[hadith]وَ النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدَی خَامِلٌ وَ الْعَمَی شَامِلٌ، عُصِیَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطَانُ وَ خُذلَ الْإِیمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ‏ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ، أَطَاعُوا الشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ، بهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَی سَنَابکِهَا، فَهُمْ فِیهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِی خَیْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِیرَانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکْرَمٌ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص: 295-281

دورنمایی از عصر جاهلیّت:

امام(علیه السلام) در این فراز کوتاه و پرمحتوا و ضمن بیان بیست و چند جمله فشرده و گویا، وضع زمان جاهلیّت را به طور دقیق ترسیم می کند آن چنان که هر خواننده ای گویی خود را در آن عصر و زمان احساس می کند و تمام نابسامانیها و بدبختیهای مردم آن عصر را با چشم خویش می بیند. بی اغراق می توان گفت که امام(علیه السلام) در این جمله های کوتاه و فشرده، یک کتاب بزرگ را خلاصه کرده است و این نشانه دیگری از قدرت بیان و فصاحت و بلاغت و عمق و زیبایی فوق العاده سخنان آن حضرت است.(1)

بدیهی است تا وضع سابق مردم، یعنی قبل از قیام رسول خدا، دقیقاً ترسیم نشود، عظمت رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و خدمتی که او به جامعه انسانیّت کرد و اثری که آیین پاکش گذاشت به طور کامل روشن نخواهد شد. همیشه این گونه مقایسه هاست که عظمت کار و برنامه انبیا و مردان بزرگ را در طول تاریخ مشخص می کند.

در نخستین جمله ها می فرماید:«خداوند پیامبرش را در زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار بودند; فتنه هایی که رشته دین در آن گسسته و ستونهای ایمان و یقین متزلزل شده، اصول اساسی فطرت و ارزشها دگرگون گشته; و امور مردم پراکنده و متشتّت و راه فرار از فتنه ها بسته، و پناهگاه و مرجع، ناپیدا بود» (وَ النّاسُ فی فِتَن انْجَذَمَ(2) فیها حَبْلُ الدّینِ، وَ تَزَعْزَعَتْ(3) سَوارِی(4) الْیَقینِ، وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ(5) وَ تَشَتَّتَ الاَمْرُ وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ المَصْدَرُ).

از یکسو، فتنه های شیاطین و وسوسه های هواپرستان، رشته های ایمان و اعتقاد و معارف دینی را پاره کرده بود و از سوی دیگر، نابسامانی، سراسر جامعه را فرا گرفته و آتش اختلافات از هر سو زبانه می کشید; و از همه بدتر این که در چنین شرایطی نه راه فراری وجود داشت و نه پناهگاهی، و مردم مجبور بودند در آن محیط آلوده به انواع انحراف و گناه بمانند و در آن لجنزار متعفّن دست و پا بزنند.

تعبیر به «حبل الدّین» (ریسمان دین) که به صورت مفرد آمده، اشاره ای به وحدت آیین حق است و این که تمام اصول تعلیمات انبیا به ریشه واحدی باز می گردد; هر چند دستورات و برنامه ها و تعلیم معارف، با گذشته تفاوت می یافته است. قرآن مجید در یک جمله پرمعنا در این زمینه از قول مؤمنان صادق می گوید: «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَد مِنْ رُسُلِهِ».(6)

تعبیر به «اختلف النَجر» نشان می دهد که اختلافات در عصر جاهلیّت اختلافات صوری و در شاخ و برگ نبود; بلکه اختلافات اصولی و بنیادین بود. بلکه می توان گفت این تعبیر اشاره ای است به این معنا که حتّی پایه های فطرت انسانی و اصول شناخته شده فطری مانند توحید و عشق به نیکیها و پاکیها همه متزلزل شده بود و یا نظام ارزشی جامعه بسیار متفاوت گشته و هر گروهی با معیار جداگانه ای با مسائل برخورد داشتند و همین عامل اساسی تشتّت امور بود.

