[hadith]احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِیکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَی الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودهِ عَلَی اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودهِ عَلَی الْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدهِ عَلَی الدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شدَّتِهِ عَلَی اللِّینِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَی الْعُذْرِ، حَتَّی کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ وَ کَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَیْکَ، وَ إِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بغَیْرِ أَهْلِهِ، لَا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِکَ صَدیقاً فَتُعَادیَ صَدیقَکَ، وَ امْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبیحَةً، وَ تَجَرَّعِ الْغَیْظَ فَإِنِّی لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَی مِنْهَا عَاقِبَةً وَ لَا أَلَذَّ مَغَبَّةً، وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَکَ فَإِنَّهُ یُوشکُ أَنْ یَلِینَ لَکَ، وَ خُذْ عَلَی عَدُوِّکَ بالْفَضْلِ فَإِنَّهُ [أَحَدُ] أَحْلَی الظَّفَرَیْنِ، وَ إِنْ أَرَدْتَ قَطِیعَةَ أَخِیکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسکَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ إِلَیْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِکَ یَوْماً مَا، وَ مَنْ ظَنَّ بکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ، وَ لَا تُضِیعَنَّ حَقَّ أَخِیکَ اتِّکَالًا عَلَی مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ فَإِنَّهُ لَیْسَ لَکَ بأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ، وَ لَا یَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَی الْخَلْقِ بکَ، وَ لَا تَرْغَبَنَّ فِیمَنْ زَهِدَ عَنْکَ، وَ لَا یَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَی عَلَی قَطِیعَتِکَ مِنْکَ عَلَی صِلَتِهِ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَی الْإِسَاءَةِ أَقْوَی مِنْکَ عَلَی الْإِحْسَانِ، وَ لَا یَکْبُرَنَّ عَلَیْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّهُ یَسْعَی فِی مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِکَ، وَ لَیْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَه.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 88-81

لغات:

صرم: بریدن

محضه النصیحة: به او نصیحت صمیمانه و بی آلایش کن. 

مغبّة: عاقبت، نتیجه.

شرح:

سی و هشتم: و به او امر کرده است که خود را ملزم کند تا در مقابل بدیهای اخلاقی دوست واقعی اش مانند قطع رحم و سایر چیزهایی که نام برده است، با فضایل اخلاقی مانند صله رحم، مقابله کند و پاداش دهد تا در نتیجه خوشنودی و رضایت قبلی باز گردد و دوستی پایدار بماند، و او را بر حذر داشته است که مبادا این دستور را در غیر مورد و یا در مورد نااهل -از مردمان فرومایه- به کار بندد، زیرا آن نهادن چیزی در غیر مورد است و این کاری است بیرون از فرمان خرد، و روشن شد که امور نامبرده از لوازم دوستی حقیقی است و به نظیر این مطلب سراینده اشعار زیر اشاره دارد: 

و إنّ الذی بینی و بین بنی ابی          و بین امّی لمختلف جدّا

فان اکلوا لحمی و فرت لحومهم         و ان هدموا مجدی بنیت لهم مجدا

و ان زجروا طیرا بنحس تمرّ بی       زجرت لهم طیرا یمرّ بهم سعدا

و لا احمل الحقد القدیم علیهم             و لیس رئیس القوم من یحمل الحقدا

سی و نهم: او را از این که دشمن دوستش را به دوستی بگیرد، بر حذر داشته است، و زشتی این عمل را به وسیله قیاس مضمر استثنایی به او نمایانده است که در حقیقت چنین فرموده است: زیرا تو اگر چنین عملی را مرتکب شوی گویا با دوستت دشمنی کرده ای، و در این گفتار از زشت بودن لازم بر زشتی ملزوم استدلال کرده است: یعنی دشمنی با دوست، چون زشت و نهی شده است، پس دشمن او را به دوستی گرفتن نیز ناپسند و زشت است، و دلیل بر ملازمت آن دو، این است که دوستی با دشمن دوست باعث بیزاری و انزجار دوست از آن کسی می شود که با دشمن او دوست شده است، چون او از دشمن خود بیزار است و تصوّر می کند که دوستش با وی شریک و در همه حالات از جمله در عداوت با او، موافق است، و این تصوّر انگیزه تمایل او بر دشمنی این دوست می شود و در نتیجه باعث نفرت و بیزاری از او می گردد، و شاعر نیز در شعر زیر به همین مطلب اشاره دارد: بعد از آنکه دشمن مرا دوست می داری گمان می بری که من دوست توأم براستی که عقل از سرت پریده است. 

چهلم: نصیحت خود را نسبت به برادر دینی در هر شرایطی که او باشد، خالص گردان، چه نصیحت تو در نظر او خوب باشد یا بد، یعنی نصیحت تو در نظر کسی که نصیحت می کنی -به دلیل خجالت کشیدن و شرمنده شدن او از روبرو شدن با نصیحت- ناپسند جلوه کند و در این دنیا او زیانبخش باشد. نظیر آن است آیه مبارکه زیر: «وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بها» که خداوند متعال نسبت به خود آن اشخاص سیّئه (بدی) نامیده است. 

