[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویة فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعة لعدم طاعته:
فضل الجهاد:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَاب الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَی وَ درْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَی قَلْبهِ بالْإِسْهَاب وَ أُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بتَضْیِیعِ الْجِهَاد وَ سیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 146-131
و من خطبة له علیه السّلام و قد قالها یستنهض بها النّاس حین ورد خبر غزو الانبار بجیش معاویة فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد و یستنهض الناس و یذکر علمه بالحرب و یلقی علیهم التبعة لعدم طاعته
.
امام، این خطبه را زمانی ایراد فرمود که خبر حمله لشکر معاویه به شهر (مرزی) انبار به آن حضرت رسید، ولی مردم برای جهاد حرکت نکردند
.
امام علیه السّلام این خطبه را ایراد فرمود، فضیلت جهاد را در آن برمی شمرد و مردم را به قیام (در برابر غارتگران شام) تشویق می کند، و نیز آگاهی خود را به فنون و مدیریت جنگ بیان می دارد و مسئولیت را متوجه مردمی می سازد که از وی اطاعت نکردند
.
سند خطبه و زمان و مکان ورود آن:
این خطبه، به گفته ابن ابی الحدید، از خطبه های مشهور امام علی علیه السّلام است که (علاوه بر مرحوم سید رضی) بسیاری از محقّقان و محدثان، آن را در کتاب های خود آورده اند، از جمله مبرّد در ابتدای کامل (با مقداری تفاوت) ذکر کرده و در ابتدای آن می نویسد: به علی علیه السّلام خبر دادند که گروهی از لشکر معاویه، به شهر انبار (یکی از شهرهای مرزی عراق) وارد شده اند و فرماندار آن حضرت را -که حسان بن حسان نام داشت- کشته اند
.
امام علیه السّلام خشمگین شد و حرکت کرد به گونه ای که عبایش به روی زمین کشیده می شد تا به نخیله (لشکرگاهی در نزدیکی کوفه) رسید و مردم به دنبال حضرتش حرکت کردند. امام علیه السّلام روی بلندی قرار گرفت و حمد و ثنای الهی را به جای آورد و درود بر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرستاد و سپس این خطبه را ایراد کرد. مرحوم کلینی، در کتاب کافی، در بحث جهاد نیز آن را آورده است. نویسنده مصادر نهج البلاغه، این خطبه را از ده منبع معروف قبل از مرحوم سید رضی، نقل کرده است، از جمله البیان و التبیین جاحظ، عیون الاخبار ابن قتیبه، الاخبار الطوال دینوری، غارات ثقفی، عقد الفرید ابن عبد ربّه، أغانی ابو الفرج اصفهانی،
....
همان گونه که در بالا آمد، امام، این خطبه را در نخیله و در زمانی ایراد فرمود که به آن حضرت خبر دادند که سفیان بن عوف غامدی- که در متن خطبه، از او، به «اخو غامد» تعبیر شده- به مرزهای عراق حمله کرد و نماینده علی علیه السّلام، حسان بن حسان، و گروه دیگری را به شهادت رساند و اموال زیادی را غارت و خانه های بسیاری را ویران کرد و بدون این که مقاومت مهمّی در برابر او بشود، به شام برگشت
.
سفیان بن عوف، می گوید معاویه مرا احضار کرد و گفت: «تو را با لشکر انبوهی به جانب فرات می فرستم. هنگامی که به سرزمین هیت (شهری است در کنار فرات بالاتر از انبار) رسیدی، اگر لشکری یافتی، به آنها حمله کن و الّا شهر انبار را مورد هجوم قرار بده! اگر در آنجا سپاهی نبود، به مدائن هجوم ببر! سپس به شام برگرد
.
