[hadith]فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ، فَإِنَّهُ یَأْتِی بأَمْرٍ عَظِیمٍ وَ خَطْبٍ جَلِیلٍ، بخَیْرٍ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَا یَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ أَبَداً؛ فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَی الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَی النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا؟ وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ، إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بنَوَاصِیکُمْ وَ الدُّنْیَا تُطْوَی مِنْ خَلْفِکُمْ. فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حَرُّهَا شَدیدٌ وَ عَذَابُهَا جَدیدٌ، دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ وَ لَا تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَةٌ وَ لَا تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَةٌ. وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ یَشْتَدَّ خَوْفُکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ یَحْسُنَ ظَنُّکُمْ بهِ فَاجْمَعُوا بَیْنَهُمَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا یَکُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ برَبِّهِ عَلَی قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاس ظَنّاً باللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ.[/hadith]
هشدارهای پی در پی:
امام(علیه السلام) در این بخش از نامه بار دیگر به سراغ یک مطلب کلی و عام می رود که هم شامل مخاطبش محمد بن ابی بکر می شود و هم ناظر به همه مردم است در آغاز نامه که مرحوم سیّد رضی آن را نقل نکرده نیز آمده است که امام(علیه السلام) به محمد بن ابی بکر دستور داد که این نامه را برای همگان بخواند: «ای بندگان خدا از مرگ و نزدیک بودنش برحذر باشید و آمادگی های لازم را برای آن فراهم سازید، زیرا امری عظیم و حادثه ای پر اهمّیّت را به همراه می آورد (و آن اینکه) یا خیری به همراه دارد که هرگز شری در آن نیست و یا شری که هیچ گاه نیکی با آن نخواهد بود»; (فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللهِ الْمَوْتَ وَقُرْبَهُ، وَأَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ، فَإِنَّهُ یَأْتِی بأَمْر عَظِیم، وَخَطْب(1) جَلِیل، بخَیْر لاَ یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً، أَوْ شَرّ لاَ یَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ أَبَداً).
بارها گفته اند و گفته ایم که اگر در هر چیز تردید باشد، در مرگ و پایان زندگی برای همه انسان ها بدون استثنا شک و تردیدی نیست و با توجّه به اینکه مرگ را آغاز حرکت به سوی آخرت می دانیم باید برای این سفر دور و دراز آماده شد و آنچه برای پیمودن سالم این راه لازم است فراهم کرد.
امام(علیه السلام) مرگ را از این نظر پر اهمّیّت و عظیم می شمرد که سرنوشت ساز است و انسان را به سوی یکی از دو سرنوشت می برد یا کانونی است پر از خیر و سعادت و آرامش و سلامت که همان بهشت جاویدان خداست و یا کانونی پر از شر و بدبختی و عذاب است که هرگز نجات از آن امکان ندارد و چون انسان نمی داند جزء کدام یک از این دو گروه است باید شدیدا برحذر باشد.
درباره تفاوت میان «امر عظیم» و «خَطْب جَلیل» در حالی که هر دو قریب المعنا هستند; شارحان نهج البلاغه تا آنجا که می دانیم سخنی در این باره نگفته اند; ولی ممکن است «امر عظیم» اشاره به انتقال از این دنیا باشد; انتقالی که بازگشتی در آن نیست و «خطب جلیل» اشاره به محاسبه اعمال و جزای بر آنها باشد. این احتمال نیز وجود دارد که «امر عظیم» اشاره به جمله «خَیْرٌ لایَکُونُ مَعَهُ شَرّ أبداً» و خطب جلیلی که مفهوم آن مصیبت سخت است اشاره به جمله «شَرّ لا یَکُونُ مَعَهُ خَیْرُ أبداً» باشد.
