[hadith]من کلام له (علیه السلام) یَعِظُ بسلوک الطریق الواضح:
أَیُّهَا النَّاسُ، لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَد اجْتَمَعُوا عَلَی مَائِدَةٍ شبَعُهَا قَصِیرٌ وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ. أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ، وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بالْعَذَاب لَمَّا عَمُّوهُ بالرِّضَا، فَقَالَ سُبْحَانَهُ «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادمِینَ»؛ فَمَا کَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّکَّةِ الْمُحْمَاةِ فِی الْأَرْضِ الْخَوَّارَةِ. أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ، وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 28-21
وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ
یَعِظُ بسُلُوکِ الطَّریقِ الْواضِحِ.
از سخنان امام علیه السلام است که در آن به انتخاب راه روشن توصیه فرموده است.
خطبه در یک نگاه:
امام علیه السلام در این کلام کوتاه به سه نکته مهم اشاره فرموده که هر یک بخشی از این کلام را تشکیل می دهند
:
رهروان راه حق را به اعتماد به نفس دعوت می کند که هرگز از کمی پویندگان این راه وحشتی به خود راه ندهند
.
به یک اصل مهم اسلامی اشاره فرموده و آن اینکه رضایت به اعمال
دیگران انسان را در سرنوشت آنها شریک می سازد، هر چه عملًا دخالتی نداشته باشد
.
توصیه می فرماید که راه واضح و شفّاف و روشن را برگزینید تا به مقصد برسید و از گام نهادن در جادّه های تاریک و مبهم خودداری کنید که در بیراهه می افتید
.
راه نجات:
امام(علیه السلام) در نخستین نکته از این گفتار پر معنا به پویندگان راه حق دلداری می دهد که هرگز به جهت کمی نفرات تزلزل به دل راه ندهند، می فرماید: «ای مردم! در طریق هدایت از کمی پویندگانش وحشت نکنید»; (أَیُّهَا النَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أَهْلِهِ).
سپس به دلیل آن اشاره کرده، می فرماید: «زیرا مردم گرد سفره ای اجتماع کرده اند که سیری آن کوتاه و گرسنگی آن بس طولانی است»; (فَإِنَّ النَّاسَ قَد اجْتَمَعُوا عَلَی مائِدَة شبَعُهَا(1) قَصِیرٌ، وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ).
اشاره به اینکه اگر رهروان جاده هدایت کم هستند به جهت جاذبه های دنیاست. امام(علیه السلام) در این کلام پرمعنا دنیا را به سفره رنگینی تشبیه می کند که موادّ کم ارزش یا بی ارزشی از نظر تغذیه در آن گذارده شده; ولی آنها را با زرق و برق آراسته اند. دنیاطلبان اطراف آن را می گیرند غافل از اینکه موادّ غذایی آن تنها در مدّتی آنها را سیر می کند و به دنبال آن گرسنگی طولانی در پیش است.
این «جوع طویل» ممکن است اشاره به اندوه و حسرت طولانی باشد که به هنگام مرگ و بعد از آن و در صحنه قیامت به دنیاپرستان دست می دهد و پیوسته بر تقصیرات خود در دنیا تأسّف می خورند.
این عبارت پر معنای امام(علیه السلام) در حقیقت برگرفته از آیات قرآن است. در آیه 100 سوره مائده می خوانیم: «(قُلْ لاَّ یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ); بگو هیچگاه ناپاک و پاک مساوی نیستند، هر چند فزونی ناپاکان تو را به شگفتی اندازد».
همچنین آیات دیگری که سخن از اکثریت جاهل، بی ایمان، غیر عاقل، فاسق، ناسپاس و مانند آن دارد.
آنگاه دومین نکته را یادآور می شود; نکته ای که می تواند بسیاری از مسائل اعتقادی و اجتماعی را حل کند و آن اینکه آنچه گروههای اجتماعی را از یکدیگر جدا می سازد، هم بستگی افکار و دلهاست، هر چند روی صحنه افراد خاصی باشند; تمام کسانی که با آن افراد هم بستگی فکری و رضایت قلبی دارند در یک گروه جای می گیرند.
می فرماید: «ای مردم! رضایت و نارضایتی (نسبت به عملی از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) می شود»; (أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَی وَالسُّخْطُ(3)).