چهل و یکم: او را مأمور به داشتن صفت پسندیده کظم غیظ (فرو خوردن خشم) فرموده و آن را چنین معرّفی کرده است: خودداری از اقدام بر آنچه خواست قوّه غضب است در باره کسی که مرتکب جنایتی شده و زیانش به او رسیده است. 

واژه های: حلم، بزرگواری، گذشت، بردباری، چشم پوشی، گذشت و شکیبایی مرادف با کظم غیظ است و بسا که بعضی میان این واژه ها تفاوتهایی قائل شده اند. 

صفت تجرّع (جرعه جرعه نوشیدن) را استعاره آورده است برای دشواری تحمّل دردی که وجود دارد، به لحاظ داروی تلخی که می نوشد. آن گاه بر ارزش این عمل به وسیله قیاس مضمری او را توجه داده است که صغرای آن عبارت: زیرا من نوشابه ای گواراتر از آن در نهایت ندیده ام می باشد. 

کلمه حلاوة شیرینی را برای آنچه از نتیجه خوب در پی دارد، استعاره آورده است، و جهت شباهت آن است که هر دو باعث لذّتند. 

و ضمیر منها در سخن امام (ع) به مدلول کلمه تجرّع که همان مصدر یعنی جرعه باشد، برمی گردد. کبرای قیاس در حقیقت چنین است: و هر نوشیدنی گواراتر و شیرینتر از آن نباشد، سزاوار نوشیدن است. از وصیّتهای زین العابدین (ع) به فرزندش باقر العلوم (ع) است: ای پسرک من، خشمت را نسبت به اشخاص آهسته آهسته فرو خور، زیرا پدر تو را هیچ یک از نعمتهای رنگارنگ به قدر بهره ای که از فروخوردن خشم داشته، خوشحال و مسرور نکرده است. 

چهل و دوم: به او امر کرده است تا نسبت به کسی که به خشم و درشتی با او رفتار کرده است، نرم باشد و با قیاس مضمری بر خوبی این عمل او را توجّه داده است که صغرای قیاس این عبارت است: زیرا دیری نخواهد پایید که او نیز با تو به نرمی رفتار کند، یعنی به سبب نرمش و نسبت به او، به هنگام درشتی او، چنین خواهد شد. و کبرای قیاس در حقیقت این طور است: و هر کس به علّت نرمش تو نسبت به او، نرم شود پس سزاوار آن است که تو نسبت به او به نرمی رفتار کنی. از آن قبیل است این سخن بزرگان: هرگاه برادر دینی نسبت به تو سرسنگین شد پس چه کسی باید با وی ارتباط برقرار کند. هم چنین است آیه مبارکه: «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی»

چهل و سوم: او را سفارش کرده است تا نسبت به دشمنش به طریقی که مقرون به فضیلت است، برخورد کند و او را به بهترین طریقی که لازمه یکی از دو پیروزی [انتقام- گذشت] می باشد توجه داده است، زیرا پیروزی دو راه و دو وسیله دارد: یکی ترساندن و به زانو در آوردن دشمن از راه زور و چیرگی که بسیار روشن است. و راه دوم: اظهار علاقه و لطف بر اوست به طوری که او را رام سازد و بدان وسیله به موافقت خود در آورد. 

عبارت: زیرا آن شیرین ترین نوع از دو پیروزی [انتقام - گذشت] است، صغرای قیاس مضمر است، و کبرای مقدّر نیز چنین است: و هر چه که یکی از دو پیروزی بر آن صدق کند، سزاوار انجام دادن است. 

چهل و چهارم: به فرزندش دستور داده است که اگر خواست از برادر دینی اش ببرد، به مقداری راه دوستی را باز نگه دارد، و به طور کلی از او نبرد. او را به وسیله قیاس مضمری بر این مطلب آگاه ساخته است که به صغرای آن با این عبارت اشاره فرموده است: بتواند روزی از آن راه برگردد، یعنی اگر تمایل به بازگشت پیدا کرد بتواند برگردد. و در حقیقت کبرای آن نیز چنین است: پس لازم است از هر راهی که باید از آن برگردد مقداری برای خود باز نگه دارد. این سخن نیز نظیر آن است: دوست خود را به اندازه ای دوست بدار که زیاده روی در آن نباشد، شاید روزی از روزها با تو دشمن گردد، و دشمنت را در آن حدّ دشمن بدار که شاید روزی دوست تو گردد. و این سخن دیگر نیز بدان مضمون است: هرگاه به دوستی کسی میل کردی زیاده روی مکن و اگر ترک دوستی گفتی باز در دشمنی تندرو مباش چهل و پنجم: گمان کسی را که به او گمان خیر و نیکی داشته باشد، محقّق گرداند، به این ترتیب که گمان خیر او را در باره خود، با عمل به مرحله باور و تصدیق در آورد، مثل این که اگر کسی در باره او گمان بخشندگی داشت، به وی بذل و بخشش کند. 

