[hadith]و من کلام له (علیه السلام) بالبصرة و قد دخل علی العلاء بن زیاد الحارثی -و هو من أصحابه- یعوده، فلما رأی سعة داره قال:
مَا کُنْتَ تَصْنَعُ [بسَعَةِ] بسعَةِ هَذهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا- [أَمَا] وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الْآخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ؛ وَ بَلَی إِنْ شئْتَ بَلَغْتَ بهَا الْآخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بهَا الْآخِرَةَ.
فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَشْکُو إِلَیْکَ أَخِی عَاصِمَ بْنَ زیَادٍ. قَالَ وَ مَا لَهُ؟ قَالَ لَبسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّی [مِنَ] عَنِ الدُّنْیَا. قَالَ عَلَیَّ بهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ یَا عُدَیَّ نَفْسهِ، لَقَد اسْتَهَامَ بکَ الْخَبیثُ، أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ؟ أَتَرَی اللَّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَی اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ. قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَةِ مَلْبَسکَ وَ جُشُوبَةِ مَأْکَلِکَ. قَالَ وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بضَعَفَةِ النَّاس، کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بالْفَقِیرِ فَقْرُهُ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص136
از سخنان آن حضرت (ع) در بصره هنگامی که برای عیادت علاء بن زیاد حارثی که از یارانش بود رفت و چون بزرگی خانه او را دید چنین فرمود: «ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فی الدنیا و انت الیها فی الاخرة کنت احوج» (با فراخی این خانه در دنیا چه می کنی و حال آنکه تو در آخرت به آن نیازمندتری).
بدان آنچه که در مورد این خطبه من از مشایخ روایت می کنم و آن را به خط عبد الله بن احمد بن خشاب، که خدایش رحمت کناد دیده ام این است که به پیشانی ربیع بن زیاد حارثی تیری اصابت کرد که همه ساله درد آن برمی گشت و او را سخت دردمند می ساخت. علی علیه السلام برای عیادت او آمد و فرمود: ای ابو عبد الرحمان خود را چگونه می یابی گفت: ای امیر المومنین، خود را چنان میابم که اگر این درد جز با رفتن نور از چشم من تسکین پیدا نکند آرزو می- کنم نور چشمم از میان برود. علی علیه السلام پرسید: بهای نور چشم تو در نظرت چیست گفت: اگر همه دنیا از من باشد فدای آن می کنم. علی (ع) فرمود: ناچار خداوند متعال به همان مقدار به تو عطا خواهد فرمود که خداوند متعال به میزان درد و سوک عنایت می فرماید و چندین برابر آن در پیشگاه الهی است.
ربیع گفت: ای امیر المومنین، اجازه می فرمایی از برادرم عاصم بن زیاد شکایت کنم. فرمود چه شده است گفت: عبای پشمینه پوشیده و جامه نرم را رها کرده است و بدین گونه زن خویش را افسرده و فرزندان خود را اندوهگین ساخته است. علی فرمود: عاصم را پیش من فرا خوانید. چون آمد چهره بر او ترش کرد و فرمود: ای عاصم وای بر تو آیا چنین پنداشته ای که خداوند در عین حال که بهره گیری از خوشیهای حلال را برای تو روا فرموده است آنچه را که تو بهره مند شوی مکروه می دارد نه، تو [نوع بشر] در پیشگاه خداوند زبونتر و کم ارزش تر از این هستی [یعنی سخنی بگوید در حالی که از عمل کردن به آن کراهت داشته
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص137
باشد] مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید «اوست که دو دریا را به هم برآمیخت» و سپس می فرماید از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون آورد» و در جای دیگر فرموده است» و از هر دو دریا گوشت تازه می خورید و زیورها استخراج می کنید که می پوشید» همانا به خدا سوگند، بخشیدن نعمتهای خداوند با عمل بهتر از بخشیدن آن با سخن است و همانا خود شنیده اید که خداوند می فرماید «و اما نعمت پروردگارت را بازگو» و نیز فرموده است «چه کسی زیور خداوند را که برای بندگانش فراهم آورده و ارزاق پسندیده را حرام کرده است» وانگهی خداوند مؤمنان راهمان گونه مخاطب قرار داده است که پیامبران را و به مومنان فرموده است «ای کسانی که گرویده اید، از چیزهای پاکیزه که به شما روزی داده ایم بخورید» و به پیامبران فرموده است «ای پیامبران از چیزهای پاکیزه بخورید و کار پسندیده کنید» و پیامبر (ص) به یکی از همسران خود فرمود «مرا چه می شود که تو را پریشان موی و وسمه نکشیده و بدون خضاب می بینم».
عاصم گفت: ای امیر المومنین، به چه سبب تو خود به پوشیدن جامه خشن و خوردن نان خشک بدون خورش بسنده فرموده ای؟ فرمود: خداوند متعال بر پیشوایان دادگر واجب فرموده است که فقط به همان اندازه قوام [قوت لا یموت ] قناعت کنند تا فقر فقیران آنان را درمانده نسازد و به ستوه نیاورد. هنوز علی (ع) از جای برنخاسته بود که عاصم آن پشمینه را دور افکند و جامه نرم پوشید.
ربیع بن زیاد همان کسی است که برخی از بخشهای خراسان را گشوده است و درباره هموست که عمر گفته است مرا به مردی راهنمایی کنید که چون میان قومی به امیری گمارده شود چنان باشد که گویی امیر نیست و چون میان قومی باشد، نه به امیری، چنان باشد که گویی او خود امیر است. ربیع بسیار خیر و متواضع بود
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص138
و هموست که چون عمر کارگزاران را احضار کرد، ربیع خود را پیش او گرسنه نشان داد و همراه عمر از خوراکهای خشک خورد و عمر او را بر کارش باقی بداشت و دیگران را از کار برکنار کرد و ما این حکایت را در مباحث گذشته آورده ایم.
زیاد بن ابیه، به ربیع بن زیاد که فرماندار بخشی از خراسان بود نوشت که امیر المومنین معاویه برای من نامه نوشته و ضمن آن به تو دستور داده است که در مورد غنایم همه سیم و زر را جدا کنی و دامها و اثاثیه و چیزهایی نظیر آن را میان لشکریان تقسیم کنی، ربیع برای زیاد پیام داد که من کتاب خداوند را پیش و مقدم بر کتاب امیر المومنین [معاویه ] یافته ام. سپس میان مردم ندا داد که فردا پگاه برای گرفتن غنیمتهای خود بیایید، و خمس آن را برداشت و باقیمانده را بین مسلمانان تقسیم کرد و سپس دعا کرد که خداوند جانش بستاند و به جمعه دیگر نرسید و درگذشت. او ربیع بن زیاد بن انس بن دیان بن قطر بن زیاد بن حارث بن مالک بن ربیعة بن کعب بن مالک بن کعب بن حارث بن عمرو بن وعلة بن خالد بن مالک بن ادد است. اما علاء بن زیاد که سید رضی که رحمت خدا بر او باد گفته است. من او را نمی شناسم شاید کس دیگر غیر از من او را بشناسد.