زنهار! به کوفه نزدیک مشو! و بدان که حمله به انبار و مدائن، حمله به کوفه است، زیرا، این کار، قلب عراقیان را می لرزاند و دوستان ما را خوشحال می کند. در این سفر، به هر کس برخوردی که حکومت مرا قبول نداشت، بکش! و همه قریه هایی را که سر راه تو قرار دارد، ویران ساز و اموال آنان را غارت کن، زیرا، غارت اموال مانند کشتن افراد، برای مخالفان ما، دردناک است
.»
سفیان، این دستور را اجرا کرد، هنگامی که به شهر انبار رسید، حسان بن حسان بکری، با گروهی به مقابله او برخاست و در آغاز، حمله شامیان را دفع کرد، ولی چون لشکر شام، بسیار زیاد بود و حسان دید قدرت در هم شکستن آنها را ندارد، آماده پیکار تا مرز شهادت شد. از اسب پیاده شد و آیه 23 سوره احزاب را خواند که مضمونش این است: «بعضی از مؤمنان راستین، شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند، مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ». سپس گفت: «آن کس که خود را آماده شهادت نکرده، در هنگامی که ما به مبارزه مشغولیم و دشمن نمی تواند فراریان را تعقیب کند، از شهر بیرون رود و آنها که آماده شهادت اند، با ما بمانند. گروه زیادی رفتند، او، با سی مرد پیاده، به مبارزه برخاست، تا همگی به افتخار شهادت نائل شدند. این حادثه تکان دهنده، قلب امام علیه السّلام را سخت آزرده ساخت و خطبه بالا را که بیانگر سوز درونی مولا و خشم فراوان او از کوتاهی مردم در امر جهاد با دشمنان اسلام است، بیان فرمود
.
خطبه در یک نگاه:
همان گونه که قبلا اشاره شد، این خطبه- که به خطبه جهاد معروف است- از مشهورترین خطبه های مولا امیر مؤمنان، محسوب می شود و تمام خطبه، بر محور جهاد دور می زند
.
در بخش نخستین آن، اهمّیّت جهاد و آثار مهمّ آن، با بیان بسیار گویا و زیبا، تشریح و نیز پیامدهای ترک جهاد برای امّت ها، تبیین شده است
.
در بخش دیگری، مردم کوفه را سخت ملامت می کند، سپس از حادثه دردناک حمله «سفیان غامدی» به شهر مرزی «انبار» و شهادت «حسان ابن حسان
» -
نماینده شجاع و باوفای امام- و سایر ویرانگری های او و لشکر شام خبر می دهد
.
در بخش سوم، باز، سرزنش ها را متوجه مردم سست عراق در آن عصر و زمان، می سازد و آنها را سخت ملامت می کند
.
در آخرین بخش، آمادگی کامل خود را برای جهاد با دشمن خونخوار و بی رحم و سوابق گذشته خویش را در امر جهاد، بیان می دارد
.
در مجموع، روح حماسی فوق العاده ای، بر غلبه، حاکم است که هر شنونده ای را سخت تحت تأثیر قرار می دهد
.
جالب این که شارح معروف نهج البلاغه، «ابن ابی الحدید»، در یکی از سخنان خود می گوید که: بسیاری از گویندگان، در باره اهمّیّت جهاد و تشویق به آن، سخن گفته اند، امّا همه آنها، خمیر مایه سخن خود را از کلام علی علیه السّلام گرفته اند
.
سپس به خطبه معروف «ابن نباته» در باره جهاد اشاره می کند و آن را در برابر خطبه مولا علی علیه السّلام مانند شمشیر چوبین، در برابر شمشیر پولادین بر می شمرد و آنها را قابل مقایسه نمی داند
.
جهاد دری از درهای بهشت:
در این جمله های کوتاه که در نخستین فراز این خطبه آمده است فلسفه جهاد و آثار پربرکت آن در پنج جمله پرمعنا بیان گردیده و سپس آثار شوم ترک جهاد، در هفت جمله دیگر تشریح شده است.
