[hadith]وَ اعْلَمْ یَقِیناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ وَ أَنَّکَ فِی سَبیلِ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ؛ فَخَفِّضْ فِی الطَّلَب وَ أَجْمِلْ فِی الْمُکْتَسَب، فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَی حَرَبٍ وَ لَیْسَ کُلُّ طَالِبٍ بمَرْزُوقٍ وَ لَا کُلُّ مُجْمِلٍ بمَحْرُومٍ؛ وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِب، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسکَ عِوَضاً؛ وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً؛ وَ مَا خَیْرُ خَیْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بشَرٍّ، وَ یُسْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بعُسْرٍ؛ وَ إِیَّاکَ أَنْ تُوجِفَ بکَ مَطَایَا الطَّمَعِ فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَةِ؛ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ، فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ وَ آخِذٌ سَهْمَکَ، وَ إِنَّ الْیَسیرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ [أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ] أَعْظَمُ وَ أَکْرَمُ مِنَ الْکَثِیرِ مِنْ خَلْقِهِ، وَ إِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْه.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 71-67

 

لغات:

تعدوه: از آن حدّ تجاوز کنی

تخفیض: بر خویشتن آسان گرفتن

اوجفت: شتافتی

حرب: گرفتن ثروت و مال

اجمال فی الطّلب: به سهل و ساده گرفتن درخواست به حدّی که خوب و خوش گردد. 

مناهل: جایگاههای رفع تشنگی، آبشخورها. 

شرح:

به وی می فرماید، بیقین بداند که هرگز به آرزویش نمی رسد. توضیح آن که انسان همواره چیزهای دلخواه خود را آرزو می کند هر چه از آنها به دست آید و یا آرزویش نسبت به آن نقش بر آب شود، خواسته دیگری را می طلبد، گر چه خواسته ها متفاوت باشد. پس آرزو همواره متوجّه خواسته ای است که در حال حاضر دسترسی به آن ندارد که در این باره باید به وجدان مراجعه کند، بنا بر این تمام خواسته ها به دست نمی آیند، و همچنین امکان ندارد که اجل مقدّر انسان از حدّ معین تجاوز کند اگر نه، اجل نخواهد بود. و این دو مطلب در حدّ دو صغرای قیاسهای مضمر از نوع شکل اوّل است، و تقدیر کبرای اوّل این است: و هر کس چنان حرکت کند، بزودی مدّتش به سر می آید و به سر منزل آخرت می رسد. و تقدیر کبرای دوم چنین است: و هر کس که به آرزویش نرسد و اجلش از مدّت مقرّر تجاوز نکند و در راه پیشینیان حرکت کند، بزودی به آنها خواهد پیوست. و چون وی را بر قطعی بودن جدایی از دنیا و پیوستن به آخرت آگاه کرد، به دنبال آن در این وصیّت حکمتهای یاد شده را گنجانده و یادآور شده است، از آن جمله:

اوّل: زیاد در پی دنیا نباشد و بر خود سخت نگیرد و حرص به دنیا نورزد، بلکه به مقدار نیاز در پی آن باشد. 

دوم: در کسب دنیا عملش را نیکو گرداند، توضیح این که هر چیزی را به جای خود قرار دهد، و از کسب خود به مقدار ضرورت و نیاز نگه دارد و زیاده بر آن را در راههای خیر و مصارفی که باعث قرب الهی است صرف کند، و احتمال دارد که مقصود از مکتسب، اشتغال به کسب باشد، اسم مفعول را به طور مجاز بر مصدر اطلاق کرده است مانند سخن پیامبر (ص): روح القدس بر دلم انداخت که هرگز کسی نمی میرد مگر این که روزی خود را به تمام و کمال دریافت کرده باشد، پس در طلب روزی بخوبی عمل کنید.

