[hadith]فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا

،

أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بهَا، أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ. وَ کَأَنِّی بقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبی طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ! أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُد؛ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا، وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوس وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوس، حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید.[/hadith]

من همچون بهیمه پرواری نیستم!

امام(علیه السلام) در این بخش از سخنانش به چهار نکته مهم اشاره می فرماید. نخست به هدفش از این زهد گسترده و فراگیر اشاره کرده می فرماید: «من آفریده نشده ام که غذاهای پاکیزه (و رنگارنگ) مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پرواری که تمام همّش علف اوست و یا چون حیوان رها شده (در بیابان و مرتع) که کارش جستجو کردن علف و پر کردن شکم از آن است و از سرنوشتی که در انتظار اوست بی خبر است»; (فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ، کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ(1)، هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا(2)، تَکْتَرِشُ(3) مِنْ أَعْلاَفِهَا، وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بهَا).

به راستی گروهی در این جهان همانند چهارپایانند; جمعی مرفه و ثروتمند بی خبر و بی درد همچون حیوانات پرواریند که غذای فراوان در اطراف آنها ریخته شده است و گروهی کم درآمد امّا کاملا دنیاطلب همچون حیواناتی که در چراگاه در جستجوی علف هستند و به یقین هر دو مذمومند; هرچند یکی از دیگری نکوهیده تر است و عجب اینکه هیچ یک از این دو گروه حیوانات از سرنوشت خود آگاهی ندارند که فردا یا ذبح می شوند و از گوشتشان استفاده می شود یا برای بارکشی از آنها بهره می گیرند.

سپس در دومین نکته می فرماید: «(من آفریده نشده ام) که بیهوده رها شوم یا تنها برای بازی و سرگرمی واگذارده شده باشم یا سررشته دار ریسمان گمراهی گردم و یا در طریق سرگردانی قدم بگذارم»; (أَوْ أُتْرَکَ سُدًی(4) أَوْ أُهْمَلَ عَابثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلاَلَةِ، أَوْ أَعْتَسفَ(5) طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ!(6)).

امام(علیه السلام) در این قسمت از سخنان خود پنج موضوع را در مورد هدف آفرینش انسان نفی می کند: نخست اینکه همچون حیوانات پرواری یا بیابانی باشد که فقط به خورد و خوراک بپردازد و دیگر اینکه هیچ هدفی از آفرینش او در کار  نباشد و به حال خود رها شود و سوم اینکه هدف، بازی و سرگرمی باشد و چهارم اینکه عامل ضلالت و گمراهی دیگران شود و پنجم اینکه خودش در وادی سرگردانی گام بگذارد. هنگامی که این امور نفی شد، نتیجه گرفته می شود که انسان برای هدفی عالی آفریده شده که آن چیزی جز قرب به خدا و تکامل فضایل انسانی نیست و به یقین اگر آفرینش این عالم و این همه نعمت ها و مواهب الهی هدفی جز این داشته باشد لغو و بر خلاف حکمت است و خداوند حکیم هرگز این اهداف بی ارزش و باطل را که با حکمت او سازگار نیست مورد توجّه قرار نمی دهد.

این سخنان مولا در واقع برگرفته از آیات قرآن مجید است آنجا که می فرماید: «(أَیَحْسَبُ الاِْنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًی أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّنْ مَّنِیّ یُمْنَی ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالاُْنْثَی); آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟! سپس به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت و از آن، دو زوجِ مرد و زن آفرید».(7)

بدیهی است خدایی که این مراحل خلقت را با این همه شگفتی ها برای انسان قرار داده هدفی بزرگ از آن داشته است.

در جای دیگر می فرماید: «(أَفَحَسبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ); آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم، و به سوی ما باز گردانده نمی شوید».(8)

سپس امام(علیه السلام) به بیان نکته سوم در ارتباط با سخنان سابقش می پردازد و به اصطلاح به اشکال مقدّری پاسخ می گوید و می فرماید: «گویا می بینم گوینده ای از شما چنین می گوید: هرگاه این (دو قرص نان) تنها خوراک فرزند ابوطالب باشد، باید ضعف و ناتوانیِ جسمی او را از پیکار با هم آوردان و مبارزه با شجاعان باز داشته باشد»; (وَکَأَنِّی بقَائِلِکُمْ یَقُولُ: «إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبی طَالِب، فَقَدْ قَعَدَ بهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الاَْقْرَانِ، وَمُنَازَلَةِ(9) الشُّجْعَانِ»).

