[hadith]و من کلام له (علیه السلام) یَتبَرّأ من الظلم:

وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبیتَ عَلَی حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَی اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَاد وَ غَاصِباً لِشَیْءٍ مِنَ الْحُطَامِ؛ وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یُسْرِعُ إِلَی الْبلَی قُفُولُهَا وَ یَطُولُ فِی الثَّرَی حُلُولُهَا؟[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 402-397

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

یَتَبَرَّأُ مِنَ الظُّلْمِ.

از سخنان امام علیه السلام است که در آن از ظلم و ستم تبرّی می جوید

(

و داستان معروف عقیل و آهن تفتیده را بیان می کند).

خطبه در یک نگاه:

به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه این سخن را زمانی علی علیه السلام بیان فرمود که بعضی از اطرافیان به آن حضرت خرده گرفتند که «معاویه» در سایه بذل و بخشش فراوان از بیت المال افراد را به سوی خود جذب می کند و چه خوب بود که شما هم از سختگیری در امر بیت المال می کاستی و افراد سرکش را راضی

نگه می داشتی. امام علیه السلام برآشفت و این سخن را ایراد کرد. که در واقع از سه بخش تشکیل شده است

:

بخش اوّل را به بحثی کلی و جامع و کوبنده درباره تبرّی از ظلم و ستم آغاز کرده و می فرماید: به هیچ قیمتی حاضر نیست کمترین ظلم و ستمی روا دارد و خشم و غضب پروردگار را برای خود بخرد

.

بخش دوم به ذکر یکی از مصداقهای روشن این مطلب می پردازد و داستان تنگدستی برادرش عقیل و انتظار نابجای او را از بیت المال بیان می فرماید که چگونه با «حدیده محماة» (آهن تفتیده) به او پاسخ داد

.

بخش سوم را به یاد کرد مصداق زنده دیگری از بیزاریش از ظلم و ستم اختصاص می دهد و داستان «اشعث بن قیس» منافق و حلوای ملفوفه را ذکر می کند و با جمله های بسیار رسا و گویا و بی نظیر در زمینه تبرّی از ظلم و ستم و پایمال کردن حقوق دیگران گفتار خود را پایان می دهد

.

چرا دست به ظلم بیالایم؟

جمعی از یاران امام(علیه السلام) به عنوان خیرخواهی عرض کردند تو می خواهی با عدالت رفتار کنی و بزرگ و کوچک را یکسان شماری; ولی گروهی از متمکّنان از عدالت تو ناراضیند و کارشکنی می کنند در حالی که معاویه آنها را با اموال و هدایا جلب می کند و مع الاسف غالب دنیاپرستان به سوی او تمایل یافته اند. هرگاه تو ای امیرمؤمنان دست خود را به بذل و بخشش بیت المال بگشایی گردنها به سوی تو کشیده می شود واطراف تو را خواهند گرفت. امام(علیه السلام) پاسخهای صریح و کوبنده ای به آنها داد که بخشی از آن همین خطبه موضوع بحث ماست.(1)

از این سخن به خوبی استفاده می شود که امام(علیه السلام) سخت از این انحراف فکری که حتی دامان گروهی از خاصّان او را گرفته بود، سخت برآشفته است، لذا سعی می کند با بیانات قاطع و ذکر شواهد و نظایر، این فرهنگ غلط جاهلی را که امروز هم دستاویز سیاستمداران حرفه ای است از افکار آنها بزداید و فرهنگ قرآن و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را که بسط عدل و داد نسبت به همه قشرهاست جایگزین آن بسازد. می فرماید: «به خدا سوگند اگر شب را بر روی خارهای (جانگداز) سَعْدان بیدار به سر برم و یا در غل و زنجیرها دست و پا بسته کشیده شوم برای من محبوب تر از آن است که خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم»; (وَ اللّهِ لاََنْ أَبیتَ عَلَی حَسَکِ(2) السَّعْدَانِ(3) مُسَهَّداً(4)، أَوْ أُجَرَّ فِی الاَْغْلاَلِ مُصَفَّداً(5)، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَی اللّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَاد، وَ غَاصِباً لِشَیْء مِنَ الْحُطَامِ(6)).

بدترین شکنجه برای یک انسان این است که روی خارهای سعدان بخوابد (همان خارهای سه پهلو که هر طرف آن روی زمین قرار بگیرد یکطرف تیز آن به طرف بالاست) و هنگام روز دست و پای او را در زنجیر کنند و در کوچه و بازار بکشند.