در نخستین جمله درباره اهمّیت جهاد می فرماید: «امّا بعد (از حمد و ثنای الهی)، جهاد دری از درهای بهشت است; «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَاب الْجَنَّةِ».
بدیهی است برای وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برین، اسباب مختلفی وجود دارد که در احادیث، به عنوانِ «درهای بهشت» معرفی شده که یکی از مهم ترین آنها، جهاد است. به همین دلیل، در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که پیغمبر فرمود: «لِلجَنَّةِ بابٌ یُقالُ لَهُ: «بابُ الْمُجاهِدینَ». یَمْضُونَ اِلَیهِ فَاِذا هُوَ مَفتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدوُنَ بسُیوفِهِمْ، وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوقِفِ، وَ الْمَلائِکَةُ تُرَحِّبُ بهِمْ; بهشت، دری دارد به نام «باب المجاهدین» که آنان، به سوی آن حرکت می کنند و در را در برابر خود باز می بینند در حالی که شمشیرها را به کمر بسته اند. این، در حالی است که سایر مردم، در موقفِ حساب ایستاده اند و در انتظار حساب اند، (امّا مجاهدان، بدون حساب، به سوی بهشت می روند و در آستانه بهشت)، فرشتگان، به آنان تبریک می گویند».(1)
می دانیم که جهاد در اسلام، دو شعبه دارد: جهاد با دشمن بیرون و جهاد با نفس اماره.
نخستین جهاد را، «جهاد اصغر» و دومی را «جهاد اکبر» می گویند، امّا هر دو، دری از درهای بهشت محسوب می شود. بدون جهاد اکبر، کسی، به لقاء الله نمی رسد و بدون جهاد اصغر، سربلندی در دنیا و آخرت، حاصل نمی گردد.
در دومین جمله می فرماید: «خداوند، آن در را به روی دوستان خاصّ خود گشوده است; فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةِ أَوْلِیائِهِ».
درست است که جهاد با دشمنِ برون و درون، وظیفه همه مسلمانان است، ولی تنها، اولیای خاصّ الهی می توانند این دو طریق را با نیّت خالص و تا آخرین مرحله، بپیمایند و دیگران گاه با نیاتی آلوده و انتظار غنیمت و یا کسب نام و شهرت و یا امثال آن، در این میدان گام می نهند و تا آخرین مرحله پیش نمی روند. تنها، خاصّان اولیاءالله هستند که جهاد را، با خلوص نیّت، تا آخرین مرحله پیش می برند. آنها هستند که در برابر تمام مشکلات جهاد اکبر و اصغر، شکیبایی به خرج می دهند و در برابر تمام شدائد این راه، می ایستند و شیاطینِ جن و انس را با پایمردی خود، به زانو در می آورند.
بنابراین، جای این اشکال که «چرا امام فرموده است: خداوند، باب جهاد را به روی خاصّان اولیائش گشوده، در حالی که می دانیم وظیفه همه مسلمانان است؟ باقی نمی ماند».
از این جمله، این نکته نیز استفاده می شود که اگر کسی از عهده جهاد اکبر و اصغر، هر دو، به خوبی برآید از خاصّانِ اولیاءالله خواهد بود.
در سومین و چهارمین و پنجمین توصیف درباره جهاد، می فرماید: «و آن، لباس تقوا، زره محکم خداوند و سپر مطمئن او است; «وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوَی وَ درْعُ اللهِ الْحَصِینَةُ، وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ».
می دانیم لباس، هم مایه زینت و زیبایی انسان است و هم حافظ بدن او از گرما و سرما و آفات دیگری که در صورت عریان بودن بر بدن او وارد می شود. جهاد نیز مایه آبرو و عزّت و سربلندی اقوام و ملّت ها و پیشگیری از انواع آفات است همان گونه که در ادامه این خطبه، با تعبیردیگری بیان شده است. اندام برهنه، زشت و بدن نما و کاملا آسیب پذیر است. قوم و ملّتی که جهاد را ترک کنند، ذلیل و سر به زیر و آسیب پذیر خواهند بود.