تعبیر به «تَشَتَّتَ الاَمْر» می تواند اشاره ای به اختلاف فوق العاده مذاهب آن زمان باشد (به این طرز که منظور از امر را امر دین بدانیم) و یا تشتّت و پراکندگی در همه امور اجتماعی، چه امر دین و چه دنیا، چه مسائل مربوط به اجتماع و چه خانواده، چه مسائل اقتصادی، یا اخلاقی. و معنای دوّم تناسب بیشتری با عصر جاهلیّت دارد; و بدبختی بزرگ، این جاست که انسان در میان شک و تردید و بی ایمانی و انواع اختلافات و پراکندگی و فساد غوطه ور باشد و راه گریزی نیز از آن نداشته باشند به طوری که یأس و ناامیدی سرتاپای وجود او را فرا گرفته باشد. و این یک ترسیم واقعی از آن زمان است.

سپس در پنج جمله دیگر نتایج آن وضع نابسامان را بیان فرموده، می گوید: «در چنین محیطی هدایت فراموش شده و گمراهی و نابینایی، همه را فرا گرفته بود; و درست به همین دلیل خداوند رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید و ایمان بدون یار و یاور مانده بود» (فَالْهُدی خامِل(7) وَ الْعَمَی شامِل عُصِیَ الرَّحْمنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطانُ وَ خُذلَ الایمانُ).

بدیهی است برای پیمودن راه اطاعت خداوند از یکسو نور هدایت لازم است و از سوی دیگر چشم بینا; در محیطی که نه چراغ فروزانی وجود دارد و نه چشم بینایی، مردم خواه ناخواه به صورت لشکریان شیطان درمی آیند و معصیت و گناه، سراسر جامعه را فرا می گیرد.

این نکته قابل توجّه است که در جمله (عُصِیَ الرَّحْمن) از میان تمام نامهای خداوند بر نام رحمان تکیه شده که اشاره به این است که خداوندی که رحمتش دوست و دشمن را فرا گرفته، اطاعتش یک امر فطری و بدیهی است; امّا کوردلان عصر جاهلیّت حتّی از دیدن چنین واقعیّتی محروم بودند.

باز در چهار جمله دیگر چنین نتیجه گیری می فرماید: «در این شرایط نابسامان، ارکان ایمان فرو ریخته و نشانه های آن ناشناخته مانده و طرق آن ویران و شاهراه هایش ناپیدا بود» (فَانْهارَتْ(8) دَعائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعالِمُهُ وَ دَرَسَتْ(9) سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ(10)).

تعبیر به «دعائم» ممکن است اشاره به مردان الهی و رهروان راه حق و یا تعلیمات اصولی انبیا باشد و تعبیر به «انهارت» اشاره به نابود کردن آنها و یا فراموش کردنشان باشد; معالم می تواند اشاره به کتب آسمانی پیشین و یا اصول تعلیمات انبیا باشد و «سبل» و «شرک» اشاره به طرق و راه های شناخت است ـ اعم از طرق عقلانی و فطری و یا طریق وحی و تعلیمات آسمانی.

این نکته نیز قابل توجّه است که شُرُک همان طور که قبلا اشاره شد به معنای شاهراه است. راه های کوچک ممکن است محو و فراموش شود ولی شاهراه ها معمولا خود را نشان می دهند; امّا در چنین جامعه ای حتّی شاهراه های هدایت نیز محو و نابود شد.

در یک نتیجه گیری دیگر امام(علیه السلام) می فرماید: در چنین شرایط و وضعی، مردم در دام شیطان افتاده و به پیروی او تن داده بودند «شیطان را اطاعت کرده و در مسیر خواسته های او گام برمی داشتند» (اَطاعُوا الشَّیْطانَ فَسَلَکُوا مَسالِکَهُ) و «درست در همین حال در آبشخور شیطان وارد شدند و از آن سیراب گشتند» (وَ وَرَدُوا مَناهِلَهُ(11)).

نتیجه آن همان شد که امام(علیه السلام) در جمله های بعد فرموده: «به وسیله آنها (مردمی که در دام شیطان گرفتار بودند) نشانه های شیطان آشکار و پرچم وی به اهتزاز در آمده بود» (بهِمْ سارَتْ(12) اَعْلامُهُ، وَ قامَ لِواؤُهُ).

