[hadith]5- و فی حدیثه (علیه السلام): إِنَّ الْإِیمَانَ یَبْدُو لُمْظَةً فِی الْقَلْب؛ کُلَّمَا ازْدَادَ الْإِیمَانُ، ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ.

[و اللمظة مثل النکتة أو نحوها من البیاض و منه قیل فرس ألمظ إذا کان بجحفلته شیء من البیاض].[/hadith]

پیشرفت تدریجی نور ایمان در قلب:

امام علیه السلام در این گفتار نورانی به تأثیر تدریجی ایمان (و اعمال صالحه) در قلب و روح انسان پرداخته و می فرماید: «ایمان، نخست به صورت نقطه سفید ودرخشانی در دل آشکار می شود و هرقدر ایمان افزایش می یابد آن نقطه سفید و نورانی گسترده تر می شود»؛ (إِنَّ الاِْیمَانَ یَبْدُو لُمْظَةً فی الْقَلْب، کُلَّمَا ازْدَادَ آلاِْیْمَانُ ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ).

مرحوم سیّد رضی بعد از ذکر این کلام به تفسیر واژه «لُمْظَة» پرداخته ومی گوید: «لُمْظَة» چیزی مانند یک نقطه سفید است (و این تعبیری است بسیار زیبا و فصیح) و به همین جهت به اسبی که بر لبش نقطه سفیدی باشد «الْمَظ» می گویند»؛ (وَاللُّمْظَةُ مِثْلُ النُّکْتَةِ أَوْ نَحْوِها مِنَ الْبَیاضِ. وَمِنْهُ قیلَ: فَرَسٌ ألْمَظُ، إذا کانَ بجَحْفَلَتِهِ شَیْءٌ مِنَ الْبَیاضِ).

«جحفله» به معنای لب اسب یا لب زیرین آن است. گویا مرحوم سیّد رضی این تفسیر را از «اصمعی» گرفته که «ابن سلام» (متوفای 224) در غریب الحدیث از وی به این صورت نقل کرده است : «وَاللُّمْظَةُ مِثْلُ النُّکْتَةِ أَوْ نَحْوِها مِنَ الْبَیاضِ. وَمِنْهُ قیلَ: فَرَسٌ ألْمَظُ، إذا کانَ بجَحْفَلَتِهِ شَیْءٌ مِنَ الْبَیاضِ».

البته ارباب لغت در تفسیر واژه «لُمْظَة» معانی دیگری نیز نقل کرده اند؛ از جمله مقدار مختصری روغن که با نوک انگشت برمی گیرند و «لُماظَه» به بقایای غذا در اطراف دهان و دندانها گفته می شود و مناسب در اینجا همان معنایی است که مرحوم سیّد رضی ذکر کرده است.

در حکمت 456 نیز خواهد آمد که امام علیه السلام می فرماید: «أَلا حُرٌّ یَدَعُ هَذهِ اللُّمَاظَةَ لاَِهْلِهَا؛ آیا آزادمردی پیدا می شود که این ته مانده دنیا را به اهلش واگذارد؟».

به هرحال مقصود امام علیه السلام تأثیر تدریجی اعمال صالح و ناصالح در قلب انسان است و به بیان دیگر، هر عملی تأثیری در روح می گذارد که اگر همان عمل یا شبیه آن تکرارشود، آن آثار گسترده ترمی شود تا آنجا که تمام قلب را فرا می گیرد. اگر اعمال صالحه باشد قلب کاملاً نورانی می شود و اگر کارهای خلاف باشد قلب به طور کامل ظلمانی می شود و اینکه در آیات قرآن و اخبار معصومان آمده است که بعد از گناه فورا توبه کنید برای آن است که اثری که گناه در قلب گذاشته به صورت رنگ ثابتی درنیاید، زیرا در آغاز قابل شست و شو است؛ اما هنگامی که به صورت عادت یا ملکه درآمد تغییر آن بسیار مشکل است.