امام(علیه السلام) با قاطعیّت و همراه به سوگند به ذات پاک خدا می فرماید: تحمّل این شکنجه برای من آسان تر از این است که در دادگاه عدل الهی به علّت ظلم کوچک بر بنده ای از بندگان و غصب شیء ناچیزی از کسی حضور یابد، چنان که مجازات آن جاویدان و درد و رنج شکنجه این دنیا هر چه باشد گذراست. با این حال چگونه از من انتظار دارید از راهی که معاویه می رود و حساب و کتاب روز قیامت در او منظور نیست بروم. آیین اسلام را رها کنم و به آیین شرک و جاهلیّت رو آورم.

سپس می افزاید: «چگونه بر کسی ستم روا دارم آن هم برای جسمی که به سرعت به سوی کهنگی باز می گردد. (و به زودی از هم می پاشد) و توقفش در میان خاک بسیار طولانی خواهد بود»; (وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْس یُسْرِعُ إِلَی الْبلَی قُفُولُهَا(7)، وَ یَطُولُ فِی الثَّرَی(8) حُلُولُهَا؟!).

اشاره به اینکه هیچ عقلی این کار را نمی پسندد که انسان برای نفع عاجل، سعادت آجل و دائم را از دست بدهد و آنها که همچون معاویه و اطرافیانش دست به چنین معامله ای زده اند سخت خطاکار و در اشتباهند.

به این ترتیب امام(علیه السلام) آب پاکی بر دست همه کسانی می ریزد که پیشنهاد ظلم و تبعیض به آن حضرت کرده و عملا معتقد بودند هدف وسیله را توجیه می کند و آنها را از اینکه بتوانند روش عادلانه، اما پر زحمت امام را تغییر دهند مأیوس می سازد.

نباید فراموش کرد که با نهایت تأسف دوران خلافت ظاهری امام(علیه السلام) زمانی آغاز شد که بسیاری از مردم به حاتم بخشیهای عثمان از بیت المال و تبعیضهای ناروا که سرانجام سبب شورش او می شد عادت کرده بودند معاویه همان راه را ادامه می داد; ولی امام(علیه السلام) سعی داشت مردم را به فرهنگ عصر پیامبر بازگرداند. گرچه این برنامه سرانجام به نتیجه کامل نرسید; ولی این فایده مهم را داشت که مکتب اصیل اسلام را زنده نگهداشت و منحرفان را رسوا نمود.(9)


پی نوشت:

  1. تمام نهج البلاغه، ص 679، چاپ دوم.

  2. «حسک»; یعنی خار. این واژه به خار بیابان و یا خار داخل بدن ماهی اطلاق می شود.

  3. «سعدان» گیاهی است خاردار که خار آن مانند نوک پستان است و سه شاخه در سه طرف دارد که به هر طوری که زمین بیفتد دو شاخه آن رو به بالاست و به همین دلیل خار مزاحم و خطرناکی است و عجیب اینکه همین خار از خوراکهای خوب شتر است.

  4. «مسهّد» از ریشه «سهاد» بر وزن «قباد» به معنای بی خوابی شبانه است و «مسهّد» کسی است که شب بی خواب می ماند.

  5. «مصفّد» از ریشه «صفد» بر وزن «رفت» به معنای بستن به زنجیره و مانند آن است و «صفاد» بر وزن «عناد» به طناب و زنجیر گفته می شود.

  6. «حطام» از ریشه «حطم» بر وزن «حتم» به معنای شکستن گرفته شده و به متاع دنیا «حطام» گفته می شود، از این رو شکننده و ناپایدار است.

  7. «قفول» مصدر است و به معنای رجوع و بازگشت آمده و طبق این معنا مفاد جمله همان است که در بالا آمد، ولی بعضی این احتمال را داده اند که «قفول» جمع «قفل» است و بر این اساس معنای جمله چنین می شود: من چگونه به کسی ستم کنم آن هم برای کسی که قفل و پیوندهای بدنش به سرعت رو به کهنگی می رود.

  8. «ثری» به معنای خاک است.

سند خطبه

:

از کسانی که قبل از مرحوم سیّد رضی این خطبه را نقل کرده اند مرحوم شیخ صدوق است که آن را در کتاب امالی خود آورده و از کسانی که بعد از سیّد رضی آن را آورده اند سبط ابن الجوزی در کتاب تذکره است که آن را از ابن عباس از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل کرده و زمخشری در ربیع الابرار و ابن شهر آشوب در مناقب است و از کلام صدوق در امالی استفاده می شود که آنچه مرحوم سیّد رضی در این خطبه آورده بخشهایی از یک خطبه طولانی است که در آنجا آمده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 159

)