[hadith]فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا
،
أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بهَا، أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ. وَ کَأَنِّی بقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبی طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ! أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُد؛ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا، وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوس وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوس، حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید.[/hadith]
یازدهم: امام (ع) به پاره ای از انگیزه هایی که باعث پارسایی و ترک غذاهای لذیذ در دنیا شده است توجّه داده از جمله آن که وی برای این آفریده نشده است تا خوردن غذاهای خوب، او را از هدف اصلی بازدارد، و توضیح این مطلب در عبارت: «فما خلقت... المتاهة»، آمده است. همچنین از سرگرم شدن به خوردن غذاهای لذیذ با خاطرنشان ساختن پیامد چنان سرگرمیی یعنی همانندی با چارپایان، برحذر داشته است، و با عبارت: «همّها علفها»، تا جمله یراد بها، به وجه شبه به بهایم اشاره فرموده است، توضیح آن که شخص سرگرم به خوردن غذاهای لذیذ، اگر از نوع خورشهای ثروتمندان و بی نیازان باشد، به سان چارپای علفخواری خواهد بود در همّت گماردن به علفی که در اختیار دارد، یعنی همان غذای موجود، و اگر فردی نیازمند باشد، همتش وابسته خواهد بود به هر آنچه که از متاع دنیا به دست آورد، و تا آخر آن را بخورد و پرخوری کند و شکمبه خود را با غفلت از هدف اصلی همچون حیوان علفخوار پر کند که همتش پر کردن شکم از آشغال و زباله هاست بدون توجه به سرانجام کار خود و مقصود اصلی دیگران از او، یعنی سر بریدن و کار کشیدن از او. کلمه ریسمان و کشیدن آن را، استعاره آورده و کنایه از رها کردن و یله نمودن، همانند رها گذاشتن چارپایان است.
دوازدهم: به بعضی از شبهاتی که احتمال داده است شاید در ذهنهای سست وارد شود، یعنی اعتماد بر ناتوانی امام (ع) به علت خوردن خوارک ناچیز، از پیکار با دشمنان، اشاره فرموده است و توضیح آن را در عبارت: «و کانّی... الشجعان»، آورده، آن گاه به پنج طریق در مقام جواب برآمده است:
1- تمثیل به درخت بیابانی، و مقایسه خود با آن در توانمندی، بنا بر این اصل در تمثیل همان درخت بیابانی و فرع آن امام (ع) و وجه اشتراک کمی تغذیه و خشونت غذا همانند غذای درخت بیابانی و بد تغذیه شدن آن است، و حکم در تمثیل همان استواری اعضای بدن و نیرومندی او همچون صلابت چوب درخت بیابانی و توانمندی آن است، این یک پاسخ است بر ردّ شبهه یاد شده.
2- همانند کردن دشمنان و همگنان خود، همچون معاویه با درختان سرسبز و خرم باغها، در این تمثیل درختان اصلند و دشمنان و همگنان آن حضرت فرع، و وجه اشتراک همان سرسبزی و شادابی است که در اثر رفاه و خوراک لذیذ به دست می آید و حکم قطعی آن نرم و نازک بودن پوست و ناتوانی از مقاومت و کمی استقامت در برابر رویدادها و علاقه به ناز و نعمت و رفاه است و غرض امام (ع) آن است که دیگران بدانند همگنان او از وی ناتوانترند و در نتیجه شبهه مزبور برطرف گردد.
3- تمثیل آن بزرگوار به گیاهان دیم مانند تمثیل به درخت بیابانی است، و حکم در اینجا آن است که امام (ع) در برافروختن آتش جنگ تواناتر و در شعله ور ساختن آن مقاوم تر و پایدارتر، و همچون نباتات دیم در آتش دیرپا است.
4- تمثیل خود، نسبت به پیامبر خدا (ص)، به درخت خرمایی نسبت به درخت خرمای دیگر، اصل این تمثیل، درخت خرما نسبت به درخت خرمای دیگر، و فرع آن، جایگاه امام (ع) نسبت به رسول خداست وجه اشتراک این است که امام (ع) علوم و کمالات نفسانی خود را از چراغ دانش و کمالات پیامبر (ص) اقتباس کرده، به سان بهره گرفتن معلول از علت و چراغ از شعله.