گفتار امام (ع): زیرا بسی جستن... تا کلمه: محروم، هشدار و منع از فرورفتن در طلب دنیا به وسیله سه عامل است:

یکی آن که گاهی طلب دنیا به از دست دادن سرمایه منتهی می شود، چنان که در زمان ما دیده شده است بازرگانی که هفده دینار سرمایه داشته، چندین بار با این مبلغ به هندوستان سفر کرده است تا آن مبلغ به هفده هزار دینار رسیده است، آن گاه تصمیم گرفته مسافرت را ترک کند و به آنچه خداوند نصیب او ساخته است اکتفا کند. امّا نفس کشنده به سمت بدیها او را فریب داد و به بازگشت دعوت نمود و افزون طلبی را بر او تحمیل کرد، تا آن که دوباره به همان سفر رفت، دزدان در دریا او را گرفتند و تمام موجودی او را ستاندند و او بی مال و سرمایه بازگشت، و این نتیجه آزمندی نکوهش شده است. و آن در حقیقت صغرای قیاس مضمر است، و تقدیر کبرایش چنین است: و هر چه منتهی به سلب مال و از دست رفتن سرمایه شود، سزاوار حرص زدن نیست. 

دوم: این گفتار است، هر طالب روزی به روزی نمی رسد. این سخن به عنوان مثل است که علی بن ابی طالب (ع) در آن جمله به محرومیّت بعضی از طالبان مال اشاره فرموده است تا او خود را با آنان مقایسه کند و در طلب مال حرص نورزد. 

سوم: عبارت، و نه هر خوشرفتاری محروم. توجّه دادن بر تمثیل دیگری است که حضرت در این سخن او را آگاه ساخته از این که اعتدال در کسب و کار در بعضی از مردم، علّت روزی آنهاست، تا خود را با آنان مقایسه کند و در طلب روزی به نیکی عمل کند.

چهارم: هر چند که رسیدن او به خواستها و آرزوهایش در گرو نوعی پستی باشد، خویشتن را بالاتر از آن بداند که تن به پستی دهد، چنان که مثلا دروغ بگوید و یا دغلبازی کند تا به پادشاهی و امثال آن برسد. گرامی داشت نفس و بری داشتن آن پستیها، باعث پیدایش فضیلتهایی همچون سخاوت، جوانمردی و بلند همّتی است. زیرا گرامی داشت نفس از پستیها مانند بخل، ناجوانمردی و دون همّتی باعث دستیابی بر فضایل نفسانی می شود. همچنین بر حذر داشته است او را از نزدیک شدن به پستی، با این عبارت: فانک (زیرا تو) تا کلمه عوضا (برابر) یعنی هر فضیلتی را که تو از دست می دهی و به جای آن رذیلتی را انتخاب می کنی آن فضیلت در پیشگاه خداوند و بندگان نیکوکارش آن قدر ارزش دارد که هیچ چیزی -هر چند مهمّ- با آن برابری نمی کند و نمی تواند جای آن را پر کند و عوض آن باشد. این عبارت به منزله صغرای قیاس مضمر است و کبرای مقدّر چنین است: و هر چه که برابر و عوض او میسّر نشود، سزاوار نیست که آن را به خاطر نزدیک شدن به پستیها از دست داده باشد. 

پنجم: این که برده دیگری نشود: یعنی اجازه ندهد که با درخواست چیزی، دیگران نسبت به او حق احسان پیدا کنند، و بدان وسیله او را برده خود سازند، و او هم بر خود خدمتکاری ایشان را لازم شمرد، به جای شکر خدا به سپاسگزاری آنها سرگرم شود. 

