[hadith]وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبی بَکْرٍ أَنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادی فِی نَفْسی أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَی نَفْسکَ
،
وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دینِکَ، وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ لَکَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ. وَ لَا تُسْخِطِ اللَّهَ برِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِی اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَیْرِهِ وَ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِی غَیْرِهِ. صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ، وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِکَ.[/hadith]
مأموریت سنگین و پر اهمّیّت:
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، بار دیگر محمد بن ابی بکر را مخاطب ساخته و چهار دستور مهم به او می دهد. نخست به عنوان مقدمه می فرماید: «ای محمد بن ابی بکر! بدان که من تو را سرپرست و والی بزرگ ترین بخش و امّت از کشور (اسلام) نمودم و آن اهل مصرند»; (وَاعْلَمْ ـ یَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبی بَکْر ـ أَنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادی فِی نَفْسی أَهْلَ مِصْرَ).
اجناد جمع جند در اصل به معنای لشکر است ولی گاه به بخش های مختلف یک کشور یا به کسانی که در آن بخش زندگی می کنند نیز اطلاق می شود. به هر حال این جمله به خوبی نشان می دهد که امام(علیه السلام) برای اهل مصر اهمّیّت و احترام بسیاری قائل بود و آنها را بزرگترین گروه امّت اسلامی می دانست، زیرا مصر یک سرزمین بزرگ تاریخی، دارای تمدنی کهن و مردمی آگاه و باهوش و پرتلاش است.
آن گاه امام(علیه السلام) به بیان نخستین و مهم ترین توصیه خود می پردازد و می فرماید: «بنابراین شایسته است که با خواسته های دلت مخالفت کنی (چرا که جهاد با نفس، برترین جهاد است)»; (فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ(1) أَنْ تُخَالِفَ عَلَی نَفْسکَ).
جهاد با نفس بر همه لازم است و بر والیان و استانداران و فرمانداران لازم تر، زیرا آنان همیشه در معرض وسوسه های نفس و شیطان قرار دارند و اگر در این مبارزه مغلوب شوند، ظلم و فساد، مناطق تحت فرمانشان را فرا می گیرد.
سپس به بیان دومین دستور پرداخته می فرماید: «بر تو لازم است که از دینت دفاع کنی، هرچند بیش از یک ساعت از عمر تو باقی نمانده باشد»; (وَأَنْ تُنَافِحَ(2) عَنْ دینِکَ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ لَکَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ).
روشن است که بعد از جهاد اکبر که جهاد با نفس است برای حفظ دین باید به سراغ جهاد اصغر رفت که جهاد با دشمن است. امام(علیه السلام) در این قسمت به اندازه ای تأکید می کند که اگر تنها یک ساعت از عمر یا حکومت او باقی باشد در دفاع از دین دریغ ندارد و چیزی فروگذار نکند.
آن گاه به سراغ دستور سوم رفته و می فرماید: «هرگز خداوند را برای جلب رضای کسی از مخلوقش به خشم نیاور، زیرا خداوند جای همه کس را می گیرد و کسی نمی تواند جای او را بگیرد»; (وَلاَ تُسْخِطِ اللهَ برِضَی أَحَد مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِی اللهِ خَلَفاً مِنْ غَیْرِهِ، وَلَیْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِی غَیْرِهِ).
انسان بسیاری از اوقات بر سر دوراهی گرفتار می شود; راهی به سوی رضای خدا می رود و راهی به سوی رضای خلق، در آنجا که خلق چیزی زاید بر حق خود را بخواهند در اینجا مؤمنان خالص از غیر آنها شناخته می شوند; مؤمنان خالص در آن راه گام می گذارند که رضای خداست، زیرا می دانند که با جلب رضایت و حمایت او هیچ کس نمی تواند کاری بر خلاف آنها انجام دهد در حالی که اگر برای جلب رضای بعضی از زیاده خواهان، رضای خدا را زیر پا بگذارند، کاملا بی دفاع خواهند ماند.
آنچه را امام(علیه السلام) در سومین نصیحت به محمد بن ابی بکر فرمود، در روایت دیگر به عنوان یکی از نشانه های ایمان خالص آمده است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «مِنْ صِحَّةِ یَقِینِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لاَ یُرْضِیَ النَّاسَ بسَخَطِ اللهِ; از نشانه های سلامت ایمان مؤمن این است که رضایت مخلوق را به بهای به دست آوردن غضب پرودگار طلب نکند».(3)
تجربه نشان داده آنها که مرتکب این کار می شوند سرانجام هم رضایت خالق را از دست می دهند و هم رضایت مخلوق را و آنها که رضایت خالق را می طلبند، هرچند در پاره ای از موارد سبب خشم مخلوق شوند، سرانجام هم رضای خدا را به دست آورده اند و هم رضای مخلوق را.