امّا چرا «لباس» در اینجا، به «تقوا» اضافه شده؟ ممکن است از این نظر باشد که حفظ اصول تقوا، بدون امنیت ممکن نیست، همان گونه که امنیت، بدون جهاد حاصل نمی شود.
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد که اشاره به آیه 26، سوره اعراف، دارد که بعد از ذکر لباس ظاهر به عنوان یک نعمت الهی می فرماید: (وَ لِباسُ التَّقْوی ذالِکَ خَیْرٌ; لباس تقوا از لباس ظاهر هم بهتر و کار سازتر است.
بنابراین، منظور این است که لباس تقوا که در قرآن به آن اشاره شده، مصداق کاملش همان جهاد است که از تمام جوانب، جامعه را در امن و امان قرار می دهد،(2) و مایه حسن و زیبایی است.
حضرت، در جمله بعد، جهاد را به «زره محکم» و در جمله سوم، به «سپر مطمئن» تشبیه کرده است که هر دو، از وسائل دفاعی در جنگ است همان گونه که در نبردهای قدیم، کسانی که زره در تن و سپر در دست نداشتند از ضربات دشمن در امان نبودند، قوم و ملّتی که جهاد را ترک کند در برابر ضربات دشمن بسیار ناتوان و آسیب پذیر خواهد بود.
این تعبیر، ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که مقصود از جهاد، هجوم بردن بر دیگران و توسعه طلبی و غصب اموال و تحمیل عقیده نیست، زیرا معتقدیم که منطق اسلام و قرآن، آن قدر نیرومند است که بدون نیاز به شمشیر، پیش می رود.
بنابراین جهاد، برای حفظ جامعه اسلامی و از بین بردن موانع راه تبلیغ و موانع آزادی بیان تشریع شده است.
در جنگ های امروز، گرچه سپرها و زره های سابق کنار گذاشته شده، ولی وسائل دیگری که بسیار کامل تر از آن، مانند زره پوش ها و نفربرها و سنگرهای بسیار محکم است، جانشین آن گردیده است و نیز در برابر حملات شیمیایی، لباس های مخصوصی تهیه شده است که انسان ها را در برابر چنین تهاجمی، حفظ کند.
این نکته نیز قابل توجه است که آنچه در تفسیر این جمله ها درباره جهاد اصغر (دشمن خارجی) گفته شد، در مورد جهاد اکبر (جهاد با نفس) نیز صادق است; زیرا اگر جهاد با نفس نباشد، قلب و جان انسان در برابر تهاجم شیطان، سخت آسیب پذیر خواهد بود.
سپس امام (علیه السلام) به جنبه های منفی ترک جهاد پرداخته و به هفت نکته، در عبارات کوتاه و پرمعنا، اشاره می فرماید که هر کدام از آنها، اشاره به یکی از پیامدهای منفی جهاد دارد:
نخست این که هر کس، آن را از روی بی اعتنایی ترک گوید، خداوند لباس ذلّت و خواری بر تنش می پوشاند. (و همان گونه که لباس، بر تمام بدن احاطه می کند، ذلّت و خواری، تمام زندگی او را فرا می گیرد); فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللهُ ثَوْبَ الذُّلِّ.
تعبیر به «رغبةً عَنْهُ» اشاره به این است که افرادی، بر اثر عذر و ناتوانی و بیماری و نقص عضو، قادر به جهاد نیستند، از این حکم مستثنایند، همان گونه که در آیات قرآن نیز به آن اشاره شده است.(3)
دوم این که: بلا، از هر سو، او را احاطه می کند; (وَ شَمِلَهُ الْبَلاءُ).