این یک ذهنیت همگانی است که مردم در میان نیروی جسمانی و غذاهای چرب و شیرین رابطه ای قائل هستند، بنابراین اگر کسی تنها به نان جو و مانند آن قناعت کند باید ضعف، وجود او را فرا گیرد و نتواند در میدان نبرد هنرنمایی کند.

امام(علیه السلام) با ذکر دو مثال پاسخ زیبا و گویایی به این اشکال می دهد و می فرماید: «ولی آگاه باشید! درخت بیابانی (که آب و غذای کمتری به آن می رسد) چوبش قوی تر است اما درختان سرسبز (که همواره در کنار آب قرار دارند) پوستشان نازک تر (و کم دوام تر) اند و گیاهان و بوته هایی که جز با آب باران سیراب نمی شوند چوبشان قوی تر و آتششان شعله ورتر و پردوام تر است»; (أَلاَ وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً، وَ الرَّوَاتِعَ(10) الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً، وَالنَّابتَاتِ الْعِذْیَةَ(11) أَقْوَی وَقُوداً(12) وَأَبْطَأُ خُمُوداً(13)).

«شجره» اشاره به درختان و «نابتات» اشاره به بوته هاست; هر دو اگر در بیابان های خشک و کم آب پرورش پیدا کنند بسیار مقاومند در حالی که هر یک از آنها اگر بر لب نهرها بروید و دائما از آب کافی برخوردار باشد بسیار کم دوام تر  است. به همین دلیل افرادی که در ناز و نعمت پرورش پیدا می کنند سست و ناتوانند و افرادی که در لابه لای مشکلات بزرگ می شوند قوی و نیرومندند.

ناز پروده نعمت نبرد راه به دوست *** عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد

به همین دلیل امروز برای بالا بردن سطح قدرت سربازان، آنها را به تمرین های شاقّ و مشکل فرا می خوانند تا کاملا در لابه لای سختی ها پرورش یابند. یکی از فلسفه های روزه ماه مبارک رمضان نیز همین است که روح و جسم انسان را با تحمّل مشکلات روزه تقویت می کند.

البته این بدان معنا نیست که انسان غذای کافی به بدن خود نرساند و همچون مرتاضان به بادامی قناعت کند، بلکه منظور این است که در لابه لای عیش و نوش و بر سر سفره های رنگین پرورش نیابد.

آن گاه امام(علیه السلام) در تأیید سخنان گذشته می فرماید: «(به علاوه جای تعجب نیست که من در عین سادگیِ غذا، شجاع باشم، چرا که) من نسبت به پیامبر همچون نوری هستم که از نور دیگری گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو»; (وَأَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ، وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُد).

او همواره ساده می زیست ولی در نهایت شجاعت بود و در میدان نبرد از همه نزدیک تر به دشمن قرار داشت و در روز احد که دیگران فرار کردند او هرگز فرار نکرد من هم پیرو همان مکتب و ذراع همان بازو هستم.

همان گونه که در کلمات قصار نهج البلاغه فرمود: «کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا برَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله) فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَی الْعَدُوِّ مِنْهُ; هنگامی که آتش جنگ شعلهور می شد ما به رسول خدا پناه می بردیم و هیچ یک از ما به دشمن از او نزدیک تر نبود».(14)

شاهد گویای این گفتار امام(علیه السلام) آیه مباهله است که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را به منزله نفس پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می شمرد و روایاتی است که از خود رسول خدا نقل شده است آنجا که طبق نقل گنجی شافعی; یکی از اصحاب از پیغمبر اکرم سؤال کرد: در میان تمام صحابه چه کسی نزد شما محبوب تر است فرمود: علی بن ابی طالب. عرض کرد چرا؟ فرمود: «لاَِنَّه خُلِقْتُ أَنَا وَعَلِیٌّ مِنْ نُور وَاحِد; زیرا من و علی از نور واحدی آفریده شده ایم» و در همان کتاب از معجم طبرانی نقل می کند که پیغمبر فرمود: «إِنَّ اللهَ خَلَقَ الاَْنْبیَاءَ مِنْ أَشْجَار شَتَّی وَخَلَقنی وَعَلِیّاً مِنْ شَجَرَة وَاحِدَة; خداوند پیامبران را از شجره های متعدّدی آفرید; ولی من و علی را از شجره واحدی خلق کرد».(16)