اینجا این سؤال پیش می آید که امام(علیه السلام) در این عبارت مردم را فقط به دو گروه تقسیم کرده است: گروهی که کاملاً سعادتمندند و در کانونی از خیر و برکت اند و هیچ گونه شر و بدی در آن راه ندارد و گروهی به عکس که غرق شرور و بدبختی ها هستند و هیچ خیری عاید آنها نمی شود; در حالی که می دانیم گروه سومی نیز وجود دارند که مطابق تعبیر قرآن مجید: «(خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ); کسانی که کار خوب و بد را به هم آمیخته اند; امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد; به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است».(2)
شارحان نهج البلاغه در برابر این سؤال پاسخ های مختلفی گفته اند که گاه بسیار آمیخته با تکلف است. روشن ترین پاسخ این است که سخن امام(علیه السلام) در اینجا ناظر به افراد شاخصی است که در مسیر اطاعت یا عصیان گام بر می دارند و ناظر به همه افراد نیست; به تعبیر دیگر، این حصر اضافی است نسبت به مؤمنان کامل الایمان و سردمداران کفر و ظلم، نه حصر حقیقی نسبت به همه.
در قرآن مجید نیز تعبیراتی همچون تعبیرات امام(علیه السلام) دیده می شود; مثلا در سوره هود می خوانیم: «(فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ خَالِدینَ فِیهَا... وَأَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدینَ فِیهَا); گروهی از آنها بدبخت و گروهی سعادتمندند اما کسانی که بدبخت شدند، در آتش اند و برای آنان در آنجا ناله های دردناک و نعره های طولانی است ... ، جاودانه در آن خواهند ماند... * اما کسانی که سعادتمند شدند تا آسمانها و زمین برپاست، جاودانه در بهشت خواهند ماند».(3)
در حدیثی از امام جواد(علیه السلام) از پدرانش نقل شده که فرمود: به امیر مؤمنان عرض کردند: مرگ را برای ما توصیف کن فرمود: از شخص آگاهی سؤال کردید: «هُوَ أَحَدُ ثَلاَثَةِ أُمُور یَرِدُ عَلَیْهِ إِمَّا بشَارَةٌ بنَعِیمِ الاَْبَد وَإِمَّا بشَارَةٌ بعَذَاب الاَْبَد وَإِمَّا تَحْزینٌ وَتَهْوِیلٌ وَأَمْرُهُ مُبْهَمٌ لاَ تَدْرِی مِنْ أَیِّ الْفِرَقِ هُوَ فَأَمَّا وَلِیُّنَا الْمُطِیعُ لاَِمْرِنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بنَعِیمِ الاَْبَد; یکی از سه حالت به هنگام مرگ بر انسان وارد می شود یا بشارت به نعمت های جاودانی یا بشارت به عذاب جاودانی و یا حالت اندوه و ترس و سرنوشت مبهم که نمی داند سرانجام به کدام گروه ملحق خواهد شد اما دوستان ما که مطیع اوامر ما باشند (جزء گروه اوّلند و) بشارت به نعمت های جاودانی داده خواهند شد».(4)
در اواخر این روایت نیز آمده که بعضی از گروه سوم مدتی در دوزخ می مانند; سپس شفاعت اهل بیت شامل حال آنها می شود و گروهی بعد از مدتی طولانی مشمول شفاعت می شوند.
از اینجا روشن می شود آنچه ابن ابی الحدید از عبارات امام(علیه السلام) در اینجا به نفع مذهب خود استفاده کرده که «هر کس وارد دوزخ شد تا ابد در آن می ماند (و گنه کاران با کافران یکسانند و راه خروجی از عذاب الهی برای آنها نیست)، زیرا اگر راه نجاتی وجود داشت می بایست بفرماید: مرگ گاهی آغازگر شرّی است که به دنبالش ممکن است خیر باشد و چنین نفرموده است».(5) این سخن نادرست است و با سایر کلمات امام(علیه السلام) و آیات متعدّدی از قرآن مجید ناسازگار می باشد; بلکه منظور امام در اینجا بیان حال دو گروه مؤمنان خالص و کافران است. اما کسانی که به تعبیر آیه شریفه 102 سوره توبه: «(خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً); اعمال نیک را با اعمال بد آمیخته اند»; به یقین مورد توجّه امام(علیه السلام) در این عبارت نبوده است.
