[hadith]قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَ تَصْیِیرِ کُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ، مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِیلُ فَلَوَاتٍ، یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَ یَسْکُتُ فَیَسْلَمُ، قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادنِ دینِهِ وَ أَوْتَاد أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوَی عَنْ نَفْسهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بهِ، لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا، قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزلُهُ.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 624-620
بیست و پنج: پرهیزگار، در برترین امور و ابلاغ کلمه حق که پاسخ دادن به تمام پرسشها و منطبق کردن فروع بر اصول می باشد جان خود را وقف راه خداوند سبحانه و تعالی کرده است. بدین شرح که شخص متّقی، به دلیل کمال ذاتیی که یافته، جان خود را برای رونق یافتن برترین امر، که همانا ارشاد و هدایت مردم است، وقف کرده، تا به آنها کیفیت سلوک الی اللّه را بیاموزد. بدین سبب همچون چراغی است که دیگران از او کسب نور دانش می کنند، زیرا شخص پرهیزگار، منبع دانش و حکمت است، و از هر چیزی که سؤال شود، بر پاسخ دادن به آن تواناست مشکلات فکری را برطرف می کند و هر شاخه ای از شاخه های دانش را به اصلی که از آن انشعاب یافته است بر می گرداند.
بیست و شش: او چراغ تاریکیهاست، که گمشدگان در وادی تاریک جهل را به سوی حق هدایت می کند. چنان که قبلا توضیح داده شد لفظ «مصباح» برای هدایت و راهنمایی خلق استعاره آورده شده است.
بیست و هفت: پرهیزگار هر مشکلی که فرا روی وی باشد دریافته و بر طرف می کند: یعنی امور پیچیده و مشکل که در آمیخته شدن حقّ و باطل بصورت جهل مرکّب در آمده باشد از هم جدا کرده و تمیز و تشخیص می دهد. بعضی از راویان نهج البلاغه لفظ «عشوات» را در عبارت امام (ع) «غشوات» روایت کرده اند. در این صورت معنی جمله این خواهد بود که شخص متّقی پرده های جهل و نادانی را از پیش ناآگاهان دور می کند.
بیست و هشت: او کلیدی است که امور گنگ و مبهم را می گشاید: آنچه در ذهن و فکر مردم بصورت مشکل لا ینحلّی در آمده، حل می کند و احکام حق را از باطل و نادرست جدا می سازد.
بیست و نه: شخص پرهیزگار رافع دشواریهاست: یعنی هر نوع حیرت و سرگردانیی که در مشکلی از مشکلات شریعت پیش آید و هر دشواریی که برای شریعت خواهان، در تشخیص حق از باطل حاصل شود، رفع می کند، و آنها را از این که در هلاکت جهل قرار گیرند، با بیان و ارشاد خود حفظ می کند.
سی: شخص متّقی راهنمای انسانها در بیابانهای وسیع و پهناور است.
امام (ع) لفظ «فلوات» را که به معنی بیابان وسیع است برای مراحل سلوک که امری است معقول استعاره آورده است. وجه شباهت این است که در صحراهای پهناور، وسیع مسافر بدون راهنمایی که آشنایی کامل به تمام مراحل و منازل داشته باشد، گم گشته و بهلاکت می رسد. این سرگشتگی و هلاکت در امور معقول نیز قابل تصور است زیرا براه حق و طریق نجات هدایت نمی شود، مگر کسی که عنایت الهی دستش را گرفته و زمام اختیار و عقلش را به راهنمایی آگاه بسپارد تا او را براه حق هدایت کند و اگر کسی چنین نباشد، از راه حق دور شده و منحرف می شود و در ظلمت جهل فراگیر واقع می گردد، شیاطین او را تا دخول در دوزخ پیش می برند. آری عارفان راهنمایان طریق حق، و آگاهان بر منازل خطر و امن هستند و با بصیرتی که دارند گمراهان را ارشاد می کنند.
سی و یک: شخص پرهیزگار سخنی که می گوید قابل درک و فهم است چه او عین حقیقت را بی آن که دچار شبهه شود، مشاهده می کند، بنا بر این در آنچه می گوید اختلافی که برخاسته از جهل باشد وجود ندارد.
سی و دو: متّقی بدلیل سکوتش سالم می ماند: یعنی از آفت زبان در امان است، زیرا وقتی که بدانیم فایده گفتار فهماندن و سود رساندن و فایده سکوت و خاموشی در امان ماندن از آفت و بلای زبان است، ستوده بودن پرهیزگار به این خواهد بود، که هم گفتارش ارشاد، و هم سکوتش مصلحت باشد. بدین توضیح که سخن گفتن و خاموش ماندن او هر کدام بجا و بموقع انجام می پذیرد.
سی و سه: شخص پرهیزگار خود را برای خدا خالص می گرداند و خداوند او را از میان بندگان بر می گزیند. با توجّه به توضیحی که پیش از این داده شد، دانستی که خالص شدن برای خدا عبارت بود از: توجّه اندیشه به سوی خداوند، و وارستگی ذهن و خاطر از هر آنچه غیر خداست، بدان حد که جز حق تعالی هر چه هست از درجه اعتبار ساقط باشد و مقصود از «استخلاص حقّ» این است که خداوند از میان همه بندگان چنین بنده ای را به رضایت و خوشنودی خود اختصاص می دهد و انواع و اقسام کمالات را به وی افاضه، و او را به محضر قدس خود نزدیک، و به یگانگی مناجات و راز و نیاز انتخاب می کند. روشن است که اخلاص و وارستگی پرهیزگار موجب چنین افتخار، گزینش و تقرّبی می شود، چنان که حق تعالی می فرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتاب مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبیًّا وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِب الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا».
سی و چهار: شخص متّقی از معادن دین می باشد. امام (ع) لفظ «معدن» را برای پرهیزگار استعاره آورده است. وجه شباهت میان معدن و پرهیزگار این است که هر دو منبع دانه های گرانبهای گوهرند. از معادن گوهرهای محسوس و از نفس شخص پرهیزگار و عارف گوهرهای علوم و اخلاق و دیگر احکام الهی استخراج می شود.
سی و پنج: او از استوانه های زمین است. لفظ «وتد» که بمعنی میخ است برای شخص متّقی و پرهیزگار استعاره به کار رفته است. وجه شباهت این است.
که هر کدام موجب ثبات و قوام اموری می شود، میخ برای قوام و استواری چیزی است که در آن میخ را به کار می برند و شخص عارف و آگاه نظام زمین و امور این جهان را قوام می بخشد. شبیه این عبارت و معنی در خطبه اوّل نهج البلاغه به کار رفته است، آنجا که می فرماید: «وَ وَتّدَ بالصُخّورِ مَیَدان ارْضِهِ.
سی و شش: او نفس خویش را ملزم به رعایت عدل و اعتدال کرده، و دلیل بارز این حقیقت دوری از هوای نفسش می باشد، چون ملکه عدالت از سه خصلت نفسانی: حکمت، عفت و شجاعت سرچشمه می گیرد. عرفا نفس خود را بوسیله عبادت و دیگر امور شرعی ریاضت می دهند، تا این ملکات و صفات اخلاقی در نفس آنها حاصل شود، ناگزیر برای رسیدن به این مقصود نفس خویش را ملزم به اجرای عدل و اعتدال می کنند.
چون عدالت در قوّه شهوانی این است که انسان عفیف باشد، بدین توضیح که نه، در کل قوّه شهوانی را از بین ببرد و نه، زیادروی داشته باشد. تا به فسق و فجور منتهی شود، رعایت اعتدال در نیروی شهوانی از دیگر قوا دشوارتر است زیرا موارد شهوت زیاد، علاقه و دلبستگی انسان را به سمت افراط می کشاند. به همین دلیل است که بیشتر موارد نهی در شریعت، شهوات می باشند، بنا بر این سزاوار بودن پرهیزگار به ستایش و مدح، وقتی است که نفس خود را از خواسته های شهوانی دور بدارد. بعلاوه اوّل چیزی که سالک لازم است، در به کمال رساندن قوّه علمی آغاز کند، اصلاح قوّه شهویّه می باشد. و پرهیزگار باید حدود خداوند را رعایت کند، در خوردنیها، ازدواج، کسب کار و دیگر امور تجاوز ننماید.
سی و هفت: شخص پرهیزگار، حق را توصیف و بدان عمل می کند: یعنی سخن حق را در عمل پیروی می کند. با توجّه به این که خلاف قول در نزد خلق، قبیح و زشت است، در نزد خداوند و در برابر فرامین الهی زشت تر می باشد. به همین دلیل است که خداوند مؤمنان را نکوهش کرده و می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».
ادّعای مسلمانها در مدینه این بود، که چنان در راه خداوند بکوشند که مورد رضای الهی واقع شود، امّا چون روز احد فرا رسید، پایداری نکردند. آیه شریفه، سرزنش خود را بشدّت خشم خدا، تأکید می کند و این بدلیل مخالفت و عدم مطابقت گفتار با کردارشان می باشد.
سی و هشت: پرهیزگار، هیچ کار خیری را فرو گذار نمی کند و بر نهایت انجام آن همت می گمارد. پس از توضیح جزئیات اوصاف عارفان، امام (ع) به بیان مختصر آنها را توصیف کرده می فرماید: شخص متّقی، خواهان به نهایت رساندن کارهای خیر می باشد. یعنی به انجام بعضی از کارهای حق قانع نیست و کوشش خود را متوقف نمی کند. بلکه تلاشش این است که امور خیر را به نهایت رسانده، بطور کامل و بدون کم و کاست آن را انجام دهد.
سی و نه: شخص متّقی و عارف هر کاری که گمان صواب در آن باشد، قصد انجام دادن آن را نیز دارد. یعنی در هر محلّ و مکانی که گمان فایده و استفاده را بدهد، مانند محفل اولیا و نیکان و یا مجلس ذکر و وعظ و نظیر اینها حاضر می شود.
چهل: پرهیزگار و عارف در برابر دستورات کتاب الهی تسلیم است و آن را پیشوای خود قرار می دهد. تمکین کتاب بودن، کنایه از فرمانبرداری او در برابر اوامر و نواهی حق تعالی است، حضرت کلمه «زمام» را برای عقل و خرد استعاره به کار برده است. وجه شباهت این است که زمام و عقل ابزار رام کننده اند، و در این جهت مشارکت دارند. زمام استعاره محسوس است برای معقول. و لفظ «قائد» استعاره برای کتاب آورده شده است، زیرا کتاب، زمام خرد انسان را می گیرد و به سوی هدف حقیقی برده، و مانع انحراف وی می شود. همچنین اطلاق لفظ «امام» بر کتاب به معنی پیشوای قابل اقتدا نیز استعاره می باشد.
قوله علیه السلام: «یحلّ حیث حلّ ثقله و ینزل»:
لفظ «حلول و نزول» که از صفات مسافر می باشند در کلام امام (ع) استعاره به کار رفته اند. این که هر جا کتاب فرود آید، پرهیزکار فرود می آید، کنایه از پیروی آن و عمل کردن به مقتضای کتاب می باشد. بدین توضیح که شخص متّقی و عارف در سفری که به سوی خدا انجام می دهد، پیرو کتاب خداست و در هیچ حالت از آن جدا نمی شود.