سپس در ترسیم دقیق و با تشبیهات گویا و زنده ای می فرماید: «این در حالی بود که مردم در فتنه ها گرفتار بودند که با پای خویش آنان را لگدمال نموده و با سُم خود آنها را له کرده بود و همچنان (این هیولای فتنه) بر روی پای خود ایستاده بود» (فِی فِتَن داسَتْهُمْ(13) باخْفافِها(14) وَ وَطِئَتْهُمْ باَظْلافِها(15)، وَقامَتْ عَلی سَنابکِها(16)).(17)

آیا این فتنه ها همان فتنه هایی است که در بالا به آن اشاره شد یا فتنه های دیگری است; ظاهر این است که همان فتنه هاست که با اوصاف و آثار دیگری بیان شده. در این جا امام(علیه السلام) فتنه های عصر جاهلیّت را به حیوان وحشی و خطرناکی تشبیه کرده که با سُم خود صاحبش را لگدمال نموده و همچنان بر سر پا ایستاده تا هر حرکتی را در برابر خود ببیند در زیر پای خود له کند.

تعبیر به «سنابک» که به معنای سر سُم حیوانات تک سُم است اشاره لطیفی به این حقیقت است که فتنه هرگز شکست نخورده بلکه با قدرت تمام، سایه شوم خود را بر مردم افکنده بود (زیرا این گونه حیوانات هنگامی بر سر سُم می ایستند که کاملا آماده نشان دادن عکس العملهای خشن از خود باشند).

به این ترتیب اوضاع در آن زمان به قدری خراب و پیچیده بود که امیدی برای نجات نمی رفت.

درست به همین دلیل امام(علیه السلام) در آخرین جمله های خود چنین نتیجه گیری می فرماید: «آنها در میان فتنه ها گم گشته و سرگردان و نادان و فریب خورده بودند» (فَهُمْ فیها تائِهُونَ(18) حائِرُونَ جاهِلُونَ مَفْتُونُونَ).

تائهون: اشاره به این است که راه حق را به کلّی گم کرده و حتّی خویشتن خویش را نیز از دست داده بودند.

حائرون: اشاره به نهایت تحیّر و سرگردانی آنهاست که حتّی قدرت تصمیم گیری برای اندیشیدن به راه نجات نداشتند.

جاهلون: اشاره به این است که اگر فرضاً تصمیم برای نجات می گرفتند جهل و بی خبری به آنها اجازه پیدا کردن راه نمی داد.

مفتونون: اشاره به اوهام و خیالات و فریب و نیرنگهایی است که آنها را به خود جلب و جذب کرده بود، سراب را آب و مجاز را حقیقت می پنداشتند.

اینها در حالی بود که «مردم آن زمان در (کنار) بهترین خانه (در کنار خانه خدا و سرزمین انبیای بزرگ) زندگی داشتند، ولی با همسایگانی که بدترین همسایگان بودند» (فی خَیْرِ دار وَ شَرِّ جیران).(19)

به خاطر این بدبختیهای مضاعف و متراکم «خوابشان بی خوابی و سرمه های چشمشان اشکها بود (هرگز استراحت و آرامشی نداشتند و هیچ گاه به خاطر جنایات مکرّری که صورت می گرفت و مصایبی که پی در پی روی می داد اشک چشمانشان خشک نمی شد)!» (نَوْمُهُمْ سُهُود،(20) وَ کُحلُهُمْ دُمُوع).

و اسفناک تر این که «در سرزمینی می زیستند که دانشمندش به حکم اجبار لب فرو بسته و قدرت بر هدایت و نجات مردم نداشت و جاهلش گرامی بود و حاکم بر جامعه» (بارْض عالِمُها مُلجَم وَ جاهِلُها مُکْرَم).

برای جمله «فی خیر دار» چهار تفسیر متفاوت در کلمات مفسّران نهج البلاغه دیده می شود، بعضی چنان که گفتیم آن را اشاره به خانه کعبه و حرم امن الهی دانسته اند (بنابراین که جمله های بالا همه ناظر به توصیف عصر جاهلیّت باشند) در حالی که بعضی دیگر آن را اشاره به سرزمین شامات دانسته اند که آن هم از اراضی مقدّسه و سرزمین انبیای بزرگ بود ولی شامیان آن زمان که لشکر معاویه را تشکیل می دادند بدترین همسایگان آن زمین بودند (این در صورتی است که جمله های بالا را ناظر به عصر خود آن حضرت بدانیم).

احتمال سوّم این که منظور از آن کوفه و جایگاه زندگی خود آن حضرت باشد که یک مُشت منافقان و عهدشکنان و همسایگان بد، آن سرزمین را احاطه کرده بودند.

احتمال چهارم این که منظور از آن، سرای دنیاست که افراد آلوده و بدکار در آن فراوانند.

