[hadith]و من عهد له (علیه السلام) إلی محمد بن أبی بکر (رضی الله عنه) حین قلَّدَه مصرَ:

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آس بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ، حَتَّی لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَ الْکَبیرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ یُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَ إِنْ یَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ.[/hadith]

از نامه های علی(علیه السلام) است که به محمد بن ابی بکر رضی الله عنه هنگامی که او را به فرمانداری مصر منصوب کرد، نگاشت.(1)

نامه در یک نگاه:

در کتاب

الغارات

آمده است که امام

(علیه السلام)

هنگامی که این نامه را برای محمد بن ابی بکر

(رحمه الله)

نوشت او پیوسته در آن نگاه می کرد و از دستورات و آدابش بهره می گرفت. بعد از مدتی که عمرو بن عاص در مصر بر او غلبه کرد و او را کشت، تمام نامه های او را جمع آوری کرد و به سوی معاویه فرستاد. معاویه در این عهدنامه نگاه می کرد و در شگفتی فرو می رفت. ولید بن عقبه که نزد معاویه بود و شگفتی معاویه را از مطالعه این عهدنامه دید به او گفت: دستور بده این نامه ها را بسوزانند! معاویه گفت: چقدر اشتباه می کنی. ولید گفت: آیا صحیح این است که مردم بدانند احادیث ابو تراب (علی بن ابی طالب) نزد توست و از آن درس می آموزی؟ معاویه گفت: وای بر تو به من می گویی علم و دانشی مثل این را بسوزانم؟ به خدا سوگند مطالب علمی جامع تر و استوارتر از این تاکنون نشنیدم. ولید گفت: اگر این گونه علم و داوری او را می ستایی پس چرا با او پیکار می کنی؟ گفت: اگر نبود که ابوتراب عثمان را به قتل رساند سپس می خواست بر ما حکومت کند، ما از او درس فرا می گرفتیم. سپس کمی مکث کرد و نگاه به کسانی که اطراف او نشسته بودند نمود و گفت: ما نمی گوییم اینها از نامه های علی بن ابی طالب و از سخنان اوست بلکه می گوییم: از نامه های ابوبکر است و نزد فرزندش محمد بوده و ما آنها را مطالعه می کنیم و از آن بهره می گیریم.

این نامه ها همچنان در خزاین بنی امیّه وجود داشت تا زمانی که عمر بن عبدالعزیز به حکومت رسید و او آشکارا بیان کرد که اینها از احادیث علی بن ابی طالب است.

الغارات

سپس می افزاید: هنگامی که خبر شهادت محمد بن ابی بکر و افتادن این نامه (مانند سایر نامه های او) به دست معاویه به آن حضرت رسید، سخت متأثر و ناراحت شد (که چرا چنین گوهر گرانبهایی به دست نااهل افتاده است).

به هر حال این عهدنامه مطابق آنچه مرحوم سیّد رضی آورده، شامل چند بخش است: نخست امام

(علیه السلام)

دستوراتی درباره طرز برخورد با مردم و رعایت تواضع و عدالت و نشان دادن قدرت در برابر زورمندان و محبّت در برابر ضعیفان می دهد.

در بخش دوم در یک بحث کلی و جامع، یکی از صفات متقیان را در طرز برخورد آنها با دنیا و مواهب مادی در عباراتی جامع، گویا و پرمعنا شرح می دهد که چگونه آنها توانسته اند از نعمت های الهی در دنیا بهره مند شوند بی آنکه گرفتار دنیاپرستی گردند.

امام

(علیه السلام)

در بخش سوم، اشاره ای به پایان زندگی و مرگ می کند و تعبیراتی دارد که دقت در آن هر انسانی را از خواب غفلت بیدار می سازد.

امام

(علیه السلام)

در بخش چهارم، متوجه محمد بن ابی بکر شده و اهمّیّت مأموریتی را که به او واگذار کرده (حکومت مصر) به او گوشزد می کند و دستوراتی در این زمینه به او می دهد.