آن گاه امام(علیه السلام) شرط ورود در بهشت و سبب ورود در دوزخ را در دو جمله کوتاه بیان فرموده و می فرماید: «پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت، به بهشت نزدیک تر است و کدام فرد از عمل کننده برای آتش، به آتش و عذاب نزدیک تر؟»; (فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَی الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا، وَمَنْ أَقْرَبُ إِلَی النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا).
اشاره به اینکه اساس کار بر اعمال انسان ها گذارده شده است نه تمنیّات و آرزوها; این اعمال است که انسان را بهشتی یا دوزخی می کند و حتی شفاعت شفیعان در حاشیه قرار دارد.
شایان توجّه است که امام(علیه السلام) در اینجا می فرماید عاملان بهشت از همه به بهشت نزدیک ترند و عاملان دوزخ به دوزخ و نمی فرماید: عاملان اعمال صالح و عاصیان; این کنایه لطیفی است که عمل صالح گویی بهشت است و معصیت گویی دوزخ.
سپس امام(علیه السلام) به این نکته اشاره می فرماید که مرگ، هیچ کس را رها نمی کند و فرار از چنگال آن برای احدی ممکن نیست و چون چنین است باید آن را بسیار جدی گرفت; می فرماید: «شما رانده شدگان و تعقیب شدگان مرگ هستید (و صید شدگان به وسیله آن) اگر بایستید شما را دستگیر خواهد کرد و اگر فرار کنید به شما خواهد رسید و مرگ از سایه شما با شما همراه تر است و با موی پیشانی شما گره خورده و دنیا در پشت سر شما به سرعت در هم پیچیده می شود (و پایان عمر دور نیست)»; (وَأَنْتُمْ طُرَدَاءُ(6) الْمَوْتِ، إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ، وَإِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ، وَهُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بنَوَاصِیکُمْ(7)، وَالدُّنْیَا تُطْوَی مِنْ خَلْفِکُمْ).
تعبیر به «طُرَدَاءُ الْمَوْتِ» یکی از معانی آن، صیدی است که صیاد به دنبال آن می رود و مفهومش این است که این صیاد به قدری چیره دست است که انسان ها که صید او هستند چه بایستند و چه فرار کنند آنها را خواهد گرفت و احدی از چنگال او رهایی نمی یابد. همان گونه که در قرآن مجید آمده است: «(أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوج مُّشَیَّدَة); هرجا باشید مرگ شما را در می یابد، هرچند در برجهای محکم باشید».(8)
جمله «هُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ» اشاره به این است که عوامل مرگ، همیشه همراه انسان است همچون سایه که به دنبال انسان حرکت می کند، زیرا مرگ عوامل زیادی در درون وجود انسان دارد; یک ایست کوتاه قلبی یا پاره شدن یکی از مویرگ های باریک مغز و یا پرت شدن کمی غذا در درون دستگاه تنفس، هر یک از اینها ممکن است عامل مرگ انسان شود. در بیرون وجود انسان نیز حوادث تلخ، زلزله ها، صاعقه ها، سیل ها، حشرات موذی، حیوانات خطرناک و امثال آن پیوسته زندگی انسان ها را تهدید می کنند و هرگز انسان نمی تواند به جایی برود که از عوامل درونی و برونی مرگ رهایی یابد.
تعبیر به «الزم» (ملازم تر و همراه تر) شاید به سبب این است که سایه در تاریکی شب با انسان نیست; ولی عوامل مرگ شب و روز ندارد.
جمله «الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بنَوَاصِیکُمْ; مرگ با موی پیش سر شما گره خورده» کنایه از این است که در برابر آن هیچ گونه مقاومت از سوی شما ممکن نیست; مانند کسی که موهای پیش سر او را محکم بچسبند که هرگونه تحرک از او گرفته می شود.