چرا که چنین شخص یا جامعه ای، به خانه یا شهر بی دفایی می ماند که حیوانات درنده و موجودات موذی، از هر سو، به آن هجوم می آورند و براحتی در آن وارد می شوند. آری، دیوار پولادین جهاد است که جلو این گونه بلاها را می گیرد و انسان های درنده خو و موذی را، دور می سازد.
سوم این که: «چنین کسی، گرفتار حقارت و پستی می گردد; وَ دُیِّثَ(4) بالصَّغَارِ(5) وَ الْقَمَاءَةِ(6).
چرا حقیر و پست نشود، در حالی که سرمایه عظمت و سربلندی، یعنی جهاد را، از کف داده و تهی دست باقی مانده است؟
درست است که این جمله، با جمله نخست، قریب المعنی است، ولی تفاوت ظریفی با آن دارد. در آنجا، سخن از ذلّت است و در اینجا، سخن از حقارت و پستی. این دو مفهوم، مختلفند ولی لازم و ملزوم هم.
چهارمین مصیبتی که دامن ترک کننده جهاد را می گیرد این است که «عقل و فهم او تباه می شود; وَ ضُرِبَ عَلَی قَلْبهِ بالاِْسْهَاب(7)».
افراد ضعیف و ناتوان و مغلوب و شکست خورده، دائماً، گرفتار توهّم اند و ارزیابی واقعیات، آنچنان که هست برای آنها مشکل است. وحشت از دشمن، سبب می شود که گرفتار کابوسی از تخیّلات هولناک گردند، یا این که برای پیروزی، دست به دامن خرافات بزنند و به جای جستوجوی پیروزی در سایه شمشیرها در میدان نبرد، مثلا به ساحران و جادوگران پناه ببرند. این طور افراد، در طول تاریخ، نمونه های متعددی دارد. روشن است که تنها، افراد ضعیف و ناتوان، به این امور خرافی پناه می برند، ولی مجاهدان شجاع، از این موهومات، بیگانه اند.
پنجم این که «به خاطر ضایع کردن جهاد، حق، از او گرفته می شود; وَ أُدیْلَ(8) الْحَقُّ مِنْهُ بتَضْیِیعِ الْجِهَاد»، چرا که ـ همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است ـ حق، گرفتنی است و نه دادنی. زورگویان جهانخوار و غاصبانِ طغیانگر هرگز حق را به صاحبان حق نسپرده اند، بلکه باید قوی شد و حقّ خویش را از چنگال آنها گرفت.
در کلمات مبارک امام (علیه السلام) در خطبه 29 آمده است که: (لایُدرَکُ الحَقُّ اِلاّ بالْجِدِّ; حق، جز با تلاش به دست نمی آید.
ششم این که: «چنین کسی، به راه محو و نابودی کشانده می شود; وَ سیْمَ الْخَسْفَ». با توجه به این که خَسفْ و خسوف، به محو شدن نور ماه گفته می شود و نیز فرو رفتن و ناپدید شدن در زمین، و «سیم» از مادّه «سوم» به معنای «دنبال چیزی حرکت کردن» آمده است، مفهوم جمله، چنین می شود که تارکان جهاد، در واقع، در طریق محو و نابودی خویش گام برمی دارند. و در طول تاریخ، کراراً، دیده شده که اقوام و ملّت هایی بر اثر سستی در جهاد، خود و کشورشان از صفحه جهان محو شدند.(9)
هفتم این که «از عدالت محروم می گردد; (وَ مُنِعَ النَّصَفَ)(10)
دلیل این معنا، روشن است; زیرا، طرفداران عدالت، غالباً، در اقلیتند. اگر در اقلیّت کمی نباشند، از نظر کیفیّت و قدرت، در اقلیت هستند. به همین دلیل، سلطه گرانِ سودپرست، تا آنجا که به اصطلاح، کاردشان ببرد، پیش می روند و حقوق ملت های مظلوم را پایمال می کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود می افزایند.