داستان فرستادن سوره برائت با ابو بکر برای قرائت بر حاضران مکّه در موسم حج و سپس گرفتن آن از ابو بکر و دادن به علی(علیه السلام) در کتب تاریخ، معروف است. هنگامی که ابوبکر خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) برگشت و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد آیا چیزی درباره من نازل شده که آیات برائت را از من گرفتید؟ فرمود: نه «وَلَکِن لاَ یُبَلِّغْ عَنِّی إِلاَّ أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی; ولی باید پیام مرا خودم یا کسی که از من است برساند».(17)

این روایت در مسند احمد حنبل به صورت گویاتری نقل شده که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) در جواب ابوبکر فرمود: جبرئیل نزد من آمده و گفته است: «لَن یُؤَدِّیَ عَنْکَ إِلاَّ أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ; پیام سوره برائت را تنها خودت یا کسی که از توست باید به مردم برساند».(18)

تعبیر به «کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ» اشاره به این است که نور ایمان و قوّت و قدرت من از نور ایمان و قدرت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) گرفته شده و تعبیر به «وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُد» اشاره به این است که هر گاه بازو محکم باشد ذراع نیز محکم خواهد بود.

سپس برای تأکید بر شجاعت خود می فرماید: «(و به حول و قوّه الهی چنان شجاعم که) به خدا سوگند اگر همه عرب برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من از میدان مبارزه با آنها روی بر نمی گردانم (و در برابر آنها می ایستم تا پیروز شوم یا شربت شهادت بنوشم)»; (وَاللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا).

مانند این سخن از کسی شنیده نشده است و به یقین علی(علیه السلام) مرد مبالغه نیست و آنچه می گوید عین واقعیّت است. در میدان های نبرد هم این حقیقت را اثبات کرده است; از میدان بدر گرفته تا احد و خندق و غزوات دیگر. علی بن ابی طالب کسی بود که هرگز پشت به دشمن نکرد و از فزونی لشکر دشمن نترسید تا آنجا که «کَرَّارٌ غَیْرُ فَرَّار» لقب گرفت.

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) این سخن را در داستان فتح خیبر بعد از آنکه دیگران رفتند و کاری برای فتح قلعه های خیبر انجام ندادند فرمود: «لاَُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ کَرَّارٌ غَیْرُ فَرَّار لاَ یَرْجِعُ حَتَّی یَفْتَحَ اللهُ عَلَی یَدَیْهِ; فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و پیامبرش او را دوست دارند پیوسته به دشمن حمله می کند و هرگز فرار نخواهد کرد و خداوند به دست او این قلعه ها را فتح می کند».(19)

آن گاه امام(علیه السلام) در آخرین و چهارمین نکته این بخش از نامه می فرماید: «و اگر فرصت دست دهد که بر گردن گردن کشان عرب مسلّط شوم، به سرعت به سوی آنها (برای پیکار) خواهم شتافت و به زودی تلاش می کنم که زمین را از این شخص معکوس و جسم واژگونه (معاویه) پاک سازم تا خاک و سنگریزه از میان دانه های درو شده خارج شود (و جامعه اسلامی پاک و خالص گردد)»; (وَلَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا. وَسَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الاَْرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوس، وَالْجِسْمِ الْمَرْکُوس(20)، حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ(21) مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید(22)).

تعبیر به «أُطَهِّرَ الاَْرْضَ» اشاره روشنی به این حقیقت است که وجود امثال معاویه بر روی زمین صحنه آن را آلوده می سازد و تا از میان نروند پاک نمی شود.

و تعبیر به «الشَّخْصِ الْمَعْکُوس» اشاره به این است که افکارش واژگونه است; حق در نظر او باطل و باطل در نظر او حق است.

و تعبیر به «الْجِسْمِ الْمَرْکُوس» اشاره به این است که نه تنها افکار او وارونه است، بلکه از نظر ظاهر نیز انسانی کج اندیش و بدرفتار و واژگونه محسوب می شود.