تفسیر اوّل از همه مناسب تر و صحیح تر به نظر می رسد و تعبیرات بالا همه با آن هماهنگ است; بنابراین تفسیر جمله «نَوْمُهُمْ سُهُود» تا آخر اشاره به ناامنیها و پریشان حالیها و مصایب عصر جاهلیّت است و عالمان، همان افراد پاکی بودند که بعد از ظهور پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سرعت در اطراف او جمع شدند و جاهلان، فاسدان و مفسدان قریش و مانند آنها بودند; امّا بنابر تفسیرهای دیگر ناظر به ناامنیهای عصر معاویه و مشکلات شام و عراق در آن زمان است و همان گونه که اشاره شد این تفسیرها با روح خطبه چندان سازگار نیست.

شاهد این معنا علاوه بر آنچه گفته شد حدیثی است که ابن ابی الحدید در کتاب خود از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که هنگام حکایت حال خود در آغاز بعثت می فرماید: «کُنْتُ فی خَیْرِ دار وَ شَرِّ جیران; من در بهترین سرا و در میان بدترین همسایگان بودم».(21)

تعبیر به «نَوْمَهُمْ سُهُود وَ کُحْلُهُمْ دُمُوع» اشاره لطیفی است به شدّت ناامنی و مصایب بسیار آن دوران، که اگر شبها به خواب می رفتند خوابی بود ناآرام و توأم با ترس و وحشت و بی خوابیهای مکرّر، و دامنه مصایب آن قدر گسترده بود که به جای سرمه ای که مایه زینت و آرایش چشم است، اشکهای مداوم و سوزان که سرچشمه انواع ناراحتیهاست از چشمانشان جاری بود.

طبیعی است در چنین سرزمینی، عالمان که در آغاز اسلام تنها یاران پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بودند، مجبور به لب فرو بستن و جاهلان که سران قریش و بزرگان شرک و الحاد بودند، در نهایت احترام می زیستند.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از عالم، موحّدان و آگاهان محدود و معدود قبل از بعثت پیامبر مانند عبدالمطلب و ابوطالب و قُسّ بن ساعده و لُبَیْدبن ربیعه و امثال آنان، باشند.


نکته:

ترسیمی از زندگی مرگبار انسانها در عصر جاهلی:

امام(علیه السلام) در عبارات فشرده و بسیار پر محتوای بالا، ترسیم دقیق و زنده ای از وضع عصر جاهلیّت عرب فرموده است که با مطالعه دقیق آن، گویی انسان خود را در آن عصر مشاهده می کند و همه نابسامانیها و تیره روزیها و زشتیهای آن زمان را با چشم مشاهده می کند.

این بیان از یکسو عظمت مقام پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را روشن می سازد چرا که هر قدر تاریکی عمیقتر و سیاهی شدیدتر باشد نور و روشنایی آشکارتر به نظر می رسد و عظمت خدمات پیامبر اسلام و سازندگی آیین پاکش واضح تر می شود. چرا که جامعه آن چنانی را به جامعه اسلامی عصر رسول خدا تبدیل کردن کاری غیر ممکن به نظر می رسید و تنها قدرت اعجاز و نیروی عظیم وحی و عمق و جامعیّت دستورات اسلام توانست این چنین معجزه ای را نشان دهد.

از سوی دیگر، گویا اشاره ای است به تجدید افکار و آداب و رسوم جاهلی در عصر آن حضرت، که به خاطر انحراف مردم از دستورهای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در دوران خلفای پیشین رخ داد. این معلّم بزرگ عالم انسانیّت فریاد خویش را در لابه لای این تعبیرات آشکار ساخته و به مردم عصر خود هشدار می دهد که چشم باز کنند و درست بنگرند که در کجا بودند و اکنون در کجا هستند و از خطراتی که آینده جامعه اسلامی را به خاطر زنده شدن عادات و رسوم جاهلی شدیداً تهدید می کند، آگاه شوند.

جالب این که امام این خطبه را بعد از بازگشت از صفّین ایراد فرموده و به وسیله آن دلیل ناکامیها را در جنگ صفّین بیان می فرماید و با زبان معروف «ایّاکَ اَعْنی وَاسْمَعی یا جاره; منظورم تویی ولی ای همسایه تو بشنو» که زبان کنایی بلیغ و رسایی است، یاران خود را آگاه و باخبر می سازد.

