[hadith]وَ ایْمُ اللَّهِ یَمِیناً -أَسْتَثْنِی فِیهَا بمَشیئَةِ اللَّهِ- لَأَرُوضَنَّ نَفْسی رِیَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بالْمِلْحِ مَأْدُوماً، وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِی کَعَیْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِینُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا. أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیِهَا فَتَبْرُکَ، وَ تَشْبَعُ الرَّبیضَةُ مِنْ عُشْبهَا فَتَرْبضَ، وَ یَأْکُلُ عَلِیٌّ مِنْ زَادهِ فَیَهْجَعَ؟ قَرَّتْ إِذاً عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِیَّةِ.[/hadith]
آیا فقط خوردن و خوابیدن؟
امام(علیه السلام) در این بخش از نامه مبارکش در تعقیب بحث های گذشته درباره بی اعتنایی به دنیا و زرق و برق آن می فرماید: «به خدا سوگند ـ سوگندی که تنها مشیت خدا را از آن استثنا می کنم ـ آنچنان نفس خویش را به ریاضت وا می دارم که هرگاه به یک قرص نان دست یابد به آن دلخوش شود و به نمک به عنوان خورش قناعت کند و آن قدر از چشم هایم اشک می ریزم که (سرانجام) همچون چشمه ای شود که تمام آب خود را بیرون ریخته باشد»; (وَایْمُ اللهِ(1) ـ یَمِیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بمَشیئَةِ اللهِ ـ لاََرُوضَنَّ نَفْسی رِیَاضَةً(2) تَهِشُّ(3) مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ مَطْعُوماً، وَتَقْنَعُ بالْمِلْحِ مَأْدُوماً(4)، وَ لاََدَعَنَّ مُقْلَتِی(5) کَعَیْنِ مَاء، نَضَبَ(6) مَعِینُهَا(7)، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا).
امام(علیه السلام) در اینجا در مرحله اوّل سوگند یاد می کند تا جدّی بودن این مطلب را کاملا آشکار سازد. و در مرحله دوم ان شاءالله می گوید تا ادب خود را در پیشگاه خدا ظاهر سازد همان گونه که مولایش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این امر مأمور بود; آنجا که خداوند به او دستور می دهد: «(وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْء إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً * إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّه); و هرگز در مورد کاری نگو: من فردا آن را انجام می دهم; مگر اینکه (بگویی اگر) خدا بخواهد».(8)
در مرحله سوم سخن از ریاضت بسیار شدید و مهمّی در میان می آورد که حاکی از اراده نیرومند مولا و سلطه عجیب او بر نفس خویش است. چه ریاضتی از این بالاتر که انسان آن قدر گرسنگی را بر خود تحمیل کند که اگر روزی به قرص نان و کمی نمک برسد نفس او شاد گردد که نان و خورش خوبی پیدا کرده است.
در مرحله چهارم از سوز و گداز خویش از خوف خدا و عشق به ذات پاکش خبر می دهد که آن قدر می گرید که اشکی در چشم باقی نمی ماند. به یقین این کارِ هرکس نیست و خود آن حضرت در جای دیگری از همین نامه به این حقیقت اشاره فرموده که من می دانم شماها به این گونه ریاضت ها توانایی ندارید; ولی سعی کنید ورع و تقوا و درست کاری را هرگز فراموش نکنید.
در اینجا این سؤال پیش می آید که این همه گریه که امام(علیه السلام) به آن اشاره فرموده است برای چیست؟ به یقین این گریه هم گریه شوق است و هم گریه خوف; شوق به عالم اعلا و ملکوت آسمان ها و قرب پروردگار و عشق به صفات جمال و کمالش و خوف از محروم گشتن از آن نعمت های بی نظیر و مواهب بی مانند است.
مردان خدا همیشه در میان این خوف و رجا و این گریه شوق و گریه ترس به سر می بردند، چه رسد به امام(علیه السلام) که پیشوا و مقتدای همه آنان است.