بنابراین نه تنها شرکت در عمل یا تهیه مقدمات و اعانت بر اثم سبب شرکت در نتیجه می شود; بلکه رضایت قلبی نیز همین کار را می کند، لذا در زیارتنامه ها با صراحت این تعبیر آمده است: «وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بذلِکَ فَرَضِیَتْ بهِ; خداوند لعنت کند گروهی را که جنایات جانیان را در کربلا شنیدند و به آن رضایت دادند»(2)، هر چند بعد از آن جانیان در عرصه زندگی دنیا ظاهر شدند.
در خطبه دوازدهم که شرح آن در جلد اوّل گذشت، خواندیم که علی(علیه السلام) هنگام سخن یکی از اصحاب خود را بعد از جنگ جمل شنید که آرزوی حضور برادرش را در این میدان و سهیم شدن در این پیروزی می کرد، فرمود: نه تنها او با ما بود; بلکه گروههایی که هنوز از مادر متولّد نشده اند و بعد از تولّد، هم عقیده با ما خواهند بود نیز در این میدان حضور داشتند و در این پیروزی سهیم بودند.
این سخن افق تازه ای را در مطالعات اسلامی در برابر چشم ما می گشاید و به همگان هشدار می دهد که مراقب پیوندهای قلبی و رضا و سخط باطنی باشند.
این مطلب به قدری اهمیّت دارد که در روایات متعددی از معصومان به آن اشاره شده است; مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل در ابواب امر به معروف و نهی از منکر بابی تحت عنوان «وُجُوبُ إنْکارِ الْمُنْکَرِ بالْقَلْب عَلی کُلِّ حال وَ تَحْریمُ الرِّضا بهِ وَ وُجُوبُ الرِّضا بالْمَعْرُوفِ» ذکر کرده است و در آن باب هفده حدیث در این زمینه آورده است; از جمله در حدیث مفصّلی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «لَوْ أنَّ رَجُلا قُتِلَ بالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بقَتْلِهِ رَجُلٌ بالْمَغْرِب لَکانَ الرّاضِی عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَریکُ الْقاتِلِ; اگر کسی در شرق عالم قتلی انجام دهد و دیگری در غرب جهان راضی به آن قتل باشد، در پیشگاه خدا شریک قاتل خواهد بود».(4)
کوتاه سخن اینکه در فرهنگ اسلام نه تنها شرکت در عمل یا معاونت در مقدمات، سبب شرکت در نتیجه ها می شود; بلکه رضایت قلبی نیز این اثر را دارد.
در ادامه این سخن، امام(علیه السلام) به دلیل محکمی از قرآن مجید برای اثبات این حقیقت تمسّک می جوید، می فرماید: «ناقه ثمود را تنها یک نفر پی کرد; امّا کیفر و عذاب الهی آن همه قوم ثمود را فرا گرفت، زیرا همگی به عمل آن یک نفر راضی بودند. خداوند سبحان می فرماید: (فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادمِینَ) آن قوم ناقه را پی کردند و سرانجام (هنگام نزول بلای فراگیر) پشیمان شدند و طولی نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته ای که در زمین نرمی فرو رود با فریاد وحشتناکی فرو رفت»; (وَ إِنَّمَا عَقَرَ(5) نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بالْعَذَاب لَمَّا عَمُّوهُ بالرِّضَی، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادمِینَ)(6) فَمَا کَانَ إِلاَّ أَنْ خَارَتْ(7) أَرْضُهُمْ بالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّکَّةِ(8) الُْمحْمَاةِ(9) فِی الاَْرْضِ الْخَوَّارَةِ).
سخن مولا اشاره ای به معجزه حضرت صالح پیامبر قوم ثمود دارد که وقتی از آن حضرت معجزه خواستند، به فرمان خدا ناگهان شتر ماده ای از دل سنگهای کوه بیرون آمد! همگی دیدند، گروهی ایمان آوردند و گروه بیشتری راه عناد و انکار را پیش گرفتند. حضرت صالح توصیه کرد که به این شتر کمترین آزاری نرسانید که عذاب الهی به سراغ شما خواهد آمد، آنها به این سخن اعتنا نکردند و آن شتر را با ضرباتی بر پای او کشتند و زلزله عظیمی آمد. زمین آنها را شکافت و کافران و خانه هایشان در دل زمین فرو رفت.