قرآن مجید نیز درباره سرنوشت مجرمان در قیامت می فرماید: «(یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بالنَّواصِی وَالاَْقْدامِ); مجرمان از چهره هایشان شناخته می شوند آن گاه آنها را با موهای پیش سر و پاهایشان می گیرند (و به دوزخ می افکنند)».(9)
جمله «الدُّنْیَا تُطْوَی مِنْ خَلْفِکُمْ; دنیا پشت سر شما پیچیده می شود» اشاره لطیفی به این حقیقت است که انسان از هر مرحله زندگی که می گذرد، آن مرحله گویی همچون فرشی که پشت سر انسان پیچیده و جمع می شود قابل بازگشت نیست; پیران به جوانی باز نمی گردند و جوانان به کودکی; بنابراین در واقع هر لحظه برای انسان مرگی است و حیات جدیدی، مرگی که بازگشت در آن تصور نمی شود.
امام(علیه السلام) بعد از بیان مشکلات مرگ و پایان زندگی و حوادث هولناکی که انسان در پیش دارد به شرح دوزخ و عذاب دردناک و گوناگون آن می پردازد و می فرماید: «(ای بندگان خدا) برحذر باشید از آتشی که عمقش زیاد، حرارتش شدید و عذابش پیوسته تجدید می شود»; (فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حَرُّهَا شَدیدٌ، وَعَذَابُهَا جَدیدٌ).
درباره عمق آتش دوزخ همین بس که در حدیثی آمده است: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با جمعی از اصحابش در مسجد نشسته بودند ناگهان صدای عظیمی شنیدند و متوحش شدند. پیغمبر فرمود: «أتَعْرِفُونَ ما هذهِ الهِدَّة; می دانید این صدای عظیم مربوط به چیست؟» عرض کردند: خدا و رسولش آگاه ترند، فرمود: «حَجَرُ أُلْقِیَ مِنْ أعْلی جَهَنَّمَ مُنْذُ سَبْعینَ سَنَة الانَ وَصَلَ إلی قَعْرِها; قطعه سنگی بود که از فراز جهنم هفتاد سال پیش سقوط کرده بود و اکنون به قعر دوزخ رسید و این صدا از آنجاست».(10)
در مورد شدت آتش دوزخ همین بس که در حدیثی آمده است، آتش دوزخ را هفتاد بار خاموش کردند تا به صورت آتش دنیا در آمد; «إِنَّ نَارَکُمْ هَذهِ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِینَ جُزْءاً مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ وَقَدْ أُطْفِئَتْ سَبْعِینَ مَرَّةً بالْمَاءِ ثُمَّ الْتَهَبَتْ وَلَوْ لاَ ذَلِکَ مَا اسْتَطَاعَ آدَمِیٌّ أَنْ یُطِیقَهَا».(11)
درباره عذاب های جدید و تازه دوزخ قرآن مجید بیان روشنی دارد; می فرماید: «(کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذاب); هرگاه پوست های تن آنها (در آن) بسوزد، پوست های دیگری به جای آن برای آنها قرار می دهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند».(12)
آن گاه حضرت می افزاید: «آنجا سرایی است که در آن رحمت وجود ندارد و هیچ سخنی (و درخواستی) از کسی شنیده نمی شود و غم و اندوه هرگز برطرف نمی گردد»; (دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ، وَلاَ تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَةٌ وَلاَ تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَةٌ).