ملت های مظلوم و ستمدیده، تنها، در سایه جهاد می توانند عدالت اجتماعی را تحقّق بخشند و از فشار ظلم و ستم آنان برهند.
به این ترتیب، می بینیم که امام، در این چند خط از خطبه، چه حقایق مهمی را درباره آثار بزرگ جهاد در سرنوشت جوامع انسانی، بیان کرده و ترسیمی بسیار منطقی از مسأله جهاد و فلسفه آن را نشان داده است.
این تحلیل ها، نشان می دهد که جهاد، نه تنها به خاطر پاداش های معنوی سرای دیگر، بلکه به خاطر ارزش هایی که در همین زندگی دنیوی می آفریند، باید مطلوب همه باشد. چه کسی است که طالب ذلّت و تحقیر و پَستی و غصب حقوق، و سرانجام، محو از صفحه روزگار شدن باشد؟ اگر با این امور مخالفیم، پس باید دامن همّت بر کمر زنیم و به پا خیزیم و جهاد کنیم و همین نتایج گرانبها است که تحمّل مشکلات جهاد را بر ما آسان می سازد، مانند تحمّلِ تلخیِ داروی شفابخش.
نکته ها:
1 ـ جهاد، رمز عظمت و سربلندی ملّت ها است
درباره جهاد، سخن بسیار زیاد است و با توجه به این که امام (علیه السلام) در خطبه های نهج البلاغه کراراً به این مسأله مهم اشاره فرموده. ما هم مجال زیادی داریم که در این باره، بحث های زیادی داشته باشیم. آن چه را در اینجا به عنوان یک اصل اساسی باید یادآور شویم، این است که جهاد، قانون حیات و زندگی است و هر موجود زنده ای، تا زمانی به زندگی خود ادامه می دهد که مشغول جهاد است و آن روز که جهاد را رها کند، مرگ او آغاز می شود.
گیاهان، با آفات گوناگونی روبه رو هستند و برای زنده ماندن خود با آنها پیکار می کنند. ریشه های درختان، برای به دست آوردن آب و آذوقه، دائماً، در اعماق زمین در حرکتند. و هرگاه با موانع سختی، مانند یک قطعه سنگ روبه رو شوند، سعی می کنند که آن را بشکنند و پیش بروند و اگر قدرت شکستن آن را نداشته باشند، آن را دور می زنند و به راه خود ادامه می دهند. انواع جانداران برای زنده ماندن با موانع حیات خود پیکار می کنند. پرندگانی را می شناسیم که برای مبارزه کردن با محیط، اقدام به مهاجرت های طولانی کرده و گاه، فاصله قطب شمال تا جنوب را طی می کنند.
در درون بدن انسان، در مسیر گردش خون او، یک صحنه بزرگی از جهاد دیده می شود. سربازان مدافع تن ـ که «گلبول های سفید» نامیده می شوند ـ در تمام طول عمر انسان، مشغول پیکار با دشمنان خارجی، یعنی میکروب ها و ویروس هایی هستند که از طریق آب و غذا و هوا و خراش های پوست بدن، وارد این کشور می شوند. این سربازان مدافع و سخت کوش، از طریق الهام آفرینش، با انواع جنگ های فیزیکی و شیمیایی، آشنا هستند و دشمن را با وسائل مختلف، درهم می کوبند و سلامت انسان را تأمین می کنند.
اگر به سببی از اسباب، این نیروی دفاعی از کار بیفتد، در زمان بسیار کوتاهی انواع بیماری ها، به سراغ انسان می رود. بیماری بسیار خطرناک «ایدز»، چیزی جز از کار افتادن این نیروی دفاعی نیست. و به همین دلیل، مبتلایان به این بیماری وحشتناک، در زمان کوتاهی، مورد تهاجم بیماری های سخت و سنگینی قرار می گیرند.
