[hadith]و من کتاب له (علیه السلام) [إلی معاویة] إلیه أیضا:
وَ کَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلَابیبُ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بزینَتِهَا وَ خَدَعَتْ بلَذَّتِهَا؟ دَعَتْکَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْکَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْکَ فَأَطَعْتَهَا؛ وَ إِنَّهُ یُوشکُ أَنْ یَقِفَکَ وَاقِفٌ عَلَی مَا لَا یُنْجِیکَ مِنْهُ [مُنْجٍ] مِجَنٌّ. فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ الْحِسَاب وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بکَ وَ لَا تُمَکِّنِ الْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِکَ؛ وَ إِلَّا تَفْعَلْ
،
أُعْلِمْکَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسکَ، فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَی مِنْکَ مَجْرَی الرُّوحِ وَ الدَّمِ. وَ مَتَی کُنْتُمْ یَا مُعَاوِیَةُ سَاسَةَ الرَّعِیَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ بغَیْرِ قَدَمٍ سَابقٍ وَ لَا شَرَفٍ بَاسقٍ؟ وَ نَعُوذُ باللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابقِ الشَّقَاءِ، وَ أُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتَمَادیاً فِی غِرَّةِ الْأُمْنِیَّةِ، مُخْتَلِفَ الْعَلَانِیَةِ وَ السَّرِیرَةِ.[/hadith]
از نامه های امام(علیه السلام) است که آن را نیز به معاویه نوشته است.(1)
نامه در یک نگاه:
این نامه در حقیقت از چهار بخش تشکیل یافته است: در بخش اوّل امام
(علیه السلام)
معاویه را نصیحت می کند و نسبت به سرنوشتش در قیامت و عواقب کارهایش هشدار می دهد، هر چند او را اسیر شیطان می داند و امید چندانی به هدایت او ندارد.
در بخش دوم این نکته را به معاویه گوشزد می کند که چگونه می خواهد زمامداری امّت اسلامی را بر عهده بگیرد درحالی که نه سابقه درخشانی در اسلام دارد و نه از خانواده شریف و با تقوایی است.
در بخش سوم این نکته را گوشزد می فرماید که چرا دعوت به جنگ کرده ای مردم را رها کن و تنها به میدان بیا و با من نبرد تن به تن کن تا تکلیف مسلمانان روشن گردد و گذشته تاریخ اسلام را که طعم شمشیر را بر جد و برادر و دایی ات نشاندم به یاد تو آورد.
بالاخره در بخش چهارم بهانه خونخواهی عثمان را مطرح می فرماید و می گوید: تو به خوبی می دانی چه کسی قاتل عثمان بوده است چرا به سراغ او نمی روی؟ در پایان می فرماید: می بینم که در میدان جنگ، ضجه و ناله لشکرت بلند می شود و شکست بعد از شکست دامنت را می گیرد و سرانجام به کتاب خدا پناه می بری در حالی که به آن ایمان نداری.
نگاهی به آینده تاریک:
این نامه آغازی دارد که مرحوم سیّد رضی آن را در نهج البلاغه نیاورده است. امام(علیه السلام) در آغاز این نامه بعد از حمد و ثنای الهی و اشاره به زودگذر بودن دنیا و زندگی آن، خطاب به معاویه می فرماید: ای معاویه تو ادعای چیزی می کنی که اهلش نیستی; نه در گذشته و نه در حال. نه دلیل بر مدعای خود (لیاقت حکومت بر مسلمانان) داری و نه شاهدی از قرآن مجید و نه سخنی از پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله). آن گاه دست او را گرفته و به عواقب زندگی دنیا برده و وقوف او را در قیامت در پیشگاه خدا در نظرش مجسم می کند شاید از خطاهای خود باز گردد و در صراط مستقیم گام نهد; می فرماید: «چه خواهی کرد آن گاه که لباسهای (پر زرق و برق) این دنیا را که در آن فرو رفته ای از تنت برگیرند، دنیایی که با زینت هایش خود را جلوه داده و با لذت هایش (تو را) فریب داده است»; (وَکَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلاَبیبُ(2) مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیَا قَدْ تَبَهَّجَتْ(3) بزینَتِهَا وَ خَدَعَتْ بلَذَّتِهَا).
