[hadith]و منها یعنی آل النبی علیه الصلاة و السلام:
هُمْ مَوْضِعُ سرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبهِ وَ جِبَالُ دینِهِ، بهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ.
وَ مِنْهَا [فِی الْمُنَافِقِینَ] یَعْنِی قَوْماً آخَرِینَ:
زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ. لَا یُقَاسُ بآلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مِنْ هَذهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّی بهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً، هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ، إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَ بهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ. الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَی أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَی مُنْتَقَلِهِ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1 ، ص 51
علی علیه السلام این خطبه را پس از بازگشت از صفین ایراد فرموده است [ضمن همین خطبه علی (ع) فرموده است: «وصیت و وراثت در خاندان و اهل بیت محمد (صلی الله علیه وآله) است
».
در این مورد ابن ابی الحدید چنین آورده است ]: اما در مورد وصیت برای ما شکی وجود ندارد که علی علیه السلام وصی پیامبر (ص) بوده است، هر چند در این باره کسانی که از نظر ما منسوب به ستیز و دشمنی هستند مخالفت کنند. البته ما از وصیت اراده نص و خلافت نمی کنیم و می گوییم منظور وصایت در امور دیگری است که اگر بررسی و روشن شود از خلافت بسیار شریف تر و جلیل تر است
.
اما در مورد وراثت، شیعیان آنرا بر وراثت مالی و خلافت معنی و حمل می کنند و حال آنکه ما آنرا به وراثت علم معنی می کنیم
.
پس از این سخن، علی علیه السلام فرموده است که اینک حق به اهل آن بازگشته و رسیده است. اقتضای این سخن چنین است که حق پیش از آن در کسانی که اهل آن نبوده اند بوده است. ما این موضوع را به چیز دیگری غیر از آنچه شیعیان تأویل می کنند تأویل می کنیم و می گوییم: علی (ع) برای خلافت شایسته تر و محق تر بوده است، ولی نه از لحاظ نص، بلکه از لحاظ افضلیت، که او پس از پیامبر (ص) افضل افراد بشر و از همه مسلمانان برای خلافت سزاوارتر و محق تر است، و لیکن خودش با توجه به مصلحتی که آنرا می دانسته است و تفرسی که خودش و مسلمانان کرده اند، که ممکن است به سبب حسادت و کینه اعراب نسبت به او اساس اسلام مضطرب و اختلاف نظر پیدا شود، این حق خود را ترک فرموده است، و جایز است کسی که به چیزی شایسته تر است و آنرا به طور موقت ترک می کند، چون آنرا در یابد، بگوید که اکنون کار به اهل آن برگشته است
.
و اگر گفته شود معنی این گفتار علی علیه السلام چیست که فرموده است: «هیچکس از این امت قابل مقایسه با آل محمد (ص) نیست و کسانی که همواره نعمت آنان بر ایشان جاری بوده است با آنان برابر نیستند» در پاسخ گفته می شود: در این موضوع هیچ شبهه نیست که آن کس که نعمت می بخشد برتر و شریف تر از آن کسی است که نعمت بر او بخشیده می شود، و در این هم تردید نیست که محمد (ص) و خویشاوندان نزدیک او از بنی هاشم به ویژه علی علیه السلام بر همه مردم نعمتی را عرضه داشته اند که ارزش و اهمیت آنرا نمی توان سنجید و آن دعوت مردم به اسلام و هدایت ایشان به سوی آن است. و هر چند این محمد (ص) است که در مورد دعوت و قیام خود با دست و زبان مردم را هدایت فرموده است و خداوند متعال او را با فرشتگان و تأیید خود یاری داده است، و او سروری است که باید از او پیروی کرد و گزیده ترین برگزیدگان و فرمانبرداری از او واجب است، ولی برای علی (ع) هم در این هدایت به عنوان شخص دوم و کسی که گام بر جای قدم پیامبر نهاده چندان حق است که قابل انکار نیست. و اگر فقط اهمیت پیکار و جهاد او را با شمشیر در عهد پیامبر و به روزگار حکومت خودش و کوشش او را در فاصله میان دو پیکار در راه نشر علم و تفسیر قرآن و هدایت عرب در نظر بگیریم، با توجه به آنکه اهمیت همین دو موضوع افزون از حد تصور است و هیچکس دیگر برای خود آن را تصور هم نمی کند، برای وجوب حق و نعمت او بر همگان کافی و بسنده است
.