چهل و ششم: او را از بد کردن نسبت به اعضای خانواده اش منع کرده است. و به وسیله قیاس مضمری او را از این کار برکنار داشته است که در حقیقت صغرای آن چنین است: زیرا در این صورت اعضای خانواده تو از دیگران -به دلیل پیوستگی و نزدیکی تو با ایشان- چشم نیاز بیشتری به تو دارند. 

و کبرای مقدّر آن نیز چنین است: و هر کس که چنین باشد، پس او نکوهیده است. 

چهل و هفتم: مبادا حق برادر دینی اش را -به اعتمادی که بین آن دو وجود دارد- ضایع گرداند، و این مطلب را به وسیله قیاس مضمری به اطّلاع او رسانده است که صغرای قیاس، این جمله امام (ع) است: «فانّه... حقّه»، مقصود این است: حقّ هر کس را که تو ضایع کنی ناگزیر به خاطر تضییع حقّش باید از تو جدا شود و در نتیجه برادر تو نخواهد بود. و کبرای مقدّر نیز چنین است: و هر برادری که به خاطر تضییع حقّش از تو دوری گزیند، سزاوار نیست که تو حقّ او را ضایع گردانی تا دوستی و برادری او نسبت به تو در امان بماند، نظیر این مطلب است، جمله زیر: تضییع حقوق دیگران باعث اختلاف و جدایی است. 

چهل و هشتم: او را از ابراز علاقه نسبت به کسی که از وی فاصله گرفته است منع کرده است، و مقصود از کسی که فاصله گرفته است آن شخصی است که جایی برای سازش نگذاشته و شایستگی برای دوستی ندارد، بدیهی است که او دوست دیرین نبوده است، اگر نه مطالب قبل و بعد در سخنان امام (ع) -که دستور به پیوستن با کسی را می دهد که از او بریده، و نزدیک شدن نسبت به کسی که دوری گزیده و نیکی کردن نسبت به کسی که به او بدی کرده اند- با یکدیگر تناقض می داشت. 

چهل و نهم: نباید گسستن برادر دینی ات از تو بر پیوستن تو با او بچربد و قویتر باشد، تا عبارت: الاحسان نیکی کردن، و به وسیله برحذر داشتن از نقیض آن به ضرورت این کار در ضمن قیاس مضمری اشاره فرموده است که صغرای آن یک قضیّه شرطیّه متّصله و در حقیقت چنین است: زیرا تو اگر آن کار را نکنی بد کردن برادرت از نیکی کردن تو قویتر خواهد بود، و توضیح رابطه و پیوستگی این دو عمل آن است که برای بدی و شرارت موانع زیادی هست که باعث پیشگیری از آنست و برای نیکی و انجام کار خیر نیز انگیزه های زیادی است که محرّک آن است. حال اگر تو با همه انگیزه ها نیکی نکنی و با همه موانع بدی، برادرت به تو بدی کند پس او در بد کردنش از نیکی کردن تو قویتر است. کبرای مقدّر نیز چنین می شود: هر کس این طور باشد پس ناتوان و نکوهیده است. 

پنجاهم: او را از بزرگ جلوه دادن ستمی که ستمگران در حق او روا داشته و او را خوار شمرده اند، منع کرده است. به وسیله قیاس مضمری که صغرایش این جمله است: زیرا او در حقیقت به زیان خود و سود تو شتافته است یعنی شتاب در ظلم به تو موجب زیان او در آخرت است به دلیل وعده کیفری که خداوند به ستمگران داده است، و باعث سود تو در عالم آخرت است به دلیل وعده پاداش در مقابل گرفتاری که به صابران مرحمت کرده است. و کبرای مقدّر نیز چنین می شود: و سزاوار نیست هر که در مورد زیان خود و سود تو بکوشد، تو عمل او را در باره خود بزرگ و سنگین جلوه دهی. 

پنجاه و یکم: او را بر ضرورت مقابله نیکی به نیکی و نه کفران و بدی، با این عبارت آگاه ساخته است: پاداش کسی که تو را خوشحال کرده آن نیست که تو او را غمگین سازی، و آن جمله به منزله صغرای قیاس مضمر و در حقیقت چنین است: هر کس تو را خوشحال کند پاداشش آن نیست که تو او را غمگین سازی. و کبرای مقدّر چنین می شود: و هر کس که پاداشش چنان نباشد پس شایسته غمگین کردن نیست. بعضی گفته اند، این جمله پایان بخش جمله قبلی است، و در حقیقت چنین است: نباید ستم کسی را که بر تو ستم روا داشته بزرگ بنمایی و در نتیجه مقابله به مثل کنی، زیرا او به زیان خود و به سود تو شتافته است و هر کس که چنین باشد، پاداشش آن نیست که تو در مقابل عمل او به وی بدی کنی.