[hadith]وَ أَنْ أَبْتَدئَکَ بتَعْلِیمِ کِتَاب اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بکَ إِلَی غَیْرِهِ، ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ یَلْتَبسَ عَلَیْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذی الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ، فَکَانَ إِحْکَامُ ذَلِکَ عَلَی مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبیهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ إِسْلَامِکَ إِلَی أَمْرٍ لَا آمَنُ عَلَیْکَ [فِیهِ] بهِ الْهَلَکَةَ، وَ رَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللَّهُ فِیهِ لِرُشْدکَ وَ أَنْ یَهْدیَکَ لِقَصْدکَ، فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هَذهِ. وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَی مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ، فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَی الْأَخْذ بمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا، فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ، وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بالاسْتِعَانَةِ بإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَی ضَلَالَةٍ، فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ وَ إِنْ [أَنْتَ] لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ، فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ، وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ، وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَل.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 27-24

و عبارت: «ثمّ اشفقت» عطف بر «رأیت» است، یعنی چنین مصلحت دیدم که اکتفا به آموزش قرآن کنم و به چیز دیگری از علوم عقلی نپردازم، و آنگهی ترسیدم آن چیزهایی که مردم از روی هوا و هوس و افکار خود در آنها اختلاف نظر دارند، همان طور که بر آنها امر مشتبه شده است برای تو نیز مشتبه گردد، در نتیجه، استوار ساختن آن: -یعنی آنچه که مردم در باره آن اختلاف نظر دارند، چون میل نداشتم تو گرفتار چنان اشتباهی شوی محبوبتر بود نزد من از واگذاشتن تو با امری که از هلاکت و تباهی دین تو در آن آسوده خاطر نیستم، و این همان چیزی است که مردم در باره آن اختلاف دارند یعنی مسائل عقلی خدا شناسی که اشتباه حق و باطل در این موارد برای مردم فراوان است و شبهات مغالطه آمیزی را در پی دارد، که احتمال خطر و انحراف از راه حق به راه هلاکت در آن می رود. و استوار کردن این امر عبارت است از بیان دلیل و برهان در باره آن و نشان دادن راه نجات از شبهه باطل و نیز از اختلاط حق و باطل. 

و جمله و رجوت ان یوفقّک عطف بر اشفقت است، و ضمیر مجرور به وسیله فی، به جمله «ما اختلف النّاس فیه» بر می گردد. 

مقصد سوم: اشاره به جالبترین مطلب در نظر آن حضرت است که باید فرزندش از وصیّت نامه او فرا گیرد و راهنمایی وی به کیفیّت فراگرفتن آن و آنچه را که شایسته است پیش از شروع انجام دهد، یعنی یاری خواستن و توفیق جستن از خدا و دیگر آدابی که لازمه کمال آمادگی برای بحث و گفتگو و آموختن است. 

از جمله محبوبترین مطالب نزد آن بزرگوار، تقوا و پروا از خدا است، یعنی همان توشه سفری که وسیله رسیدن به خداست سپس اکتفا کردن بر آنچه خداوند بر او واجب و فرض کرده است، یعنی دقّت در ظاهر دلایل وجود خدا نه فرو رفتن در ژرفای اندیشه و غرق شدن در امواج شبهات و چیزهایی که او مکلّف بدانها نشده است زیرا، این کار پیش گرفتن راهی است که پیشینیان صالح، از خویشاوندان او -همچون حمزه، جعفر، عبّاس، عبیدة بن حرث و دیگر بنی هاشم- بر آن راه رفته اند. 