و اگر گفته شود: تردیدی نیست که در این سخن علی (ع) تعریض بر کسانی است که در خلافت بر او مقدم شده اند، و او را بر آنان چه حق نعمتی است گفته خواهد شد: او را بر ایشان حق دو نعمت است. نخست نعمت جهاد از سوی ایشان، در حالی که آنان از آن کار فرومانده و نشسته بودند، و هر کس انصاف دهد می داند که اگر شمشیر علی نبود، مشرکان آنانی را که او می گوید و دیگر مسلمانان را از دم کشته بودند. آثار شجاعت علی علیه السلام در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر و حنین که شرک در آن دهان گشوده بود معلوم است و اگر علی (ع) با شمشیر خود آن را نمی بست، همه مسلمانان را فرو می خورد. دوم علم و دانش علی (ع) است که اگر نمی بود، در بسیاری از موارد، احکام بر خلاف حق صادر می شد و عمر خود، این موضوع را در مورد او اعتراف کرده و این خبر مشهور است که «اگر علی نبود عمر به هلاکت می افتاد
».
و ممکن است این گفتار علی (ع) را به گونه دیگری توجیه کرد و آن چنین است که اعراب معمولا قبیله یی را، که سالار بزرگ از آن است، بر دیگر قبایل برتری می دهند و افرادی را که به سالار نزدیک ترند بر دیگر افراد همان قبیله ترجیح می دهند، مثلا بنی دارم به حاجب و برادرانش و به زرارة پدر ایشان، بر دیگر قبایل افتخار می کنند و خود را از بنی تمیم برتر می دانند و جایز است که یکی از افراد خاندان دارم بگوید هیچکس از بنی تمیم با افراد خاندان دارم مقایسه نمی شود و آنرا که بر دیگران ریاست داشته با آنان برابر نمی شمرد و منظور گوینده این است که یکی از افراد خاندان دارم بر بنی تمیم ریاست و سروری داشته است. بدینگونه چون رسول خدا (ص) سالار و سرور همگان است و بر همه حق نعمت دارد، برای هر یک از افراد خاندان هاشم به ویژه برای علی (ع) رواست که چنین کلماتی بگوید
.
و بدان که علی (ع) مدعی تقدم و شرف و نعمت بر همگان بوده است، نخست به وجود پسر عموی گرانقدرش، که سلام و درود خدا بر او و خاندانش باد، و سپس به وجود خودش و به وجود پدرش ابو طالب، و هر کس که علوم سیره و تاریخ اسلام را خوانده باشد می داند که اگر ابو طالب نبود، اسلام هم چیزی در خور ذکر و نام نمی بود
.
و کسی نمی تواند بگوید: چگونه این سخن را درباره دین و آیینی که خداوند متعال خود متکفل آشکار و پیروز ساختن آن است می گویید و چه ابو طالب می بود و چه نمی بود وعده خداوند صورت می گرفت. در پاسخ می گوییم: در این صورت پیامبر (ص) را هم نباید ستود و نباید گفت این محمد (ص) است که مردم را از گمراهی به هدایت رهنمونی و ایشان را از نادانی نجات داده و رهایی بخشیده است و او را بر مسلمانان حق است و اگر او نمی بود خداوند متعال در زمین عبادت نمی شد
.