سپس می افزاید: «این دنیا تو را فرا خواند و اجابتش نمودی و زمامت را به دست گرفت و به دنبالش رفتی، فرمانت داد اطاعتش کردی»; (دَعَتْکَ فَأَجَبْتَهَا، قَادَتْکَ فَاتَّبَعْتَهَا، وَأَمَرَتْکَ فَأَطَعْتَهَا).
امام(علیه السلام) در این عبارات تشبیهات جالبی برای دنیا فرموده، زرق و برق دنیا را به لباسهای رنگارنگی تشبیه کرده که در تن می پوشند و یا چادری که به سر می کشند. زینت های دنیا را فریبنده و لذت هایش را مایه جلب و جذب به سوی آن شمرده. هوس بازان و کسانی که از ماهیّت دنیا بی خبرند به زودی به سوی آن جلب می شوند و برای اینکه بتوانند به این زینت ها و لذات ادامه دهند سر بر فرمان دنیا می نهند و اوامرش را اطاعت می کنند.
آن گاه امام(علیه السلام) به عاقبت این ماجرا اشاره کرده می فرماید: «بدان این دنیای فریبنده به زودی تو را وارد میدان نبردی می کند که هیچ سپری در آنجا تو را نجات نخواهد داد حال که چنین است از این امر (حکومت) کناره گیر و آماده حساب الهی شو و دامن را در برابر حوادثی که بر تو نازل میشود در هم پیچ و به حاشیه نشینان فرومایه گوش فرا نده»; (وَإِنَّهُ یُوشکُ(4) أَنْ یَقِفَکَ وَاقِفٌ عَلَی مَا لاَ یُنْجِیکَ مِنْهُ مِجَنٌّ(5)، فَاقْعَسْ(6) عَنْ هَذَا الاَْمْرِ، وَ خُذْ أُهْبَةَ(7) الْحِسَاب، وَ شَمِّرْ(8) لِمَا قَدْ نَزَلَ بکَ، وَلاَ تُمَکِّنِ الْغُوَاةَ(9) مِنْ سَمْعِکَ).
امام(علیه السلام) در این عبارات، هم ریشه انحرافات را برای معاویه بازگو می کند و هم راه درمان این درد را نشان می دهد; می فرماید: بهترین راه این است که از حکومت شام کنار بروی و آماده حساب الهی شوی.
جمله «شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بکَ» یا اشاره به حوادث دردناکی است که در همین دنیا دامان معاویه و طرفدارانش را می گرفت و یا اشاره به حوادث روز قیامت است (احتمال دوم مناسب تر به نظر می رسد) و در هر حال چون این حوادث قطعی الوقوع بوده به صورت فعل ماضی بیان شده است.
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن معاویه را به یک سلسله امور معنوی تهدید می کند و می فرماید: «و اگر به این دستور و رهنمود عمل نکنی به تو اعلام می کنم که خود را در غفلت فرو برده ای، زیرا فزونی نعمت تو را به طغیان وا داشته (به همین دلیل) شیطان بر تو مسلط شده و به آرزوی خود درباره تو رسیده است و همچون روح و خون در سراسر وجودت جریان یافته»; (وَإِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْکَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسکَ، فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ(10) قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ، وَبَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ، جَرَی مِنْکَ مَجْرَی الرُّوحِ وَالدَّمِ).
بعضی جمله «إِلاَّ تَفْعَلْ ...» را اشاره به این دانسته اند که امام(علیه السلام) او را تهدید به جنگ می کند و منظور از اعلام، اعلام عملی است در حالی که هیچ یک از تعبیرات جمله های قبل و بعد از آن چنین مفهومی ندارد، بلکه مجموعه ای است از اندرزهای بیدارگر.
این نکته جالب است که معاویه در نامه اش امام(علیه السلام) را تهدید به جنگ نموده; ولی امام(علیه السلام) او را تهدید به سلطه شیطان بر او می کند و او را اندرز می دهد.
