[hadith]و من کتاب له (علیه السلام) إلی أشعث بن قیس عامل أذربیجان:

وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ؛ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بوَثِیقَةٍ؛ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ؛ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ؛ وَ السَّلَام.[/hadith]

از نامه های امام(علیه السلام) است که به اشعث بن قیس فرماندار آذربایجان نوشته است.(1)

نامه در یک نگاه:

این نامه عمدتاً به این نکته اشاره دارد که مقامات و منصب ها در حکومت اسلامی وسیله آب و نان افراد نیست بلکه امانتهای الهی است که باید به دقت از آن مراقبت کنند. به همین دلیل باید نسبت به مردم استبداد به خرج ندهند و در مورد بیت المال با احتیاط تمام گام بردارند.

مقامات کشور اسلام امانت الهی است:

همان گونه که در بالا اشاره شد آنچه مرحوم سیّد رضی در این نامه آورده است بخشی از نامه مشروح تری است که در کتاب صفین آمده است. از مجموع نامه چنین استفاده می شود که اشعث بن قیس به موجب سوابق سویی که داشت بعد از روی کار آمدن امام(علیه السلام) احساس ناامنی در موقعیت خود کرد که امام(علیه السلام) ممکن است او را از حکومت آذربایجان بردارد و مسأله جنگ جمل و قتل عثمان را بهانه ای برای سرکشی قرار دهد، لذا امام(علیه السلام) برای پیش گیری از فتنه انگیزی او این نامه را برایش نوشت و در آغاز نامه چنین فرمود: «بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ عَبْداللهِ عَلِیّ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ إِلَی الأَشْعَثِ بْنِ قَیْس أَمّا بَعْدُ، فَلَوْ لاَ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ کُنَّ مِنْکَ لَکُنْتَ الْمُقَدَّمُ فی هذَا الأَمْرِ قَبْلَ النّاس وَلَعَلَّ آخِرَ أَمْرِکَ یَحْمَدُ أَوَّلَهُ، وَیَحْمِلُ بَعْضُهُ بَعْضاً، إِنِ اتَّقَیْتَ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ; اگر لغزشهایی چنین و چنان از تو سر نزده بود در این کار (فرمانداری آذربایجان یا بیعت کردن با امام(علیه السلام)) مقدم بر دیگران بودی و شاید پایان کار تو آغاز آن را جبران کند و بخشی از آن بخش دیگر را بپوشاند اگر تقوای الهی را پیشه کنی».

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این نامه اشاره به قتل عثمان و بیعت مردم با او و شورش طلحه و زبیر و شکستن بیعت آن حضرت نمود و افزود که آنها عایشه را نیز با خود به سوی بصره بردند و من به اتفاق مهاجرین و انصار به سوی آنها رفتیم و در میدان نبرد در مقابل هم قرار گرفتیم. من از آنها خواستم که از سرکشی بازگردند و به بیعت خود وفادار باشند و آنچه وظیفه اتمام حجت بود انجام دادم; ولی آنها نپذیرفتند جنگ در گرفت و شکست خوردند و گروهی مجروح شدند و گروهی فرار کردند و من دستور دادم مجروهان را نکشند و فراریان را تعقیب نکنند و هرکس سلاح خود را بر زمین بگذارد و به خانه خویش برود و در را به روی خود ببندد در امان خواهد بود.(2)

سپس امام(علیه السلام) این بخش از نامه را که سیّد رضی نقل کرده است بیان فرمود.

امام(علیه السلام) در این بخش از نامه، اوّل او را با دو جمله پرمعنا هشدار می دهد و می فرماید: «فرمانداری تو برای تو وسیله آب و نان نیست، بلکه امانتی است در گردنت و تو از سوی مافوق خود تحت مراقبت هستی»; (وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بطُعْمَة(3) وَلَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ).

تعبیر بالا بیانگر دیدگاه اسلام درباره پست ها و منصب های حکومتی است. از دیدگاه اسلام رییس حکومت، وزرا، استان داران و فرماندهان، تنها امانت دارانی هستند که امانت جامعه اسلامی از سوی خداوند به آنها سپرده شده و نباید آن را وسیله برتری جویی و تحصیل منافع شخصی کنند; بلکه باید مانند هر امانت دار امین از آن مراقبت به عمل آورده و سالم به دست اهلش بسپارند.

در تفسیر آیه شریفه (إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَْمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا)(4) در روایات متعدّدی آمده که این امانت همان ولایت (و حکومت والیان صالح) است.(5)

البتّه این تفسیر به آن معنا نیست که مفهوم آیه منحصر در امر حکومت و امامت باشد، بلکه یکی از مصادیق بارز و مهم آن است.

سپس امام(علیه السلام) بعد از این هشدار گویا به بیان سه وظیفه برای اشعث به عنوان یک فرماندار می پردازد، نخست می فرماید: «تو حق نداری درباره رعیّت استبداد به خرج دهی»; (لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ(6) فِی رَعِیَّة(7)).

بلکه باید طبق موازین الهی و آنچه در اسلام درباره حقوق مردم پیش بینی شده رفتار کنی نه اینکه آنچه دلخواه توست خودسرانه انجام دهی و با مردم  همچون بندگان و بردگان عمل کنی.

حضرت در دستور دوم می فرماید: «تو حق نداری در کارهای مهم و خطیر بدون اطمینان وارد شوی»; (وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بوَثِیقَة).

با توجّه به اینکه جمله (وَلاَ تُخَاطِرَ) از ریشه خطر است و امور مهم را خطیر می گویند به سبب خطرهایی که آن را تهدید می کند، منظور امام(علیه السلام) این است که در اموری که با سرنوشت مردم سر و کار دارد جز با دقت و تأمل و مشورت کافی و در صورت لزوم گرفتن اذن از امام(علیه السلام) و پیشوایت اقدام مکن، زیرا برای حفظ امانت های مهم باید از دست زدن به کارهای خطرناک پرهیز کرد; بنابراین واژه وثیقه هم تفکر و اندیشه را شامل می شود و هم مشورت و هم اجازه گرفتن از امام(علیه السلام) در صورت نیاز.

در دستور سوم درباره حفظ اموال بیت المال می فرماید: «در دست تو بخشی از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو یکی از خزانه داران او هستی باید آن را حفظ کنی تا به دست من برسانی»; (وَفِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ).

در پایان به او اطمینان می دهد که اگر در مسیر صحیح گام بر دارد، امام(علیه السلام) نسبت به او هیچ گونه تعرضی نکند و از این نظر در امنیت باشد، می فرماید: «امید است من رییس بدی برای تو نباشم والسلام»; (وَلَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ وَالسَّلاَمُ).

البتّه این تعبیر، تعبیری است بسیار متواضعانه و پدرانه.


نکته ها:

  1. دستور العملی کامل:

جالب این است که امام(علیه السلام) در این بخش کوتاه از نامه تمام گفتنی ها را که باید برای یک مسئول سیاسی کشور اسلامی بگوید، بیان فرموده; نخست ماهیت منصب او را بیان داشته تا آگاه باشد او تنها یک امانتدار است نه یک زمامدار خودکامه و مالک الرقاب مردم.

سپس به سراغ نخستین چیزی می رود که دامن زمامداران را می گیرد و آن مسأله استبداد رأی و ترجیح دادن تمایلات شخصی بر منافع مردم است. مخصوصاً امام(علیه السلام) از واژه رعیّت در اینجا استفاده می کند که مفهومش کسانی است که باید حال آنها مراعات شود و مصالح آنها را در نظر بگیرند.

سپس به او دستور می دهد که کارهای مهم اجتماعی را همچون کارهای شخصی نشمرد و ابعاد و آثار آن را در جامعه در نظر بگیرد و بدون اطمینان از عواقب آثار آن تصمیم نگیرد.

سرانجام به یکی از مهم ترین عوامل فساد حکومت ها که مسأله اموال و ذخائر کشور است، اشاره می کند و آن را به عنوان «مال الله» معرفی می نماید; همان تعبیری که از قرآن مجید گرفته شده که خداوند متعال درباره بردگانی که در مسیر آزادی قرار دارند دستور می دهد سرمایه ای در اختیار آنها بگذارند تا بتوانند کسب و کار کرده و دین خود را ادا نمایند; می فرماید: (وَآتُوهُمْ مِنْ مالِ اللهِ الَّذی آتاکُم).(8)

سپس او را به عنوان خزانه دار اموال الهی نه صاحب اختیار معرفی کرده دستور می دهد از آن مراقبت نماید تا به دست امام(علیه السلام) برسد و در میان حق داران تقسیم شود.

در عین حال در پایان نامه به او اطمینان می دهد که اگر از مسیر حق منحرف نشود امام(علیه السلام) هرگز با او بدرفتاری نخواهد داشت; ولی در عین حال هشدار دیگری است که اگر اشعث نصایح سه گانه فوق را نپذیرد باید منتظر عواقب سوء کار خود باشد.

قابل توجّه اینکه نصر بن مزاحم در کتاب صفین می نویسد: «هنگامی که امام(علیه السلام) این نامه را به اشعث نوشت (او که دارای سوابق سویی بود) به یاران خود گفت: نامه امام(علیه السلام) من را در وحشت فرو برد، او می خواهد اموال آذربایجان را از من مطالبه کند من ناچارم به سوی معاویه بروم. یارانش به او گفتند اگر بمیری برای تو از این بهتر است. آیا شهر خود و جمعیّت خویش را رها می کنی و دنباله روی اهل شام می شوی؟ اشعث به اشتباه خود پی برد و سرانجام نزد امام(علیه السلام) آمد و در کوفه زندگی کرد».(9)

  1. اشعث بن قیس کیست؟

در ذیل خطبه 19 در جلد اوّل همین مجموعه که امام(علیه السلام) سخنان تندی در آن خطبه به اشعث بن قیس فرموده بود شرح حال اشعث را نوشته ایم. نام اصلی وی معدی کرب بود و به مناسبت موهای ژولیده و فرفری که داشت او را اشعث می نامیدند; تا آنجا که اسم اصلی او به فراموشی سپرده شد و این نام بر وی ماند.

او دارای سوابق سوء بسیاری است; در زمان جاهلیّت مرتکب جنایاتی شد و از سوی قبیله دشمن اسیر گشت و با پرداختن غرامت سنگینی از سوی قومش آزاد شد.

تاریخ تاریک زندگی او نشان می دهد که وی از منافقان بود و در عصر حکومت علی(علیه السلام) به گفته بعضی از مورخان ریشه اصلی تمام مفاسد جامعه اسلامی بود. او با عمرو عاص در مسأله ایجاد نفاق در صف های یاران علی(علیه السلام) در جنگ صفین همکاری کرد.

اشعث بن قیس در زمان عثمان به حکومت آذربایجان منصوب شد و امام(علیه السلام) بعد از عثمان طبق روایت بالا می خواست با او مدارا کند مبادا به سوی معاویه و شام بگریزد.

قابل توجّه اینکه ابوبکر برای جلوگیری از خطرات اشعث، خواهر خود ام فروه را به او تزویج کرد و این زن سه پسر آورد که یکی از آنها محمد بود که در کربلا از فرماندهان لشکر ابن زیاد در برابر امام حسین(علیه السلام) بود. اشعث دختری به نام جعده داشت که همه شنیده ایم امام مجتبی(علیه السلام) را مسموم ساخت و طبق روایت کافی خود اشعث نیز از کسانی است که در قتل امیر  مؤمنان علی(علیه السلام) شرکت داشت.(10)

این سخن را با حدیثی که درباره اشعث از امیر  مؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده است پایان می دهیم. امام(علیه السلام) خطاب به مردم فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الاَْشْعَثَ لاَ یَزنُ عِنْدَ اللهِ جَنَاحَ بَعُوضَة وَإِنَّهُ أَقَلُّ فِی دینِ اللهِ مِنْ عَفْطَةِ عَنْز; ای مردم! اشعث به اندازه پر پشه ای در پیشگاه خدا وزن و ارزش ندارد و او در دین خدا از آب بینی بز کمتر است».(11)

لازم به ذکر است که اشعث در زمان عمر والی آذربایجان شد و در زمان عثمان باقی بود و در عصر حکومت علی(علیه السلام) نیز مدتی ابقا شد.

  1. آذربایجان در نقشه های پیشین اسلامی:

از فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری و معجم البلدان حموی اجمالاً استفاده می شود که منطقه آذربایجان در حدود سنه 20 هجری زیر پرچم اسلام قرار گرفت; ولی چیزی نگذشت که گروهی بر ضد آن قیام کردند. خلیفه دوم اشعث بن قیس را فرستاد و بار دیگر آنجا را فتح کرد و اشعث بر حکومت آنجا باقی ماند.

محدوده آذربایجان آن روز از امروز گسترده تر بود و علاوه بر تبریز، خوی، سلماس، ارومیه و اردبیل، مناطقی از گیلان و مازندران را نیز شامل می شد و از طرف غرب نیز فراتر از مرزهای کنونی بود. حموی می گوید: «این منطقه خود مملکت عظیمی است، دارای برکات فراوان، خرم و سرسبز، پرآب و دارای چشمه های بسیار». یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: معاویه هر سال سی هزار هزار (سی میلیون) درهم از خراج آذربایجان دریافت می داشت و این نشان می دهد که تا چه اندازه آن منطقه گسترده و آباد بوده است.(12)


پی نوشت:

1 . سند نامه:

از جمله کسانی که این نامه را ذکر کرده اند نصر بن مزاحم در کتاب صفین است که آن را از آغاز کلام امام(علیه السلام)در این نامه نقل کرده و با توجّه به اینکه نصر بن مزاحم حدود دو قرن جلوتر از سیّد رضی می زیسته، و علاوه بر آن نامه را به صورت کامل ذکر کرده معلوم است که از منابع دیگری اخذ کرده است. ابن عبد ربه نیز نامه را با اضافاتی آورده و ابن قتیبه نیز در الامامة والسیاسة کمی مختصرتر از عبارات نصر بن مزاحم ذکر کرده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 202).

2 . تمام نهج البلاغه، ص 803; واقعه صفین، ص 20.

3 . «طعمة» به معنای چیز خوردنی است; ولی گاه به صورت کنایه به کار می رود مثلا می گویند فلان کس خبیث الطعمة است یعنی کسب و کار بدی دارد و در نامه بالا به معنای وسیله آب و نان است.

4 . نساء، آیه 58.

5 . به تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه فوق و کافی، ج 1، ص 276 باب «أنّ الإمام یعرف الامام الذی یکون من بعده» مراجعه شود.

6 . «تفتات» در اصل از ریشه «فوت» گرفته شده که گاه به معنای از دست رفتن و گاه به معنای سبقت جستن است و طبق معنای دوم هنگامی که به باب افتعال برود به معنای استبداد و خودسری است. گویی بر همه کس در انتخاب مقصودش پیشی می گیرد. این احتمال نیز وجود دارد که از ریشه «فأت» (به همزه) گرفته شده باشد که آن نیز به معنای انفراد و استبداد است.

7 . «رعیة» صفت مشبهه به معنای مراعات شده از ریشه «رعی» که در اصل به معنای به چرا بردن گوسفندان است که توام با مراعات و نگهداری است، گرفته شده و این تعبیر نشان می دهد که در حکومت اسلامی، دولت باید در خدمت مردم و مراقب و محافظ آنها باشد. حدیث معروف «کُلُّکُمْ راع وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعَیَّتِهِ» نیز اشاره به این معنا دارد که همه مردم باید مراقب یکدگر باشند و در مقابل هم مسئولند. (حدیث مزبور در بحارالانوار و جامع الاخبار و در کتابهای اهل سنّت در صحیح بخاری و مسند احمد و کتابهای دیگر نقل شده است).

8 . نور، آیه 33.

9 . شرح نهج البلاغه علاّمه تستری، ج 8، ص 7.

10 . کافی، ج 8، ص 167، ح 187.

11 . بحارالانوار، ج 29، ص 420 برای شرح بیشتر درباره حالات اشعث به جلد اوّل همین کتاب، ص 444 به بعد ذیل خطبه 19 مراجعه فرمایید.

12 . به کتاب تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 233 و تاریخ طبری در حوادث سنه 22 و همچنین معجم البلدان حموی، ج 1، ص 128 و فتوح البلدان بلاذری، ج 2، ص 400 مراجعه شود.