[hadith]فضلُ علی:
أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُ لَفِی سَاقَتِهَا حَتَّی [وَلَّتْ] تَوَلَّتْ بحَذَافِیرِهَا مَا [ضَعُفْتُ] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ، وَ إِنَّ مَسیرِی هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّی یَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبهِ.
توبیخ الخارجین علیه:
مَا لِی وَ لِقُرَیْشٍ، وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ کَافِرِینَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِینَ وَ إِنِّی لَصَاحِبُهُمْ بالْأَمْس کَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْیَوْمَ، وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَیْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَیْهِمْ فَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی حَیِّزنَا فَکَانُوا کَمَا قَالَ الْأَوَّلُ:
أَدَمْتَ لَعَمْرِی شُرْبَکَ الْمَحْضَ صَابحاً وَ أَکْلَکَ بالزُّبْد الْمُقَشَّرَةَ الْبُجْرَا
وَ نَحْنُ وَهَبْنَاکَ الْعَلَاءَ وَ لَمْ تَکُنْ عَلِیّاً وَ حُطْنَا حَوْلَکَ الْجُرْدَ وَ السُّمْرَا[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 162-158
قوله علیه السلام: «أما و اللّه ان کنت لفی ساقتها... و لا خفت»:
«هان، توجّه داشته باشید، بخدا سوگند، من از جمله پیشتازان در جنگ بودم» این عبارت امام (ع) در بیان فضیلت و برتری خود بر دیگران آمده، و از پیشگامی کارزار با دشمنان بیان می کند و این که آن قدر ایستادگی کرده تا مشرکان بکلّی شکست خورده و فرار کرده اند و در این رویارویی ناتوانی و ترسی از خود نشان نداده است.
ضمیر «ها» در کلمه «ساقتها» به پیشقراولان و جلوداران دشمنان اسلام که بجنگ می آمده اند باز می گردد. هر چند به طور آشکار در عبارت از آنها یادی به میان نیامده، ولی از معنای جمله این مفهوم به دست می آید. معنای روشن سخن این که، در دفع مهاجمان، با این که در آن زمان نیرومند و آغازگر جنگ بودند، پیشگام بودم و ایستادگی کردم، تا مهاجمان بکلی منهدم و فراری شدند و از جماعت مشرک فردی باقی نماند جز این که بر او غلبه یافتم و پیروز شدم.
«سوق» به دو معنی آمده، یکی طرد کردن و شکست دادن، که منظور حضرت از این عبارت همین معنی است. دوّم، راندن به سوی دیانت و ارشاد، و چون مقصود حضرت از جنگ جز هدایت کردن به دین، چیزی نبوده و از سویی هدایت و ارشاد مردم ممکن نبوده مگر به وجود پیامبر و روشن شدن راه حق، بنا بر این دور کردن و طرد ساختن دشمنان دین، تا شکست کامل مشرکان، به جهت حمایت پیامبر و دفاع از حوزه دیانت امری واجب و لازم شده است. البتّه نه بدین معنی که جنگ کردن و شکست دادن جمعیّتها ذاتا مطلوب باشد، بلکه هدف به کمال رسیدن هدایت است که هدف وجودی پیامبر بوده است.
منظور از فرموده حضرت: «ما ضعفت و لا جبنت»:
«نه، ضعف نشان دادم و نه، ترسیدم» در اثبات کمال فضیلتی است که برای خود، بر می شمارد، و نهایت شجاعتی است که داشته، و تأکید بر توانمندی خود و نداشتن ترس به مثابه یکی از رذایل اخلاقی و ضد شجاعت می باشد.
در ادامه خطبه می فرماید: «و انّ مسیری هذا لمثلها»:
اینک در جریان این مبارزه و پیکار با ناکثین و شورشیان بصره، وضع ما همچون دوران گذشته که با کفر روبرو بودیم و سردمداران آن را، بدون ضعف ترس شکست دادیم، می باشد. این فرموده حضرت تهدیدی است که شاید به گوش دشمن برسد و تقویت روحیی برای سپاهیان و دوستان خود آن حضرت نیز هست. فرمایش: «و لأبقرنّ الباطل حتّی اخرج الحقّ من خاصرته» «باطل را می شکافم تا حق را از پهلویش بیرون کشم»، نیز برای تهدید دشمن و تقویت پیکارگران اسلام به کار رفته است و ضمنا بیانگر این حقیقت است که مخالفان در مسیر باطل گام برمی دارند.
لفظ «خاصرة» که در عبارت به کار رفته استعاره از باطل آورده شده است و به عنوان تشبیه لفظ بقره برای جدا شدن حق از باطل، بدین شرح که باطل حق را، در درون خود چنان مخفی می کند، که حق تشخیص داده نشود. مانند حیوانی که گوهر پرارزشی که از خود آن حیوان بیشتر ارزش داشته و مفیدتر باشد، فرو برد، در این جا ناگزیر باید شکم آن حیوان را برای در آوردن دانه قیمتی شکافت و آن دانه پر بها را در آورد.
