[hadith]وَ کَانَ (علیه السلام) یَقُولُ: أَحْلِفُوا الظَّالِمَ -إِذَا أَرَدْتُمْ یَمِینَهُ- بأَنَّهُ بَرِیءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ، فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بهَا کَاذباً، عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ؛ وَ إِذَا حَلَفَ باللَّهِ الَّذی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، لَمْ یُعَاجَلْ، لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَی.[/hadith]

سوگند سریع التأثیر:

امام علیه السلام در این گفتار نورانی دستوری درباره سوگندهای مؤثر در برابر کارهایی که ظالمی مرتکب شده می‌دهد و می‌فرماید: «هرگاه خواستید ظالمی را سوگند دهید این‌گونه سوگند دهید که از حول و قوه الهی بری است (اگر فلان کار را انجام داده باشد) زیرا اگر این قسم دروغ باشد مجازات او به سرعت فرا می‌رسد (یا به درد سختی مبتلا می‌گردد و یا می‌میرد) اما اگر چنین سوگند یاد کند: به خدایی که جز او خدایی نیست (این کار را نکرده‌ام) در کیفرش تعجیل نمی‌شود، زیرا خدا را به یگانگی ستوده است»؛ (أَحْلِفُوا الظَّالِمَ ـ إِذَا أَرَدْتُمْ یَمِینَه ـ بأَنَّهُ بَرِیءٌ مِنْ حَوْلِ آللّهِ وَقُوَّتِهِ؛ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بهَا کَاذباً عُوجِلَ آلْعُقُوبَةَ، وَإِذَا حَلَفَ باللّهِ آلَّذی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَمْ یُعَاجَلْ، لاَِنَّهُ قَدْ وَحَّدَ آللّهَ تَعَالَی).

از این سخن امام علیه السلام روشن می‌شود که تعبیرات سوگندها بسیار متفاوت است؛ تعبیرهایی که مدح و ثنای الهی در آن است سبب تعجیل عقوبت نمی‌شود اما تعبیرات خشنی که بر ضد آن باشد، عقوبت را تعجیل می‌کند. در حدیث معروفی که در کتب مختلف آمده می‌خوانیم: شخصی نزد منصور، خلیفه عباسی از امام صادق علیه السلام بدگویی کرد. منصور به دنبال حضرت فرستاد وهنگامی که امام علیه السلام حضور پیدا کرد عرض کرد: فلان کس درباره شما چنین وچنان می‌گوید. امام علیه السلام فرمود: چنین چیزی دروغ است؛ اما بدگویی‌کننده گفت: دروغ نیست و واقعیت دارد. امام علیه السلام او را به برائت از حول و قوه الهی اگر دروغ‌گو باشد قسم داد. او همین سوگند را یاد کرد و هنوز گفتارش تمام نشده بود که فلج شد و مانند قطعه گوشتی بی‌جان به روی زمین افتاد! پای او را گرفتند و کشان‌کشان از مجلس بیرون بردند و امام صادق علیه السلام از این توطئه رهایی یافت.(1)

در رخداد دیگری می‌خوانیم که منصور دوانیقی به امام صادق علیه السلام عرض کرد : یکی از یاران شما به نام «معلی بن خنیس» مردم را به سوی شما فرا می‌خواند و(برای خروج کردن) اموالی ذخیره می‌کند. امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند چنین چیزی نبوده است. منصور گفت: من کسی را که چنین خبری داده نزد شما حاضر می‌کنم. و سپس آن مرد را حاضر کرد. امام علیه السلام رو به آن فرد کرده فرمود: قسم می‌خوری؟ عرض کرد: آری؛ سپس گفت: «وَاللهِ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ عالِمُ الْغَیْب وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ که او این کار را کرده است». امام علیه السلام فرمود: تو خداوند را با اوصاف جلالش می‌ستایی و او به همین سبب تو را مجازات نمی‌کند. این‌گونه که من می‌گویم قسم بخور. بگو: «بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَأَلْجَأْتُ إِلَی حَوْلِی وَقُوَّتِی (که تو این سخن را گفته‌ای)» آن مرد این‌گونه قسم خورد. هنوز کلامش تمام نشده بود که بر زمین افتاد و مرد. منصور گفت: بعد از این، کلام هیچ سخن‌چینی را درباره تو نخواهم پذیرفت.(2)