در بخش پنجم و آخرین بخش، باز امام

(علیه السلام)

از یک تحلیل کلی درباره تفاوت های پیشوایان هدایت و پیشوایان ضلالت سخن می گوید و به خطرات منافقان در جامعه اسلامی اشاره می فرماید.

با توجّه به اینکه عهدنامه بسیار گسترده تر از آن است که مرحوم سیّد رضی آورده، بخش های مهم و متعدّد دیگری نیز در این عهدنامه که همه آن در کتاب

الغارات

و

تمام نهج البلاغه

و مانند آن آمده است، دیده می شود.

برخورد خوب با همه:

نخستین بخش این نامه ناظر به یک سلسله از دستورات اخلاقی است که محمد بن ابی بکر مأمور می شود آنها را در برابر مردم انجام دهد و در واقع باید همه مسلمانان در برابر یکدیگر چنین باشند، و آن چهار دستور است:

نخست رعایت محبّت درباره همه مردم است; می فرماید: «بال های محبّت و حمایتت را با تواضع برای آنها بگستران»; (فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ).

این تعبیر برگرفته از قرآن مجید است که در برخورد با مؤمنان به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «(وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ); و پر و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند فرود آر»(2)، که تعبیری کنایی است و از طرز رفتار مرغ با جوجه های خود گرفته شده است هنگامی که جوجه ها نزد مادرشان می آیند، مادر بال های خود را می گستراند و آنها را در زیر بال و پر خود می گیرد که هم اظهار محبّت نسبت به آنهاست و هم حمایت.

در دومین دستور می فرماید: «و در برابر همه متواضع باش»; (وَ أَلِنْ(3) لَهُمْ جَانِبَکَ).

این تعبیر نیز برگرفته از قرآن مجید است، آنجا که می فرماید: «(فَبمَا رَحْمَة مِّنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ); به سبب رحمت الهی، در برابر مؤمنان نرم و مهربان شدی».(4)

در سومین دستور می فرماید: «چهره خویش را برای آنها گشاده دار (و نسبت به همه خوب برخورد کن)»; (وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ).

مبادا با قیافه عبوس و تندخویی با کسی برخورد کنی که این کار باعث پراکندگی مردم از اطراف توست، همان گونه که قرآن مجید به پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دستور می دهد و می گوید: «(وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْب لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک); و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند».(5)

چهارمین دستور ناظر به عدالت در همه زمینه ها حتی در جزئیات است; می فرماید: «مساوات را در میان آنها حتی در نگاه ها و مشاهده با گوشه چشم رعایت کن تا بزرگان و زورمندان کشور در نقض عدالت به نفع آنها طمع نورزند و ضعفا از عدالت تو مأیوس نشوند»; (وَ آس(6) بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ(7) وَالنَّظْرَةِ، حَتَّی لاَ یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ(8) لَهُمْ(9) وَلاَ یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ(10)).

اشاره به اینکه اگر فردی ثروتمند و زورمند با فردی ضعیف و مستمند در برابر تو جهت داوری یا غیر آن حضور می یابند آنقدر عدالت را در میان آنها رعایت کن که اگر چند ثانیه به این نگاه می کنی به همان اندازه به دیگری نگاه کن نه اینکه تمام توجّه خود را به آن فرد ثروتمند اختصاص دهی و فقیر و ضعیف را نادیده بگیری. هرگاه حتی در این جزئیات رعایت عدالت کنی، هرگز در امور مهم تر انتظار تبعیض و ظلم و جور و طرفداری از گروه خاصی، از تو نخواهند داشت.