همچنین نباید ابو بکر را ستود و نباید گفت که او را در اسلام اثر و حقی است، و نیز عبد الرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص و طلحه و عثمان و دیگر پیشگامان نخست که از رسول خدا پیروی کرده اند حقی ندارند، و حال آنکه برای ابو بکر در انفاق در راه خدا و خریدن بردگان معذب و آزاد کردن ایشان حق نعمتی غیر قابل انکار است و می دانیم که اگر ابو بکر نبود پس از رحلت پیامبر (ص) مرتد شدن ادامه می یافت و مسیلمه و طلیحه و ادعای پیامبری ایشان پیروز می شد. و نباید گفت اگر عمر نبود فتوحات صورت نمی گرفت و لشکرها مجهز نمی شد و کار دین پس از سستی نیرو نمی گرفت و دعوت اسلامی چنین منتشر نمی شد
.
و اگر در پاسخ بگویید: در همه این موارد آنان را می ستاییم و بر آنان ستایش می شود، زیرا خداوند متعال این کارها را به دست آنان اجراء فرموده و به ایشان چنین توفیقی ارزانی داشته است و در حقیقت فاعل همه این امور، خداوند متعال است و اینان ابزار و وسایطی بوده اند که این کارها به دست ایشان صورت گرفته است و ستایش و اعتراف به قدر و منزلت ایشان از این بابت است، می گوییم: در مورد ابو طالب هم همین گونه است
.
و بدان این گفتار علی (ع) که فرموده است: «اکنون زمانی است که حق به اهل آن برگشته است» تا آخر خطبه، در نظر من بعید است که چنین کلماتی را پس از بازگشت از صفین فرموده باشد، زیرا در آن هنگام در حالی که از موضوع حکمیت و مکر و خدعه عمرو عاص، زمام حکومت آن حضرت پریشان بود و به ظاهر کار معاویه استوار شده بود و به کوفه برگشت و از سوی دیگر میان لشکر خود نوعی از سرکشی و بی وفایی ملاحظه فرمود و این گونه سخنان در چنین موردی گفته نمی شود، و چنین به نظر می رسد و صحصح تر هم هست که امیر المومنین علیه السلام این کلمات را در آغاز بیعت خود و پیش از آنکه از مدینه به بصره حرکت کند ایراد فرموده باشد. و سید رضی که خدایش رحمت کناد، بدون توجه، همان چیزی را که در کتابهای پیش از خود دیده و شنیده، نقل کرده است و این اشتباه را افراد پیش از او مرتکب شده اند و آنچه ما تذکر دادیم روشن و واضح است
.
آنچه درباره وصی بودن علی علیه السلام در شعر آمده است:
از جمله اشعاری که در صدر اسلام سروده شده و متضمن این موضوع است که علی علیه السلام به عقیده شاعر، وصی رسول خدا بوده است، گفتار عبد الله بن- ابی سفیان بن حرث بن عبد المطلب است که چنین سروده است: «و از جمله افراد خاندان ما علی است. همانکه سالار خیبر و سالار جنگ بدری است که لشکرهایش چون سیل خروشان بود. او وصی پیامبر مصطفی (ص) و پسر عموی اوست. چه کسی می تواند همانند و نزدیک به او باشد
».
عبد الرحمان بن جعیل چنین سروده است: «سوگند به جان خودم با شخصی بیعت کردید که نگهبان دین و معروف به پارسایی و پاکدامنی و موفق است. علی که وصی مصطفی و پسر عموی او و نخستین نمازگزار و بسیار متدین و پرهیزگار است
».
ابو الهیثم بن التیهان که از انصار و شرکت کنندگان در جنگ بدر است چنین سروده است: «ما آنانیم که قریش و آن کافران، روز بدر، چگونگی پیکار ما را دیده اند... همانا که وصی، امام و ولی ماست. آنچه پوشیده بود آشکار و رازها نمودار شد
.»