در قرآن مجید می خوانیم: «(وَقالَ الَّذینَ فِی النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنّا یَوْماً مِّنَ الْعَذاب... قالُوا فَادْعُوا وَما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاّ فِی ضَلال); و آنها که در آتشند به مأموران دوزخ می گویند: (از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد * ... آنها می گویند: پس هر چه می خواهید (خدا را) بخوانید ولی دعای کافران (به اجابت نمی رسد و) جز در گمراهی نیست».(13)
در جایی دیگر از قرآن مجید می خوانیم: «(وَنادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ مَّاکِثُونَ); آنها فریاد می کشند: «ای مالک دوزخ (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)» می گوید: شما (در اینجا) ماندگار هستید».(14) همچنین در جای دیگری از قرآن مجید می خوانیم: «(وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ أَ وَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجاءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمینَ مِنْ نَصیر); آنها در دوزخ فریاد می زنند: پرودگارا! ما را بیرون آور تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام می دادیم (به آنها گفته می شود:) آیا شما را به اندازه ای که هرکس اهل تذکر است در آن متذکّر می شود عمر ندادیم و انذار کننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟ اکنون بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست».(15)
از کتاب تمام نهج البلاغه که همه نامه را ذکر کرده استفاده می شود که امام(علیه السلام) بعد از ذکر شرایط بسیار سخت و دردناک دوزخ به بخشی از نعمت های بهشتی و رحمت گسترده الهی اشاره می کند که مرحوم سیّد رضی به عنوان تلخیص از ذکر آن خودداری کرده است.
بر این اساس، امام(علیه السلام) در ادامه این نامه بعد از ذکر عذاب بسیار خوفناک دوزخ و مواهب بسیار امیدوار کننده بهشت، به بیان یک اصل مهم اسلامی; یعنی لزوم جمع میان خوف و رجا پرداخته و می فرماید: «اگر می توانید خوفتان از خداوند شدید باشد و در عین حال (بسیار) به خدا حسن ظن داشته باشید (چنین کنید و) میان این دو جمع نمایید، زیرا حسن ظن بنده (خاص خدا) به پروردگار خویش به اندازه خوفش از اوست و آنها که بیش از همه به خدا حسن ظن دارند کسانی هستند که بیش از همه از (عذاب او) ترسانند (و میان خوف و رجای آنها تعادل کامل برقرار است)»; (وَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ یَشْتَدَّ خَوْفُکُمْ مِنَ اللهِ، وَأَنْ یَحْسُنَ ظَنُّکُمْ بهِ، فَاجْمَعُوا بَیْنَهُمَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا یَکُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ برَبِّهِ عَلَی قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَإِنَّ أَحْسَنَ النَّاس ظَنّاً باللهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً للهِِ).
در اینجا امام(علیه السلام) به مسأله مهم خوف و رجا اشاره فرموده و آنها را در حد توازن و تعادل برای مؤمنان لازم می شمارد، همان گونه که شرح آن را در بحث نکات خواهیم داد و این به آن جهت است که مخاطبان با شنیدن عذاب های شدید دوزخ که در کلام امام(علیه السلام) آمده از رحمت خدا مأیوس نشوند و با شنیدن نعمت های بی پایان بهشت، خود را ایمن از عذاب او نبینند.
نکته:
تعادل دو بال خوف و رجا:
رجا در واقع عامل حرکت به سوی سعادت و به منزله موتور محرّک دستگاه های عظیم تولیدی است و خوف عامل بازدارنده در برابر طغیان ها و حرکات بی رویه است. همان گونه که وسیله نقلیه فاقد موتور، از حرکت باز می ماند و فاقد ترمز در برابر پرتگاه ها و جاده های خطرناک ایمنی ندارد، این دو در وجود هر انسانی باید به صورت متعادل باشند تا هم به سوی طاعات حرکت کند و هم از معاصی خودداری نماید.