این گفتار امام که خداوند او را آزاد قرار داده است، به منزله صغرای قیاس، و کبرای مقدّر چنین است: و هر کسی را که خداوند آزاد قرار داده باشد، زشت است که خود را برده دیگری قرار دهد، و همچنین گفته امام (ع): «و ما خیر خیر ... الا بعسر»، استفهام انکاری است، یعنی آن خیری که جز به وسیله شر، و آسایشی که جز با دشواری به دست نیاید، حسنی ندارد و خیر به شمار نمی آید. و مقصود امام (ع) از آن خیر و آسایش، چیزی است که با تن دادن به پستیها در پی آن است، و انسان بدان وسیله -مثل ثروت و مانند آن- برده دیگری شود. و مقصود از شرّ و دشواری مقرون به شرّ، حالاتی مانند ریختن آبرو، در مقام درخواست از دیگران، و تن به ذلّت دادن و از این قبیل پستیهاست. این عبارت نیز به منزله صغرای قیاس است و کبرای مقدّر آن چنین است: و هر چیزی که خیری نداشته باشد، سزاوار نیست که انسان در پی آن رود و به خاطر آن طوق بردگی دیگران را به گردن اندازد. 

ششم: او را از حرص و آز بر حذر داشته است، و کلمه مطایا (مرکب های سواری) را استعاره از قوایی آورده است که همچون قوه: وهم، خیال، شهوت و غضب او را به سمت بدی می کشند و وجه شبه: چنان که این قوا چون مرکبی سرکش نفس عاقله او را حمل می کنند به سمت خواسته ها و آنچه را که وی از متاع دنیا دل بدان بسته است، می برد. همچنان که مرکب های سواری، شخص سوار را به مقصدش می رسانند، و همین طور، صفت وجیف استعاره است از سرعت گردن نهادن وی به واسطه آن قوا، به امور پست و ناروا. 

در جمله فتوردک مناهل الهلکة، کلمه مناهل (آبشخورها) استعاره است از موارد هلاکت در عالم آخرت-  مانند منازل و طبقات جهنّم-  و وجه شبه بودن آن موارد، اینست که نوشیدنی اهل دوزخ مهلک است چنان که خداوند متعال فرموده است: «فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ» فاء، در جواب نهیی است که از تحذیر مورد ذکر استفاده می شود، و این عبارت به منزله قضیّه شرطیه متّصله و صغرای قیاس مضمر است، در حقیقت چنین فرموده است: اگر تو را مرکب های سواری طمع به سرعت ببرند، وارد منزلگاههای هلاکت خواهند کرد، کبرای آن نیز چنین است: و هر مرکب سواری که چنان باشد، سوار شدن بر آن روا نیست. 

هفتم: او را منع کرده است از این که -در صورت امکان- بین خود و خدا، در مورد رسیدن نعمت خدا چیزی را واسطه قرار دهد، و آن منع از درخواست از دیگران و اظهار میل به الطاف اوست، بلکه وی بدون درخواست از مالداری که نتیجه اش -در صورت بخشش و دادن مال- ریختن آبرو و پذیرش خواری و منّت است، و در صورت محروم داشتن، ناامیدی و ذلّت، منتظر نصیب خود از روزیی باشد که خداوند برای او مقرر داشته است. و امام (ع) او را به وسیله دو عبارت مقدّر تشویق به این مطلب فرموده است: اوّل در جمله، زیرا تو نصیب خود را می بری و به سهم خود می رسی، یعنی از روزی خدا. و کبرای مقدّر چنین است: و هر کس این چنین باشد، سزاوار نیست که بین خود و خدا واسطه ای قرار دهد تا از او روزی خود را بطلبد. 

دوم: گفته امام (ع): «إن الیسیر ... خلقه»، یعنی هر نعمتی که از جانبی برسد که مورد ستایش و پسندیده است، همان جهتی که خداوند متعال طلب روزی را از آن جهت مقرّر داشته است، اگر چه اندک باشد، نزد خدا ارزشمندتر و والاتر از نعمت زیادی است که از راه دیگر -نظیر درخواست از غیر خدا و تمایل به او- می طلبد. و کبرا در حقیقت چنین است: و هر چه مهمتر باشد، شایسته است که انسان آن را بطلبد. 

و گفته امام (ع): هر چند که همه نعمتها از آن اوست، یعنی، اگر روزی از جانب مردم هم باشد، باز از طرف خداست، جز این که شایسته آن است که ابتدا به خدا توجّه قلبی پیدا شود نه غیر خدا، زیرا او مبدأ همه چیز و عنایتش به همه یکسان است.