و عبارت: «فانّهم ... لم یکلّفوا» تشویق و واداشتن او به در پیش گرفتن راه و روش نیاکان صالح و برحذر داشتن از تعمّق و دقّت بیش از اندازه است. در اینجا از قیاس ضمیر استفاده شده است که صغرای آن همین جمله مذکور است و کبرای آن نیز چنین است: و هر کس که این طور باشد در عمل کردن بر طبق شناخت او و خودداری از آنچه که تکلیف ندارد شایسته پیروی است. عبارت: فان ابت تا آخر، توضیحی است برای کیفیّتی که سزاوار است پژوهندگان علوم عقلی بر آن منوال باشند، و نیز اشاره است به این نکته که در صورت بسنده نکردن بر وظیفه ای که خداوند تعیین کرده است، می بایست دقّت لازم در مورد آن اعمال گردد: یعنی باید تلاش تو برای رسیدن بدانچه در پی تحصیل آنی از ویژگیهای زیر برخوردار باشد:

اوّل: درک هدفها و آموختن به خاطر حق و کسب علم، نه به منظور آموزش شبهات و تسلّط بر آنها و مغالطه و مجادله به وسیله آنها، زیرا این قبیل هدفها، مانع از آموختن به خاطر حقّ و پذیرش حق است. 

دوم: پیش از توجّه به تحصیل، اوّل از خداوند کمک بخواهد، و برای قدم نهادن در راه راست و رسیدن به حق صمیمانه از خداوند توفیق بطلبد. 

سوم: هر چیزی را که در دل او ایجاد شبهه می کند -همچون روشهایی که در میان طرفداران مذاهب باطل و انحرافی برای غلبه مذهب خودشان و به سبب پیروی از هوای نفس و افکار جاه طلبانه رایج است- باید ترک گوید. زیرا اگر در جان انسان شائبه علایق مادّی باشد نه تنها راه حق برایش آشکار نمی شود، بلکه به مسیر باطل و گمراهی که متناسب با مطالب بیهوده است نزدیکتر می شود. و به دلیل وجود آن شائبه و تردیدی که در کار است راه باطل برای او روشنتر خواهد بود. بنا بر این شایسته است پوینده راه حق خود را از هر نوع شبهه ای که به گمراهی منتهی می شود، برکنار دارد.

لفظ اسلام استعاره است از وانهادن امور گمراه کننده و مجذوب نشدن به آنها. سپس می فرماید: «فاذا ایقنت...» (هرگاه یقین پیدا کردی...) یعنی هرگاه خود را برای جستجو و دقّت در آنچه یادآوری کردم آماده ساختی و مسلّم شد که دلت از زنگار هر نوع شائبه ای که باعث انحراف فکر است صیقلی شده و از خشیت الهی در خود حالت خشوع گرفته است که مبادا تو را به خاطر ترک وصیّت من مؤاخذه کند و نیز اندیشه و تصمیمت بر آن استوار گشته است پس طوری عزم خود را جزم کن که هیچ گونه لغزشی که سبب ترک آن شود نکنی و تمام همّتت تنها متوجه آن باشد در این صورت به آنچه توضیح دادم و از مسائل عقلی که پس از این خواهم گفت و تو را آگاه خواهم ساخت دقّت کن و امّا اگر برایت آنچه دوست می داری، یعنی آسایش خاطر و فراغت آن از شک و تردیدهایی که مخالف با علم و طلب دانش است فراهم نیامد، پس بدان که تو -در ورود به دریای علم و جستن آن همچون شتر چموش که پیش روی خود را نبیند- در اشتباه و گرفتار تاریکی هستی، و هر کسی که چنین باشد، او شایستگی تحصیل اصول دین را ندارد.

کلمه مضاف به عشواء [ناقة] حذف شده و مضاف الیه جانشین مضاف شده است، و صفت الخبط از آن استعاره آورده شده است به لحاظ این که او بدون فراهم آوردن همه شرایط تحصیل و خارج از مسیر خود، در پی تحصیل دانش است. بنا بر این او همچون شتری که پیش روی خود را نبیند، در بیراهه و از مسیری جز راه مقصود حرکت می کند. همچنین کلمه الظلماء برای تشبیه به کار رفته است، از این جهت که ذهن، مانند کسی که در تاریکی راه می رود، در جستجوی حق، راه صحیح را در شبهات نمی یابد.