[hadith]عِبَادَ اللَّهِ، أَیْنَ الَّذینَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا؟ أُمْهِلُوا طَوِیلًا وَ مُنِحُوا جَمِیلًا وَ حُذِّرُوا أَلِیماً وَ وُعِدُوا جَسیماً. احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَ الْعُیُوبَ الْمُسْخِطَةَ. أُولِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِیَةِ وَ الْمَتَاعِ، هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا؟ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ، أَمْ أَیْنَ تُصْرَفُونَ، أَمْ بمَا ذَا تَغْتَرُّونَ؟ وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ قِیدُ قَدِّهِ [مُنْعَفِراً] مُتَعَفِّراً عَلَی خَدِّهِ. الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ فِی فَیْنَةِ الْإِرْشَاد وَ رَاحَةِ الْأَجْسَاد وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَاد وَ مَهَلِ الْبَقِیَّةِ وَ أُنُفِ الْمَشیَّةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَ الْمَضِیقِ وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِب الْمُنْتَظَرِ وَ إِخْذَةِ الْعَزیز الْمُقْتَدرِ.
قال الشریف: و فی الخبر أنه (علیه السلام) لمّا خَطب بهذه الخطبة اقشعرّت لها الجُلود و بَکت العیون و رَجفت القلوب و من الناس من یُسمّی هذه الخطبة الغرّاء.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 569-564
لغات:
ورطته فی الامر: بدان گرفتارش کردم.
مورّط: هلاک کننده.
قناص: پناهگاه.
محار: محل رجوع و بازگشت.
افک: دگرگون شد.
قید قدّه: به اندازه قامت شخص.
معفر: به خاک مالیده.
عفر: خاک.
فینه: ترس، در بعضی از نهج البلاغه ها کلمه فینه را وقت و زمان معنی کرده اند.
أنف الشیء: اوّل آن.
حوبه: نیاز و بی چیزی.
ضنک: تنگنا
شرح:
(در خبر است که وقتی امام این خطبه را ایراد فرمود، بدن شنوندگان لرزان و دیدگانشان گریان و دلهایشان مضطرب و نگران شد. به همین مناسبت این کلام نورانی را خطبه غرّاء نامیدند.) در آخرین فصل این خطبه امام (ع) به فوایدی اشاره فرموده اند: 1- نعمتهای بی شمار خداوند را که به انسان ارزانی داشته، همچون عمر طولانی، عمل و درک و فهم و ایمنی از آفات، فرصتهای طلایی، بخششهای خوب و بی حد، پرهیز دادن از عذاب و بشارت دادن به ثواب مورد توجّه قرار داده و انسانها را به سبب کفران نعمتی که می کنند و سرگرمیی که به لذّات دنیوی پیدا کرده اند و اوامر و دستورات حق تعالی را نادیده گرفته اند و توجّهی به فرامین خدا نمی کنند و به دعوت خدا را از یاد برده اند، توبیخ و ملامت می کند.
2- از انواع گناهی که موجب هلاکت می شود و کارهای زشتی که اخلاق پست شمرده می شود انسانها را بر حذر می دارد.
3- آنها را که چشم بینا و گوش شنوا و عافیت، و مالیّه دنیا دارند، متوجّه می کند که از فرمان الهی امکان فراری و از کیفر گناهان نجاتی نیست.
و برای اهل اطاعت و فرمانبرداری، تکیه گاه و پناهگاهی جز او نیست. از حکم خداوند نمی توان فرار کرد و پس از مرگ صرفا بازگشت به سوی خداست.
دلیل آن که امام (ع) بینایان و شنوایان و اهل عافیت را مورد خطاب قرار داده است آن است که نامبردگان مصداق کامل مکلّف به انجام وظایف الهی هستند. بینایی و شنوایی را مجازا به معنی خردمندان به کار برده است. امّا اشاره امام (ع) در عبارت فوق به صاحبان مال و ثروت بدین لحاظ است که بهره مندان از مال دنیا بیشتر از دیگران سرگرم لذّت می شوند و از پیمودن راه خداوند باز می مانند.
کلمه «هل» در عبارت: «هل من مناص...» پرسش انکاری است، بدین توضیح که ای گناهکاران چه فکر می کنید آیا فرارگاهی یا پناهگاهی از کیفر خداوندی وجود دارد و آیا به سوی غیر خدا پس از مرگ باز می گردید و آیا از این که دستورات الهی را ترک کردید و امور خلاف را انجام دادید در پیشگاه خداوند چه عذری می آورید. لفظ «أم» در عبارت امام (ع) به عنوان معادل «هل» پرسشی به کار رفته است. معنی جمله این می شود که: آیا از عذاب خداوند می توانید فرار کنید یا خیر.
4- امام (ع) سرگذشت قبر و به خاک مالیده شدن صورتها را که موجب تنفّر هر طبعی است، تذکّر داده متوجّه می سازد که تمایل شدید بر جمع آوری مال زیاد دنیا پیدا نکنند که لزوما، انسان روزی از مال دنیا جدا می شود و برای تلاش کننده در جمع آوری، جز به اندازه قامتش، یعنی گور چیزی نصیبش نمی شود.
