[hadith]فَیَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَی یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَی اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ؛ فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ، فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ.[/hadith]

سپس برای تأیید این مطلب، از کارهای آنها با شگفتی ناله سر می دهد و ناراحتی و تعجّب خود را نشان می دهد: کلمه «عجبا» را به صورت نکره بیان فرموده تا چنان وانمود کند که گویا امر

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 80

مورد تعجب مشخص معیّن نیست و به وسیله «ندا» حضور یافته است، و آنرا تکرار فرموده تا این که شدّت امر را بیان کند. در نصب عجبا-  عجبا چند احتمال است: نخست این که کلمه عجبا اوّل منصوب به حرف ندا و کلمه دوم مفعول مطلق باشد که فایده معنوی آن چنین می شود: گویا وقتی که مورد تعجب به وسیله ندا مشخص شد حضرت می فرماید: تعجب می کنم تعجّبی تأسف انگیز و ناگوار. 

گفته حضرت در این عبارت شبیه کلام خداوند متعال در منادای «یا بشری» است، در قراءتی که بدون اضافه خوانده نشده است. 

2-  این که کلمه «عجبا» اوّل، مفعول مطلق و دومی تأکید آن باشد. 

3-  این که «عجبا» اول مفعول مطلق باشد، بنا بر این در دو احتمال اخیر منادی که یا قوم و مانند آن باشد محذوف است. 

توصیف امام (ع) از امری که مورد تعجب است، به این که دل را می میراند و غم را می افزاید، باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا شگفتی انسان از پدیدار شدن امری گاهی به این دلیل است که صرف نظر از شگفت انگیز بودن خود آن امر، علل و اسباب آن به دلیل روشن نبودن بر انسان پوشیده است. به همین مناسبت اهل لغت و زبان شناسان کلمه «ما افعله» را به عنوان فعل تعجب به کار می برند مثل «ما احسن زیدا» زیرا در حقیقت این سؤال از اسباب و علل زیبایی و حسن زید است و هر چه مطلب از ذهن دورتر و اسباب و علل آن پوشیده تر باشد بیشتر تعجّب برانگیز می شود، پس هرگاه مورد پرستش امری با عظمت و اهمیت باشد، اندیشه انسان در پی جستجوی علت آن پویاتر است. گاهی ممکن است نیروی فکری انسان از فهمیدن آن ناتوان باشد، در این صورت به سبب عدم آگاهی نسبت به منشأ آن، فکر وی دچار غم و اندوه می شود، زیرا امری که حادث شده مانند بیماریی است که علاج آن جز به وسیله آگاهی از سبب و علت آن امکان پذیر نیست و اندوهی که در اثر بی اطّلاعی از سبب شی ء در ذهن انسان پیدا

 

                        

 

 ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 81

شد مرگ قلبی نامیده می شود و در این عبارت امام به طور مجاز لفظ مرگ (یمیت) را به جای غم و اندوه به کار می برد. یعنی چیزی را به اعتبار آینده اش نامگذاری فرموده و به عبارت دیگر نام مسبّب (موت را) روی سبب (غم) گذاشته است. 

اکنون که مطلب روشن شد می گوییم وضع پیروان امام که در عین آگاهی از بر حق بودن راهشان متفرّق شدند، در حالی که از نظر شجاعت همتای خصم خود بودند و می دانستند که اگر به دستور امامشان رفتار کنند خوشنودی پروردگار را به دست خواهند آورد، و بر عکس ایشان حالت دشمنان آن حضرت که در راه باطل خود، محکم و استوار بودند، از جمله شگفتیهاست، که قلب شخص ناآگاه از علّت آن را می میراند. علت این که چرا بایستی حضرت از رفتار پیروانش اندوهگین باشد بسیار روشن است، زیرا او همانند طبیبی بود که به معالجه بیمارانی گمارده شده باشد که هم دارای بیماری خطرناکی هستند و هم به دستور طبیب خود در پرهیز از غذای نامناسب و مصرف دارو رفتار نمی کنند و واضح است که چنین حالتی بر اندوه طبیب می افزاید.