معروف این است که قاتل این شتر مرد سنگدلی به نام «غدّار بن سالف» بود; ولی در آیه قرآن جمله «فَعَقَرُوهَا» (آن شتر را از پای درآوردند) به صورت صیغه جمع آمده است، زیرا همگی به عمل او راضی بودند و این رضایت خود را با دعوت کردن و تشویق او به انجام دادن این عمل زشت، ابراز کردند، همان گونه که در آیه 29 سوره قمر آمده است: «(فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ); آنها یکی از یاران خود را صدا زدند، او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پی کرد».
جمله «خَارَتْ أَرْضُهُمْ بالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّکَّةِ الْمُحْمَاةِ» اشاره به این است: هنگامی که میخ آهنین در آتش گداخته شود با سرعت بیشتری در زمین فرو می رود آن هم در زمین نرم. آری! شهر و آبادی آنها به همین سرعت در درون زمین بر اثر زلزله ای وحشتناک فرو رفت.
سپس امام(علیه السلام) در بخش سوم این خطبه به همه انسانها هشدار می دهد و می فرماید: «ای مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب می رسد; امّا کسی که مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان می دهد)»; (أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ، وَ مَنْ خَالفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ(10)!).
منظور از «طریق واضح» راهی است که قرآن و سنّت و دلیل عقل ارائه داده، که انسانها را به آب حیات معنوی رهنمون می شود و آنها که به بیراهه روند از آن محروم شده در کفر و بی ایمانی جان می دهند.
بی شک راه و روش امام(علیه السلام) یکی از مصادیق روشن «اَلطَّریقُ الْواضِحُ» است، زیرا او به منزله نفس نبیّ و آگاه ترین امّت به راه و روش آن حضرت بود، همان گونه که امام(علیه السلام) در خطبه 97 فرمود: «من نشانه روشنی بر حقانیّت خویش از پروردگارم دارم و بر طریق پیامبرم گام بر می دارم و در راهی پیش می روم»; (و إنی لعلی بیّنة من ربّی و منهاج من نبیّی و إنی لعلی الطریق الواضح».
بدیهی است کسی که از جادّه اصلی برود در اثنای راه به منزلگاههایی می رسد، دارای آب کافی و آن کس که از بیراهه می رود غالباً گرفتار بیابانهای خشک و بی آب می شود و از تشنگی هلاک می گردد.(11)
پی نوشت:
-
«شبَع» بر وزن «شکم» معنای مصدری دارد و به معنای سیر شدن به طور کامل است.
-
«سخط» ضدّ رضایت به معنای ناخشنودی و خشم است.
-
زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام).
-
وسائل الشیعه، ج 11.
-
«عقر» از ریشه «عُقر» بر وزن «قفل» در اصل به معنای اساس و ریشه چیزی است و هنگامی که در مورد حیوان به کار می رود، به معنای پی کردن (پایین پای او را قطع کردن و به زمین افکندن) است. یکی دیگر از معانی آن کشتن و نحر کردن شتر است.
-
شعرا، آیه 157 .
-
«خارت» از ریشه «خوار» بر وزن «غبار» به معنای صدای گاو و گوساله و شتر و مانند آن است و خوّاره صیغه مبالغه آن است.
-
«سکّه» به معنای میخ و گاوآهن است.
-
«محماة» اسم مفعول از ریشه «احماء» به معنای داغ کردن و گداختن گرفته شده، بنابراین «محماة» به چیزی می گویند که در آتش گداخته شده باشد.
-
«تیه» به معنای وادی خشک و بی آب است و به معنای مصدری (سرگردانی) نیز آمده است.
سند خطبه
:
این خطبه را جمع کثیری از دانشمندان و علمای اسلام که قبل یا بعد از سیّد رضی می زیستند به صورت مرسل یا مسند نقل کرده اند. از کسانی که قبل از سیّد رضی می زیستند می توان این چهار نفر را نام برد: الف) احمد بن محمّد بن خالد برقی در کتاب محاسن بخشی از این خطبه را نقل کرده است. ب) نعمانی در کتاب غیبت آن را با دو سند آورده است. ج) طبری که از علمای امامیه است در کتاب مسترشد آن را ذکر کرده است. د) مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد آن را آورده است
.