5- امام (ع) خود را نسبت به پیامبر (ص) چون ذراع نسبت به بازو می داند، بنا بر این اصل [مشبه به]: ذراع نسبت به بازو و [مشبه]، فرع: امام (ع) نسبت به پیامبر (ص) است. و وجه اشتراک نزدیکی امام نسبت به پیامبر و پشتیبانی از او، و وسیله بودن برای رسیدن پیامبر به مقصود خود یعنی اتمام و اکمال دین است و اصل بودن پیامبر در همه این موارد مانند نزدیکی دست به بازو، و اصل بودن بازو نسبت به دست است، و این که دست نسبت به بازو وسیله ای برای تصرّف و حمله می باشد، امّا حکم در این دو تمثیل یکی و آن ناتوان نبودن امام (ع) از مبارزه با همگنان و نبرد با دلاوران است، و دلیل قطعیّت این حکم، وجه اشتراک اوّل آن است که چون علوم یقینی و بینش دینی امام (ع) با بینش پیامبر (ص) متناسب بوده است این خود بزرگترین چیزی است که به منظور حمایت از دین او را به شجاعت واداشته و بر مبارزه امثال و اقران نیرو می بخشید، و ثبوت حکم از وجه اشتراک دوم نیز همین طور است.
بعد از آن که امام (ع) آن حکم را ثابت کرد و ناتوانیی را که در باره اش تصور می رفت از خود سلب کرد، با سوگند جلاله آن را مورد تأکید قرار داده است به این ترتیب که اگر تمام عرب برای مبارزه با او پشت به پشت هم دهند هر آینه رو از آنها برنخواهد گرداند، و اگر فرصت گردن زدن آنان را بیابد به سوی ایشان خواهد شتافت، یعنی به هنگام نبرد و استحقاق آنان برای کشته شدن به دلیل دشمنی آنان با دین و نادرستی عفو و چشم پوشی از آنان، به خاطر شباهت امام (ع) به رسول خدا (ص) در آغاز اسلام است زیرا پیامبر (ص) گذشت و عفو را جز در جای خود به کار نمی برد. نقل کرده اند که امام (ع) در یک روز -چون مصلحت دین را تشخیص داد- هزار نفر را یکجا از پا در آورد.
سیزدهم: امام (ع) وعده داد که بکوشد تا روی زمین را از آن شخص واژگون و کالبد سرنگون پاک سازد، مقصود امام (ع) از آن شخص معاویه بود، و این که امام (ع) تعبیر به شخص و جسم کرد به دلیل رجحان جنبه بدنی معاویه بر جنبه روانی اش بود، از آن رو که وی به کمال بدن خود بیش از کمال روحش توجه داشت به حدی که گویا او تنها جسم و کالبد بوده است و با بیان این که معاویّه کسی است واژگونه و کالبدی سرنگون، اشاره فرموده است به توجه داشتن معاویه از جنبه عالی، و سرپیچی او از دریافت کمالات روحی به جنبه پست، و واژگونگی او در دنیا و سرنگونی چهره عقل او به سمت کسب دنیا برای دنیا و توجه به گرد آوری مال دنیاست، زیرا که هدف نهایی از عنایت خداوندی به آفرینش انسان این است که با مصون داشتن فطرت اصلی خود از آلودگی به رذایل اخلاقی، راه مدارج کمال را بپیماید و اگر انگیزه های پر کشش او را به سمت دنیا بکشد و فریفته محبت دنیا شود تا آن جا که یکسره متوجه دنیا گردد و همواره در مراحل انحطاط محبت دنیا سقوط کند، بدین ترتیب نگونساری از مراتب کمال و واژگونی اش در پستیها و پرتگاههای ضلالت و گرفتاری اش با غل و زنجیرهای آن، تحقق می یابد.
در عبارت امام (ع): تا دانه کلوخ از میان دانه گندم دور شده و جدا گردد، دانه کلوخ یعنی معاویه و دانه دور شده یعنی مؤمنان، و وجه تشبیه آن است که امام (ع) مؤمنان را از وجود معاویه خالص و آنها را جدا می کند، تا ایمانشان رشد کند و دینشان استوار گردد، زیرا وجود معاویه در بین آنها وسیله مهمی برای تباه ساختن عقیده شان و نابودی دینشان است، همان طور که صاحب خرمن، غله های خود را پاک و آمیخته های آنها و هر چه که از کلوخ و امثال آن باعث فساد غلّه می گردد، از میان بیرون می کند. شارح نهج البلاغه عبد الحمید بن ابی الحدید گفته است همان طوری که کشاورزان در بیرون آوردن کلوخ، سنگ، خار و امثال آنها از میان کشت، تلاش می کنند تا باعث فساد در رویش زراعت نشود و محصول را تباه نسازد.
این گفتار ابن ابی الحدید محلّ نظر است، زیرا که بیرون بردن گل از میان زراعت معنایی ندارد و از طرفی عبارت: دانه گندم درو شده (حبّ الحصید)، آن معنا را نمی رساند.