کوتاه سخن این که جهاد، رمز حیات و ضامن سعادت و سبب پیروزی و موفقیّت و عامل سربلندی و عزت است، امّا جهادی که در مسیر حق و عدالت قرا گیرد که غیر از آن، تجاوز است و ظلم و جنایت.
به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات و از جمله در خطبه بالا، اهمّیتی به جهاد داده شده است که به کم تر چیزی داده شده، به خصوص اگر جهاد را به معنای گسترده و در مورد جهاد با دشمن درون و بیرون تفسیر کنیم که تمام برنامه های الهی و دینی را فرا می گیرد. در حدیث پرمعنایی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در اهمیّت جهاد می خوانیم: «مَنْ تَرَکَ الْجِهادَ أَلْبَسَهُ اللهُ ذُلاّ فی نَفْسهِ وَ فَقْراً فی مَعیشَتِهِ وَ مَحْقاً فی دینِهِ; کسی که جهاد را ترک کند، خداوند، لباس ذلّت بر او می پوشاند و در زندگی مادّی نیز گرفتار فقر و تنگدستی می شود و دین او بر باد می رود.(11)»
از این حدیث، به خوبی، استفاده می شود که ترک جهاد، هم زندگی معنوی انسان را به خطر می افکند و هم زندگی مادّی او را.
در حدیث دیگری، از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که این جمله را از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل فرمود: «إِغْزُوا تُورِثُوا أَبْنائَکُمْ مَجْداً; پیکار کنید تا برای فرزندان خود، مجد و عظمت به ارث بگذارید.(12)»
در کلمات قصار نهج البلاغه، در آنجا که فلسفه احکام را بیان می فرماید، می خوانیم: وَ الْجِهادُ عِزّاً لِلاِْسْلامِ;(13) خداوند، جهاد را، سبب عزت و سربلندی اسلام و (مسلمانان) قرار داده است.
2 ـ آیا جهاد اسلامی فقط دفاعی است؟!
سال ها است که این سؤال در میان دانشمندان اسلام مطرح است. گروهی، سعی دارند که تمام غزوات زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را در شکل دفاعی توجیه کنند، تا مبادا، اسلام، متهم شود که با زور شمشیر می خواهد تعلیمات خود را به کرسی بنشاند! یا به تعبیری دیگر، مبادا اسلام را به کشور گشایی و توسعه طلبی نظامی متهم سازند!
در مقابل، افرادی اصرار دارند که غزوات اسلامی را، به دو دسته تقسیم کنند و بگویند که بخشی تهاجمی بوده و بخشی دفاعی و حتّی این دو بخش را برای مسلمانان امروز نیز ثابت می شمارند و معتقدند که اسلام، وظیفه دارد اقوامی را که در فشارند و تحت سیطره ظالمانند، آزاد سازد و این در واقع، نوعی تهاجم است و نیز وظیفه دارد که راه را برای تبلیغات منطقی خود بگشاید و موانع را، هر چند با توسل به قدرت نظامی باشد، از سر راه بردارد و این، نوع دیگری از تهاجم است.
در اینجا، نظر سومی وجود دارد و آن این که طبیعت جنگ در اسلام، طبیعت دفاعی است، ولی گاه مسائل دفاعی، تهاجم را ضروری می سازد.
مثلا، همان مسأله دفاع از مظلومان در بند، یا به تعبیر امروز، مداخله بشردوستانه، گرچه در ظاهر شکل تهاجمی دارد، امّا در واقع دفاع از گروهی است که تحت ستم واقع شده اند و جزیی از جامعه بزرگ انسانی هستند و دفاع از آنها، بر سایر انسان های متعهّد و مؤمن لازم است.
نیز، تهاجم در مورد دوم ـ یعنی گشودن راه برای آزادی تبلیغات منطقی ـ نیز نوعی دفاع در مقابل موانع است; یعنی، اگر دشمن، مانعی بر سر راه ایجاد کند، اسلام، اجازه درگیری را با او می دهد.
