[hadith]وَ قَالَ (علیه السلام) -وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقُبُورِ بظَاهِرِ الْکُوفَةِ-: یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ؛ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسمَتْ. هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابهِ فَقَالَ: أَمَا [وَ اللَّهِ] لَوْ أُذنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّاد التَّقْوی.[/hadith]

گفتگوی امام(علیه السلام) با ارواح مردگان:

این سخن را امام(علیه السلام) زمانی بیان فرمود که از میدان (پرغوغا و مملو از تأسف) صفین باز گشته و به کنار قبرستانی که پشت دروازه کوفه بود رسیده بود: (وَقَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقُبُورِ بظَاهِرِ الْکُوفَةِ).

امام(علیه السلام) اموات آن گورستان را با پنج خطاب تکان دهنده بیدارگر مخاطب ساخت فرمود: «ای ساکنان خانه های وحشتناک و سرزمین های خالی و قبرهای تاریک! ای خاک نشینان! ای غریبان! ای تنهایان! و ای وحشت زدگان!»; (یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ، وَالْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ، وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ).

امام(علیه السلام) در واقع با این تعبیرات نشان داد که هر انسانی سرانجام در این دنیا به چه سرنوشتی دچار می شود; امروز در میان دوستان و عزیزان در خانه های زیبا و مرفه زندگی می کند، جمع آنها جمع و اسباب نشاطشان فراهم است، می گویند و می خندند و از باده غرور سرمستند; ولی فردا جایگاهشان گورستان وحشتناک و قبرهای تاریک در وحدت و تنهایی خواهد بود. شادی ها و خوشی ها پایان می گیرد و لذات، خاتمه می یابد، جمعشان به پراکندگی می کشد و دوستی ها به فراموشی سپرده می شود. هنگامی که امام(علیه السلام) با این خطاب های پنج گانه تکان دهنده دل های همراهان خود را که ناظر این صحنه بودند برای پذیرش حق آماده تر ساخت، خطاب به ارواح گذشتگانِ آن قبرستان فرمود: «شما در این راه پیشگام ما بودید و ما نیز به دنبال شما خواهیم آمد»; (أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابقٌ، وَنَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ).

«فَرَط» به کسی می گویند که پیشاپیش قافله می رود و طناب ها و دلوها را برای کشیدن آب از نهر آماده می سازد. سپس به هر کسی که در چیزی پیشگام می شود اطلاق شده است. اشاره به این که قانون مرگ استثناپذیر نیست; انسان ها مانند اهل قافله ای بزرگند که گروهی پیشاپیش قافله، گروهی در وسط و گروهی به دنبال قافله حرکت می کنند. این قافله به سوی دیار فنا یا به تعبیر دیگر عالم بقا می شتابد و همه سرانجام به آن می رسند، هیچ گونه استثنایی ندارد. تفاوت در زمان بندی هاست و اگر انسان به این حقیقت توجه کند به یقین نسبت به اعمال خود مراقبت بیشتری خواهد کرد.

آن گاه امام(علیه السلام) اخبار عالم دنیا را در سه جمله خلاصه کرده از آنها اخبار عالم آخرت را پرسش می کند و می فرماید: «اما خانه هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان (اگر جوان بودند) به نکاح دیگران درآمدند و اموالتان (در میان ورثه) تقسیم شد. اینها خبرهایی است که نزد ماست، نزد شما چه خبر؟»; (أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَأَمَّا الاَْزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَأَمَّا الاَْمْوَالُ فَقَدْ قُسمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟).

«سپس امام(علیه السلام) رو به سوی اصحاب و یاران کرد و فرمود: آگاه باشید اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده می شد به شما خبر می دادند که بهترین زاد و توشه (برای سفر آخرت) تقوا و پرهیزگاری است»; (ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابهِ فَقَالَ: أَمَا لَوْ أُذنَ لَهُمْ فِی الْکَلاَمِ لاََخْبَرُوکُمْ (أَنَّ خَیْرَ الزَّاد التَّقْوَی)).

در واقع امام(علیه السلام) انگشت روی مهم ترین مسائل زندگی انسان ها گذاشته که برای بدست آوردن آن تلاش می کنند; خانه های مرفه، همسران خوب و اموال فراوان. همان چیزی که در آیه 14 سوره آل عمران آمده است که می فرماید: «(زُیِّنَ لِلنَّاس حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَب وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَـآب); محبّت امور مادی، از (قبیل) زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است; (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند; ولی) اینها وسایل گذران زندگی دنیاست (و هدف نهایی نمی باشد)، سرانجامِ نیک (و زندگی والا و جاویدان) نزد خداست».