عمر بن حارثه انصاری، که روز جنگ جمل همراه محمد بن حنفیه بود، هنگامی که علی (ع) محمد بن حنفیه را به سبب سستی در حمله سرزنش فرمود چنین سرود: «ای ابا حسن تو مشخص کننده همه کارهایی و آنچه حلال و حرام است به وسیله تو مشخص و روشن می شود. مردان را کنار رایتی جمع کردی که روز جنگ، پسرت آنرا بر دوش می کشد... پسری که نامش نام پیامبر و شبیه وصی است و رنگ رایت او چون گل سیاوش (خونرنگ) است.» مردی از قبیله ازد در جنگ جمل چنین سروده است: «این علی است و همو وصی است و پیامبر (ص) روزی که عقد برادری می بست او را برادر خویش قرار داد و فرمود این پس از من ولی است
.
شنونده فرمانبردار این سخن را شنید و بدبخت گمراه آنرا فراموش کرد.» روز جنگ جمل غلامی از قبیله بنی ضبة که جوان بود و بر خود نشان زده بود از لشکر عایشه بیرون آمد و این رجز را می خواند: «ما افراد قبیله ضبة دشمنان علی هستیم. همان کسی که از دیرباز به وصی معروف است و همان سوار کار ورزیده روزگار پیامبر و من در مورد فضیلت علی کور نیستم، ولی خبر کشته شدن پسر پرهیزگار عفان را می دهم و این ولی باید خون آن ولی را طلب کند.» سعید بن قیس همدانی که در جنگ جمل در لشکر علی (ع) بود چنین سروده است: «این چه جنگی است که آتش آن برافروخته شده و در آن نیزه ها شکسته گردیده است به وصی بگو هر چند افراد قبیله قحطان دشمن پیش می آیند، ولی همدانیان را فراخوان تا ترا از آن کفایت کنند.» زیاد بن لبید انصاری، که از یاران علی (ع) است، در جنگ جمل چنین سروده است: «ما در مورد حمایت از وصی اعتنا نخواهیم کرد که چه کسی خشمگین می شود و همانا که انصار در جنگ کوشایند و اهل بازی و شوخی نیستند
.»
حجر بن عدی کندی هم روز جمل چنین سروده است: «پروردگارا علی را برای ما به سلامت دار. آن فرخنده درخشان را برای ما به سلامت دار، آن مومن یکتاپرست پرهیزگار را که سست رأی و گمراه نیست، بلکه راهنمای موفق هدایت شده است. خدایا او را نگهدار و پیامبر و سنت او را در او نگهدار، که او ولی و دوستدار پیامبر بود و پیامبر او را پس از خود به وصایت برگزید
.»
خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین انصاری که از شرکت کنندگان در جنگ بدر بوده است و در جنگ جمل از یاران علی علیه السلام بوده چنین سروده است: «... ای وصی پیامبر جنگ، دشمنان را از اینجا به فرار و گریز واداشت و کوچها روان شد.» و همو خطاب به عایشه در جنگ جمل چنین سروده است: «ای عایشه از علی و بر شمردن معایبی که در او نیست در گذر، که تو همچون مادر اویی. او از میان همه افراد خاندان رسول خدا وصی اوست تو خود از گواهان این موضوع هستی و شاهد آن بوده ای.» پسر بدیل بن ورقاء خزاعی در جنگ جمل چنین سروده است: «ای قوم وای بر این حادثه بزرگی که پیش آمده است. جنگ با وصی و چاره در جنگ نیست.» عمرو بن احیحة در جنگ جمل در مورد خطبه یی که امام حسن بن علی (ع) پس از خطبه عبد الله بن زبیر ایراد کرد، اشعاری سروده و ضمن آن گفته است: «خداوند اجازه نفرموده است که کسی دیگر به آنچه که پسر وصی و پسر نجیب قیام کرده است قیام کند. آری، آن کسی که نسبش از یک سو به پیامبر و از سوی دیگر به وصی می رسد و هیچ شائبه یی در او نیست برای تو بهتر است.» زحر بن قیس جعفی هم در جنگ جمل چنین سروده است: «بر شما ضربه می زنم تا هنگامی که برای علی که پس از پیامبر، بهترین فرد قریش است اقرار کنید، همان کسی که خداوندش آراسته و او را وصی نام نهاده است. آری، ولی پشتیبان ولی است، همانگونه که گمراه تابع فرمان گمراه است
.»
تمام این اشعار و رجزها را ابو مخنف لوط بن یحیی در کتاب جمل خویش آورده است و او از روایان حدیث است و نیز از کسانی است که امامت را در اختیار مردم می داند و معتقد است که باید امام را مردم برگزینند و از شیعه نیست و از رجال آنان شمرده نمی شود
.
از جمله اشعاری که درباره جنگ صفین سروده شده و در آن برای علی (ع) عنوان وصی ذکر شده است، اشعاری است که آنها را نصر بن مزاحم بن یسار منقری که او هم از بزرگان و رجال نقل و حدیث است، در کتاب صفین خود آورده است
.
نصر بن مزاحم می گوید: زحر بن قیس جعفی اینچنین سروده است: «خداوند بر احمد، که رسول پروردگار کامل نعمت است، درود فرستاده است... و پس از او بر خلیفه قائم ما... یعنی علی که وصی پیامبر است.»
نصر می گوید: از جمله اشعار منسوب به اشعث بن قیس ابیات زیر است: «فرستاده، یعنی فرستاده علی، پیش ما آمد و مسلمانان از آمدن او شاد شدند، فرستاده وصی یی که وصی پیامبر است و او را میان مؤمنان سبق فضیلت است.» دیگر از اشعار منسوب به اشعث این ابیات است: «فرستاده، یعنی فرستاده وصی، پیش ما آمد، فرستاده علی که پاکیزه ترین افراد خاندان هاشم است. او وزیر و داماد پیامبر و بهترین مردم جهان است.»
نصر بن مزاحم می گوید از جمله اشعاری که امیر المومنین علی (ع) در جنگ صفین سروده این ابیات است:
«شگفتا که چیزی ناپسند می شنوم و چنان دروغی بر خداوند بسته اند که موی را سپید می کند. اگر احمد (ص) آگاه شود که وصیت را با شخص ابتری قرین کرده اند، راضی نخواهد بود...»
جریر بن عبد الله بجلی ابیات زیر را برای شرحبیل بن سمط کندی، که سالار یمامه و از یاران معاویه بود، نوشت: ای پسر سمط از خواسته نفس خود پیروی مکن که در جهان برای تو در برابر دین هیچ چیزی عوض و بدل نخواهد بود... او از تمام اهل پیامبر، وصی رسول خداوند است و سوار کار و حمایت کننده اوست، که به او مثل زده می شود.»
نعمان بن عجلان انصاری هم در این باره چنین سروده است: «چگونه ممکن است در حالی که وصی پیامبر امام ماست پراکندگی پیش آید و چیزی جز سرگردانی و زبونی نخواهد بود... معاویه گمراه را به حال خود واگذارید و از دین و آیین وصی پیروی کنید...»
عبد الرحمان بن ذؤیب اسلمی نیز چنین سروده است: «همانا به معاویة بن حرب ابلاغ کن... که تسلیم شو و گرنه، وصی لشکری را می آورد تا ترا از گمراهی و شک و تردید باز دارد.»
مغیرة بن حارث بن عبد المطلب در این مورد این چنین سروده است: «ای سپاه مرگ پایداری کنید لشکر معاویه شما را به هراس نیندازد که حق آشکار شده است... وصی رسول خدا پیشوای شما و میان شماست...»
عبد الله بن عباس بن عبد المطلب هم چنین سروده است: «علی از میان همه افراد خاندان، وصی اوست و هر گاه گفته شود هماورد کیست همو سوارکار پیامبر است...» اشعاری که متضمن این کلمه است بسیار فراوان است و ما در این فصل، برخی از اشعاری را که در جنگهای جمل و صفین سروده شده است آوردیم. در موارد دیگر افزون از شمار و بیرون از اندازه است و اگر بیم از پر حرفی نبود می توانستیم صفحات بسیار دیگری از آن بیاوریم
.