرده است برداشت زیبایی است، زیرا مردم سود را خوب می فهمند و در حرکاتشان به آن میل می کنند. ذکر این عبارت برای این است که عبادت حاجیان را از روی اشتیاق نشان دهد.
فرموده است: «و جعله للاسلام علما...»
منظور از اسلام، اسلام حقیقی است که مردم با آن هدایت می یابند، آن چنان که سپاهیان به وسیله پرچم برافراشته به مقصدشان راهنمایی می شوند.
فرموده است: «فرض علیکم حجّه...»
این عبارت تأکیدی است برای گفتار قبل امام و یادآوری خطابی است که سبب و علّت حج می باشد و آن گفته حق تعالی ست: «فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً».