[hadith]عترة النبی:
فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ؟ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ؛ فَأَیْنَ یُتَاهُ بکُمْ وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبیِّکُمْ؟ وَ هُمْ أَزمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّینِ وَ أَلْسنَةُ الصِّدْقِ. فَأَنْزلُوهُمْ بأَحْسَنِ مَنَازلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاش. أَیُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبیِّینَ (صلی الله علیه وآله) "إِنَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ ببَالٍ"؛ فَلَا تَقُولُوا بمَا لَا تَعْرِفُونَ، فَإِنَّ أَکْثَرَ الْحَقِّ فِیمَا تُنْکِرُونَ وَ اعْذرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَا، أَ لَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بالثَّقَلِ الْأَکْبَرِ وَ أَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ؟ قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ الْإِیمَانِ وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَی حُدُود الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی وَ فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسی، فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الْفِکَرُ.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2 ، صفحة 639-631
باید دانست که امام (ع) با سرشماری صفات پرهیزگاران و بدکاران راه حق و باطل و عواقب نیک و بدی را که در انتظار آنهاست توضیح داده و همگان را متوجّه ساخته است که بدکاران در ضلالت اند و حق را تشخیص نمی دهند. و سپس آنان را از عذاب خداوند ترسانده، کتاب خدا و عترت رسول اکرم (ص) را یادآور شده است تا سمت گیری درستی داشته باشند و با پیمودن طریق اهل بیت، به راه تقوی بروند و با کسب روشنایی از انوار حق و اهلش، از گمراهی باز گردند.
قوله علیه السلام: «فأین تذهبون الی منصوبة».
با پرسش انکاری امام (ع) می پرسد که به کدام وادی ضلالت می روند و چه وقت از گمراهی و انحراف باز می گردند. پرسش انکاری امام به این دلیل است که آنها را در راه باطل، (با این که نباید باشند) می بیند.
حرف «واو» در جمله «و الأعلام...» بیان کننده حال است. و مقصود از «أعلام» پیشوایان دین است و علم بودن آنها به دلیل وضوح و ظهوری است که در میان مردم دارند.
کلمه «المنار» هم بسان کلمه «الأعلام» معنی حال را می دهد، و منظور از «نصب» در عبارت امام (ع) قیام امامان (ع) به پیشوایی و بودن آنها در میان مردم است. با توجّه به حضور امامان، در بین جامعه و آمادگی آنها برای ارشاد و هدایت، امام (ع) بیراهه روی افراد جامعه را ناپسند دانسته و بر آنها انکار نموده و از آن اظهار تعجّب می کند. بدین تعبیر که: «فأین یتاه بکم و کیف تعمهون»، با این وصف که حجت و راهنما در میان شما هست چرا سرگشته اید و چرا بیراهه می روید امام (ع) که مسیر حرکت افراد جامعه را گمراهی جهالت، تردید، دو دلی و ستمکاری می بیند با پرسش تعجّبی سؤال می کند که کجا می روید.
از عبارت فوق معنی کلام حضرت: و انّی تؤفکون، کاملا روشن می شود.
خطاب به مردم می فرماید: «با وجود بیراهه روی و سرگشتگی و نادانی، چه وقت از حیرت، سردرگمی و گمراهی، باز می گردید» این سخن امام (ع) معنی انکار را دارد، یعنی با داشتن چنین صفاتی هرگز موفّق به بازگشت نخواهید شد، و راه خیر و صلاح را نخواهید رفت
قوله علیه السلام: «و بینکم عترة نبیّکم».
«واو» در آغاز کلام حضرت «و بینکم» بمعنی حال است و عمل کننده در حال فعل «تعمهون» و یا فعل «یتاه بکم» می باشد. در جمله و هم ازمّة الحق نیز «واو» برای حال به کار رفته است.
با توجّه به این که، در هر دو جمله «واو» برای حال باشد، معنی سخن حضرت چنین خواهد بود: «چگونه رواست که شما در تاریکی جهل سرگردان باشید، با این که در میان شما عترت پیامبر قرار دارند.» مقصود از عترت پیامبر (ص) خانواده آن بزرگوار می باشد، و این سخن حضرت اشاره بفرموده رسول خدا (ص) دارد که فرمود: «من در میان شما جامعه اسلامی چیزی را به یادگار گذاشتم که اگر بدانها چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید. کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.» امام (ع) لفظ «أزمّة» را استعاره از پیشوایان حق آورده است. وجه شباهت این است که خاندان پیامبر مردم را به راه حق می برند، چنان که مهار، شتران را در مسیر به حرکت در می آورد.
لفظ «ألسنته» را نیز برای عترت رسول خدا (ص) استعاره آورده است، و جهت مشابهت آن است، که آنها بیان کننده راستین وحی هستند، چنان که زبان بیان کننده خواسته های نفسانی است.
احتمال دیگر این که منظور حضرت از «ألسنته صدق» این باشد که آنها خبر راستی چیزی بر زبان جاری نمی کنند.
قوله علیه السلام: «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن».
باید دانست که قرآن دارای منازلی است: منزل اوّل قرآن قلب انسان است، که خود به دو منزل تقسیم می شود:
الف: جایگاه اکرام و تعظیم قلبی قرآن.
ب: جایگاه تصوّر نفسانی قرآن بی آنکه قصد اکرام و تعظیمی باشد.
دوّمین منزل قرآن وجود تلفّظی قرآن است که بوسیله تلاوت حاصل می شود.
سومین منزل قرآن وجود کتابتی آن است که در دفتر و کتابها نوشته می شود.
از میان منازل یاد شده، بهترین منزل قرآن، همان جایگاه اوّل است، یعنی منزل قلبی قرآن. بنا بر این مقصود حضرت از بیان مطلب این است که به تکریم و تعظیم و محبت آل رسول (ص) وصیّت نماید، چنان که قرآن مورد تکریم و تعظیم و محبت می باشد.
قوله علیه السلام: «و ردّوهم ورود الهیم العطاش».
با بیان جمله فوق امام (ع) مردم را ارشاد می کند، که علوم و اخلاق را از خانواده پیامبر (ص) بیاموزند، چه آنها معدن علم و اخلاقند. وقتی دانشمندان و پیشوایان به سرچشمه دانش، و علم به آب گوارا تشبیه شود و جویای دانش به شخص تشنه، امر کردن نادانان به فراگیری علم و وارد شدن آنها به آبشخور دانش تشبیه زیبایی است و مانند کردن آنها به شتران تشنه ای که برای خوردن آب ازدحام کرده و هجوم می آورند، نیز پسندیده خواهد بود.
قوله علیه السلام: «ایّها النّاس...».
الی ببال چون امام (ع) با بیان این عبارت در صدد بیان فایده بردن مردم از عترت پیامبر (ص) می باشد، چنین می نماید که گویا حضرت فایده را قبلا متذکّر شده است. به این دلیل بی آن که مرجع ضمیر را در عبارت قبل آورده باشد، ضمیر را ذکر کرده می فرماید: «خذوها» ای مردم از پیامبر (ص) این حقیقت را (مردگان آل رسول مرده و پوسیدگان پوسیده نیستند) بشنوید و فرا گیرید سخن حضرت رسول (ص) اشاره به آیه شریفه قرآن است که فرمود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ ربهم». با توجّه به این که دانشمندان اتّفاق نظر دارند و برهان عقلی نیز بر صحّت این ادّعا، که «اولیای خدا هر چند جسدشان کهنه و فرسوده شود، نمی میرند و فرسوده نمی شوند، اقامه شده است، بعضی از کسانی که در معنای کلام امام (ع) «و یبلی من بلی منّا» غور و تحقیق دارند معتقد شده اند که سخن امام (ع) بر پوسیدگی جسد اولیاء اللّه صراحت دارد، و این مخالف اعتقاد مردم است که می گویند: «جسد اولیای خدا تا روز قیامت به حال خود باقی خواهد ماند.» نظر ما (شارح) در مورد اعتقاد یاد شده بعضی از مردم این است که این باور از گفته رسول خدا (ص) در باره کشتگان بدر و آیه شریفه: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اللَّهِ» نشأت گرفته است. پیامبر (ص) در جنگ بدر فرمود: شهدا را با جراحات و خونی که بر جسد دارند دفن کنید، زیرا با همین هیأت در روز قیامت محشور می شوند، در حالی که از رگهای آنها خون جاری است.» در حالی که، روایت پیامبر (ص) و کلام حق تعالی، هیچ کدام بر نمردن اجساد و پوسیده نشدن آنها دلالت نمی کند. مقتضای روایت رسول گرامی اسلام (ص) این نیست که بدنها سالم می مانند و تا روز قیامت از آنها خون جاری است، زیرا این ادّعای باطلی است و حسّ و درک ما بر خلاف آن گواهی می دهند.
معنی صحیح روایت این است، که این اجساد، در روز قیامت مجروح بر انگیخته می شوند و از جراحت آنها خون جاری است، بدانسان که به هنگام شهادت بودند.
امّا مفهوم حیات در آیه شریفه، چنان که علمای تفسیر بر آن اتّفاق نظر دارند، حیات نفسانی است و این معنی از علّت نزول آیه نیز فهمیده می شود.
ابن عباس (ره) در شأن نزول آیه: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اللَّهِ» حدیثی از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: پس از اتّفاقی که برای برادران شما در احد افتاد و جمعی به شهادت رسیدند، خداوند ارواح آنها را در کالبد پرندگان سبز رنگی قرار داد که وارد نهرهای بهشت گردند و سیراب شوند و از میوه های بهشت بخورند و بر قندیلهای طلای آویخته در سایه عرش جای گیرند. هر گاه که طعم خوش خوردنی و آشامیدنیها را در می یابند، می گویند: کیست که خبر روزیهای بهشتی ما را به برادرانمان در دنیا برساند، تا از رفتن به جهاد و کارزار خودداری نکنند و به هنگام جنگ از قافله جهادگران عقب نمانند. خداوند متعال خطاب به آنها فرمود خبر شما را من ببرادرانتان خواهم رساند. و بدین هنگام نازل فرمود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا...» با توضیحی که داده شد، منافاتی میان کلام امام (ع) در این خطبه، و روایت رسول اکرم (ص) و آیه شریفه وجود ندارد. و مقصود امام (ع) بیان فضیلت عترت است و این که اولیای خدا در سایه کرامت پروردگارشان جاوید خواهند بود.
قوله علیه السلام: «فلا تقولوا بما لا تعرفون».
در این عبارت امام (ع) مردم را به عترتی که اهل فضیلت و عرفانند توجّه داده و از آنها می خواهد که: گفتاری در خور شأن نسبت به آنها اداء کنند. و با بیان این جمله: فإنّ اکثر الحقّ فیما تنکرون استواری در گفتار را توصیه می کند. و آنها را از شتابزدگی در قضاوت نهی می فرماید، زیرا فرد نادان حقّی را که مطابق خواستش نباشد، و یا چیزی را که فهمش بدان نرسد، و یا به دلیل شبهه، یا تقلید از دیگران، مخالف اعتقادش بداند، منکر می شود.
امام (ع) با این یادآوری، که افراد نادان در بسیاری از موارد حق را منکر می شوند، مردم را آگاه می سازد تا در ادای سخن بدون علم و آگاهی شتاب نکنند. به همین دلیل جمله فوق را با «فاء» بیان کننده علّت، ذکر فرموده است.
قوله علیه السلام: «و أعذروا من لا حجّة لکم علیه ...».
امام (ع) با بیان جمله فوق از مردم می خواهد که برای گرفتار نشدن به عذاب خدا، به علت کوتاهی در اطاعت پیشوا و اندیشه های باطلی که نسبت به آن حضرت روا داشته اند عذر تقصیر بخواهند. با این بیان آنها را از عذاب خداوند برحذر داشته بیم می دهد، زیرا اگر امام (ع) در توجّه دادن آنها به عذاب الهی و عقوبتهایی که در انتظارشان می باشد، کوتاهی می کرد، و آنها به دلیل کوتاهی کردن در حق امام (ع) در قیامت مورد خشم قرار گیرند، می توانند بر علیه آن حضرت اقامه دلیل کنند، که ما نمی دانستیم و مقام و موقعیّت امام را به درستی نمی شناختیم: امام (ع) با بیان حقیقت مقام خویش وظیفه خود را در بر حذر داشتن آنها از مخالفت و معصیت انجام داده است، تا حجّت را بر آنها تمام کند، به این امید که متوجّه اشتباه خود شوند و از راه خطا باز گردند.
قوله علیه السلام: «ألم أعمل فیکم الی قوله من نفسی».
عبارت فوق توضیح بیشتری در مورد همان مطلب سابق است. می خواهد جاذبه های الهی را که موجب اطاعت از امام می شود بر شمارد، تا هر گونه عذر و بهانه ای را برای سرپیچی از دست مخالفین بگیرد. به همین دلیل جمله را به صورت پرسش انکاری آورده و فرموده است: «آیا من به ثقل اکبر عمل نکردم» تا متمرّدین از فرمان را مجاب کند.
منظور از ثقل اکبر قرآن است و تعبیر امام (ع) از قرآن به ثقل اکبر اشاره به این است که قرآن آن حقیقت و اساسی است که باید از آن پیروی شود، و مقصود از ثقل اصغر امامان معصومی هستند که از نژاد آن حضرت باشند.
پرچم ایمان در عبارت حضرت استعاره بالکنایه از سنّت و راه روشنی است که در عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا روی ما قرار دارد، و جهت مشابهت این است که قرآن و سنت، ما را به پیمودن راه حق هدایت می کنند چنان که بیرقها و علمها پیشاپیش راه پیمایان را به مقصد دلالت می کنند.
کلمه «رکز» استعاره جمله را ترشیحیّه کرده، و کنایه از این است که امام (ع) حقایق را برای مردم توضیح داده و حدود حلال و حرام را برای آنها بیان کرده است.
مقصود امام (ع) از «عافیت» که فرمود: «من از عدالت خود بر شما لباس عافیت پوشانیدم و از گفتار و کردار خود شما را راحت و آسایش بخشیدم» در امان ماندن از اذیّتی است که از دست ستمگران بر پیروان آن حضرت وارد می شده است. لفظ «لباس» را برای سلامتی، استعاره آورده اند بدین توضیح، چنان که پیراهن بدن انسان را از گرما و سرما محفوظ نگاه می دارد، عافیتی که از طریق عدالت فراهم شود، انسان را از خطر ظلم نگهداری می کند. «فراش» مانند لفظ لباس برای کارهای نیک استعاره آورده شده است، چنان که انسان از گستردن فرش به استراحت و آسایش می رسد، از توسعه یافتن نیکیها و رواج آنها جامعه به آرامش و آسایش دست می یابد.
قوله علیه السلام: «و أریتکم کرایم الأخلاق من نفسی».
یعنی زیباییهای اخلاق خود را به شما نشان دادم و شما آن اخلاق نیک را بارها و بارها در وجود من مشاهده کردید. پس باید نیکیها را از بدیها تشخیص داده باشید.
قوله علیه السلام: «فلا تستعملوا الرّأی ...».
پس از تذکّر و توجّه مردم به کارهای نیک و برحذر داشتن آنها از معصیت و مخالفت آنها را نهی می کند، تا از حقیقت صفات و ذات خدا، بدون داشتن مرشد و راهنما به اتّکای رأی و نظر خود بحث نکنند، زیرا درک این حقایق و دقایقی که مانند دریای بدون ساحل است ممکن نیست و اندیشه انسان از دریافت عمق این حقایق باز می ماند و به اضطراب و حیرت دچار می شود. گام زدن در این مسیر در نهایت سختی و دقّت و موجب اشتباه فراوان می شود. پیگیری و مداومت بر دریافت حقیقت ذات و صفات الهی، منجر به لغزش و تفرقه در مذهب و اختلاف کلمه میان مسلمین خواهد شد. با این که غور در خداشناسی و درک صفات حق تعالی باید موجب وحدت کلمه شود. چنان که علما و کسانی که به دانش مشهورند از طریق توحید ایجاد وحدت می کنند. وحدت کلمه و عدم اختلاف منظور و مطلوب شارع بوده و اتّفاق نظر در دین از بزرگترین خواسته های دیانت است. بنا بر این تحقیق در کنه ذات و صفات خداوند برای سالم ماندن از تفرقه باید به پیروی از پیشوایان و امامان معصوم باشد. بلکه احتمال می رود، که دقایق علمی و فروع فقهی نیز به تبعیّت از امام (ع) باشد و در کوچکترین مسئله ای به حدس و گمان رأی و نظر شخصی اعتماد نشود.