از غفلت برحذر باش:
امام(علیه السلام) سپس از نامه خود به عدم صلاحیّت معاویه و بنی امیّه برای حکومت بر امّت اسلام، هرچند بر بخشی از کشور اسلام باشد اشاره می کند، زیرا می داند مسأله خونخواهی عثمان و امثال آن بهانه ای بیش نیست; هدف اصلی آن است که خود را بر مردم شام به عنوان یک حاکم اسلامی تحمیل کند; می فرماید: «ای معاویه چه زمانی شما حاکمان و مدبران رعیّت و والیان امر امّت اسلامی بوده اید آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی»; (وَمَتَی کُنْتُمْ یَا مُعَاوِیَةُ سَاسَةَ الرَّعِیَّةِ، وَ وُلاَةَ أَمْرِ الاُْمَّةِ؟ بغَیْرِ قَدَم سَابق، وَلاَ شَرَف بَاسق(11)).
درست است که خاندان بنی امیّه و اجداد آنها زمانی حکمران بودند ولی این مربوط به زمان جاهلیّت و کفر و شرک است و تعبیر به «وُلاَةَ أَمْرِ الاُْمَّةِ» نشان می دهد که منظور امام(علیه السلام)، عصر ظهور اسلام است; زیرا می دانیم که به هنگام ظهور اسلام خاندان بنی امیّه و در رأس آنها ابوسفیان در جبهه مخالف اسلام کار می کردند و مدافع مشرکان و کفار بودند.
تعبیر به «سَاسَةَ الرَّعِیَّةِ» و «وُلاَةَ أَمْرِ الاُْمَّةِ» ممکن است از قبیل عطف تفسیری باشد و هر دو اشاره به همان حکومت اسلامی داشته باشد; ولی این احتمال نیز وجود دارد که «سَاسَةَ الرَّعِیَّةِ» مربوط به دوران قبل از اسلام و تعبیر به «وُلاَةَ أَمْرِ الاُْمَّةِ» مربوط به ظهور بعد از اسلام باشد، زیرا قبل از اسلام بنی امیّه تنها زعیم قبیله خود بودند; ولی رعیّت به معنای وسیع کلمه و به تعبیر دیگر «مردم مکّه» تحت زعامت عبدالمطلب و بعد از او ابوطالب قرار داشتند.
امام(علیه السلام) در تعبیر خود به «بغَیْرِ قَدَم سَابق ...» به این واقعیّت اشاره می کند که حکومت و زمامداری بر امّت اسلامی نیاز به شرایطی دارد از جمله پیشگام بودن در اسلام و شرافت والای نسب. در حالی که معاویه فرزند ابوسفیانی است که تا آخرین لحظه ها در برابر پیغمبر اکرم مقاومت کرد و داستان آلودگی های مادر معاویه معروف است.
آن گاه امام(علیه السلام) در ضمن سه جمله به او هشدار می دهد; نخست می فرماید: «پناه به خدا می بریم از اینکه ریشه های شقاوت پیشین آثار پایدار بگذارد»; (وَنَعُوذُ باللهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابقِ الشَّقَاءِ).
این جمله احتمالا اشاره به آن است که معاویه به خاطر وراثت نامناسبی که از پدر و مادر (ابوسفیان و هند جگرخوار) داشت و سالیان دراز با پیغمبر اسلام همراه پدرش مبارزه کرد، زمینه های شقاوت و انحراف در او آماده بود و جز با خودسازی و تلاش فراوان رهایی از آن ممکن نبود.
حضرت در دومین جمله می افزاید: «و تو را برحذر می دارم از اینکه در طریق غفلت ناشی از آمال و آرزوهای دراز همچنان به راه خود ادامه دهی»; (وَأُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتَمَادیاً فِی غِرَّةِ(12) الاُْمْنِیِّةِ(13)).