این همان دستوری است که در برنامه های قضایی اسلام در مورد عدالت قاضی وارد شده که باید آن دو نفر که برای دادخواهی نزد قاضی حاضر می شوند کاملا به صورت یکسان با آنها رفتار شود. اگر بخواهند بنشینند، هر دو بنشینند و اگر بناست بایستند، هر دو بایستند، اگر قاضی به یکی سلام کند و تحیّت می گوید به دیگری نیز سلام و تحیّت کند. اگر لحظاتی به یکی نگاه می کند به همان اندازه به دیگری نگاه کند. اصرار اسلام به رعایت این گونه دستورات برای پیشگیری از ظلم و ستم های فراتر است و ما تصور نمی کنیم در هیچ یک از قوانین قضایی و حکومتی دنیا یک چنین دقت هایی در مورد رعایت اصل عدالت شده باشد.

در حدیثی که مرحوم کلینی در کافی آورده است از امیر مؤمنان(علیه السلام) می خوانیم: «مَنِ ابْتُلِیَ بالْقَضَاءِ فَلْیُوَاس بَیْنَهُمْ فِی الاِْشَارَةِ وَ فِی النَّظَرِ وَ فِی الْمَجْلِس; کسی که عهده دار قضاوت در میان مردم شد، باید در میان آنها در اشاره و در نگاه و در مجلس، مساوات برقرار سازد (و یکی را بر دیگری در هیچ چیز برتری ندهد)».(11)

شبیه همین معنا در نامه 46 که برای بعضی از کارگزاران امام(علیه السلام) نوشته شده آمده است.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن دلیلی برای این دستور بیان کرده، می فرماید: «زیرا خداوند از شما بندگان در مورد اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان، بازخواست خواهد کرد، اگر کیفرتان کند شما استحقاق بیشتر از آن را دارید و اگر عفوتان نماید او کریم تر است»; (فَإِنَّ اللهَ تَعَالَی یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبیرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ یُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ یَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ).


پی نوشت:

1 . سند نامه: به گفته مصادر نهج البلاغه این فرمان را قبل از مرحوم سیّد رضی نویسنده کتاب الغارات ابراهیم بن هلال ثقفی و نویسنده کتاب تحف العقول ابن شعبه حرانی در کتاب های خود نقل کرده اند و بعد از سیّد رضی شیخ طوسی در امالی و طبری در بشارة المصطفی و گروه دیگری آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 265) از کتاب الغارات و کتاب تمام نهج البلاغه و غیر آن استفاده می شود که عهدنامه بسیار گسترده تر از آنچه سیّد رضی آورده است بوده و مرحوم سیّد رضی بخشی از آن را به صورت فشرده نقل کرده است.

2 . شعراء، آیه 215.

3 . «ألِنْ» از ریشه «لین» بر وزن «چین» به معنای نرمش گرفته شده است.

4 . آل عمران، آیه 159.

5 . آل عمران، آیه 159.

6 . «آس» از ریشه «مواساة» به معنای برابر ساختن با یکدیگر گرفته شده است.

7 . «لحظة» نگاه کردن با گوشه چشم است به خلاف «نظرة» که نگاه کردن با تمام چشم است و عبارت بالا اشاره به این است که نه تنها در نگاه مستقیم و با تمام چشم، بلکه نگاه کردن با گوشه چشم هم باید نسبت به آنها یکسان باشد.

8 . «حیف» به معنای انحراف از حق و ظلم و جور است خواه در قضاوت و داوری باشد یا در امور دیگر.

9 . ضمیر در «لهم» به «عظماء» بر می گردد و معنای جمله این است که زورمندان طمع نکنند که به نفع آنها ظلم و ستمی بر دیگران روا داری و این احتمال که ضمیر به «رعیّت» بر گردد بسیار بعید است، زیرا «لام» باید به معنای «علی» استعمال شود به علاوه کلمه «رعیّت» و «ضعفاء» در جمله های قبل نیامده است تا ضمیر به آن برگردد و اگر در آغاز نامه بوده فاصله زیادی می شود.

10 . ضمیر «علیهم» به «ضعفا» بر می گردد و «علی» در اینجا به معنای لام است; یعنی ضعفا از عدالت در حقشان مأیوس نشوند. در بعضی از نسخ به جای «علی» «بـ» آمده است که مناسب تر به نظر می رسد.

11 . کافی، ج 7، ص 413، ح 3.