نکته:

سوگند به برائت از خداوند و پیامبر صلی الله علیه وآله:

مرحوم صاحب جواهر در کتاب «الأیْمان» مسئله‌ای آورده که حاصلش این است: سوگند به برائت از خداوند سبحان و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نه‌تنها منعقد نمی‌شود و کفاره‌ای در مخالفت آن نیست، بلکه نفس این سوگند حرام است هرچند گوینده در گفتارش صادق باشد. سپس به احادیثی استناد می‌کند، از جمله حدیث نبوی که می‌فرماید: «مَنْ قالَ إنّی بَرِیءٌ مِنْ دینِ الاْسْلامِ فَإنْ کانَ کاذبآ فَهُوَ کَما قالَ وَإنْ کانَ صادقآ لَمْ یَعِدْ إلَی الاْسْلامِ سالِمآ؛ کسی که بگوید: «من از آیین اسلام بیزارم اگر دروغ گفته باشم یا همان‌گونه است که گفته‌ام» و اگر راست گفته و بیزاری جسته هرگز به اسلام باز نمی‌گردد».(3)

در حدیث دیگری از یونس بن حیان (صحیح یونس بن ظبیان است) نقل می‌کند که امام صادق علیه السلام به من فرمود: «یَا یُونُسُ لا تَحْلِفْ بالْبَرَاءَةِ مِنَّا فَإِنَّهُ مَنْ حَلَفَ بالْبَرَاءَةِ مِنَّا صَادقاً کَانَ أَوْ کَاذباً فَقَدْ بَرِئَ مِنَّا؛ ای یونس! قسم به برائت از ما مخور، زیرا اگر کسی چنین قسمی یاد کند، صادق باشد یا کاذب، از ما بیزار خواهد شد». سپس می‌افزاید: ولی از کلام امیرمؤمنان علیه السلام در نهج‌البلاغه (حکمت مورد بحث) استفاده می‌شود که ظالم را می‌توان به این کیفیت قسم داد و حتی از فعل امام صادق علیه السلام و قسم دادن شخص سعایت‌کننده به این کیفیت در برابر منصور دوانیقی بر می‌آید که این‌گونه سوگند در چنین مواردی مانعی ندارد. وی در پایان می‌گوید: ولی من کسی از اصحاب را ندیدم که به چنین حدیثی فتوا بدهد، هرچند عنوان باب در وسائل نشان می‌دهد که او معتقد است ظالم را می‌توان به برائت از حول و قوه الهی سوگند داد. سپس در پایان این سخن می‌گوید: احتیاط این است که این کار جز درمورد مهدورالدم، ترک شود.(4)