آن گاه در جمله بعد با ادبیاتی دیگر و تشبیهاتی صریح تر می فرماید: «آیا همان گونه که گوسفندان در بیابان، شکم را از علف ها پر می کنند و می خوابند یا گله هایی که در آغل ها هستند از علف سیر می شوند و استراحت می کنند، علی هم باید از زاد و توشه خود سیر شود و به استراحت پردازد؟ در این صورت چشمش روشن باد که پس از سال ها عمر به چهارپایان رها شده بی شبان و گوسفندانی که آنها را به بیابان برای چرا می برند اقتدا کرده است»; (أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ(91) مِنْ رِعْیِهَا(10) فَتَبْرُکَ(11)؟ وَتَشْبَعُ الرَّبیضَةُ(12) مِنْ عُشْبهَا(13) فَتَرْبضَ؟ وَیَأْکُلُ عَلِیٌّ مِنْ زَادهِ فَیَهْجَعَ(14)! قَرَّتْ إِذاً عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ(15)، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِیَّةِ(16)!).
هرچند امام(علیه السلام) در این عبارات از خودش سخن می گوید; ولی در واقع درسی است که به دنیاپرستان می دهد آنهایی که جز عیش و نوش هدفی ندارند و شبیه به گوسفندان و چهارپایانی هستند که کار آنها خوردن و خوابیدن است و چقدر برای انسان ننگ است که از اوج عظمت انسانیّت فرود آید و هم طراز حیوانات رها شده در بیابان باشد. و به گفته شاعر:
خواب و خورت ز مرحله عشق دور کرد *** آنگه رسی به دوست که بی خواب و خور شوی
نکته:
ریاضت های مشروع و نامشروع:
از زمان های گذشته مسأله ریاضت در دو شاخه ریاضت جسم و نفس در میان انسان ها وجود داشته است. ریاضت جسمانی که همان ورزش ها باشد سابقه بسیار طولانی دارد و حتی مسابقات جهانی از یونان قدیم گرفته تا مناطق دیگر چهره بارزی از آن محسوب می شود. ریاضت نفس نیز که از طریق ترک مشتهیات نفسانی حاصل می گردد و روح انسان را تقویت می کند، سابقه طولانی دارد که مرتاضان هندی به آن معروفند و حقیقت آن این است که انسان با ترک خواسته های نفس می تواند به نیروی عظیمی برسد که گاه توان کارهای خارق العاده ای پیدا می کند.
البته ریاضت های نفسانی نیز به دو هدف انجام می شده: اهداف مادّی و اهداف معنوی. اهداف مادّی انجام پاره ای از کارهای خارق العاده بوده تا از این طریق به منافعی برسند یا اسم و آوازه ای پیدا کنند; ولی هدف معنوی آن همان قرب به خداوند و پاک ساختن روح از رذایل اخلاقی و حاکمیّت بر شهوات و ترک منکرات است.
آنچه امام(علیه السلام) در این نامه با جمله «إِنَّمَا هِیَ نَفْسی أَرُوضُهَا بالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاَْکْبَرِ» و جمله «لاََرُوضَنَّ نَفْسی رِیَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ» بیان فرموده به قسم دوم از ریاضت معنوی اشاره دارد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود در ذیل خطبه 220 (خطبه 214 در شرح ابن ابی الحدید) بحث مشروحی درباره ریاضت نفس و اقسام آن بیان کرده و درباره تأثیر گرسنگی در صفای نفس سخن گفته است. سپس کلماتی از فلاسفه و حکما درباره مکاشفاتی که از ریاضت حاصل می شود بیان نموده و از اشعار شعرا نیز در این زمینه شواهدی آورده است.
