[hadith]و منها یعنی آل النبی علیه الصلاة و السلام‏:

هُمْ مَوْضِعُ سرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبهِ وَ جِبَالُ دینِهِ، بهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ.‏

وَ مِنْهَا [فِی الْمُنَافِقِینَ‏] یَعْنِی قَوْماً آخَرِینَ‏:

زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ. لَا یُقَاسُ بآلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) مِنْ هَذهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّی بهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً، هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ، إِلَیْهِمْ یَفِی‏ءُ الْغَالِی وَ بهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ. الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَی أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَی مُنْتَقَلِهِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 495-489

بخشی که در شأن آل نبی (ص) است:

میان قراین چهارگانه «سر، امر، علم، حکم» سجع متوازی است، تمام ضمایر مفرد عبارت فوق به خدا باز می گردد خبر ضمیر ظهره و فرائصه که به رسول خدا باز می گردد. به این دلیل که کلمه اللّه و رسول در آغاز خطبه به کار رفته است. قول دیگر این است که تمام ضمایر بدون استثنا به رسول باز می گردد. 

امام (ع) با بیان موضع سرّ اشاره به کمال استعداد نفوس امامان (ع) برای اسرار خدا و حکمت او دارد، زیرا موضع حقیقی برای چیزی آن جایی است که شیئی را بپذیرد و آمادگی آن را داشته باشد. و با بیان ملجأ امره اشاره به این فرموده است که آنان یاران دین خدا و قیام کنندگان به دستورات او و حامیان دین می باشند، مردم به آنها پناه می برند و دین به وسیله آنها استقرار و استحکام می یابد و جمله: عیبة علمه، مرادف «موضع سرّه» است. در عرف گفته می شود فلان شخص عیبة علم است وقتی که جایگاه اسرار باشد. 

کلمه «عیبة» استعاره از نفوس شریف امامان است. وجه شباهت نیز روشن است. همان طور که شأن عیبة حفظ و نگهداری چیزی است که به او سپرده می شود و از تلف و آلودگی آن را حفظ می کند، ذهن پاک امامان (ع) نگهدارنده علم خدا از نابودی و نگهدارنده آن از ذهن ناشایستگان است. به این دلیل استعاره آوردن لفظ «عیبة» برای ذهن امامان (ع) استعاره زیبایی است، و منظور از این که آل پیامبر مرجع حکمتهای خدا هستند. این است که هر گاه حکمت از ذهن دیگران برود برای یافتن حکمت باید بدانها رجوع کنند، و باید از آنها بخواهند و باید از آنها به دست آورند. 

و معنای این که آنها پناهگاه کتب الهی هستند این است که آل رسول (ع) کتب الهی را حفظ کرده، درس می دهند و تفسیر می کنند، علم و تأویل کتب الهی نزد آنهاست. کلمه کتب اشاره به قرآن و کتابهای آسمانی قبل از قرآن می باشد، چنان که در جای دیگر از امام (ع) نقل شده است که: «اگر برای من جایگاهی قرار دهند و بر آن بنشینم میان اهل تورات به توراتشان، و میان اهل انجیل به انجیلشان، و میان اهل زبور به زبورشان، و میان پیروان قرآن به قرآنشان داوری خواهم کرد. به خدا سوگند هیچ آیه ای در صحرا یا دریا یا کوه و دشت یا آسمان و زمین یا شب و روز نازل نشده، مگر این که من می دانم در باره چه کسی و چه وقتی نازل شده است». استعاره لفظ کهف شبیه استعاره لفظ عیبة برای امامان (ع) است. 

مقصود از این که آل رسول جبال دین پیامبرند این است که از وساوس شیاطین و تبدیل و تحریف دین به امامان پناه برده می شود، چنان که شخص ترسناک از شیء آزار دهنده به کوه پناه می برد، و این جمله نیز استعاره زیبایی است برای آل نبی. 

و مقصود از این که فرمود: «بهم اقام انحناء ظهره»، این است که خداوند سبحان امامان را برای پیامبر بازوان و پشتوانه هایی قرار داد که ضعف خود را با آنان قوّت بخشد و پشت خود را بدانان استوار سازد و امر دین خود را به وسیله آنان تأیید فرماید. 

انحناء ظهر کنایه از ضعف پیامبر در آغاز اسلام است. بنا بر این سزاوار این بوده است که خداوند امامان را برای پشتیبانی دین مقرّر داشته و آنان را برای یاری دین و دفاع از آن و از بین بردن ضعف دین تقویت فرماید. 

و معنای سخن امام (ع) که فرمود: «و اذهب ارتعاد فرائصه»، این است که خداوند به وسیله آل پیامبر خوف و ترس را از پیامبر بدور کرد، ترسی که از ناحیه مشرکان بر حوزه دین ممکن بود وارد شود و این عبارت کنایه از شیئی به بعضی از لوازم آن می باشد، زیرا لرزش فرائص از لوازم شدّت ترس است. 

تمام صفاتی که برای خاندان پیامبر و نزدیکان او از بنی هاشم ذکر شد مانند: عبّاس، حمزه، جعفر و علی بن ابی طالب (ع) در باره حمایت از پیامبر و گرویدنشان به دین و گرفتاریشان به خاطر دین روشن و واضح است. 

بخشی که در باره مخالفان امام (ع) است: 

سخن امام (ع) که فرمود: «ورعوا الفجور و سقوه الغرور»، 

استعاره ای زیباست، زیرا کلمه «فجور» عبارت است از بیرون آمدن از ملکه عفّت و زهد و شکستن حدود عفّت و گرایش به افراط در جهت مخالف زهد، و معنای زراعت افشاندن دانه در زمین است. 

امام (ع) لفظ زرع را برای افشاندن بذر «فجور» در زمین دلها استعاره آورده است. 

بعلاوه انتشار بذر و رشد آن در میان مخالفان دیانت شباهت به رشد بذر و انتشار آن در زمین پیدا کرده است و قرینه دیگری است برای استعاره، چون غرور و غفلت مخالفان دیانت به علّت عدولشان از راه راست و گرایش آنها به انحراف و پرتگاههای هلاکت است و سببی است که آنها را به سرکشی و افزایش نادرستی و تجاوزشان از راه مستقیم می کشاند و لذا شباهت پیدا کرده است به آبی که مایه زندگی، زراعت و رشد و افزایش آن می باشد. به این دلیل مناسب است لفظ سقی را که ویژگی خاص آب است برای ادامه غرور استعاره آورده و غفلت و غرور را به آنها نسبت دهد. و چون نتیجه نهایی فجور در دنیا هلاکتشان به وسیله شمشیر و در آخرت ابتلا به عذاب الهی است ناگزیر نتیجه فجور با نتیجه زراعت شباهت پیدا کرده و لفظ درو را که نتیجه نهایی زراعت است برای هلاکت آنها استعاره آورده و آنها را به درو شدن نسبت داده است. 

جملات فوق علاوه بر زیبایی در استعاره، بر ترصیع نیز دلالت می کند. 

وبری (ره) گفته است این کلام امام (ع) اشاره به خوارج است. قول دیگر این است که در باره منافقان، وارد شده همچنان که در بعضی نسخ بدان تصریح دارد. به نظر ما (شارح) احتمال دارد که سخن امام (ع) شامل تمام کسانی می شود که مخالف آن حضرت بوده و از طاعتش، با این گمان که یاوری دین را می کنند و بدان پایبندند، سرباز زدند. توضیح این که چنان که دانسته شد، فجور عبارت بود از بیرون رفتن از تعادل به طرف افراط و هر که عدالت را کنار گذارد و ادّعا کند که طالب حق است. در حقیقت از عدالت در طلب حق بیرون رفته و به غلّو و فجور گرایش پیدا کرده است (و مشمول سخن حضرت می شود) و یقیناً قاسطین که اصحاب معاویه اند، و مارقین که خوارجند و کسانی که به این دو روش معتقد باشند مصداق کامل سخن حضرتند، زیرا همه آنها با گمان این که طالبان حق و یاری کنندگان دین هستند با حضرت می جنگیدند. 

فرموده است: «لا یقاس بآل محمّد (ص) من هذه الامّة احد، ...»،

در این کلام امام (ع) آل محمّد (ص) را می ستاید و این ستایش مستلزم سقوط دیگران از رسیدن به درجه و شایستگی آنان می باشد. این کلام امام (ع) هر چند در فضیلت بخشیدن آل محمّد (ص) بر تمام افراد می باشد، ولی چون زمینه کلام امام (ع) به مناسبت خاصّی یعنی جنگ با معاویه بوده است، به فضیلت نفس امام (ع) و عدم شایستگی معاویه برای خلافت اشاره دارد. بنا بر این جمله: «لا یقاس بآل محمد من هذه الامه احد و لا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا»، اشاره به این دارد که میان آل محمّد و غیر آنها در فضیلت تناسبی نیست. و منظور از نعمت، نعمت دین و ارشاد به آن است. درستی این داوری امام (ع) روشن است زیرا منعمی که هیچ کس نمی تواند پاداش نعمتش را تعیین کند حتماً هیچ کس نمی تواند مانند او شود. آل محمد (ص) کسانی هستند که بر حسب استحقاق و استعداد تامّ و کاملشان به این نعمت اختصاص یافته اند و اهلیّت چنین نعمتی را پیدا کرده اند، غیر آنها چنین اهلیّتی را نداشته اند و به درجه آنها نمی رسند تا مانند آنها شوند. چنین نعمتی از ناحیه آنها به مردم افاضه می شود و بقیه افراد امّت آماده دریافت آن نعمت می باشند. تعلیم و ارشاد آل نبی به گونه ای است که مردم را به خداوند سبحان می رساند.

مقصود کلام امام (ع) که فرمود: «هم اساس الدین»، اشاره به این است که استقامت و ثبات و انتشار دین از ناحیه آل محمّد (ص) است، همچنان که ساختمان بر پایه هایش استوار است. و منظور امام (ع) از «عماد الیقین» همین معنی است.

و این که امام (ع) فرموده است: «الیهم یفی الغالی»، اشاره به این است، آنها که از فضایل انسانی که مدار آن بر حکمت و عفّت و شجاعت است به افراط گراییده اند. چنان که توفیق یارشان می شود به آل پیامبر رجوع می کنند، هدایت می یابند و از آنها این فضایل را به دست می آورند. 

و مقصود از: «بهم یلحق التّالی»، این است که عقب ماندگان از این فضایل که به تفریط گراییده اند برای کسب این فضایل ناگزیرند به آل محمّد (ص) رجوع کنند و به هدایت آنها به عنایت خداوند دست پیدا کنند، و این که فرموده است: «و لهم خصائص حق الولایة»، اشاره به این است که سرپرستی امور مسلمین و جانشینی رسول خدا (ص) دارای ویژگیهای خاصّی است که فقط در آل رسول موجود است و شرایطی دارد که باید شخص اهلیّت و استحقاق آن شرایط را داشته باشد و آن ویژگیها چنان که قبلًا بیان شد فضایل چهارگانه نفسانی هستند و بی شک آن فضایل را امام (ع) داراست. هر چند تمام یا بعضی از این فضایل در غیر آل نبی موجود باشد محققاً از آنها اقتباس شده است و آیا دریا با قطرات آن قابل مقایسه است.

فرموده امام (ع): «و فیهم الوصیّة و الوراثة»، اشاره به این است که جانشینی رسول خدا به آن حضرت اختصاص دارد و وراثت آن بزرگوار مخصوص اهل بیت پیامبر است. 

گفته اند امام (ع) از وراثت چیزی را قصد کرده است که از خلافت مهمتر است. 

این که فرمود: «الآن اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله»، اشاره به این است که با این که او شایسته خلافت بوده است خلافت در نزد دیگران بوده است و حال که امامت به آن حضرت بازگشته، پس از آن که در دست دیگران بوده است باید به آن حضرت رجوع شود احتمال دارد که مراد از حق، حقّ دیگری غیر از امامت باشد ولی آنچه در این جا به ذهن متبادر می شود حق امامت است.