[hadith]وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ، رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ؛ مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَی؛ إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْیَاکَ مَا أَصْلَحْتَ بهِ مَثْوَاکَ؛ وَ إِنْ کُنْتَ جَازعاً عَلَی مَا تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْکَ فَاجْزَعْ عَلَی کُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْکَ؛ اسْتَدلَّ عَلَی مَا لَمْ یَکُنْ بمَا قَدْ کَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ؛ وَ لَا تَکُونَنَّ مِمَّنْ لَا تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلَّا إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلَامِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بالْآدَاب وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بالضَّرْب؛ اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ؛ مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ؛ وَ الصَّاحِبُ مُنَاسبٌ؛ وَ الصَّدیقُ مَنْ صَدَقَ غَیْبُهُ؛ وَ الْهَوَی شَرِیکُ الْعَمَی.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 95-91

در این بخش توجه دادن به چند لطیفه از لطایف حکمت و اخلاق پسندیده است:

اوّل: امام (ع)، مطلق روزی را به دو قسم، جسته و جوینده تقسیم فرموده و مقصود از روزی جسته آن است که در قضای الهی نرفته است که روزی اوست، و هدف از روزی جوینده آن است که خداوند می داند که آن روزی متعلّق به این شخص است و ناگزیر باید به او برسد. و احکام این دو قسم روزی را به خاطر رعایت اختصار چون واضح بوده است بیان نکرده است. و در حقیقت فرموده است: امّا روزیی که تو آن را می جویی و به او نمی رسی، چون در قضای الهی نرفته است، و هر چیزی را که تو به آن نمی رسی سزاوار نیست که حریص بر آن باشی، و امّا روزیی که آن تو را می جوید، ناگزیر به تو می رسد هر چند که تو در پی آن نرفته باشی، و این خود صغرای قیاس مضمر است که کبرای مقدّر آن چنین می شود: و هر چیزی که ناچار به تو می رسد، سزاوار آن است که تو در رسیدن به آن آزمند نباشی. 

دوّم: او را بر ارزش عزّت نفس به هنگام نیازمندی و احتیاج، و همچنین بر پیوند با برادران دینی به هنگام بی نیازی -با اظهار شگفتی از زشتی ضدّ آنها- توجه داده است، ضدّ آنها عبارت است از فروتنی در وقت حاجت و ستمکاری هنگام بی نیازی، به جهت نفرت از آنها، چون این هر دو فرومایگی و پستی هستند. این قسمت به منزله قیاس مضمری است که در حقیقت چنین است: فرومایگی به هنگام حاجت و ستم بر دوستان در وقت بی نیازی براستی که زشت است، و کبرای مقدّر نیز چنین می شود: و هر چیزی که این طور باشد باید از آن دوری کرد. 

سوم: او را متوجّه بر صرف مال در راههای خیر و تقرّب به خدا به منظور اصلاح آخرت خود ساخته است با این عبارت: «انّما لک» (همانا برای تو است)، تا کلمه «مثواک» (خانه ابدی ات را). 

و مقصود امام (ع): از دارایی دنیا، چیزی است که سود آن را همیشه مالک است و به همین دلیل با حرف حصر انّما محصور کرده است، زیرا آن مقداری که براستی سود می برد، و نتیجه اش می ماند، همان است و بس چون خرج و صرف آن باعث کسب خصلتهای نیکی است که موجب اجر دائمی و نعمتهای جاودانه اخروی است. عبارت بالا صغرای قیاس مضمری است که در حقیقت چنین است: آنچه از مال دنیا باعث اصلاح آرامگاه ابدی ات گردد، همان است که برای تو می ماند، و کبرای مقدّر نیز چنین است: و هر مقداری که از دنیا برای تو می ماند شایسته است که توجّه به بهره برداری از آن داشته باشی، و احتمال می رود که این جمله تذکّری باشد در مورد مطلب قبلی یعنی دخالت ثروت در اصلاح خانه آخرت، به وسیله همان مالی که در این جا مورد نظر است. 

چهارم: او را متوجّه تأسّف نخوردن و بی تابی نکردن به خاطر مالی که از دست داده، به وسیله یک قیاس استثنایی فرموده است با این عبارت: «فان جزعت» (اگر بی تابی کنی)، تا کلمه «الیک» و توضیح ملازمه و شرطی بودن آن است که هر چه از دستش رفته است مانند آنچه که به دست نیاورده، روزی او نبوده و قضای الهی بر این که مال او شود تعلّق نگرفته است. 