در احادیث مختلفی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به همین مسأله اشاره شده، از جمله در حدیثی در غررالحکم آمده است: «مَنِ اسْتَدامَ رِیاضَةَ نَفْسهِ انْتَفَعَ; کسی که پیوسته نفس خویش را ریاضت دهد (از اشراقات الهیه) بهره مند خواهد شد».(17) و در حدیث دیگری در همان کتاب می فرماید: «الشریعة ریاضة النفس; شریعت اسلام ریاضت نفس است».(18)
در حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است که یکی از وصیّت های خضر نبی به حضرت موسی(علیهما السلام) این بود: «رَضِّ نَفْسَکَ عَلَی الصَّبْرِ تَخْلُص مِنَ الاْثْمِ; نفس خویش را با شکیبایی ریاضت ده تا از گناه نجات یابی».(19)
در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است: «جَوِّعُوا بُطُونَکُمْ وَأظْمَئُوا أکْبادَکُمْ وأعِرُوا أجْسادَکُمْ وَطَهِّرُوا قُلُوبَکُمْ عَساکُمْ أَنْ تُجاوِزُوا الْمَلاََ الأَعْلی; شکم های خود را گرسنگی دهید و جگرهای خود را تشنگی و بدن ها را (از لباس های پر زرق و برق) برهنه کنید و دل هایتان را پاک سازید تا از فرشتگان فراتر روید».(20)
ولی گاه گروهی به عنوان ریاضت نفس، راه افراط و خطا را پیموده، مرتکب ریاضت های بسیار شاق و گاه خطرناک و نامشروع شده اند که نمونه های آن در احیاء العلوم غزالی و سایر کتب صوفیه فراوان دیده می شود.
از جمله نقل است که «شبلی» سردابه ای داشت که در آنجا می رفت و یک بغل چوب با خود می برد و هرگاه غفلتی به دل او در می آمد، خویشتن را بدان چوب ها می زد و گاه بود که همه چوب ها می شکست. او دست و پای خود را بر دیوار می کوبید.(21)
در حالات «شیخ ابو سعید» از صوفیان معروف آمده است که در جوانی شب ها پس از آنکه اهل خانه به خواب می رفتند آهسته برمی خاست و به مسجد می آمد. در گوشه مسجد چاه آبی بود. طنابی را به وسط چوبی بسته و سر دیگر طناب را به پای خود می بست سپس چوب را روی دهانه چاه می گذاشت و خود را تا نزدیکی طلوع صبح در چاه معلق می ساخت و قرآن می خواند.(22)
درباره «ابوبکر شبلی» آمده است: در آغازی که مشغول به ریاضت شد سال های دراز، شب ها نمک در چشم می پاشید تا به خواب نرود.(23) و امثال این کارها که در آثار صوفیه فراوان است.
این گونه ریاضت های خطرناک و آنچه مایه رسوایی و آبروریزی است از نظر اسلام نامشروع است و باید به شدت از آن پرهیز کرد. در میان مرتاضان هند و بعضی از صوفیه، این گونه ریاضت های نامشروع دیده می شود که اسلام با آن موافق نیست. بهترین ریاضت، پرهیز از هرگونه گناه و سپس بعضی از مشتهیات نفسانی از مباحات است که در زندگانی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام) و اصحاب و یاران آنها دیده می شود که گاه لباس خشن می پوشیدند و به غذاهای بسیار ساده قناعت می کردند، مقدار قابل ملاحظه ای از شب را بیدار می ماندند و به عبادت پرودگار می پرداختند و این ریاضت ها نوری بر نورانیّت آنها می افزود.
در خطبه 209 نهج البلاغه داستان افراط و تفریط دو برادر به نام علاء بن زیاد و عاصم بن زیاد را خواندیم که یکی بسیار زندگی مرفهی داشت و دیگری به کلی دست از کار کشیده و در گوشه ای از خانه مشغول عبادت بود و امام(علیه السلام) به هر دو ایراد فرمود. شرح این مطلب را در جلد هشتم همین کتاب، صفحه 125 به بعد مطالعه فرمایید.