از این فراتر در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: «مَنْ طَلَبَ رِضَا مَخْلُوق بسَخَطِ الْخَالِقِ سَلَّطَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهِ ذَلِکَ الْمَخْلُوقَ; کسی که خشنودی مخلوقی را با خشم پرودگار طلب کند سرانجام خداوند متعال آن مخلوق را بر سر او مسلط می کند (تا به او ستم نماید)».(4)
سپس امام(علیه السلام) در چهارمین توصیه خود به محمد بن ابی بکر به مسأله نماز که از مهم ترین ارکان اسلام است، می پردازد و می فرماید: «نماز را در اوقات خودش بجای آر، نه آنکه به هنگام بیکاری در انجامش تعجیل کنی و نه آنکه به هنگام اشتغال به کار آن را تأخیر بیندازی و بدان تمام اعمالت تابع نماز تو خواهد بود (اگر نماز را آن گونه که باید و شاید و به طور کامل انجام دهی اعمال دیگرت سامان خواهد یافت و در قیامت نیز نخست به نمازت می نگرند سپس به سایر اعمالت)»; (صَلِّ الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا، وَلاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغ، وَلاَ تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَال اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْء مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاَتِکَ).
بسیاری از شارحان نهج البلاغه گفته اند امام(علیه السلام) در نخستین سفارش در مورد نماز به این نظر دارد که نماز را پیش از وقت (مثلا نماز ظهر را پیش از ظهر و نماز صبح را قبل از طلوع فجر) به جهت فراغت و بیکاری به جای نیاور; ولی با توجّه به اینکه کمتر کسی دیده ایم و شنیده ایم که نماز خود را قبل از ظهر یا قبل از غروب و طلوع فجر به جا آورد، زیرا این مطلب بر همه حتی برای افراد کاهل نماز هم مسلم است که نماز قبل از وقت محتوایی ندارد، با توجّه به این نکته، احتمال دیگری در تفسیر این جمله هست که فرمایش امام(علیه السلام) ناظر به نماز اوّل وقت و آخر وقت است; می فرماید: چنان نباش که اگر بیکار باشی نماز را اوّل وقت بخوانی و اگر مشغول به کار باشی نماز را موکول به آخر وقت کنی، بلکه همیشه و در هر حال کار خود را تعطیل کن و نماز را در اوّل وقتش به جای آور.
در واقع اشاره به همان جمله معروف است که انسان به نمازش نگوید کار دارم بلکه به کارش بگوید نماز دارد. به یقین تقید به نماز در اوّل وقت روح و جان و زندگی انسان را نورانی می کند و کارهای دیگر او از برکت نماز سامان می یابد.
در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: «إِنَّ الصَّلاَةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَی صَاحِبهَا وَهِیَ بَیْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِی حَفِظَکَ اللهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا بغَیْرِ حُدُودهَا رَجَعَتْ إِلَی صَاحِبهَا وَهِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللهُ; هنگامی که نماز در اوّل وقت خوانده شود به سوی صاحبش باز می گردد در حالی که سفید و نورانی است و به او می گوید: مرا محفوظ داشتی خداوند تو را حفظ کند و هنگامی که در غیر وقت و بدون رعایت حدود انجام شود به صاحبش باز می گردد در حالی که سیاه و تاریک است و به او می گوید مرا ضایع کردی خدا تو را ضایع کند».(5)
جمله «وَاعْلَمْ...» همان گونه که در بالا اشاره شد دو معنا دارد یکی اینکه در دنیا سایر اعمال انسان تابع نماز اوست اگر نماز را به درستی انجام دهد از برکت نماز سایر اعمال او نیز به درستی انجام خواهد گرفت و دیگر اینکه در آخرت همان گونه که در روایات آمده نخستین چیزی که مورد حساب قرار می گیرد، نماز است و سپس سایر اعمال: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بهِ الْعَبْدُ الصَّلاَةُ فَإِنْ قُبلَتْ قُبلَ مَا سوَاهَا; نخستین چیزی که بندگان با آن حساب می شوند نماز است اگر نماز مقبول شد بقیّه اعمال نیز قبول می شود».(6)
پی نوشت:
1 . «محقوق» از ریشه «حق» گرفته شده و در اینجا به معنای شایسته و سزاوار است.
2 . «تنافح» از ریشه «منافحه» به معنای دفاع از چیزی گرفته شده و ریشه آن «نفح» بر وزن «فتح» است که غالباً به معنای نسیم ملایم و بوی خوش می آید و گاه به معنای دفع کردن چیزی است و «منافحه» از همین معنا گرفته شده است.
3 . کافی، ج 2، ص 57، ح 2.
4 . بحارالانوار، ج 74، ص 156، ح 132.
5 . کافی، ج 3، ص 268، باب من حافظ علی صلاته، ح 4.
6 . همان مدرک.