پنجم: او را مأمور کرده است تا با مقایسه کردن آنچه از امور و احوال و دگرگونیهای دنیا که اتّفاق نیفتاده است با آنچه پیش آمده و اتّفاق افتاده است استدلال کند، توضیح این که خویشتن و آنچه را که از متاع دنیا علاقه دارد با گذشتگان و متاع دنیایی مورد علاقه شان مقایسه کند، خود را مثل آنها خواهد دید آن گاه به همسانی خود با آنها یعنی دگرگونی و ناپایداری حکم خواهد کرد، و این عبرت، خود باعث بی میلی نسبت به دنیا و متاع دنیایی خواهد شد. و او را به امکان چنین مقایسه ای به وسیله قیاس مضمری توجّه داده است که صغرای آن عبارت: زیرا امور همسانند و کبرای آن نیز چنین است: و هر چه که همسان باشد، مقایسه قسمتی با قسمت دیگر امکان پذیر است، گویی چنین گفته اند: هرگاه مایلی که دنیای پس از خود را مشاهده کنی به دنیای پس از دیگران نگاه کن. 

ششم: او را برحذر داشته است از این که مبادا از جمله کسانی باشد که چون پندشان دهند، بهره نگیرند، مگر نصیحت و سرزنش با آزار و اذیت همراه باشد. این عبارت به صورت مخاطب با لغت نیز نقل شده است: یعنی به وسیله گفتار و غیر گفتار باعث آزار او شوی. خردمند را در پندگیری به وسیله ادب و بیداری با نصیحت، مثال برای او آورده است تا خود را با او مقایسه کند و به ادب پند و اندرز گیرد، و چهار پایان را نیز که جز با کتک زدن پند نگیرند، و با نصیحت رام نگردند، مثال زده، تا با مقایسه خویش با آنها عبرت گیرد، در حالی که خداوند وی را وسیله عقل از چهارپایان برتری داده است بنا بر این باید خود را از لازمه حیوانیّت منزّه بدارد و نیازی به آزار و اذیّت قولی و عملی نداشته باشد. مثل این که بگویند: فرومایه همچون برده است و برده چون چهارپایی است که سرزنش و ملامت آن به صورت کتک زدن است. 

هفتم: غم و اندوه و مصیبتهای دنیایی را که بر او وارد می شوند با بردباری استوار، برخاسته از نیک باوری به خدا و اسرار حکمت و قضا و قدر او، از خود دور کند، توضیح آن که باور کند هر کاری از جانب خدا صادر شود از قبیل تنگی و یا گشایش در روزی و هر کار خوف انگیز یا دلپسند که بندگان خدا گرفتار آن شوند، در اصل ذات بر طبق حکمت و مصلحت بوده است، و آنچه به صورت شرّ و خلاف مصلحت در می آید امری است عرضی که بهره برداری خیر از آن میسّر نیست، زیرا انسان هرگاه یقین و باور داشته باشد، به دلیل علم و آگاهی که دارد، خویشتن را برای صبر و شکیبایی و دوری از غم و زاری و امثال آن آماده می سازد. 

مقصود امام (ع) از این عبارت، دستور به شکیبایی و بردباری است و همین جمله در حکم صغرای قیاس مضمری است که در حقیقت چنین است: براستی اندیشه صبر و نیک باوری به خدا باعث رفع غمها و برطرف ساختن آنها از خویشتن است، و کبرای مقدّر نیز چنین است: و هر چه باعث رفع اندوه شود سزاوار است که بدان مجهّز شوی و خویشتن را به وسیله آن کامل سازی.

هشتم: او را بر ضرورت میانه روی و اعتدال در رفتار و گفتارش، به وسیله قیاس مضمری توجه داده است که صغرای آن همان است که بیان داشته و کبرای مقدّر آن نیز چنین است: و هر کس راه اعتدال را گذاشت، از حق دور شده و ستمکار است. 

نهم: او را بر نگهداری و مراقبت دوست واقعی، به وسیله قیاس مضمری، هشدار داده است که صغرایش را بیان داشته است و کلمه نسبت و خویشاوندی را به اعتبار دوستی زیاد و حسن یاوری وی همانند یک خویشاوند استعاره آورده است. و کبرای مقدّر آن نیز چنین است: و خویشاوند سزاوار حمایت و اعتماد است.

دهم: دوست واقعی را با نشانیی، معرّفی کرده است تا بدان وسیله وی را بشناسد و با او دوستی کند، و مقصود از صداقت در غیاب همان دوستی قلبی و راستی در نهان است. 

یازدهم: او را به وسیله قیاس مضمری بر اجتناب از هوای نفس و خواستهای طبیعی، توجه داده است، که صغرای آن عبارت: هوای نفس شریک کوری و نابینایی است، و وجه اشتراکش با کوری، همان باعث شدن به گمراهی و ترک اعتدال بمانند کوری است، و کبرای مقدّر آن نیز چنین است: و هر چه با کوری جهت مشترک داشته باشد، شایسته اجتناب است. همانند این گفته است که: دلبستگی تو به هر چیز، کور و کرت می کند.