کوتاه سخن اینکه مسأله ریاضت شرعیّه هم در نهج البلاغه و هم در روایات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) فراوان آمده است و به یقین آثار مثبتی در روحانیّت و نورانیّت دارد; ولی چنان نیست که به همه توصیه شده باشد. به همین دلیل در آیاتی از قرآن مجید و روایات متعدّدی دیده می شود که به عموم، اجازه داده شده از لذّات حلال بهره مند گردند و ضمن بهره گیری از این نعمت ها خدا را سپاس گویند: «(یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَاعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ); ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید دانا هستم».(24)
پی نوشت:
1 . «أیْمُ الله» به معنای «به خدا سوگند» است و گفته شده که در اصل از «أیْمُن» جمع یمین به معنای قسم گرفته شده و الف آن الف وصل است که گاه مفتوح و گاه مکسور خوانده می شود سپس نون را حذف کرده اند و «ایم الله» شده است و گاه یاء را نیز حذف می کنند و «امُ الله» می گویند و به هر حال با توجّه به اینکه ریشه اصلی آن جمع است، دلالت بر قَسَم مؤکّد دارد.
2 . «رِیاضَة» در اصل به معنای رام کردن با تربیت است و به همین جهت به ورزش های جسمانی و پرورش های روحانی از طرق مختلف اطلاق می شود و اگر به باغ روضه گفته می شود از این روست که زمین را با برنامه منظمی پرورش داده اند و خرم و سرسبز ساخته اند.
3 . «تَهشُّ» از ریشه «هَشاشَه» بر وزن «حواله» گرفته شده که به معنای خوشحالی و تبسم کردن است.
4 . «مَأدُوماً» از ریشه «إدام» به معنای نان خورش (چیزی که با نان می خورند) گرفته شده، بنابراین مأدوم چیزی است که آن را به صورت نان خورش در آورده باشند.
5 . «مُقْلَة» به تمام کره چشم اطلاق می شود و گاه به مردمک چشم نیز گفته می شود.
6 . «نَضَب» از ریشه «نُضوب» در اصل به معنای فرو رفتن آب در زمین و خشکیدن چاه یا چشمه است و این واژه گاه در مورد چشم نیز به کار می رود هنگامی که اشک آن تمام شود.
7 . «مَعِین» از ریشه «مَعْن» بر وزن «طعن» به معنای جاری شدن آب است و «ماء معین» به آب جاری گفته می شود سپس در مورد جریان اشک از چشم ها به کار رفته است.
8 . کهف، آیه 23 و 24.
9 . «السّائِمَة» به معنای حیوانی است که آن را برای چرا در بیابان رها می کنند از ریشه «سوْم» بر وزن «قوم» به معنای رها کردن حیوان در بیابان برای چریدن است.
10 . «رِعْیَها» به معنای علف هایی است که حیوان آن را به هنگام چرا می خورد از ریشه «رعی» بر وزن «وحی» به معنای چریدن گرفته شده.
11 . «تَبْرُک» از ریشه «بُروک» به معنای آرام گرفتن به روی زمین است.
12 . «الرَّبیضَة» به معنای گله گوسفندان و مانند آن است که به همراه شبان ها به آغل خود می آیند از ریشه «رَبْض» و «رُبُوض» بر وزن «قبض» و «قبوض» به معنای جمع کردن دست و پا و به زمین نشستن حیوانات است.
13 . «عُشْب» به معنای گیاهان تر است در مقابل حشیش که به گیاهان خشک گفته می شود.
14 . «یَهْجَع» از ریشه «هُجُوع» بر وزن «رکوع» به معنای خواب سبک است.
15 . «الْهامِلَة» به معنای حیوان رها شده است از ریشه «همل» بر وزن «حمل» به معنای رها کردن حیوان بدون چوپان است.
16 . «الْمَرعیّة» اسم مفعول است از ریشه «رَعْی» بر وزن «سعی» به معنای حیوانی است که آن را به چرا برده اند.
17 . غررالحکم، ح 4809.
18 . همان مدرک، ح 4791.
19 . کنزالعمّال، ح 44176.
20 . میزان الحکمة، ح 7541.
21 . تذکرة الاولیاء، ج 1، ص 235.
22 . تاریخ تصوف دکتر غنی، ص 361.
23 . تذکرة الاولیاء، ج 2، ص 164.
24 . مؤمنون، آیه 51.