گاه می شود فردی در همه عمرش تلاش می کند و سرانجام رنج وی در خانه ای مجلل خلاصه می شود و چقدر برای او دردناک است که آن را رها کند و کسانی که هیچ زحمتی برای آن نکشیدند در آن ساکن شوند و گاه محصول همه عمرش در مقداری از مال و ثروت خلاصه می شود و بعضی نیز سال ها تلاش می کنند همسر زیبایی پیدا کنند; ولی چیزی نمی گذرد باید همه را رها کرده و راهی دیار اموات شوند و طومار زندگی آنها در هم پیچیده خواهد شد. جالب این که امام(علیه السلام) می فرماید: اگر آنها اجازه سخن گفتن را پیدا کنند فقط یک خبر به شما می دهند; خبری که همه چیز در آن جمع است و آن خبر مربوط به زاد و توشه تقواست که در برزخ و مواقف قیامت، انسان را یاری می دهد. این سخن برگرفته از آیه شریفه 197 سوره بقره است که می خوانیم: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّاد التَّقْوَی وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الاَْلْبَاب); و زاد و توشه تهیه کنید و بهترین زاد و توشه، پرهیزگاری است و از (مخالفتِ) من بپرهیزید ای خردمندان».


نکته ها:

  1. آیا ارتباط با ارواح ممکن است؟

از ظاهر کلام امام(علیه السلام) چنین بر می آید که او با ارواح مردگان سخن می گوید و آنها سخنان امام(علیه السلام) را درک می کنند و حتی از آن استفاده می شود که اگر اذن پروردگار باشد آنها نیز می توانند با انسان ها ارتباط برقرار کنند و به این ترتیب دلیلی است بر امکان ارتباط با ارواح، هرچند بسیاری از مدعیان در این زمینه دروغ می گویند و با خیالات خود ارتباط پیدا می کنند ولی اصل ارتباط امکان پذیر است.

در اینجا این سؤال پیش می آید که آیا این تعبیرات با آنچه در قرآن مجید در سوره «فاطر» آیه 22 آمده هماهنگ است که می فرماید: «(وَمَا أَنْتَ بمُسْمِع مَّنْ فِی الْقُبُورِ); و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور (خفته) اند برسانی».

در پاسخ باید به نکته ای توجه داشت که مشرکان قطعاً سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را می شنیدند و گوششان از این نظر کر نبود; ولی این سخنان حکمت آمیز در دل و جانشان نفوذ نمی کرد، بنابراین معنای آیه شریفه چنین می شود: همان گونه که نمی توانی مردگان را هدایت کنی این قوم مشرک لجوج و متعصب را نیز نمی توان هدایت کرد، چرا که گوش شنوا ندارند; گوشی که مطالب را بشنود و به درون جان انسان منتقل کند.

شاهد سخن این که مطابق آنچه در منابع اسلامی و از جمله منابع اهل سنت همچون صحیح بخاری(1) و تفسیر روح المعانی ذیل آیه مورد بحث آمده است پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از پایان جنگ بدر دستور داد اجساد کفار را در چاه خشکی بیفکنند. سپس آنها را صدا زد و فرمود: «هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ اللهُ وَرَسُولُهُ حَقّاً؟ فَإنِّی وَجَدْتُ ما وَعَدَنِیَ اللهُ حَقّاً; آیا آنچه را که خدا و رسولش وعده داده بود حق یافتید؟ من آنچه را خداوند به من وعده داده بود حق یافتم». در اینجا عمر اعتراض کرد و گفت: ای رسول خدا! چگونه با اجسادی سخن می گویی که روح ندارند؟ فرمود: شما سخنان مرا بهتر از آنها نمی شنوید. جز این که آنها توانایی پاسخ گویی ندارند (ما أنْتَ بأسْمَع لِما أَقُولُ مِنْهُمْ غَیْرَ أنَّهُمْ لا یَسْتَطیعُونَ أنْ یَرُدُّوا شَیْئاً).

در مسند احمد نیز همین معنا به صورت روشن تری آمده است.(2)

اضافه بر این ممکن است در موارد عادی آنها (اهل قبور) صدای کسی را نشنوند; اما در مواقع فوق العاده، هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امام معصوم(علیه السلام) یا یکی از اولیاء الله با آنها سخن خاصی بگوید آن را خواهند شنید.

از اینجا پاسخ بعضی از وهابیان ناآگاه و کم سواد نیز داده می شود که می گویند: چرا شما به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از رحلتش متوسل می شوید. او سخن کسی را نمی شنود؟!

راستی جهل و نادانی چه عقاید زشتی برای انسان به بار می آورد; هنگامی که خداوند درباره شهدا ـ هرچند از افراد عادی لشگر اسلام باشند ـ می فرماید: (أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)(3) و آنها را زندگان جاوید می نامد، چگونه مقام پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را از مقام آنها کمتر می شمرند. به علاوه خودشان همه روز در نمازها بر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سلام و خطاب می دهند آیا سلام، آن هم از دور به کسانی که در قبورند و چیزی نمی فهمند معنا دارد؟ همچنین در حدیثی از خود آن حضرت می خوانیم که فرمود: «صَلُّوا عَلَیَّ فَإنَّ صَلاتَکُمْ تَبْلُغُنی حَیْثُ کُنْتُمْ; بر من درود بفرستید که درود شما هر جا که باشید به من می رسد».(4)

جالب این که در مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) تابلوی بزرگی زده اند و بر روی آن نوشته اند: «(لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبیِّ); صدای خود را از صدای پیامبر بالاتر نبرید»(5) و به همین دلیل، مردم را به سکوت در مقابل قبر شریف پیامبر(صلی الله علیه وآله) دعوت می کنند. اگر نعوذ بالله پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات چیزی نمی فهمد این کارها چه معنا دارد.