فرمایش حضرت: «ما لی و لقریش»:
به عنوان پرسشی انکاری که چه چیز سبب اختلاف بین ما شده است مطرح گردیده. بدین معنی که قریش به چه دلیل فضیلت و برتری آن حضرت را منکر شده اند و با این عبارت راه را بر بهانه تراشیهای آنها برای جنگ می بندند. بدین توضیح که قریش دلیل برای به راه انداختن این کارزار را ندارند. و بعد می فرمایند: «من در آن زمان که کافر بودید با شما جنگیدم» این سخن حضرت اولا اظهار حقّ و منّتی است بر آنان که وسیله اسلام و ایمانشان را در آغاز فراهم آورده و بدین و دیانت راهنمایشان شده است ثانیا آنها را سرزنش می کند که مرام کفر داشته اند، وقتی که امام ایمان داشته و در راه دین می کوشیده است تا با این تذکّر و یادآوری، به فضیلت و برتری آن حضرت اقرار کرده و نعمتهای خداوند را که به وسیله آن جناب، بدانها رسیده به خاطر آورند، و از رویارویی باطلی که عبارت از آشکارا انکار کردن مقام خلافت امام (ع) است شرم کنند. چه این که اگر آنها به انجام کارهای زشت مبادرت ورزند و خود را سزاوار آن بدانند حضرت هم جلوگیری از انجام کارهای خلاف آنها را در حال حاضر وظیفه خود می داند، چنان که در صدر اسلام اینان را از خلاف کاری باز می داشت و هدایتشان می کرد. عبارت دیگر حضرت که «با فریب خوردگان پیکار کردم» نیز برای تهدید دشمن آورده شده است.
به روایتی جمله حضرت به صورت فعل مضارع آمده و عبارت چنین است: «و لا قاتلنّهم مفتونین»، «حتما با فریب خوردگان پیکار خواهم کرد.» در این صورت تهدید مسلّمی است، که پیکار با آنها به دلیل آشوبگری و گمراهی در دین، انجام خواهد شد.
دو واژه «کافرین و مفتونین» در عبارت امام (ع) به صورت منصوب آمده اند و بیان حالت و چگونگی وضع مخالفان را بیان می کنند، که تذکّری بر دلیل کارزار با آنها باشد، یعنی علّت جنگ من کفر کافران و فتنه آشوبگران است. و با این بیان از یاران خود استقامت در راه دین، و بازگشت گمراهان از گمراهی به سوی حقّ و وادار کردن شنوندگان به پایداری در راه حق را می طلبند.
قوله علیه السلام: «و انّی لصاحبهم بالأمس کما انا صاحبهم الیوم»:
«چنان که دیروز با کفّار برخورد داشتم امروز هم بدان سان برخورد خواهم کرد» این بیان به تغییر نکردن وضع روحی امام (ع) به لحاظ برخورد با دشمنان اسلام اشاره دارد و فایده چنین سخنی، یادآوری دشمن از وضع آشفته کفّار در پیکارهای آغازین اسلام است، تا آشوبگران از رویارویی با آن حضرت هراسناک شوند و جنگ را ترک کنند زیرا یادآوری پیشآمدهای صدر اسلام و سختگیری و بی باکی آن حضرت در جنگها، دلها را وحشتزده کرده و پشتها را به لرزه افکنده بود. مطابق بسیاری از نسخ، این خطبه با عبارت فوق به پایان می رسد ولی در بعضی از نسخه های موجود عبارت اضافه ای بدین سان: «لتضجّ قریش ضجیجها ان تکن فینا النّبوة و الخلافة، و اللّه ما آتینا الیهم الّا انّا اجترأنا علیهم»، روایت شده است. یعنی قریش به این دلیل که نبوّت و خلافت در خانواده ما قرار گرفته بود به شدت مخالفت کردند، به خدا سوگند حرکت من به سوی آنها نبود مگر برای بازداری قریش از ظلم و طغیان.
اظهار نظر حضرت به علّت اصلی خروج طلحه و زبیر و دیگر همدستانشان از قریش اشاره دارد، که به دلیل حسد و بدخواهی و مقام طلبی، که چرا نبوّت و خلافت در میان بنی هاشم بوده و برای آنها نباشد انجام شده بود، واژه ضجیج به معنای فریاد شدید و کنایه از شدّت دشمنی و ناسازگاری کفّار قریش و مخالفان، با وی می باشد.
منظور از فرمایش «و اللّه ما آتینا...» یعنی سوگندی که حضرت یاد می کند و دلیلی که برای تعقیب طلحه و زبیر و همدستانشان می آورد، تأکیدی است بر علّت، خروج و مخالفتی که به آنها نسبت داده است. ممکن است انگیزه ای که طلحه و زبیر را به جنگ یا بدخواهی، ستمگری و طغیان علیه آن حضرت واداشته، شهامت و شجاعت امام (ع) در بازداشتن آنها از گفتار و کردار باشد که از نظر شریعت مجاز نبوده است. ولی چون در حقیقت بازداری آنها از اعمال ضد شریعت، عمل بدی نیست که بخواهند به مجازات و کیفر تلافی کنند، بلکه نیکی در حق آنهاست که از کجروی بازشان داشته است، پس نمی تواند دلیل مخالفت آنان باشد.
با توضیح فوق روشن شد که دلیل مخالفت، شکستن بیعت و خروج بر آن حضرت، حسادت و رقابتی بوده، که در امر خلافت داشته اند و بس.