البته از بعضی کلمات بزرگانی که قبل از مرحوم صاحب جواهر بوده‌اند استفاده می‌شود که به این روایات فتوا داده‌اند؛ مانند مرحوم فاضل هندی در کشف اللثام در بحث جواز «تغلیظ قسم» (در مسائل قضایی) و نیز خود صاحب جواهر در بحث قضا (5) تعبیری دارد که از آن، تمایل به این فتوا استفاده می‌شود. مهم آن است که در این‌جا چند مسئله از هم جدا نشده است : نخست این‌که آیا می‌توان بدون هیچ قید و شرطی چنین قسمی خورد؟ که کسی بگوید: والله من از دین محمد صلی الله علیه و آله «العیاذ بالله» بیزارم. قطعا چنین سخنی کفر است و حرام بودن آن جای تردید نیست؛ حتی اگر سوگند او دروغ هم باشد گناه بزرگی مرتکب شده است. دیگر این‌که به صورت قضیه شرطیه برای اثبات مدعای خود بگوید: والله از خدا و رسولش بریء باشم اگر چنین کاری را کرده باشم. اگر چنین شخصی راست می‌گوید و این کار را نکرده دلیلی بر حرام بودن سوگند او نیست. آری اگر او در گفتارش دروغگو باشد قطعآ قسم حرامی خورده و ممکن است کافر نیز شده باشد. صورت سوم این است که قسم یاد کند برای انجام کاری و بگوید: من به این وعده خود وفا می‌کنم. اگر نکنم از حول و قوه الهی و دین محمد صلی الله علیه و آله بیزار باشم. این قسم قطعآ منعقد نمی‌شود و اگر مخالفت کند نیز کفاره‌ای ـ طبق قواعد مقرره باب قسم که تنها باید به نام خداوند سوگند یاد کرد ـ ندارد. دلیل روشنی بر حرام بودن قسمت دوم و سوم نداریم، زیرا گوینده آن هرگز نمی‌گوید: من از دین اسلام یا از خداوند متعال بیزارم بلکه برای تأکید بر گفته خود به این‌که تخلفی وجود ندارد چنین سخنی را می‌گوید، مثل این‌که بعضی از عوام مردم برای تأکید بر سخنانشان می‌گویند: بی‌ایمان از دنیا بروم، دشمن خدا و پیغمبر باشم اگر چنین سخنی را گفته باشم. مگر این‌که گفته شود: این تعبیر نیز خالی از نوعی اهانت نیست و شاید به همین دلیل بر حرمت آن، ادعای اجماع شده است (در صورتی که حرمت شامل تمام این اقسام شود).

در این‌جا نکته دیگری است و آن این‌که اگر بدانیم بعضی از این‌گونه قسم‌ها سبب تعجیل عقوبت می‌شود و ممکن است به زندگی فرد پایان دهد آیا جایز است او را به چنین سوگندی قسم دهیم، هرچند باعث مرگ او شود؟ ظاهر کلام امام امیرالمؤمنین علیه السلام که در بالا آمد این است که هر ظالمی را می‌توان چنین سوگندی داد. (و هرچه باشد از ناحیه خود اوست) ولی تعبیر بعضی از فقها این است که تنها مهدور الدم را می‌توان چنین سوگند داد(6) و از آن‌جا که تعجیل عقوبت مرگ، همیشه حاصل نیست بلکه ممکن است عقوبت‌های دیگری در کار باشد حکم به تحریم چنین سوگندی درباره غیر مهدورالدم، خالی از اشکال نیست و اگر یقین به هلاکت باشد اجرای آن در غیر مهدورالدم اشکال دارد و کلام حضرت علیه السلام را در این صورت می‌توان بر ظالمان مهدورالدم حمل کرد. توضیح بیشتر در این زمینه را باید در کتب فقهی بررسی کرد.(7)


پی نوشت:

(1) . شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی، ج 5، ص 368. مرحوم علامه شوشتری نیز آن را در شرح نهج البلاغه خود از کتاب الفصول المهمة نقل کرده است.

(2) . کافی، ج 6، ص 445، ح 3.

(3) . سنن بیهقی، ج 10، ص 30 .

(4) . جواهر الکلام، ج 35، ص 345.

(5) . ج 40، ص 231 .

(6) . جواهر الکلام، ج 35، ص 345.

(7) . سند گفتار حکیمانه: خطیب در مصادر می گوید: این گفتار حکیمانه امام(ع) از آن حضرت به صورت گسترده نقل شده و اهل بیت در برابر کسانی که درباره آنها نزد حاکمان ظلم سخن چینی می کردند از این نوع سوگند برای نابودی آنها استفاده می کردند. سپس مواردی از این قبیل را نقل می کند و در پایان می گوید: این کلام نورانی پیش از سیّد رضی در کتاب کافی جلد ششم (البته در کافی این کلام از امام صادق (ع) ضمن داستانی که بعدآ به آن اشاره خواهد شد آمده است. همچنین در تمامی کتب دیگر که مرحوم خطیب آدرس داده است) و مقاتل الطالبیین و مروج الذهب آمده است و بعد از سیّد رضی؛ در کتاب تاریخ بغداد و ارشاد مفید و الخرائح و الجرائح آمده است به گونه ای که به وضوح نشان می دهد از نهج البلاغه نقل نکرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 195)