مطالعه این جمله های تکان دهنده برای امروز ما مسلمانها و آنچه را در دنیای حاضر و عصر تمدن ماشینی می بینیم نیز هشدار دیگری است; چرا که جمله به جمله آن کاملا بر اوضاع و احوال کنونی دنیای مادّی قابل تطبیق است. امروز هم مردم در درون فتنه ها فرو رفته اند، ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راه های شناخت حق، در میان تبلیغات زیانبار و آلودگی به فساد اخلاق پنهان گشته، امور مردم پراکنده و متشتّت و راه فرار از فتنه ها پیچیده، گمراهی و نابینایی فرا گیر و هدایت به فراموشی سپرده شده است. گناه و معصیت جامعه بشری را فرا گرفته و شیاطین یکّه تاز میدان جهانند.

آری! هم در عصر آن امام بزرگوار مردم غفلت زده به سوی ارزشهای جاهلی روی آورده بودند و هم در عصر ما و عجیب تر این که چنان مردم آن زمان به خواب فرو رفته بودند که فریادهای بیدارگر این معلّم بزرگ، چز در گروه خاصّی اثر نکرد و همچنان به راه خود ادامه دادند و ارزشهای عصر جاهلیّت را یکی پس از دیگری زنده کردند و سرانجام حکومت اسلامی تبدیل به خلافت امویان و عبّاسیان شد و نه تنها پیشرفت اسلام را در جهان، متوقّف ساخت که ضربه های شدیدی بر پیکر اسلام و مسلمین وارد کرد!

برای تکمیل این بحث شایسته است نگاه عمیق تری به اوضاع مردم از جهات مختلف در عصر جاهلیّت داشته باشیم و آنچه را امام(علیه السلام) در جمله های کوتاه و پرمعنایش بیان فرموده گسترده تر در لابه لای آیات قرآن و تواریخ آن زمان مشاهده کنیم.

جاهلیّت عرب ـ و جاهلیّتهای مشابه آن در اقوام دیگر ـ نشان دهنده مجموعه ای از عقاید باطل و خرافات و آداب و رسوم غلط و گاه زشت و شرم آور و کارهای بیهوده و برخوردهای قساوتمندانه بوده، بتهایی را از سنگ و چوب می تراشیدند و پرستش می کردند و در مشکلات خود به آن پناه می بردند و این موجودات بی شعور را شفیعان درگاه خدا و حاکم بر مقدّرات و خیر و شرّ خود، می پنداشتند.

تنها دختران خود را با دست خویش ـ به عنوان دفاع از ناموس یا به عنوان این که دختر ننگی است در خانواده ـ زنده به گور نمی کردند، بلکه گاه پسران خود را نیز با دست خود به قتل می رساندند، گاه به عنوان قربانی برای بتها و گاه به خاطر فقر و تنگدستی شدید!(22) و نه تنها از این جنایت عظیم و بی مانند، نگران نبودند بلکه به آن افتخار می کردند و از نقاط مثبت خانواده خود می شمردند!

مراسم نماز و نیایش آنها کف زدنها و سوت کشیدن های ممتدّ، کنار خانه کعبه بود و حتّی زنانشان به صورت برهنه مادرزاد احیاناً اطراف خانه خدا طواف می کردند و آن را عبادت می شمردند.(23)

جنگ و خونریزی و غارتگری مایه مباهاتشان بود و زن در میان آنان متاع بی ارزشی محسوب می شد که از ساده ترین حقوق انسانی محروم بود و حتّی گاه بر روی آن قمار می زدند.

فرشتگان را دختران خدا می دانستند در حالی که ـ همان گونه که در بالا اشاره شد ـ تولّد دختر را ننگ خانواده خود می پنداشتند: «وَیَجْعَلُونَ للهِِ الْبَناتِ سبْحانَهُ وَلَهُمْ ما یَشْتَهُونَ»(24) «اَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ اِناثاً وَهُمْ شاهِدُونَ».(25)

آنها احکام خرافی عجیبی داشتند، از جمله می گفتند: جنینهایی که در شکم حیوانات ماست، سهم مردان است و بر همسران حرام است امّا اگر مرده متولّد شود همگی در آن شریکند.(26)

هنگامی که از همسر خود ناراحت می شدند و می خواستند او را مورد غضب شدید قرار دهند، ظهار می کردند، یعنی کافی بود به او بگویند: «اَنْتِ عَلَیَّ کَظَهْر اُمّی; تو نسبت به من همچون مادرم هستی» این سخن به عقیده آنها سبب می شد که آن زن به منزله مادر باشد و تحریم گردد، بی آن که حکم طلاق را داشته باشد و به این ترتیب زن را در یک حال بلاتکلیفی مطلق قرار می داد.(27)

از ویژگیهای دردناک عصر جاهلیّت مسأله جنگ و خونریزی وسیع و گسترده و کینه توزیهایی بود که پدران برای فرزندان به ارث می گذاشتند. همان وضع وخیمی که قرآن مجید از آن به «شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ» (لبه پرتگاه آتش) تعبیر کرده می فرماید: «وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَکُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَة مِنَ النّار فَاَنْقَذَکُمْ مِنْها; نعمت بزرگ خدا را بر خویشتن به یاد آرید که دشمن یکدیگر بودید و خدا در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید، و شما بر لب پرتگاهی از آتش بودید خدا شما را نجات داد».(28)

عقاید دیگری از قبیل اعتقاد به ارتباط نزول باران با طلوع و غروب ستارگان خاص، و فال نیک و بد زدن به پرندگان و ایمان به غولهای بیابان و مانند اینها در میان آنها وجود داشت که قرآن مجید از مجموع آنها به عنوان «ضلال مبین; گمراهی آشکار» تعبیر کرده است.

چه تعبیر رسا و گویایی! می فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّین رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلال مُبین; او کسی است که در میان جمعیّت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خوانَد و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد و به یقین، پیش از آن در گمراهی آشکار بودند».(29)

آری این بود سرگذشت عرب جاهلی ـ و همین است ویژگیهای اصلی جاهلیّتهای قرون و اعصار که در اَشکال مختلف و محتوای واحد ظاهر می شود ـ و از همین جاست که به عظمت و بزرگی کار پیامبر اسلام و قرآن مجید می توان پی برد و چه خوب می گوید یکی از فرزانگان غرب به نام «توماس کارل» که می گوید: «خداوند عرب را به وسیله اسلام از تاریکیها به سوی روشناییها هدایت فرمود، از ملّت خموش و راکدی که نه صدایی از آن می آمد و نه حرکتی محسوس بود، ملّتی به وجود آورد که از گمنامی به سوی شهرت، از سستی به سوی بیداری، از پستی به سوی فراز و از عجز و ناتوانی به سوی نیرومندی سوق داده شد. نورشان از چهارسوی جهان می تابید از اعلان اسلام، یک قرن بیشتر نگذشته بود که مسلمانان یک پا در هندوستان و پای دیگر در اندلس نهادند و بالاخره در همین مدّت کوتاه، اسلام بر نصف دنیا نورافشانی می کرد.(30)


پی نوشت:

  1. بنابر آنچه در بالا گفته شد، «واو» در جمله «و النّاس فی فتن...» واو حالیه است یعنی خداوند پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مبعوث کرد در حالی که مردم در چنین شرایطی بودند ولی بعضی از مفسّران نهج البلاغه احتمال داده اند واو ابتدائیه باشد و این جمله ها ترسیمی از وضع مردم در عصر و زمان خود امام(علیه السلام) بوده باشد ولی این احتمال بسیار بعید به نظر می رسد و حق همان احتمال اوّل است هر چند ممکن است این تعبیرات هشداری باشد که مبادا مردم عصر او، بر اثر هواپرستی و خودخواهی تدریجاً به زمان جاهلیّت بازگردد.

  2. «اِنْجَذَمَ» از مادّه «انجذام» به معنای قطع شدن و از هم گسیختن است و جذام را به آن بیماری مخصوص، به خاطر این می گویند که باعث بریده شدن اعضاست.

  3. «تزعزعت» از مادّه «زعزع» به معنای به حرکت درآوردن و مضطرب ساختن است مثلا گفته می شود زَعْزَعَ الرّیحُ الشَّجَرةَ یعنی باد درخت را به حرکت و لرزه درآورد.

  4. «سواری» جمع «ساریة» به معنای ستون است. 

  5. «نَجر» (بر وزن فجر) به معنی اصل و ریشه و بنیاد و گاه به معنی اصلاح کردن و تراشیدن و شکل و هیأت نیز آمده است و نجّار را به همین سبب نجار می گویند و در خطبه فوق با معنی اصول سازگارتر است. 

  6. سوره بقره، آیه 285.

  7. «خامل» به معنای چیز فراموش شده و بی ارزش است.

  8. «انهارت» از مادّه «انهیار» به معنای انهدام و فرو ریختن است.

  9. «دَرَسَتْ» از مادّه «دروس» به معنای کهنه شدن و از میان رفتن آثار چیزی است.

  10. «شُرُک» جمع «شرکة» (بر وزن حسنه) و بعضی آن را جمع اَشْراک دانسته اند به معنای شاهراه است.

  11. «مناهل» جمع «منهل» به معنای آبشخور (جایی که دست به آب رودخانه می رسد و می توان از آن آب برداشت).

  12. «سارت» از مادّه «سَوْر» به معنای بر افراشته شدن و بالا آمدن است.

  13. «داست» از مادّه «دَوْس» و «دیاس» به معنای پایمال کردن است.

  14. «اخفاف» جمع «خُف» به معنای چکمه و قسمت پایین پای شتر است که شباهت به چکمه دارد.

  15. «اظلاف» جمع «ظِلْف» به معنای سُم حیواناتی است که سُمشان دوتایی و شکافدار است مانند گوسفند و گاو.

  16. «سنابک» جمع «سبْک» (بر وزن قنفذ) به معنای حیواناتی است که تک سُم هستند مانند اسب. 

  17. جمله «فی فِتَنِ داسَتْهُمْ» می تواند متعلق به محذوفی باشد و در تقدیر «و النّاس فی فِتَن داسَتْهُمْ» است. بعضی نیز احتمال داده اند جار و مجرور متعلق به سارَتْ در جمله قبل بوده باشد امّا احتمال اوّل قویتربه نظر می رسد.

  18. «تائهون» جمع «تائه» به معنای گمشده و سرگردان است.

  19. بعضی جار و مجرور در «فی خیر دار» را متعلق به «مفتونون» دانسته اند در حالی که مناسبتر آن است که خبر برای مبتدای محذوف باشد و در تقدیر «و النّاس فی خیر دار» باشد و مجموع جمله حال است برای عصر جاهلیّت و (واو) در «و شرّ جیران» به معنای مَعَ می باشد.

  20. «سهود» مصدر است و به معنای بی خوابی و کم خوابی است. (صحاح، مفردات، لسان العرب و مقاییس)

  21. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 137.

  22. «وَکَذلکَ زَیَّنَ لِکَثیر مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ اَوْلادهِمْ شُرَکائُهُمْ»(سوره انعام، آیه 137) «وَلا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاق» (سوره اسراء، آیه 31) «وَاِذَا الْمَوْؤدَةُ سُئِلَتْ باَیِّ ذَنْب قُتِلَتْ» (سوره تکویر، آیه 8).

  23. «وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ اِلاّ مُکاءً وَ تَصدیَة» (سوره انفال، آیه 35) در شأن نزول معروف و مشهور سوره برائت می خوانیم: از جمله اموری که علی(علیه السلام) مأمور شد اعلان ممنوعیت آن را در موسم حج در کنار خانه خدا بکند طواف نکردن افراد عریان بود «وَلا یَطُوفَنَّ بالْبَیْتِ عُرْیان» (نور الثّقلین، ج 2، ص 179 تا 181، ح 14 و 17 و 18 و 20 و مجمع البیان، ج 5، ص 3).

  24. سوره نحل، آیه 57.

  25. سوره صافات، آیه 150.

  26. «وَقالُوا ما فی بُطُونِ هذهِ الاَنْعامِ خالِصَةً لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم عَلی اَزْواجِنا وَ اِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فیه شُرکاءُ». (سوره انعام، آیه 139).

  27. «وَ ما جَعَلَ اَزْواجَکُمْ اللائی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ اُمَّهاتَکُمْ». (سوره احزاب، آیه 4) ـ «اِنْ اُمَّهاتُهُمْ الاّ الّلائی وَلَدْنَهُمْ وَ انَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَولِ وَ زُوراً». (سوره مجادله، آیه2).

  28. سوره آل عمران، آیه 103.

  29. سوره جمعه، آیه 2.

  30. عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن، صفحه 77 (به نقل از تفسیر نمونه، ج 3، ص 31).