[hadith]وَ دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ، وَ أَمْسکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلَالِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوب الْأَهْوَالِ، وَأْمُرْ بالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بیَدکَ وَ لِسَانِکَ وَ بَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بجُهْدکَ، وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادهِ وَ لَا تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ، وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَی الْمَکْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ، وَ أَلْجِئْ نَفْسَکَ فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا إِلَی إِلَهِکَ فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَی کَهْفٍ حَرِیزٍ وَ مَانِعٍ عَزیزٍ، وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ فَإِنَّ بیَدهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ وَ أَکْثِرِ الِاسْتِخَارَةَ، وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتِی وَ لَا تَذْهَبَنَّ عَنْهَا صَفْحاً، فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ، وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمُهُ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 16-13

پانزدهم: در باره آنچه آگاهی ندارد سخن نگوید. زیرا لازمه سخن گفتن بدون آگاهی، صفات ناپسند دروغ و جهالت است، و باعث نکوهش انسان می شود. این گفتار نظیر سخن پیامبر (ص) است به بعضی از اصحابش که فرمود: «چگونه خواهی بود، آن گاه که در میان جمعی از مردم فرومایه بمانی که وفا و امانت از بین آنها رفته باشد و این چنین بگردند -انگشتانش را داخل هم کرد- راوی می گوید: عرض کردم: یا رسول اللّه شما وظیفه مرا تعیین کنید. فرمود: آنچه را خوب می دانی انجام بده و آنچه را آگاه نیستی نپذیر، و مبادا از حدّ خود تجاوز کنی. و همچنین، این عبارت که فرمود: و سخنی را که موظّف به گفتن آن نیستی، نظیر این گفته پیامبر (ص) است: از محسّنات اسلام هر شخص، خودداری او از سخنی است که به او مربوط نیست. 

شانزدهم: از حرکت در راهی که ترس از گمراهی دارد، خودداری کند، مقصود توقّف در برابر کارهای شبهه ناک و شتاب نداشتن در حرکت از طریقی است که انجامیدن آن به حق مورد تردید است، زیرا ایستادن و دقّت کردن او برای جستجوی حقیقت تا این که راه برایش روشن شود بهتر است از بیراهه رفتن و ارتکاب عملی که خطر گمراهی در آن باشد. 

هفدهم: با رفتار و گفتار خود امر به معروف و نهی از منکر کند، و از زشتکار تا حدّ امکان فاصله گیرد، و این کار از جمله واجبات کفایی است، و گردش نظام جهان بر محور امر به معروف و نهی از منکر است. از این رو قرآن کریم و سنّت پیامبر (ص) پر از دستور به امر و نهی است، و با این عبارت مقام او را تا آنجا بالا برده است که می فرماید: تا در زمره امر و نهی کنندگان باشی زیرا آنان از اولیای شایسته خدایند که دل هوای در زمره ایشان بودن را دارد. 

هیجدهم: در راه خدا، با دشمنان دین خدا آن طور که شایسته است، اقدام به جهاد کند. اضافه کلمه حقّ به جهاده از باب اضافه صفت به موصوف از لحاظ اهمیّت بیشتر صفت است. 

نوزدهم: مبادا خود را در راه خدا مستحقّ ملامت گرداند. کنایه از منع او از کوتاهی در اطاعت خداست. زیرا از لوازم کوتاهی در طاعت، استحقاق ملامت ملامتگران است. 

بیستم: به خاطر رسیدن به حق در هر کجا که باشد، سختیها را تحمّل کند، کلمه «خوض» استعاره از مواجهه با سختیها و ورود در آن به خاطر رسیدن به حق است. 

بیست و یکم: بصیرت و بینش در دین داشته باشد و احکام شرعی و مقدّمات آنها را بیاموزد. 

بیست و دوم: خود را در مقابل ناملایمات به صبر و استقامت عادت دهد. و قبلا معلوم شد که تحمّل ناملایمات فضیلتی است که در سایه شجاعت به دست می آید و از جمله صفات پسندیده است. 

بیست و سوم: خود را در تمام کارها به خدا واگذارد، این دستوری است که در هر کاری-  چه کار دلخواه و یا کار خطرناک-  توکّل و توجّه به خدا کند، حقیقت توکّل و آنچه لازمه آن بود قبلا توضیح داده شد، حضرت تا آنجا ارزش توکّل را بالا برده که فرموده است: زیرا تو خود را در پناهگاهی امن و سدّی ارزشمند قرار می دهی، و کلمه کهف را استعاره از خدای تعالی آورده است به این لحاظ که هر کس بر او توکّل کند، خدا او را کفایت می کند و از آنچه می ترسد او را ایمن می دارد، همچون غاری که پناهنده خود را حفظ می کند. 

بیست و چهارم: در دعا و درخواست خود تنها پروردگارش را منظور کند. زیرا خلوص از جمله شرایط اجابت است. مرتبه اخلاص را با این گفتار بالا برده است: زیرا دادن و ندادن، بخشش و حرمان در دست اوست، تا توجّه به خدا را شدّت بخشد و از غیر خدا باز دارد. حرف ف در هر سه مورد: «فنعم، فانّک و فانّ بیده»، جواب سه فعل امر می باشد. 

بیست و پنجم: از خداوند بسیار درخواست خیر کند. یعنی از خداوند بخواهد تا در آنچه انجام می دهد و نمی دهد، خیر پیش آورد. 

بیست و ششم: وصیّت او را درک کند و از آن غفلت نکند. عبارت «الذّهاب صفحا»، کنایه از روی گرداندن و عمل نکردن به آن است. کلمه صفحا را بنا بر این که حال است، منصوب آورده است: یعنی نباید به این وصیّت بی اعتنا باشی.

امام (ع) برای قانع کردن فرزندش و پایبندی او به این وصیّت این جمله را افزود: همانا بهترین سخن آن است که مفید باشد منظور این است که وصیّت من مفید است و هر چه مفید و سودمند باشد بهترین سخن است، بنا بر این وصیّت من بهترین سخن است. سپس آن حضرت با این سخنان خود: «و اعلم... تعلمه» به وی هشدار داده است که پاره ای از علوم بی فایده هستند، پس نباید میل به دانستن آنها کند، زیرا او را از سیر و سلوک در راه خدا و علمی که می تواند او را به خدا برساند، باز می دارد. البتّه مقصود از این علوم همانهایی هستند که شرع مقدّس از آموختن آنها نهی فرموده است مانند جادو و پیشگویی و ستاره شناسی و افسونگری و امثال اینها که به هدفهای عالی حقیقت نمی انجامد. گویا چنین فرموده است: بدان که هر علمی که شایستگی آن را ندارد تا بیاموزی: یعنی در شرع مقدّس نه به صورت وجوب و نه استحباب آموختن آن به ثبوت نرسیده است، پس آن علم در طریق آخرت بی فایده است، در نتیجه خیری در آن نیست، زیرا خیر واقعی آن منفعتی است که در نزد خدا جاویدان است، و آنچه منفعت جاودانه ندارد، خیر نیست، و بدان جهت پیامبر (ص) از چنان علمی به خدا پناه برده و گفته است: بار خدایا پناه می برم به تو از علمی که منفعت ندارد. پس این نتیجه به دست می آید، هر علمی که شایستگی آموختن را ندارد، بی خیر و بدون فایده است. توفیق از آن خداست.