  1. زاد و توشه آخرت

می دانیم دنیا به امور مختلفی تشبیه شده از جمله این که دنیا گذرگاهی برای عبور به سوی سرای جاویدان است، مقصد نهایی بهشت است و از مسیر دنیا و برزخ و صحنه محشر می گذرد، راهیان این مسیر نیاز به زاد و توشه و مرکب دارند; مرکبشان ایمان و زاد و توشه آنها تقواست. این که امام(علیه السلام) در کلام حکیمانه بالا می فرماید: اگر به ارواح گذشتگان اجازه سخن گفتن داده شود به شما می گویند: تا می توانید زاد و توشه برگیرید، همه اخبار آخرت را در جمله ای خلاصه کرده که در این مسیر چیزی جز زاد و توشه تقوا مفید واقع نمی شود و این سخن همان گونه که گفتیم برگرفته از قرآن مجید است.

تقوا به معنای احساس مسئولیت در برابر فرمان خداست که نتیجه آن انجام واجبات و ترک محرمات است.

یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می گوید: خدمت امام(علیه السلام) بودم سخن از اعمال به میان آمد من گفتم: عمل من بسیار ضعیف و کم است. امام(علیه السلام) فرمود: «مَهْ اِسْتَغْفِرِ اللهَ; از این سخن خودداری کن و استغفار نما» سپس به من فرمود: «إنَّ قَلیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوی خَیْرٌ مِنْ کَثیرِ الْعَمَلِ بلا تَقْوی; اعمال کمِ آمیخته با تقوا بهتر است از اعمال زیاد بدون تقوا» عرض کردم: چگونه ممکن است انسان اعمال خوب زیادی داشته باشد بدون تقوا؟ فرمود: این مانند آن است که انسان اطعام طعام می کند و به همسایگان محبت می نماید و درِ خانه اش به روی نیازمندان گشوده است; ولی «هنگامی که دری از حرام به سوی او گشوده شود وارد آن می شود» (فَإذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ دَخَلَ فیهِ) سپس فرمود: این عملی است بدون تقوا و افزود: شخص دیگری ممکن است این گونه کارهای خیر را انجام ندهد اما هنگامی که درِ حرام به روی او گشوده شود وارد نگردد (گرچه اعمال کمی دارد; اما آمیخته با تقواست)(6). (7)


پی نوشت:

(1). صحیح بخاری، ج 5، ص 97، باب قتل ابی جهل.

(2). مسند احمد، ج 2، 113، ح 4849.

(3). آل عمران، آیه 169.

(4). سنن ابی داود، ج 1، 453، ح 2042; ابن حجر نیز در فتح الباری، ج 6، ص 352 این حدیث را نقل کرده تصریح می کند که سند این حدیث صحیح است.

(5). حجرات، آیه 2 .

(6). کافی، ج 2، ص 76، ح 7.

(7). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب نویسنده کتاب مصادر می گوید که گروهی از بزرگان که پیش از مرحوم سیّد رضی می زیسته اند این کلام حکمت آمیز را در کتب خود نقل کرده اند; از جمله مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و همچنین در کتاب امالی و ابن عبد ربه در عقد الفرید و صدر این کلام را طبری در تاریخ خود در حوادث سنه 37 و نصر بن مزاحم در کتاب صفین و جاحظ در کتاب البیان و التبیین آورده اند بنابراین نیازی نیست که سخنان کسانی را که بعد از سیّد رضی می زیسته اند در اینجا بیاوریم. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 15). از بحارالانوار استفاده می شود که امام(علیه السلام) این سخن را بعد از گفتار حکیمانه اش درباره «خباب بن ارت» که در حکمت 43 گذشت بیان فرموده به این گونه که «خباب» که از دوستان صادق امام(علیه السلام) بود در غیاب آن حضرت در کوفه وفات یافت هنگامی که امام(علیه السلام) از صفین باز می گشت چشمش به قبرهایی در بیرون دروازه کوفه افتاد درباره آنها سؤال کرد گفتند یکی از آنها قبر «خباب بن أرت» است که در غیاب شما از دنیا رفت و وصیت کرد او را در بیرون دروازه کوفه دفن کنند (این در حالی بود که بسیاری از مردم عزیزانشان را در خانه خودشان دفن می کردند) امام(علیه السلام) جمله حکمت آمیز 43 را درباره «خباب» فرمود; سپس نگاهی به مجموع آن قبور کرد و گفتار حکیمانه مورد بحث را بیان نمود. (بحارالانوار، ج 32، ص 553)