[hadith]وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائِراً بدَمِ عُثْمَانَ، وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ، فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنْتَ طَالِباً؛ فَکَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْب إِذَا عَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بالْأَثْقَالِ، وَ کَأَنِّی بجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْب الْمُتَتَابعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَی کِتَاب اللَّهِ، وَ هِیَ کَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَةٌ.[/hadith]
در پایان به امر شبهه ناکی که مهمترین سبب شعله ور شدن آتش آشوبهای عظیم، و انگیزه از هم پاشیدن امور دینی شد، اشاره کرده و آن، عبارت از اشتباه معاویه در خونخواهی عثمان می باشد که آن را دلیل عمده بر مخالفت خود با حضرت و سرپیچی از فرمان وی قرار داده بود، و سپس به پاسخ آن پرداخته و دو وجه آن را بیان فرموده است:
الف- نخست این که من جزء قاتلان عثمان نیستم، بنا بر این چیزی بر من نیست، مطالبه خون او متوجه کشندگان وی می باشد که خودت آنها را می شناسی.
ب- با جمله «إن کنت طالبا...»، که مشروط و مفید شک است، اشاره به این می کند که تو ای معاویه حق نداری به خونخواهی عثمان قیام کنی. آن گاه او را به جنگ و سختیهایی که در پی دارد تهدید می کند و با سه تشبیه مطلبش را بیان می دارد:
1- «فکأنّی قد رأیتک»،
در این عبارت، خود امام (ع) در حالی که سخن می گوید مشبّه است و از آن رو که حالت واقعی آینده معاویه را می بیند مشبّه به است، توضیح آن که به علت کمال نفس و اطلاعش از امور آینده گویا آنها را مشاهده می کند، و وجه شباهت میان حالت نخست و حالت دوم آن است که در هر دو حالت، آینده برای آن حضرت روشن است.
2- «تضجّ ضجیح الجمال بالاثقال»،
چنان که شترها در زیر بارهای سنگین ناله و فریاد می کنند تو نیز داد و فریاد خواهی زد، وجه شبه سختی و شدت آزردگی است که در هر دو (معاویه گرفتار و شتر زیر بار) موجود است، و ضجّه و ناله کنایه از آزردگی و رنج می باشد، و چون جنگ را تشبیه به درنده گزنده کرده، لذا برای عملی که جنگ انجام می دهد واژه عضّ را که به معنای گاز گرفتن است استعاره آورده است، وجه تشبیه آن است که این سختیها و سنگینی ها مثل فشار زیر دندانها باعث ایجاد درد می باشد.
3- «و کأنّی بجماعتک»،
مشبّه این جا نیز خود امام است اما مشبّه به معنایی است که از حرف با، به معنای الصاق معلوم می شود، گویا عبارت امام چنین است: «کانّی متصل او ملتصق بجماعتک حاضر معهم»، محل فعل «یدعونی» نصب است بنا بر حالیت، و عامل در حال، معنای فعلی است که از کأنّ فهمیده می شود، یعنی خودم را تشبیه می کنم به کسی که حاضر است در حالی که اصحاب تو، به خاطر ناراحتی که دارند او را به فریاد می خوانند، کلمه جزعا مفعول له است واژه قضا را به طریق مجاز، بر مقضی یعنی اموری که در نتیجه قضای الهی یافت می شود، اطلاق کرده، از باب اطلاق سبب بر مسبّب.
«و مصارع بعد مصارع»،
کلمه مصرع در این جا، مصدر میمی و به معنای هلاکت است یعنی به سبب بی تابی از هلاکتهایی که به بعضی از آنها بعد از دیگری ملحق می شود، یا جزع و بی تابی که بعد از هلاکت پدران گذشته آنها بر ایشان وارد می شود، این از نشانه های آشکار، بر حقانیت آن حضرت است که پیش از وقوع قضیه، اطلاع داشت که قوم معاویه، او را به کتاب خدا می خوانند.
«و هی کافرة»،
واو، حالیه است و عامل در حال یدعونی می باشد، «کافره»: عده ای از یاران معاویه که منکر حق بودند و این امر، اشاره به جمعی از منافقان است که در میان لشکر معاویه بودند.
«المبایعة الحایدة»،
اینها جمعیتی هستند که با امام بیعت کرده بودند و پس از آن، به سوی معاویه رفته بودند. و السلام.