همانگونه که در ذکر مصادر اشاره شد «ابوطالب مکی» از علمای اهل سنّت در قوت القلوب این روایت را به شکل مشروحتری از امیرمؤمنان علی علیه السلام ذکر کرده است که فرمود: «إنَّ الاْیمانَ لَیَبْدُو لُمْعَةً بَیْضاءً فَإذا عَمِلَ الْعَبْدُ الصَّالِحاتَ نَما وَزادَ حَتّی یَبیضُ قَلْبُهُ کُلُّهُ، وَإنَّ النِّفاقَ لَیَبْدُو نُکْتَةً سَوْداءً فَإذَا انْتَهَکَتِ الْحُرُماتُ نَمَتْ وَزادَتْ حَتّی یَسُودُ الْقَلْبُ فَیَطْبَعُ بذلِکَ الْخَتْمُ؛ ایمان در آغاز به صورت نقطه سفیدی آشکار می شود. هنگامی که بندگان خداوند اعمال صالحه انجام دهند نمو و افزایش پیدا می کند تا آنجا که تمام قلب سفید و روشن می شود و (در مقابل) نفاق به صورت نقطه سیاهی (در قلب) آشکار می شود، هنگامی که انسان در برابر فرمان های الهی پرده دری کند نمو و افزایش می یابد تا زمانی که تمام قلب سیاه می شود و در این حالت مُهر بر دل انسان گذاشته می شود (و راه بازگشت بر او بسته خواهد شد)». سپس امام علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: «(کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبهِمْ مَّا کَانُوا یَکْسبُونَ)؛ اینگونه نیست که آنها می گویند. اعمال آنها زنگار بر قلبشان نهاده است».

ازنظر عقلی نیز این مسئله کاملاً پذیرفتنی است، زیرا هر کار خوب و بدی اثر مثبت یا منفی در روح انسان می گذارد و وقتی این آثار متراکم گردد، روح به طور کامل شفاف یا ظلمانی و تاریک می شود. در صورت اول، احتمال گمراهی بسیار بعید و در صورت دوم، احتمال نجات نیز بعید به نظر می رسد.

از مباحث بالا (هم ازنظر احادیث و هم ازنظر منطق عقل) روشن است آنچه بعضی از علمای اهل سنّت پنداشته اند که ایمان قابل افزایش و کاستی نیست اشتباه است؛ ایمان درجات دارد همانگونه که کفر نیز دارای درجاتی است وانسان به طور محسوس در افرادی که در اطراف اوست یا نام آنها در تواریخ آمده است می بیند که مؤمنان، کافران، منکران و فاسقان ازنظر درجات ایمان وکفر متفاوت بودند. قرآن مجید نیز تصریح می کند هنگامی که آیه ای از قرآن نازل می شود بر ایمان مؤمنان افزوده می گردد، همانگونه که بر رجس و پلیدی منافقان و مخالفان به سبب لجاجتی که دارند: «(وَإِذَا مَا أُنزلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَّنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذهِ إِیمَانآ فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانآ وَهُمْ یَسْتَبْشرُونَ وَأَمَّا الَّذینَ فِی قُلُوبهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسآ إِلَی رِجْسهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ)؛ اما کسانی که ایمان آورده اند، بر ایمانشان افزوده است؛ و آنها (به فضل و رحمت الهی) خوشحالند. و امّا آنها که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدی شان افزوده است؛ و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند».

این سخن را با ذکر بخش کوتاهی از حدیث بسیار مشروحی از امام صادق علیه السلام پایان می دهیم: یکی از یاران امام علیه السلام از آن حضرت درباره ایمان سؤال می کند آن حضرت می فرماید: «الاِْیمَانُ حَالاتٌ وَدَرَجَاتٌ وَطَبَقَاتٌ وَمَنَازلُ فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَی تَمَامُهُ وَمِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ وَمِنْهُ الرَّاجِحُ الزَّائِدُ رُجْحَانُهُ قُلْتُ إِنَّ الاِْیمَانَ لَیَتِمُّ وَیَنْقُصُ وَیَزیدُ قالَ نَعَمْ؛ ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی دارد که بعضی از آن کامل است و به منتهای کمال رسیده است و بعضی ناقص است و نقصانش کاملاً آشکار است. بعضی رجحان دارد و در حال افزایش است. راوی می گوید: از آن حضرت پرسیدم: آیا ایمان کم و زیاد می شود؟ فرمود: آری. (و به یقین کم و زیاد شدن آن براثر اعمال صحیح و غلط و اعمال نیک و بد است)».