5- با توضیح عواقب ناگواری که در انتظار انسان است، حضرت مردم را متوجّه زمان انجام کارهای شایسته و آنچه می توانند، در رابطه با نجات خود انجام دهند، می کند و کلمه «الآن» را کنایه از زمان حیات گرفته اند و مقصود از «خناق» مرگی است که گلوی هر انسانی را گرفته او را به سوی خداوند می برد.
وجه شباهت مرگ، به ریسمانی که بر گلوی انسان می افتد و او را خفه می کند این است که هیچ یک از این دو مورد پسند انسان نیست.
با بیان این که فعلا فرصت دارید و مرگ به سروقتتان نیامده است، استعاره را ترشیحیه کرده است. مقصود از مهلت داشتن انسان کنایه از زندگی دنیوی اوست و منظور از رها بودن روح، مهلت و فرصتی است که هر فرد برای انجام اعمال نیک دارد. هر چند این مجال و فرصت در حال تردید و دو دلی سپری می شود، و انسان در آمادگی برای کمال یابی ملاقات پروردگارش تردید دارد، و یا سهل انگاری می کند.
بعضی مقصود از «فینة الإرشاد» را هدایت یافتن نفوس به راه خداوند، و به دست آوردن سعادت ابدی معنی کرده اند، و تمام عمر را مهلتی برای رسیدن به کمالات معنوی، در نظر گرفته اند.
6- فایده ششمی که امام (ع) متذکّر می شود، این است که قصد اوّلی انسان لزوما باید در جهت طاعت و عبادت حق تعالی باشد، یعنی سزاوار است که انسان در آغاز تکلیف تصمیم و اراده قلبیش فرمانبرداری خداوند و تسلیم فرمان او باشد، تا آنچه بر لوح نفسانی او از کمالات وارد می شود، موجب سعادت اخروی وی شود. چه در آغاز جوانی و عمر لوح نفسانی انسان از تیرگیهای باطل صاف و روشن است ولی اگر به عکس انجام گیرد، یعنی در آغاز عمر و جوانی میل نفسانی انسان معصیت الهی باشد، چهره نفسانی او به اخلاق زشت سیاه می شود و پس از آن قادر نخواهد بود که از نورانیّت حق استفاده کند و در نهایت از زیانکارترین افراد خواهد شد.
7- از الطاف الهی این است که برای توبه و بازگشت به انسان مهلت داده است انسان گناهکار را برای برگشت از معصیت و نافرمانی فرصت عنایت کرده و بلافاصله به گناهش او را مؤاخذه نکرده است زیرا غرض حق سبحانه و تعالی این است که افراد ناقص به کمال مطلوب وجودی خود برسند. امام (ع) فرصت داشتن گناهکار را با عبارت زیبای خود، مهلتی برای توبه تعبیر کرده است.
8- بدلیل نیاز شدید انسان در آخرت به اعمال نیک خداوند زمان انجام دادن کارهای نیک را، فراخ و وسیع قرار داده است. از اضافه کردن کلمه «انفساح» به کلمه «حوبه» نیاز فوری و فوتی این حقیقت فهمیده می شود زیرا هر حاجت و نیازی که انسان برای زندگی این دنیای خود داشته باشد. هر چند ضروری و لازم باشد، فوری و فوتی نیست و امید بر طرف شدن آن را دارد، بر خلاف نیازمندیهای آخرت که به مجرّد از دنیا رفتن انسان اعمال صالحی که بشدّت مورد نیاز است و باید جبران کمبودها را بنماید قطع می شود، جز دنیا محلّی برای انجام کارهای اخروی وجود ندارد، بنا بر این انسان گناهکار شدیدترین نیاز و ضروری ترین حاجت را به انجام اعمال نیک دارد و در بدترین صورت در قیامت ظاهر می شود.
امام (ع) با «واژه ضنک و ضیق» به گرفتار آمدن انسان، در حصار تن و زنجیرهای جسم، و دوزخ بدن اشاره کرده است و مقصود از «روع و زهوق» جزع بزرگی است که از ترس مرگ، و مراحل بعد از آن حاصل می شود.
9- غائب منتظر. در کلام امام (ع) کنایه از فرا رسیدن ناگهانی مرگ، و هجوم بی خبر وی می باشد. لفظ غایب را به عنوان استعاره برای مرگ به شباهت مسافری که همواره انتظار ورود آن را دارند، به کار برده است. استعاره را با استفاده کردن از لفظ «قدم» ترشیحیّه کرده است.
10- مقصود از: «اخذة العزیز المقتدر» این است که ارواح با قدرت و فرمان غلبه دارنده ای که هرگز مغلوب نمی شود، از کالبدها گرفته می شوند، و هیچ نیرومندی توان مقابله با قدرت خداوند را ندارد. و از اطاعت و فرمان او نمی تواند سرپیچی کند.