اهمّیّت این دو به اندازه ای است که در حدیثی از امام صادق(علیه السلام)می خوانیم: در وصایای لقمان مطالب شگفت انگیزی بود از جمله اینکه به فرزندش چنین گفت: از خداوند متعال آن گونه خائف باش که اگر تمام نیکی های جن و انس را به جا آورده باشی، از عذاب او (به علت پاره ای از لغزش ها) ترسان باشی و رجای تو نسبت به خداوند باید آن گونه باشد که اگر معاصی جن و انس را انجام داده باشی امید به رحمت او داشته باشی. هنگامی که امام صادق(علیه السلام) این حدیث را از لقمان نقل کرد فرمود: پدرم چنین می گفت: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْد مُؤْمِن إِلاَّ وَ فِی قَلْبهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَة وَ نُورُ رَجَاء لَوْ وُزنَ هَذَا لَمْ یَزدْ عَلَی هَذَا وَلَوْ وُزنَ هَذَا لَمْ یَزدْ عَلَی هَذَا; هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه که در قلبش دو نور است نور خوف و نور رجا اگر این یکی را وزن کنند ذره ای از آن یکی افزون تر نیست و اگر آن دیگر را وزن کنند ذره ای از این زیادتر نخواهد بود».(16)
ابن ابی الحدید بعد از آنکه در شرح عبارت امام(علیه السلام) می گوید: امام(علیه السلام) به محمد بن ابی بکر دستور می دهد که حسن ظن به خدا و خوف از او را در خود جمع کند و این مقام والایی است که جز صالحان آماده به آن نمی رسند، حدیثی را از امام علی بن الحسین(علیهما السلام) نقل می کند که فرمود: «لَوْ أنْزَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ کِتاباً أنّه مُعَذِّبٌ رَجُلاً واحِداً لَرَجَوْتُ اَنْ اَکُونَهُ اَوْ اَنَّهُ راحِمٌ رَجُلاً واحِداً لَرَجَوْتُ اَنْ أَکُونَهُ; اگر خداوند متعال آیه ای نازل کند که یک نفر را در عالم عذاب می کند، از آن بیم دارم که آن یک نفر من باشم و اگر بگوید یک نفر را در همه عالم مورد رحمت قرار می دهد، امید دارم آن یک نفر من باشم».(17)
این تعبیرات به خوبی نشان می دهد که به هم خوردن تعادل خوف و رجا یا سبب غرور و دور ماندن از خدا می شود، یا یأس از رحمت او را به دنبال دارد که آن هم مانعی بر سر راه اطاعت و بندگی است.
پی نوشت:
1 . «خطب» به معنای کار و حادثه مهم است ولی غالباً در حوادث ناخوشایند به کار می رود.
2 . توبه، آیه 102.
3 . هود، آیه 105-108.
4 . بحارالانوار، ج 6، ص 154.
5 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، صفحه 166.
6 . «طرداء» جمع «طرید» و به گفته بعضی جمع «طریدة» از ریشه «طرد» به معنای دور کردن گرفته شده و به معنای شخص تبعید شده یا صیدی که صیاد به دنبال آن می دود و پیوسته او را از خود دور می سازد نیز به کار رفته است.
7 . «نواصی» جمع «ناصیه» به معنای موی پیش سر است (نه به معنای پیشانی) بعضی از ارباب لغت که در اقلیت هستند «ناصیه» را به معنای قسمت پیش سر یا موهای آن تفسیر کرده اند و بعضی اصل را قسمت پیش سر می دانند و موی پیش سر را به مناسبت اینکه بر آن روییده ناصیه می گویند; ولی موارد استعمال این لغت در قرآن مجید به خوبی نشان می دهد که معنای اوّل (موی پیش سر) مناسب تر است، زیرا هم در قرآن و هم در بسیاری از دعاها ناصیه با واژه اخذ (گرفتن) همراه شده و به یقین آنچه را می توان گرفت موی پیش سر است که طرف مقابل را وادار به تسلیم می کند نه خود پیش سر که قابل گرفتن نیست. در ضمن، اخذ به ناصیه در بسیاری از موارد، معنای کنایه دارد و آن سلطه بر شخص یا چیزی است.
8 . نساء، آیه 78 .
9 . الرحمن، آیه 41.
10 . منهاج البراعة، ج 19، ص 89 شبیه همین معنا در عوالی اللئالی، ج 1، ص 280 آمده است.
11 . بحارالانوار، ج 8، ص 288، ح 21.
12 . نساء، آیه 56.
13 . غافر، آیه 49 و 50 .
14 . زخرف، آیه 77.
15 . فاطر، آیه 37 .
16 . کافی، ج 2، ص 67، باب الخوف و الرجاء، ح 1.
17 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 167.