این جمله نظر به همان چیزی دارد که بارها در روایات اسلامی به آن اشاره شده که آرزوهای دور و دراز، انسان را از خدا و روز جزا و حتی موقعیت خویش در دنیا غافل می سازد (وَأمّا طَولُ الأمَلِ فَیُنْسی الاْخِرَةَ).(14)
در سومین جمله می فرماید: «تو را برحذر می دارم از اینکه آشکار و نهانت یکسان نباشد (در ظاهر دم از اسلام بزنی ولی در باطن در راه شرک و افکار جاهلیّت گام برداری)»; (مُخْتَلِفَ الْعَلاَنِیَةِ وَالسَّرِیرَةِ).
این جمله اشاره به نفاق معاویه است که در ظاهر به عنوان خونخواهی عثمان و دفاع از مقام خلافت برخاسته بود و در باطن هدفی جز حکومت بر شام نداشت و می دانیم که حالت نفاق و دوگانگی ظاهر و باطن و گفتار و رفتار از شرک هم خطرناک تر است، زیرا مسلمانان تکلیف خود را با مشرکان و دشمنان اسلام می دانند در حالی که ممکن است منافقان را به سبب پوششی که از اسلام در ظاهر دارند نشناسند و از پشت به آنها خنجر بزنند.
پی نوشت:
1 . سند نامه: این نامه را نصر بن مزاحم که قبل از سیّد رضی می زیسته، در کتاب صفین آورده و بعد از سیّد رضی ابن عساکر در تاریخ دمشق در شرح حال معاویه آن را نقل کرده البتّه آنچه را مرحوم سیّد رضی آورده تمام نامه نیست و نامه آغازی دارد که در مصادر نهج البلاغه آمده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 220). نامه مزبور ذیلی هم دارد که در کتاب تمام نهج البلاغه آمده است.
2 . «جلابیب» جمع «جلباب» بر وزن «مفتاح» (این واژه به کسر جیم و فتح آن هر دو گفته می شود و به معنای چادر و پارچه ای است تمام بدن را می پوشاند و به پیراهن بلند و گشاد نیز اطلاق شده است).
3 . «تبهّجت» از ریشه «بهج» و «بهجة» به معنای زیبایی و طراوت گرفته شده و «تبهّج» به معنای مسرور شدن به سبب زیبایی است.
4 . «یوشک» از ریشه «وشک» بر وزن «اشک» به معنای تند رفتن گرفته شده، بنابراین «یوشک» مفهومش این است که به زودی فلان امر تحقق می یابد (و صحیح آن «یوشک» با کسر شین است و گاه با فتح شین گفته می شود).
5 . «مجنّ» به معنای سپر است.
6 . «اقعس» صیغه امر است از ریشه «قعس» بر وزن «نفس» در اصل به معنای برآمدن سینه به طرف جلو و فرو رفتن پشت است. سپس به معنای عقب نشینی کردن از کاری آمده است و در عبارت بالا به همین معناست; یعنی ای معاویه از امر خلافت عقب نشینی کن.
7 . «اهبة» به معنای وسائل انجام کاری است.
8 . «شمّر» از ریشه «تشمیر» و از ریشه «شمر» بر وزن «تمر» به معنای جمع کردن، برچیدن و آماده شدن آمده است و معادل آن در فارسی دامن همت به کمر زدن است.
9 . «غواة» جمع «غاوی» به معنای گمراه است.
10 . «مترف» به معنای کسی است که دارای نعمت بسیار است و از آنجا که غالباً سبب طغیان می شود، مترف به معنای متنعّمان طاغی و گردن کش به کار می رود.
11 . «باسق» به معنای بلند و مرتفع از ریشه «بسوق» بر وزن «طلوع» گرفته شده است.
-
«غرّة» به معنای غفلت، بی خبری و غرور است.
-
«الامنیّة» به معنای آرزو است و ریشه اصلی آن «منی» بر وزن «رمی» به معنای تقدیر و فرض است و اینکه به آرزوها تمنی و امنیه گفته می شود به این دلیل است که انسان مطالبی را در عالم خیال خود برای آینده فرض و تقدیر می کند و به آن دل می بندد. واژه امنیة غالبا در مواردی به کار می رود که آرزوهای دست نیافتنی در میان است.
-
کافی، ج 2، ص 335، ح 3.