تعبیر به «حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ...» اشاره به این است که هنگامی که محصول را از زمین های زراعتی بر می دارند، غالباً دانه های باارزش با سنگ و کلوخ و شن آمیخته می شود و کشاورزان آنها را از میان دانه ها خارج می سازند تا قابل استفاده شود. من هم باید این افراد بی ارزش و کج اندیش را از میان مسلمانان بردارم تا اسلام و مسلمانان خالص شوند.

بعضی سؤال می کنند که آیا این سخن مولا با اقتدا به پیغمبر «رَحْمَةٌ لِلْعالَمینَ» سازگار است؟

در پاسخ می گوییم: آری. رحمت در جای خود لازم است و شدت و غضب در جای خود; اگر به جای رحمت شدت نشان داده شود اشتباه است و اگر در جای شدت رحمت به کار گرفته شود خطاست. زندگانی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز شاهد و گواه این معناست. در احد به آن جمعیت گمراه دعا می کند و می گوید:

«خداوندا هدایتشان کن که نمی دانند» ولی در داستان یهود پیمان شکن و سنگدل بنی قریضه در برابر آنها شدّت عمل به خرج می دهد.

در حقیقت حضرت این حقیقت روشن را از قرآن مجید آموخته است که در یکجا می فرماید: «(یا أَیُّهَا النَّبیُّ جاهِد الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ); ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر!».(23) و در جای دیگر می فرماید: «(فَبما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ); به سبب رحمت الهی، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدی!».(24)


پی نوشت:

1 . «المربوطة» در اینجا به معنای حیوانی است که برای پروار می بندند.

2 . «تَقَمُّمْ» به معنای برگرفتن تمام آنچه در سفره و خوردن آن است و در اصل از ریشه «قَمّ» بر وزن «غمّ» به معنای رفت و رو کردن خانه و همچنین برچیدن گیاهان به طور کامل به وسیله لبهای حیوان گرفته شده است.

3 . «تَکْتَرشُ» در اصل از ریشه «کَرَش» بر وزن «کرج» و از ریشه «کَرِش» بر وزن «جهش» به معنای معده حیوانات گرفته شده، بنابراین «اِکتراش» به معنای پر کردن معده است.

4 . «سُدًی» به معنای باطل و بیهوده است.

5 . «اَعْتَسفُ» از ریشه «اعتساف» به معنای انجام کاری بدون فکر و هدایت و اراده است و به معنای انحراف از جاده نیز آمده است.

6 . «المَتاهَة» اسم مکان است از ریشه «تیه» به معنای سرگردانی و ضلالت گرفته شده است.

7 . قیامت، آیه 36-39.

8 . مومنون، آیه 115.

9 . «مُنازَلَة» به معنای پیکار و جنگ است. از ریشه «نزول» آمده که شخص جنگ جو در برابر حریف خود نزول و پیکار می کند.

10 . «الرّواتِع» جمع «راتع» در اینجا به معنای درخت شاداب و خرم است، از ریشه «رَتْع» بر وزن «نفع» به معنای چریدن در مرتع است.

11 . «العِذْیة» به سرزمینی می گویند که دور از آب باشد و جز از آب باران سیراب نگردد.

12 . «وَقُود» به معنای هیزم است.

13 . «خُمُود» به معنای خاموش شدن آتش است سپس به هرگونه فروکش کردن فعالیتی اطلاق شده است.

15 . نهج البلاغه، کلمات قصار 9، از کلمات غریب حضرت.

16 . کفایة الطالب، ص 315 به بعد مطابق نقل شرح نهج البلاغه تستری، ج 7، ص 468 و 469.

17 . تذکرة الخواص، ص 37.

18 . مسند احمد، ج 1، ص 151.

19 . بحارالانوار، ج 31 ص 259; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 56.

20 . «الْمَرْکُوس» به معنای واژگونه است از ریشه «رَکْس» بر وزن «عکس» به معنای پشت و رو کردن یا چیزی را با سر روی زمین گذاردن گرفته شده.

21 . «الْمَدَرة» به معنای قطعه گل خشکیده است.

22 . «الحصید» به معنای درو شده از ریشه حصاد به معنای درو کردن گرفته شده است.

23 . توبه، آیه 73.

24 . آل عمران، آیه 159. در تفسیر فخر رازی، ج 1، ص 235 در تفسیر سوره حمد می گوید: لَقَد اشْتُهِرَ أنَّ النَّبیَّ(علیه السلام) لَمّا کُسرَتْ رُباعِیّتُهُ قال: «اللّهمّ اهْد قَوْمی فَاِنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ».