[hadith]بعد الموت، البعث
حَتَّی إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْکَارِ الطُّیُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِکِ سرَاعاً إِلَی أَمْرِهِ مُهْطِعِینَ إِلَی مَعَادهِ رَعِیلًا صُمُوتاً قِیَاماً صُفُوفاً، یَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، عَلَیْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِیَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ، وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ کَاظِمَةً وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَیْنِمَةً، وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِی إِلَی فَصْلِ الْخِطَاب وَ مُقَایَضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَکَالِ الْعِقَاب وَ نَوَالِ الثَّوَاب.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 521-512
لغات:
تصرمت: منقضی شد، سپری شد، گذشت
ازف: نزدیک شد.
ضرائح: جمع ضریح: شکاف وسط گور.
اوکار الطیور: آشیانه ها و لانه های پرندگان.
اوجرة: جمع و جار، آغل درندگان.
مهطعین: روی آورندگان.
رعیل: اجتماع کننده ها.
لبوس: لباسی که می پوشند.
ضرع: فروتنی، شکسته احوالی.
کاظمه: آرام گرفته، ساکت و خاموش.
هیمنه: صدای آهسته.
ألجم العرق: عرق صورت، از دو طرف به شکل لگام بدهان رسیده باشد، و یا دهان را پر کرده باشد.
شفق: خوف، ترس.
زبره: سخن بدرشتی گفتن، طرد کردن.
مقایضه: معاوضه کردن.
نکال: اقسام عذاب و کیفر.
شرح:
تمام انبیا و رسل بر معاد جسمانی اتفاق نظر دارند. قرآن کریم نیز بر این حقیقت دلالت دارد. خداوند متعال می فرماید: «یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ خاشعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذلَّةٌ». همچنین تمام مسلمین به معاد جسمانی معتقدند ولی مشهور این است که حکما، معاد جسمانی را قبول نداشته می گویند، معدوم بعینه بازگشت نمی کند. چه مسلّم است که شرائط و اسبابی که همراه پدیده ها بوده اند، مانند: حرکت دورانی فلک، زمان معیّن و... از میان رفته اند و دیگر هرگز قابل بازگشت نیستند. بعضی از حکمای اسلامی، معتقدند که معاد بصورت مثال انجام می گیرد، یعنی موجوداتی مثل هیئت جسمانی این دنیا، بازگشت می کنند. برخی دیگر از حکمای اسلامی، ظاهر شریعت را در نظر گرفته، معاد را جسمانی و روحانی دانسته، سعادت و شقاوت را به جسم و روح نسبت می دهند.
ابو علی سینا در کتاب شفا راجع به معاد بحثی را آورده است که ما عینا عبارت او را نقل می کنیم: «آنچه از معاد مورد قبول است همان چیزی است، که از شریعت به ما رسیده، و راهی برای اثبات معاد جسمانی جز از طریق شرع و تصدیق خبر نبوی نیست. معاد جسمانی و انگیزش در قیامت و کیفر نیک و بدی که نصیب بدن انسان می شود بدیهی است. شریعت حقّی که بوسیله مولا و سیّدمان محمّد (ص) به ما رسیده است سعادت و شقاوت اخروی را به لحاظ جسم برای ما توضیح داده است. اما آنچه از این امور که بوسیله عقل و قیاس برهانی درک می شود، و پیامبر نیز آن را تصدیق کرده است، سعادت و شقاوتی است که مربوط به نفس و روان باشد. هر چند تصوّر ما در حال حاضر به لحاظ عللی که برای آنها ذکر شده است از درک سعادت و شقاوت نفسانی اخروی ناتوان است.
ولی حکمای الهی بهایی که به سعادت نفسانی می دهند و علاقه ای که به آن نشان می دهند از سعادت جسمانی بیشتر است. بلکه باید گفت: در جنب سعادت نفسانی که در حقیقت بار یافتن به حضور حق تعالی است به سعادت جسمانی توجّهی ندارند، هر چند این سعادت جسمانی هم به آنها داده شود.» (سخن ابو علی سینا در مورد معاد از کتاب شفا این بود که نقل شد) امّا آنچه که امام (ع) در این خطبه ذکر کرده اند بر اثبات معاد جسمانی و خصوصیّات آن صراحت دارد.
قوله علیه السلام: «أخرجهم من ضرایح القبور و أوکار الطّیور و اوجرة السّباع و مطارح المهالک»
این فراز سخن امام (ع) اشاره به گرد آمدن اجزای پراکنده انسانها برای حضور در معاد دارد، و روشن می سازد که همگان چه آنها که در ضریح و قبرشان قرار داشته باشند و یا آنها که خوراک پرندگان و درندگان شده باشند و یا آنها که در صحنه های پیکار بهلاکت رسیده و مفقود الأثر باشند و... از محلّ دفن و قرارگاه خود بیرون آمده، اجزای پراکنده بدنشان ترکیب شده و در صحرای محشر حاضر می شوند.
اگر اشکال شود که، هرگاه انسانی را انسان دیگری بخورد، و از راه تغذیه مقداری از جسم این، ضمیمه بدن آن دیگری شود، اعاده این دو در قیامت چگونه است زیرا اجزای مشترک با هر بدن که محشور شود، بدن دیگری ناقص می گردد. در پاسخ این اشکال می گوییم: عقیده محقّقان از متکلّمین این است که هر بدنی اجزایی اصلی دارد که از آغاز عمر تا پایان، در آنها تغییر و تبدیلی حاصل نمی شود. اجزای دیگر بدن زاید به حساب می آیند هر دو قسمت «اصلی و زاید» در قیامت مبعوث می شوند. آنچه که ضمیمه بدن آکل می شود، اجزای زاید بدن انسان است و در قیامت به مأکول باز می گردد و این زیانی به اجزای اصلی بدن آکل وارد نمی کند. چون به اجزای زاید بدن اموری اعتباری هستند.
به نظر بعضی از فضلا این گفتار امام (ع) را می توان به گونه ای تأویل کرد، که با ادّعای معتقدین به معاد روحانی تطبیق کند.
قوله علیه السلام: «حتی اذا تصرّمت الامور»
یعنی احوال و چگونگی هر یک از افراد در دنیا سپری شد و گذشت.
قوله علیه السلام: «تقضّت الدّهور»
مدّت عمر هر فردی تمام شد.
قوله علیه السلام: «و أزف النّشور»
بیرون آمدن هر نفسی از گور بدن در قیامت نزدیک شد. (در اینجا مطابق معنای تاویلی بدن هر شخص را بمنزله گور و روح بمنزله شخصی که از داخل آن بیرون آمده و به سوی قیامت می رود در نظر گرفته شده است)
قوله علیه السلام: «أخرجهم من ضرائح القبور»
لفظ قبور را برای بدن استعاره آورده. و «ضرائح» ترشیح استعاره است. وجه شباهت میان، قبر و بدن انسان این است که نفس در ظلمت بدن و تاریکهای حواسّ فرو رفته و وحشت زده است، چنان که شخص میّت از زن و فرزند خود جدا شده و از تاریکی قبر هراسان و ترسان است ضمیر در فعل اخرج به کلمه اللّه که در آغاز خطبه آمده است باز می گردد یعنی خداوند آنها را برای حسابرسی قیامت از گورها بیرون می آورد.
قوله علیه السلام: «و اوکار الطّیور»
عرفاء و اهل حکمت فراوان لفظ طیر و اوصاف آن را برای نفس ناطقه و فرشتگان استعاره به کار می برند. چنان که روایت پیامبر اکرم (ص) نیز به همین معنی اشاره دارد که فرمود: هنگامی میّت بر دوشها حمل می شود، روحش بر بالای نعش پرواز می کند و بزبان حال می گوید: ای خانواده و فرزندان من، چنان که دنیا مرا سرگرم داشت، و فریب داد فریبتان ندهد. واژه «رفرفة» در حدیث فوق بمعنی بال زدن پرندگان است و چنان که قرآن در وصف فرشتگان می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...» «فرشتگان دارای دو، سه و چهار بال هستند».
در حدیث برای روح بال به کار رفته، و در قرآن برای فرشتگان تصریح به بال شده است. ابو علی در قصیده ای که اوّل آن القی است در باره نفس چنین می گوید: به سوی تو از مکان بلند هبوط کرد نفس ناطقه ای که سزاوار عزّت و نیرومندیّ است«» منظور از لغت «ورقاء» نفس ناطقه می باشد، که به آن هبوط را نسبت داده است. و باز ابو علی در نوشته ای که رساله طیر نامیده می شود به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: گروهی برای صید بیرون آمدند. طنابها را نصب کردند و دامها را گستردند و سپس روی آنها دانه افشاندند و خود در میان گیاهان مخفی شدند و من در میان جمعیّتی از پرندگان بودم. در این عبارت نفس را بمنزله پرنده ای فرض کرده، که در میان پرندگان قرار داشته است.
وجه شباهت میان نفس و پرندگان در این استعاره شرکت این دو در سرعت انتقال و تصرّف در امور متعلق به آنها می باشد. نفس از محلّی به محلّی انتقال عقلی و پرنده انتقال حسّی پیدا می کند.
هر گاه لفظ «طیر» برای نفس استعاره آورده شود، شایسته چنین استعاره ای این است که لفظ «وکر» هم برای بدن عاریه آورده شود. چون میان، لانه مرغ و بدن، در مسکن بودنشان برای مرغ و نفس مشارکت است زیرا نفس بدون بدن و مرغ بدون آشیانه نمی توانند آرام بگیرند.
قوله علیه السلام: «و أوجرة السّباع»
«ارواح برای حضور در قیامت از پناگاه درندگان خارج می شوند» کلمه «أوجرة» برای ابدان استعاره آورده شده است. و «سباع» اشاره به نفسهایی است که مطیع و فرمانبردار قوّه غضبیّه باشند. از ویژگی قوّه خشم و غضب سلطه جوئی و انتقام گیری است. چنان که خصلت حیوانات درنده نیز همین است.
قوله علیه السلام: «و مطارح المهالک»
«از جایگاه هلاکت بسوی صحرای محشر روان می گردند». این جمله نیز اشاره به بدن انسانها دارد، که جایگاه هلاکت بی خبران است آنها که پیرو شهوات می باشند یعنی اهل غفلت روحشان، در داخل جسمشان به هلاکت می رسد، بدین شرح که هدایت نمی یابند و در روز حشر جانهای هدایت نیافته شان از درون بدنشان مبعوث می شود.
قوله علیه السلام: «سراعا إلی امره»
کلمه «سراعا» و کلمات دیگری که در این فراز منصوب به کار رفته اند، بعنوان حال و بوسیله فعل أخرج نصب داده شده اند.
منظور از «امره» حکمی است که با قضای ازلی الهی صادر می شود و همگان به سوی پروردگارشان رجوع کرده و به مبدأ وجودی خود باز می گردند. کلمه «سراع» اشاره به نزدیکی وصول آنان به قرب حق تعالی دارد، که لحظه جدا شدن علاقه جان از بدن، در نهایت شتاب به سوی پروردگار حرکت می کند.
قوله علیه السلام: «مهطعین إلی معاده»
«به جایگاه حسابرسی و قیامت روی می آورند.» مقصود این است که نفوس انسانها به جایگاه موعود و آنچه از خیر و یا شر برایشان تدارک دیده شده است روی می آورند و در محشر حاضر می شوند.
قوله علیه السلام: «رعیلا»
«بحکم خداوند اجتماع می کنند» اشاره به این است که در آن روز همگان در قبضه قدرت حق تعالی گرفتارند و در محلّی که پاداش، یا کیفرشان می دهند اجتماع دارند.
قوله علیه السلام: «صموتا»
سکوت همگان را فرا گرفته، تو پنداری گنگ می باشند زیرا زبانی برای سخن گفتن ندارند. محتمل است که «صمت» کنایه از تواضع و فروتنی و شدّت نیازمندی باشد، که در اثر هیبت و جلال خداوند به آنها دست داده است.
قوله علیه السلام: «قیاما صفوفا»
«در حالی که اهل محشر سر پا ایستاده و صف کشیده اند منتظر حساب می باشند». کلمه «قیام» در عبارت امام (ع) به عنوان استعاره بکار رفته، بیان کننده این حقیقت است که قیام و سر پا بودن نفوس در صحرای محشر از جهت هیبت و عظمت الهی است چون کمال آنها در اظهار عبودیت و خواری آنها در مکان حضورشان، نشانه اطاعتشان می باشد.
و در صف بودن انسانها استعاره از نظم و ترتیب شان در علم خداست.
چه همه موجودات در برابر دانش الهی یکسانند، همچنان که در یک صف محسوس افراد برابر و مساوی قرار دارند. احتمال دیگر این که، صف بودن انسانها در قیامت استعاره از ترتیب آنها به نسبت قرب حق و درجات بالا و پایینی باشد که در آن قرار دارند.
قوله علیه السلام: «ینفذهم البصر»
در منظر و دید قرار دارند. این جمله اشاره به علم خدا نسبت به آنهاست یعنی خداوند به تمام اهل محشر آگاه و مطّلع است.
قوله علیه السلام: «و یسمعهم الدّاعی»
داعی یعنی حکمی که خداوند بر بازگشت مردمان به محشر صادر می کند. «اسماع» عمومی بودن حکم را نسبت به تمام انسانها بیان می کند، بدین معنی که هیچ کس قادر نیست از این حکم عمومی که نسبت به حضور در محشر صادر می شود، خارج شود.
قوله علیه السلام: «علیهم لبوس الاستکانة و ضرع الاستلام و الذّلة»
«بر آنها لباس بیچارگی و تسلیم و خواری پوشانده شده است». این فراز از کلام امام (ع) اشاره به چگونگی وضعی است که مردگان با ذلّت و خواری و نهایت ترس و نیازمندی با وجودی که در قبضه قدرت الهی گرفتارند، از گور خارج می شوند. چنان که خداوند متعال در این مورد می فرماید: «یوم یدع الداع الی شیئی نکر خشعا ابصارهم یخرجون من الاحداث».
قوله علیه السلام: «قد ضلّت الحیل»
یعنی راه آن چاره اندیشیهایی که در دنیا داشتند و بدان سبب وسیله نجات خود را از شرور و امور ناپسند فراهم آوردند، در قیامت بر آنها بسته است. و امیدشان قطع می باشد زیرا قادر ببازگشت از آخرت به عالم دنیا نیستند، تا اعمال لازم را که ترک کردند جبران کنند، و نسبت به هیچ چیز طمع و امیدواری ندارند.
قوله علیه السلام: «و هوت الأفئدة کاظمة»
یعنی نفوس انسانها در قیامت، در نهایت خواری و بیچارگی قرار دارند، و بجز رضا و بخشش خداوند به چیزی امیدوار نیستند. لفظ «کظم» چنان که گذشت استعاره به کار رفته است.
قوله علیه السلام: «و خشعت الأصوات»
«صداها به صورت خضوع و خشوع بلند می شود.» این کلام امام (ع) مانند آیه کریمه قرآن است که فرمود: و خشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همسا«». منظور این است که در خواست اهل محشر بزبان حال و بطریق خواری، ضعف بیچارگی که نشانه بندگی، در برابر جلال و عظمت خداوند می باشد، گذشت و رحمت الهی است.
قوله علیه السلام: «و الجم العرق و عظم الشّفق»
لفظ «عرق» استعاره بکار رفته، و کنایه از نهایت رنج و سختی است که نفس انسانها بر اثر جدائی از زن و فرزند، هیبت خداوند، و نامأنوس بودن جهان آخرت در می یابد. زیرا نتیجه رنج و سختی این است که شخص خائف عرق می کند و از نزول عذاب و کیفر هراسان می شود. نسبت دادن لگام بستن به عرق نسبت مجازی است.
قوله علیه السلام: «و ارعدت الأسماع لزبرة الدّاعی»
«گوشها از هیبت کلام دعوت کننده به محشر به لرزه می افتند» این عبارت امام (ع) اشاره به امری است که هنگام جدائی برای نفوس در قیامت حاصل می شود. لفظ «زبرة» استعاره از حکم قهر آمیز قضای الهی است که بر علیه نفوس صادر می شود. چنان قهر و خشمی که امکان جواب ردّ دادن بر آن میسور نیست.
مقصود از فصل الخطاب حتمی شدن حکم خداوند بر علیه آنها پس از ورود به محشر است، که بحساب مال و منالشان رسیدگی شود. و حقوقی که از حقّ النّاس بر ذمه شان باشد وصول شود.
و منظور از «مقایضة الجزاء» معاوضه ای است که انجام می گیرد، اخلاق و رفتار پست و زشت را کیفر، و اخلاق نیک و حق را پاداش می دهند. ارزش کار هر کسی را به اندازه استعداد و پذیرشش بحساب آورده ادا می کنند.
چیزی که به نظر می رسد باید، در پایان این بخش از شرح توضیح داده شود این است که به کار گرفتن لفظ در معنای مجازی و یا حمل معنای کلام بر معنای تأویلی بجای معنای ظاهری در کلام خدا و رسول و اولیاء حق زمانی رواست که یک دلیل عقلی إجرای سخن را بر معنای ظاهر شما منع کند. چون در موضوع بحث ما تمام مسلمین به تبع از شریعت معاد را جسمانی دانسته اند و دلیل عقلیی هم که جسمانی بودن معاد را منع کند وجود ندارد. نمی توانیم بدرستی تأویلاتی که در باره معاد آمده است قطع پیدا کنیم. بنا بر این چنان که ظاهر کلام امام (ع) دلالت دارد معاد جسمانی است.