تعبیراتی که در جمله های نخستین این خطبه دیده می شود، همه، دلیل روشنی بر دفاعی بودن طبیعت جهاد است; چرا که در یک جا، جهاد به لباس، و در جای دیگر به زره، و در جای سوم به سپر تشبیه شده است و می دانیم که این هر سه، در واقع از وسایل دفاعی است.
در جمله های آینده نیز اشارات لطیفی به جملات تهاجمی که در واقع، جنبه دفاعی دارد، به چشم می خورد از جمله این که می فرماید: (قُلْتُ لَکُمْ: اِغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ); من به شما گفتم: پیش از آن که آنان به شما حمله کنند، شما به آنها حمله کنید، (یعنی حمله برای پیشگیری از حملات دشمن).
این قانون کلی، تنها یک استثناء می تواند داشته باشد و آن، پیکار و مبارزه است برای محو بت پرستی; چرا که اسلام بت پرستی را بزرگترین خطر برای جامعه انسانی، از نظر معنوی و مادّی، می داند و اجازه می دهد که برای از بین بردن بت پرستی ـ در صورتی که تبلیغات منطقی مؤثر نیفتد ـ دست به جهاد ببرند.
شک نیست که ممکن است جهانخواران و دولت های زورگو و ستمگر، از مسأله دفاع از مظلومان یا مبارزه با انحطاط فرهنگی و فکری، به عنوان وسیله ای برای سرپوش گذاشتن بر اهداف تجاوز طلبانه خود استفاده کنند، ولی هرگز ارزش این مفاهیم کاسته نمی شود. سوء استفاده از عناوین و مفاهیم مقدّس، چیزی است که همیشه در جهان بوده است.
برای توضیح بیشتر درباره اهداف جهاد در اسلام، می توانید به تفسیر نمونه، جلد دوم، ذیل آیه 193 سوره بقره، مراجعه فرمایید.
پی نوشت:
1 ـ کافی، جلد 5، صفحه 2، کتاب الجهاد، باب فضل الجهاد، حدیث 2.
2 ـ توجه داشته باشید که در تفسیر نخست، اضافه «لباس التّقوی» از قبیل اضافه لامیه است و در تفسیر دوم اضافه بیانی.
3 ـ سوره توبه، آیه 91 ـ 92.
4 ـ دُیّث، از مادّه «دیث» به معنای «خوار و ذلیل و رام» است و افراد بی غیرت و بی اعتنا به وضع عفت خانواده خود را، از این جهت، «دیوث» گفته اند که تن به عمل ذلیلانه و حقارت آفرین می دهند.
5 ـ صغار، در اینجا، به معنای «ذلت و پستی» است.
6 ـ قماءة، نیز به معنای «کوچکی و ذلت» آمده است.
7 ـ اسهاب، به معنای «کم عقلی و پرحرفی» است و در خطبه بالا، اشاره به همان معنای نخست است.
8 ـ أدیل، از مادّه «دولة» به گفته مقاییس، به دو معنا آمده: یکی «تحول و جابه جایی» و دیگر «ضعف و سستی»، در این جا به همان معنای نخست است.
9 ـ جمعی از شارحان نهج البلاغه، این جمله را به معنای «به ذلت کشانده شدن» تفسیر کرده اند که در واقع، از قبیل تکرار و تأکید نسبت به جمله های گذشته می شود، ولی آنچه را در متن آوردم، ضمن این که با متون لغت کاملا سازگار است، معنای جدیدی را در بردارد که مانع از تکرار خواهد بود. و به همین دلیل، مناسب تر است.
10 ـ نصف و انصاف، از یک ریشه است و به معنای «عدالت» است.
11 ـ بحارالانوار، جلد 98، صفحه 9.
12 ـ اصول کافی، جلد 5، صفحه 8.
13 ـ کلمات قصار، کلمه 252.